به گزارش مشرق، روزنامه ایران ورزشی در گزارشی نوشت: ميخواهم به حدود 8 سال قبل برگرديم؛ به روزهاي گرم خردادماه سال 85 كه تيم ملي ايران در آلمان بازيهاي خود را به اتمام رسانده بود و بهدليل حذف از جام جهاني، مثل لشكري شكست خورده به ايران بازگشت. آن روزها بحث بركناري محمد دادكان بيش از هر موضوعي بر فوتبال ملي سايه انداخته بود. پيش از جام جهاني، فشار رسانهها و بالا بردن سطح انتظارات باعث شد تا وقتي ايران مقابل مكزيك بازي را 3-يك واگذار كرد يا برابر پرتغال تن به شكست 2-صفر داد، باور عمومي بر اين باشد كه ما بايد از مرحله گروهي صعود ميكرديم و بيتدبيري برانكو و فدراسيون فوتبال دليل اين ناكامي بوده است؛ در حالي كه به فاصله كمتر از 20 روز پس از حذف ايران مشخص شد كه تيم پرتغال با لوييز فيليپ اسكولاري و امثال كريستيانو رونالدو و لوييز فيگو، به جمع 4 تيم رسيد و انتظار ما براي صعود از مرحله گروهي، خيلي خام و برگرفته از احساس بوده و ريشه منطقي و عقلاني نداشته است.
در جام جهاني 2006، تيم ايران در نخستين بازي خود مقابل مكزيك بازي كرد. در آن مسابقه ايران شروعي بسيار خوب داشت. اگر چه عمر براوو در دقيقه 28 دروازه ايران را روي يك حادثه گشود اما تيم ملي در همان نيمه نخست و توسط يحيي گلمحمدي در دقيقه 36 يعني 8 دقيقه بعد بازي را مساوي كرد تا بارقههاي اميد در دل هواداران تيم ايران زنده شود. با نمايشي كه تيم ملي در نيمه اول انجام داد، بسياري بر اين باور بودند كه در نيمه دوم حتي ايران ميتواند مكزيك را شكست دهد؛ مكزيكي كه در خط دفاعش رافائل ماركز- مدافع آن روزهاي بارسلونا- بازي ميكرد يا خراردو بورگتي و پاول پاردو را در تركيبش داشت كه ستارههاي سرشناس آن روزهاي فوتبال دنيا بودند.
نيمه دوم كه شروع شد، برخلاف انتظارات، تيم ملي آهسته، آهسته تحليل رفت و پاسهاي اشتباه شروع شد كه نشان از پايين آمدن توان بازيكنان بود. وقتي به دقيقه 76 رسيديم، حسين كعبي به اشتباه پاس به عقبي را براي يحيي گلمحمدي فرستاد و يحيي هم در حالت بيتعادلي توپ را به ميرزاپور پاس داد كه دروازهبان تيم ملي كه همواره روي پا ضعف داشت، دفع ناقص و ضعيفي انجام داد كه مكزيكيها توپ را ربودند و دروازه ايران باز شد. تيم تحليل رفته ايران در ادامه به جاي آنكه براي گل خورده تلاش كند، بازي را اصطلاحا واداد تا گل سوم را هم دريافت كنيم و اولين بازي را ببازيم.
پس از اين بازي بود كه خيليها تصور ميكردند اگر تيم ايران همان نمايش نيمه نخست بازي با مكزيك را مقابل پرتغال تكرار كند، اميد به امتياز گرفتن از اين تيم وجود دارد.
بازي ايران و پرتغال در فرانكفورت شروع شد؛ مثل بازي قبل در نيمه اول تيم ايران فوقالعاده درخشيد. حتي در نيمه نخست روي چند حركت خوب آندو و مهدويكيا ميتوانست به گل برسد. دوباره همان روياها در ذهن علاقهمندان به تيم ملي نقش بست. نيمه اول را بدون گل خورده به رختكن رفتيم و دوباره همان حس كه اگر نيمه دوم هم مثل نيمه اول باشيم، شايد به پرتغال گل بزنيم.
