
گروه فرهنگي مشـرق - در آستانهي سالگرد شهادت سيدمجتبي نوابصفوي و يارانش در بيست و هفتم دي ماه، پيادهروهاي خيابان انقلاب شاهد عرضه و فروش علني کتابهاي الحادي کسروي از جمله دشمنان تفکر اين شهيد بزرگوار است.
ويترين پيادهرو ها و بساط دستفروشان را کتب ممنوعهاي از قبيل آثار کسروي، هدايت، پائولو کوئليو، کاستاندا، پال توئيچل و کتابهايي که مسائل جنسي سخيف يا عقايد انحرافي و فرقه اي را دستمايهي موضوعات خود قرار داده اند پر کرده است.
«احمد کسروي» از جمله افرادي بود که خط معارض و مهاجم عليه اسلام تشيع را دنبال مي کرد. او نه تنها در کتاب «شيعيگري» به روحانيت، مقدسات اسلامي، پيشوايان مذهب تشيع و امامان بحق و معصوم عليهم السلام حمله مي کرد، بلکه در کتاب هاي صوفي گري، بهايي گري، مادي گري و حتي تاريخ مشروطيت، مقدسات ديني و روحانيت را مورد حمله قرار داد. سرانجام شهيد نواب صفوي کتاب هاي کسروي را نزد علما برد و همه حکم به مهدورالدم بودن وي دادند. سيد در اواخر 1323 به خانه ي کسروي رفت و او را از گفتن و نوشتن سخنان توهين آميز به اسلام و ائمه ي شيعه عليهم السلام و روحانيت برحذر داشت و وقتي مطمئن شد که وي اصلاح پذير نيست، آماده ي اجراي حکم الهي شد؛ حکمي که توسط نواب صفوي و يارانش به اجرا درآمد.
چاپ زيرزميني و عرضهي خياباني کتبي از اين دست، بازار پرسودي براي دستاندرکاران اينگونه فعاليتها تبديل شده؛ امري که علاوه بر خسارات مادي به بازار نشر، خسارات فرهنگي زيادي نيز به دنبال خواهد داشت. اما هنوز از برخورد و برنامه مسئولين فرهنگي و انتظامي خبري نيست.
***
احمد کسروي کيست؟
احمد کسروي از چهرههاي جنجالي تاريخ معاصر ايران و موضوع مناقشات بسياري است. کسروي از دو جنبه اهميت يافته است: نخست از منظر تاريخنگاري، به ويژه تاريخ مشروطيت، و ديگر از منظر دشمنيهايي که با تشيع و ائمهي معصومين عليهم السلام داشته و ادعاهايي که در مورد برانگيختگي خود مطرح ميکرده است.
از منظر نخست ـ جايگاه وي درتاريخنگاري مشروطه ـ که هنوز هم هواداراني دارد، در کتاب «کسروي و تاريخ مشروطهي ايران» آمده است:
«زماني که کسروي حاصل پژوهش خود دربارهي مشروطيت ايران را منتشر کرد، دانشمند سرشناسي بود. وي در زمينههاي تاريخ، زبانشناسي و جغرافياي تاريخي صاحبراي شناخته ميشد. همينطور مصلحي اجتماعي محسوب ميشد که به اعتقاد خود ريشهي دردهاي جامعه را شناخته و راهحلهايي براي آنها يافته بود.» (1)
يا در اظهار نظري مشابه، کسروي به عنوان بزرگترين مورخ مشروطه ايران مطرح ميشود. (2)
امام خميني(ره) که خود زمانهي کسروي را درک کرده است، در مورد وي قضاوت منصفانهاي دارد:
«... يک دفعه آدم ميبيند که کسروي آمد و کتابسوزي [کرد]. مفاتيحالجنان هم جزو کتابهايي بود که سوزاند. کتابهاي عرفاني را هم سوزاند. البته کسروي نويسندهي زبردستي بود، ولي آخري ديوانه شده بود يا يک مغزي است که اين مغز ـ بسياري از شرقيها اين طوري هستند که تا يک چيزي، چهار تا کلمهاي ياد ميگيرند، ادعايشان خيلي بالا ميشود. کسروي آخري ادعاي پيغمبري ميکرد. نميتوانست به آن بالا برسد، آنجا را ميآورد پايين.» (3)
از منظر دوم، انديشههاي انحرافي ضدشيعي کسروي، از زمان طرح با عکسالعملهايي در سراسر ايران مواجه شد. مرحوم استاد غلامرضا سعيدي خراساني از جمله کساني است که با کسروي ارتباطاتي داشته است. حجتالاسلام سيدهادي خسروشاهي به نقل از ايشان مينويسد:
