
به گزارش مشرق، معاون فرهنگي سابق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي که سه سال پيش ايده تاسيس بنياد ادبيات داستاني را در دوره مسئوليتش به وزير وقت آن وزارتخانه ارائه کرده و در نهايت با پيگريهايش اين بنياد داراي اساسنامه ميشود در گفتگويي با مهر درباره اتفاقات جديدي سخن ميگويد که پيرامون اين بنياد روي داد.از جمله اينکه نامهنگاري هايي بين معاون فعلي امور فرهنگي ارشاد و مدير عامل بنياد ادبيات داستاني صورت گرفت وآينده بنياد بيشتر در هاله ابهام فرو رفت.
* با رسانهاي شدن پاسخ آقاي دري معاون امور فرهنگي وزارت ارشاد به نامه آقاي سالاري مديرعامل بنياد ادبيات داستاني که در آن نوشتهاند "بنياد عملاً مسلوبالاختيار گردد" و "لازم است بنياد در مؤسسه خانه کتاب به فعاليتهاي خود ادامه دهد" بهتر ميتوان درباره سرنوشت اين بنياد صحبت کرد.
من تصور ميکنم ديگر از اين مرحله که بخواهيم درباره انحلال يا عدم انحلال بنياد صحبت کنيم گذشتهايم. اگر خاطرتان باشد زماني در يادداشتي که در سايت رسمي خود راجع به انحلال بنياد و خطرات آن نوشتم، گفتم که ميشود پيشبيني کرد مساله "منحل نشدن بنياد" تکذيب ميشود که آن يادداشتها در نهايت منجر به نامهاي شد که در آن اتهامات 24 گانهاي متوجه من شد و عليرغم ميل باطني ناگزير شدم در 2 نامه پاسخ آن اتهامات را بدهم. بعدها با ورود آقاي وزير و اينکه اعلام کرد بنياد منحل نميشود موضوع فيصله يافته به نظر ميرسيد و ديگر بحث بر سر اين بود که شکل کار بنياد چگونه باشد.
* طبق دستور معاون فرهنگي لازم است اين بنياد در موسسه خانه کتاب به فعاليتهايش ادامه دهد. شما از اين جمله چه برداشتي داريد؟ آيا از ابتدا و در اساسنامه بنياد اينگونه تعريف شده بود که زيرمجموعه موسسه ديگري باشد؟
بنياد هويت مستقل دارد. روند شکلگيري بنياد هم اينگونه بود که طبق تاکيدات آقاي صفارهرندي وزير وقت، اتفاقات آن مقطع زماني و سياستگذاريها مبني بر افزايش فعاليتها در زمينه ادبيات داستاني بررسيهايي انجام شد که پيرو آن مشخص شد جاي خالي يک بنياد تخصصي در زمينه ادبيات داستاني احساس ميشود. در شرح وظايف بنياد شناسايي و پرورش استعدادها به ويژه در شهرستانها در نظر گرفته شده بود.
*مشابه اين بنياد در تعريف، در حوزه سينما بنياد فارابي و در حوزه موسيقي و هنرهاي تجسمي بنياد رودکي است. درست است؟
بله. با چنان الگوهايي طرح تاسيس بنياد ادبيات داستاني مطرح و پيگيري شد که چندبار هم مورد تاکيد وزير وقت بود تااينکه اساسنامه آن امضا شد که طبق آن بنياد يک نهاد غيردولتي اما تحت نظارت دولت با همان الگوي بنيادهاي ديگر است.
* يعني از ابتدا هم هيچ ارتباطي با خانه کتاب نداشت؟
نه هيچ ارتباط مستقيمي بين اين دو نهاد نيست و شرح وظايف آنها نيز مستقل است.