آنهايي كه بازي را از پشت عينك خوشبيني تماشا ميكردند، حتي به پيروزي مقابل شاگردان اسكولاري اميدوار بودند اما با شروع 45 دقيقه دوم همان اتفاقها كه در بازي با مكزيك رخ داده بود تكرار شد. تيم ايران آهسته، آهسته تحليل رفت و مقابل حريف ضعف نشان داد. جواد و آندو در ميانه زمين ديگر قادر به كنترل «دكو» و «مانيش» نبودند و سرانجام روي يك لحظه غفلت نكونام - كه حالا اسمش را بهجاي غفلت، تحليل قواي جسماني ميگذاريم - ضربه خورد تا دكو از پشت محوطه جريمه با يك شوت استثنايي دروازه تيم ملي را باز كند. وقتي آن صحنه را در ذهنمان مرور ميكنيم، ميبينيم كه نكونام در دقيقه 63 ديگر توان نيمه اول را نداشت تا روي پاي دكو هجوم ببرد و مانع شوت زدن او شود. اين گل استرس را از روي تيم حريف برداشت و در ادامه تيم ايران كه توان خود را از دست ميداد، در دقيقه 80 توسط يحيي گلمحمدي يك پنالتي هم تقديم پرتغال كرد. مرور اين صحنه هم نشان ميدهد كه يحيي گلمحمدي در ضعف مفرط و بدون توان لازم چارهاي جز خطا نداشت. كريستيانو رونالدو پشت پنالتي قرار گرفت و دروازه ايران را باز كرد تا تيم ملي رسما با جام جهاني خداحافظي كند.
از آن روز تا حالا، شايد كمتر به اين بازيها از جنبه فني نگاه شده است؛ آيا هرگز از خود پرسيدهايم كه چرا تيم ملي نيمه دومها را به پرتغال و مكزيك باخت؟
همه اينها مقدمهاي بود براي ورود به يك بحث تازه؛ بحثي كه همين چند روز پيش در كمپ تيمهاي ملي ميان ما و شاگردان و مدرس كلاس مربيگري A شكل گرفت. البته بحث اصلي اين بود: «ميانگين بازي مفيد در ليگ ايران چقدر است؟» مدرس كلاس در پاسخ به اين پرسش جوابي عجيب و قابل تأمل ميدهد كه شايد پاسخدهنده تمام اين سوالات باشد. او بر مبناي آناليزها و اطلاعاتي كه از ليگ ايران در اختيار دارد به ما ميگويد: «متاسفانه بين 55 تا 60 دقيقه!» يعني در يك بازي ليگ – مثلا راهآهن و استقلال – از 90 دقيقه زمان بازي، تنها 60 دقيقه بازيكنان در زمين حركت و تكاپو دارند و 30 دقيقه بازي از جريان افتاده و تعطيل است، به دلايلي نظير مصدوميت، بيرون رفتن توپ و ...!
آن روزي را به خاطر ميآوريم كه كارلوس كروش در بدو ورودش به ايران به يك موضوع اعتراض داشت؛ اينكه چرا مدام دروازهبانها بعد از هر شيرجه روي زمين ميخوابند و وقت تلف ميكنند؟!
حالا ميخواهيم وضعيت ليگ ايران را به استناد آنچه مدرسان كلاسهاي مربيگري ميگويند، با فوتبال روز دنيا قياس كنيم. پرسش اين است: «در ليگ آلمان، اسپانيا، ايتاليا و انگليس ميانگين بازي در يك مسابقه چند دقيقه است؟» پاسخ بسيار جالب بود: «در ال كلاسيكوي آخري كه برگزار شد، 85 دقيقه بازي برگزار شد و تنها 5 دقيقه توپ خارج از مستطيل سبز قرار داشت و بازي خوابيد!»
حالا ماييم و كارلوس كروش كه بايد اين فاصله 30-25 دقيقهاي را كمتر كند؛ او به گسل عميقي كه ميان ليگ ايران و ليگهاي اروپايي فكر ميكند و مدام از مسوولان ميخواهد كه ليگ برتر 20 فروردين ماه به اتمام برسد تا بازيكناني را كه در ليگ ايران معمولا در هر مسابقه 30 دقيقه ميخوابند با بدنسازي و فشار تمرينات، بيشتر و بيشتر در زمين بيدار نگهدارد. او بهتر از ما ميداند كه رقباي ايران در جام جهاني از ليگهايي ميآيند كه ميانگين بازي در آنها بالاي 80 دقيقه است. اگر با شرايط فعلي و با همين ميزان آمادگي به جام جهاني برويم، همان اتفاقي كه در سال 2006 رخ داد تكرار ميشود اما اگر هدف ما چيزي بيشتر از سال 2006 است، بايد اين فاصله را كمتر و كمتر كرد. حال انتخاب با فوتبال ايران است؛ آيا ميخواهيم در جام جهاني كاري بزرگ انجام دهيم؟ شرط اول، نزديك شدن سطح آمادگي بازيكنان ايراني به اروپايي است، يعني ما هم بتوانيم نزديك به 80 دقيقه در زمين بجنگيم، بدويم، تنه بزنيم و تا لحظه آخر بازي را وا ندهيم.
