به گزارش وبلاگستان مشرق، مجتبی نادری طاهری جدیدترین سروده خود را با موضوع عاشورا در وبلاگ نادر ترین غزل منتشر کرده است:
ماه روئی که دل از یوسف کنعان برده است // زَهره از بند دل لشکر عُدوان برده است
شاه مردی که سَرِ بازیِ شطرنج وفا // گوی و میدان سَرِ سَربازی جانان برده است
آب، رویش که ندیده است، لبش پیشکشش // آبرو از رخ و آب و لب و باران برده است
این که خون نیست همه سرخی شرم است درآب // که چرا دست پر از آبله در آن برده است!
لشکری را که بیانداخته دستانش را // دست انداخته و مشک به دندان برده است
نیزه و تیر و سنان کم شده در خیمه مگر؟ // که به چشم و تن خود حضرت قرآن(ع) برده است!
شکر جان داد و تنش گرم به خیمه نرسید // جان سالم به در از شرم یتیمان برده است
*****
بگذارید که من بگذرم از این روضه // که دگر کار مرا بغض به پایان برده است
یوسف خون خدا! تا شده یعقوب تو تا // تن صد چاک تو را از کف میدان برده است