* اين اساسنامه که شما به آن اشاره ميکنيد از ابتدا هم با اما و اگرهايي در تصويب روبه رو بود. ماجراهاي دير تصويب شدن و تغييرات چندباره اساسنامه چه بود؟
با تغيير چندباره معاونان حقوقي و مدير کل مربوط به دبيرخانه دفتر نظارت بر موسسات فرهنگي هنري وزارتخانه، افراد جديد هر کدام نظراتي درباره اساسنامه داشتند که منجر به تغيير آن ميشد تا اينکه آخرين مدير کل حوزه بنا به دلايلي که هنوز براي من مکشوف نشده است، مجوز فعاليت بنياد را نگه داشت و صادر نکرد.من آخرين پيگريهايم را در زماني که معاون فرهنگي بودم انجام دادم ولي در فاصلهاي که هنوز تکليف کاملا مشخص نشده بود، مديريت در حوزه معاونت فرهنگي تغيير کرد و پس از آن هم اين ماجراها پيش آمد.
* در همين ماجراها که به قول شما پيش آمد آقاي سيدمحمد حسيني وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در اظهارنظري از حمايت وزارت از بنياد خبر داد و اين را ميتوان به عدم انحلال بنياد تعبير کرد.
وزير موضعگيري رسمي در حمايت از بنياد داشته که تاکنون هم برخلاف آن صحبتي نکرده است مگر اينکه نظرشان عوض شود.
*البته آقاي بهمن درّي هم خبر انحلال را در نامهاي رسمي تکذيب ميکنند. آيا جمله "لازم است بنياد در مؤسسه خانه کتاب به فعاليتهاي خود ادامه دهد" و "بنياد عملاً مسلوبالاختيار گردد" مويد انحلال است يا ادامه فعاليت؟
قطعا معنايش انحلال است. مسئولان رده بالا قطعا به اين مساله تسلط و آگاهي دارند که به لحاظ قانوني نميشود بر اساس دستور يک مقام ارشد نهادي را جابجا کرد. بنياد ادبيات داستاني نهادي مستقل و داراي اساسنامه است که اگر قرار است زيرمجموعه موسسه ديگري قرار گيرد راهکار حقوقي و قانوني خاص خودش را دارد.
* راهکار حقوقي همان تشکيل جلسه هيئت امنا و تصميمگيري آنها درباره سرنوشت بنياد است؟
هيئت امنا بايد در اينباره راي صادر کند نه اينکه از بيرون تصميمات بدانها تحميل شود مگر اينکه هيئت امنا صوري باشد. گرچه چنين برخوردهايي در وزارت ارشاد بيسابقه نيست و قبل از تصدي من در معاونت فرهنگي برخي موسسات مسلوبالاختيار بودند و هيئت امناي آنها صوري بودند در حاليکه از لحاظ قانوني نبايد شرايط بدين گونه باشد.
* اينها مسائلي است که بايد زير ذرهبين نهادهاي نظارتي باشد.
درست است. من هم در نامه قبلي به اين موضوع اشاره کرده بودم که برايم عجيب است که در زمان تصدي من کوچکترين و جزئيترين مسائل هم از سوي نهادهاي نظارتي چون مجلس و رسانهها مورد توجه و پيگيري قرار ميگرفت و از ما سوال ميشد ولي اين روزها گويا آنقدر مشغله دوستان زياد شده که وقت ندارند به اين موضوعات جزئي رسيدگي کنند. بايد همان روند پرسشگري و لزوم پاسخگويي حفظ ميشد چراکه لازمه مديريت اين است و اين خطر بزرگي است که مسئوليتي واگذار شود ولي درباره آن سوال نشود. من درباره اتهاماتي که در نامهاي به من زده شد پيگير نشدم ولي نهادهاي نظارتي نبايد در اينگونه موارد سکوت کنند. مواردي از توهين و اتهام مطرح شد که اگر من به اشتباه و يا غرضورزي آنها را مطرح کرده بودم بايد مورد بازخواست قرار ميگرفتم و اگر دروغگويي و شايعه سازي و اتهام از سوي طرف مقابل بود بايد با آن طرف برخورد ميشد ولي گويا قرار نيست به اين مسائل رسيدگي شود. اين شيوه غلطي است که ديگران را مورد اتهام قرار دهند و کسي هم رسيدگي نکند.