همه اينها در حالي است كه اگر به لحاظ آمادگي جسماني به سطح ليگهاي اروپايي برسيم، تازه آنوقت به لحاظ تكنيك، ضربه به توپ، استپ و كنترل توپ بايد به شرايط بهتري ارتقا پيدا كنيم. همه اينها ذهن كروش را به خود مشغول كرده. او دغدغههايي دارد كه فوتبال ايران آن را درك نميكند چون آناليز در ايران يك كلمه ترجمه شده است و اصول علمي آن رعايت نميشود. كدام مربي، كدام باشگاه در ايران از مستر كوچ استفاده ميكند؟ چه كسي ميداند «پروزوم» نرمافزار جديد چيست و كدا
در جام جهاني 2006، تيم ايران در نخستين بازي خود مقابل مكزيك بازي كرد. در آن مسابقه ايران شروعي بسيار خوب داشت. اگر چه عمر براوو در دقيقه 28 دروازه ايران را روي يك حادثه گشود اما تيم ملي در همان نيمه نخست و توسط يحيي گلمحمدي در دقيقه 36 يعني 8 دقيقه بعد بازي را مساوي كرد تا بارقههاي اميد در دل هواداران تيم ايران زنده شود. با نمايشي كه تيم ملي در نيمه اول انجام داد، بسياري بر اين باور بودند كه در نيمه دوم حتي ايران ميتواند مكزيك را شكست دهد؛ مكزيكي كه در خط دفاعش رافائل ماركز- مدافع آن روزهاي بارسلونا- بازي ميكرد يا خراردو بورگتي و پاول پاردو را در تركيبش داشت كه ستارههاي سرشناس آن روزهاي فوتبال دنيا بودند.
نيمه دوم كه شروع شد، برخلاف انتظارات، تيم ملي آهسته، آهسته تحليل رفت و پاسهاي اشتباه شروع شد كه نشان از پايين آمدن توان بازيكنان بود. وقتي به دقيقه 76 رسيديم، حسين كعبي به اشتباه پاس به عقبي را براي يحيي گلمحمدي فرستاد و يحيي هم در حالت بيتعادلي توپ را به ميرزاپور پاس داد كه دروازهبان تيم ملي كه همواره روي پا ضعف داشت، دفع ناقص و ضعيفي انجام داد كه مكزيكيها توپ را ربودند و دروازه ايران باز شد. تيم تحليل رفته ايران در ادامه به جاي آنكه براي گل خورده تلاش كند، بازي را اصطلاحا واداد تا گل سوم را هم دريافت كنيم و اولين بازي را ببازيم.
پس از اين بازي بود كه خيليها تصور ميكردند اگر تيم ايران همان نمايش نيمه نخست بازي با مكزيك را مقابل پرتغال تكرار كند، اميد به امتياز گرفتن از اين تيم وجود دارد.
بازي ايران و پرتغال در فرانكفورت شروع شد؛ مثل بازي قبل در نيمه اول تيم ايران فوقالعاده درخشيد. حتي در نيمه نخست روي چند حركت خوب آندو و مهدويكيا ميتوانست به گل برسد. دوباره همان روياها در ذهن علاقهمندان به تيم ملي نقش بست. نيمه اول را بدون گل خورده به رختكن رفتيم و دوباره همان حس كه اگر نيمه دوم هم مثل نيمه اول باشيم، شايد به پرتغال گل بزنيم.
آنهايي كه بازي را از پشت عينك خوشبيني تماشا ميكردند، حتي به پيروزي مقابل شاگردان اسكولاري اميدوار بودند اما با شروع 45 دقيقه دوم همان اتفاقها كه در بازي با مكزيك رخ داده بود تكرار شد. تيم ايران آهسته، آهسته تحليل رفت و مقابل حريف ضعف نشان داد. جواد و آندو در ميانه زمين ديگر قادر به كنترل «دكو» و «مانيش» نبودند و سرانجام روي يك لحظه غفلت نكونام - كه حالا اسمش را بهجاي غفلت، تحليل قواي جسماني ميگذاريم - ضربه خورد تا دكو از پشت محوطه جريمه با يك شوت استثنايي دروازه تيم ملي را باز كند. وقتي آن صحنه را در ذهنمان مرور ميكنيم، ميبينيم كه نكونام در دقيقه 63 ديگر توان نيمه اول را نداشت تا روي پاي دكو هجوم ببرد و مانع شوت زدن او شود. اين گل استرس را از روي تيم حريف برداشت و در ادامه تيم ايران كه توان خود را از دست ميداد، در دقيقه 80 توسط يحيي گلمحمدي يك پنالتي هم تقديم پرتغال كرد. مرور اين صحنه هم نشان ميدهد كه يحيي گلمحمدي در ضعف مفرط و بدون توان لازم چارهاي جز خطا نداشت. كريستيانو رونالدو پشت پنالتي قرار گرفت و دروازه ايران را باز كرد تا تيم ملي رسما با جام جهاني خداحافظي كند.