«من در 1312 در روزنامهي شفقِ سرخ مقالاتي بر ضداروپاييگري به قلم احمد کسروي خواندم که بسيار برايم جالب بود. از بيرجند نامهاي به وي نوشتم و تاکيد نمودم که براي نشر اين قبيل انديشهها، بايد نشريه يا مجلهاي مستقل منتشر گردد. کسروي در پاسخ ضمن ارسال يکي دو تا از کتابهايش نوشت که به زودي مجلهي پيمان را منتشر خواهد ساخت و از من هم دعوت به همکاري کرد. پيمان در سال 1313 منتشر شد و من هم مقالاتي در زمينههاي اسلامي ترجمه و به آن ميفرستادم که چاپ ميشد. تا آنکه من به تهران آمدم و او عاشقانه از اسلام صحبت ميکرد و يک بار هم مرا براي افطار دعوت کرد ... اما وقتي دو سال بعد، انحرافاتي درمجله پيمان و پرچم و نشريات وي ديدم، روزي به سراغ وي رفتم و پس از مباحثاتي که ديدم تاثيري ندارد، به او اخطار کردم که هذا فراق بيني و بينک. و از او جدا شد.
کسروي دچار خودگندهبيني شد ... عضويت در انجمن علمي سلطنتي لندن، انجمن پطروگراد و انجمن علمي واشنگتن، او را سخت مغرور کرد. شذوذاتي هم خود داشت که دچار آن انحراف بزرگ شد و آن ظلم را بر اسلام و تشيع روا داشت...» (4)
در فضاي نسبتاً باز بعد از شهريور 1320، سماجت و لجاجتي که کسروي در طرح مباحث ضدشيعي خرج ميداد، علما را به تکاپو واداشت و اثرات منفي مقابله با علما در دورهي رضاشاه را تا حدودي خنثي کرد. جنبشي پرتحرک به راه افتاد. نهضتي که عليه انديشههاي کسروي در ميان عالمان ديني شروع شده بود، به توليد حجم زيادي از منابع مکتوب فرهنگي منجر گرديد. (5)
در اين تقابل فکري به دو مشي مشخص ميتوان اشاره کرد. مقابلهي فکري و فرهنگي با انديشهي کسروي که حاج سراج انصاري سردمدار آن بود. (6)
فعاليتهايي که آيتالله سيدنورالدين شيرازي رييس حزب برادران (7) يا محمدتقي شريعتي در کانون نشر حقايق اسلامي مشهد (8) انجام ميدادند، نمونههايي از اين تکاپوي فکري و فرهنگي براي حفظ هويت مذهبي است.
--------------
پانوشتها:
1. سهراب يزداني، کسروي و تاريخ مشروطهي ايران، تهران، نشر ني، 1376، ص 24
2. داريوش رحمانيان، آذربايجان، مشروطه و ناسيوناليسم، نامهي مشروطه، خبرنامهي ستاد بزرگداشت يکصدمين سالگرد مشروطيت، شمارهي سوم، ارديبهشت 1384، ص 81
3. صحيفهي امام (مجموعه آثار امام خميني)، جلد 13، تهران، موسسهي تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، ص 32
4. غلامرضا سعيدي، مفخر شرق سيدجمالالدين اسدآبادي، به کوشش سيدهادي خسروشاهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370، صص13 ـ 14
5. رک به. رسول جعفريان، رسائل سياسي-اسلامي دورهي پهلوي، جلد اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1384
6. رک به: رسول جعفريان، جريانها و سازمانهاي مذهبي-سياسي ايران (سالهاي57 ـ 1320)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ ششم، 1383
7. رک به: دکتر احمد بهشتي، سه سال در محضر استاد، به انضمام زندگينامهي حضرت آيتالله سيدنورالدين حسيني الهاشمي، قم، انتشارات فجر ولايت، 1383، صص 24 ـ 17
8. پروين منصوري، تاريخ شفاهي کانون نشر حقايق اسلامي، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1384