* گلهاي که در باب توهينهاي يک مقام رسمي در بيانيهاي رسمي به شما مطرح ميکنيد يک سرش به طرح مساله انحلال بنياد ادبيات داستاني بازميگردد و سر ديگرش به همان انتقادي که از طرح موضوع رفع توقيف 285 کتاب در سايتتان مطرح کرده بوديد. اصلا چطور شد که تصميم گرفتيد وارد اين ماجراها شويد؟
دليل اصلي ورود من اين بود که ديدم اين اظهارنظرها که بعضا تکذيب هم ميشوند مورد استقبال محافل ضد انقلاب و معاند مردم قرار ميگيرد و فرصتي فراهم ميکند تا آنها عليه نظام کار تبليغاتي کنند. دليل واکنش من به هر دو مورد (خبر کذب رفع توقيف کتابها و بنياد ادبيات داستاني) هم اين بود که ديدم مساله مورد استقبال معاند نظام قرار گرفته و مانور خبري ميدهند که ادبيات داستاني انقلاب شکست خورده است. به اعتقاد من بايد ريشهيابي شود دليل اظهارنظرهاي اينچنيني که به هياهوهاي خبري ضدنظام منجر ميشود، چيست؟ ما نميتوانيم صرفا با شعار با دشمنان مبارزه کنيم و حتي از سوي ديگر با رفتار و گفتارمان برايشان خوراک فراهم کنيم.
* در صحبتهايتان اشاره کرديد در زماني که شما در معاونت فرهنگي مسئوليت داشتيد هم نهادهاي نظارتي هم رسانهها بيشتر مسائل اين حوزه را رصد کرده و مورد سوال قرار ميدادند. اين که يک مسئول و حوزه تحت مديريتش مورد نقد و تحليل قرار گيرد و مورد سوال باشد، اتفاق شايستهاي است و پر بيراه نيست که شما را در دسته مديران غالبا پاسخگو طبقهبندي کنيم، اتفاقي که اميدواريم در همه حوزهها همواره رخ دهد.
طرح سوالات رسانهاي حتي اگر برخي از آنها چندان محلي از اعراب نداشته باشد باز هم لازم است مورد پاسخگويي قرار گيرند. شفافسازي مسالهاي است که هر مديري بايد بدان ارج بنهد. حضور رسانهها و نهادهاي نظارتي به مسئولان يادآوري ميکند که چشم بينايي مراقب اعمال و گفتار آنها است و بايد در برابر کارهايشان، حرف هايشان و وعدههايشان پاسخگو باشند.
* به هر حال در پايان اميدواريم لزوم شفافسازي و پاسخگويي به ويژه به رسانهها در همه نهادها مورد توجه قرار گيرد و بخشي از مسائل که بيهوده در محدوده خط قرمزها و محرمانهها قرار ميگيرند از اين دايره خارج شوند.
بله اين ضرورتي است که بايد بدان دست يابيم. برخي از مسائل لازم است براي رسانهها شفاف شود برخي ديگر براي نهادهاي نظارتي و برخي براي هر دو و يا هيچ کدام. زماني که مسئوليت معاونت فرهنگي را برعهده گرفتم برخي قراردادها و مسائل مالي را جزو مسائل محرمانه ميدانستند در حاليکه از جنبه محرمانه برخوردار نبود و لازم بود مورد بازرسي نهادهاي نظارتي قرار گيرد البته اين بدين معنا نبود که همه آنها ميتوانست به طور رسانهاي منتشر شود ولي نظارت نهادهاي بازرسي بر آنها مي توانست از بسياري سوءتفاهمها جلوگيري کرده و همچنين باعث شود ما نيز با دقت نظر بيشتري فعاليت کنيم.