از آن روز تا حالا، شايد كمتر به اين بازيها از جنبه فني نگاه شده است؛ آيا هرگز از خود پرسيدهايم كه چرا تيم ملي نيمه دومها را به پرتغال و مكزيك باخت؟
همه اينها مقدمهاي بود براي ورود به يك بحث تازه؛ بحثي كه همين چند روز پيش در كمپ تيمهاي ملي ميان ما و شاگردان و مدرس كلاس مربيگري A شكل گرفت. البته بحث اصلي اين بود: «ميانگين بازي مفيد در ليگ ايران چقدر است؟» مدرس كلاس در پاسخ به اين پرسش جوابي عجيب و قابل تأمل ميدهد كه شايد پاسخدهنده تمام اين سوالات باشد. او بر مبناي آناليزها و اطلاعاتي كه از ليگ ايران در اختيار دارد به ما ميگويد: «متاسفانه بين 55 تا 60 دقيقه!» يعني در يك بازي ليگ – مثلا راهآهن و استقلال – از 90 دقيقه زمان بازي، تنها 60 دقيقه بازيكنان در زمين حركت و تكاپو دارند و 30 دقيقه بازي از جريان افتاده و تعطيل است، به دلايلي نظير مصدوميت، بيرون رفتن توپ و ...!
آن روزي را به خاطر ميآوريم كه كارلوس كروش در بدو ورودش به ايران به يك موضوع اعتراض داشت؛ اينكه چرا مدام دروازهبانها بعد از هر شيرجه روي زمين ميخوابند و وقت تلف ميكنند؟!
حالا ميخواهيم وضعيت ليگ ايران را به استناد آنچه مدرسان كلاسهاي مربيگري ميگويند، با فوتبال روز دنيا قياس كنيم. پرسش اين است: «در ليگ آلمان، اسپانيا، ايتاليا و انگليس ميانگين بازي در يك مسابقه چند دقيقه است؟» پاسخ بسيار جالب بود: «در ال كلاسيكوي آخري كه برگزار شد، 85 دقيقه بازي برگزار شد و تنها 5 دقيقه توپ خارج از مستطيل سبز قرار داشت و بازي خوابيد!»
حالا ماييم و كارلوس كروش كه بايد اين فاصله 30-25 دقيقهاي را كمتر كند؛ او به گسل عميقي كه ميان ليگ ايران و ليگهاي اروپايي فكر ميكند و مدام از مسوولان ميخواهد كه ليگ برتر 20 فروردين ماه به اتمام برسد تا بازيكناني را كه در ليگ ايران معمولا در هر مسابقه 30 دقيقه ميخوابند با بدنسازي و فشار تمرينات، بيشتر و بيشتر در زمين بيدار نگهدارد. او بهتر از ما ميداند كه رقباي ايران در جام جهاني از ليگهايي ميآيند كه ميانگين بازي در آنها بالاي 80 دقيقه است. اگر با شرايط فعلي و با همين ميزان آمادگي به جام جهاني برويم، همان اتفاقي كه در سال 2006 رخ داد تكرار ميشود اما اگر هدف ما چيزي بيشتر از سال 2006 است، بايد اين فاصله را كمتر و كمتر كرد. حال انتخاب با فوتبال ايران است؛ آيا ميخواهيم در جام جهاني كاري بزرگ انجام دهيم؟ شرط اول، نزديك شدن سطح آمادگي بازيكنان ايراني به اروپايي است، يعني ما هم بتوانيم نزديك به 80 دقيقه در زمين بجنگيم، بدويم، تنه بزنيم و تا لحظه آخر بازي را وا ندهيم.
همه اينها در حالي است كه اگر به لحاظ آمادگي جسماني به سطح ليگهاي اروپايي برسيم، تازه آنوقت به لحاظ تكنيك، ضربه به توپ، استپ و كنترل توپ بايد به شرايط بهتري ارتقا پيدا كنيم. همه اينها ذهن كروش را به خود مشغول كرده. او دغدغههايي دارد كه فوتبال ايران آن را درك نميكند چون آناليز در ايران يك كلمه ترجمه شده است و اصول علمي آن رعايت نميشود. كدام مربي، كدام باشگاه در ايران از مستر كوچ استفاده ميكند؟ چه كسي ميداند «پروزوم» نرمافزار جديد چيست و كدا