اتهام وارده به بردلی منینگ، «کمک به دشمن» از طریق...

گروه گزارش ویژه مشرق- این روزها نام «بردلی منینگ» (Bradley Manning) بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاده است. منینگ که متهم به افشای اطلاعات محرمانه نظامی است و اخیرا با حکمی سنگین به 35 سال زندان محکوم شد، در حدود 700 هزار سند و گزارش مربوط به جنگ‌های هژمونیک ایالات متحده را در اختیار پایگاه افشاگر ویکی‌لیکس قرار داده است.

در این گزارش، مخاطبان محترم علاوه بر آشنایی با شخصیت وی، ابعاد حقوق بشری حکمی که منینگ با آن مواجه شده است را نیز بیشتر خواهند شناخت. اهمیت حکم سنگین مزبور از آن رو بیشتر می‌شود که ایالات متحده جدیدا نیز با یک رسوایی دیگر مبتنی بر افشاگری‌های «ادوارد اسنودن» مواجه بوده و سخت خواستار استرداد وی از روسیه است.
 

بردلی منینگ در بازداشت

اکنون برای افکار عمومی در سطح جهانی کاملا روشن است که سرنوشت اسنودن در صورت استرداد به واشنگتن چه خواهد بود؟
 

سربازی که افشاگر شد

* بردلی منینگ، کسی که «خوی اطلاعاتی» را به ارث برده است
«بردلی ادوارد منینگ»، در تاریخ 17 دسامبر سال 1987 میلادی در «کرسنت»، واقع در ایالت اوکلاهوما در خانواده‌ای متولد شد که با مقوله «اطلاعات» بیگانه نبود. پدر منینگ آمریکایی و مادرش اصالتا اهل ولز هستند. «برایان منینگ»، پدر بردلی، در سال 1974 و در حالی که تنها 19 سال داشت به نیروی دریایی آمریکا پیوست و 5 سال از دوران خدمت خود را به عنوان «تحلیل‌گر اطلاعات» در ارتش آمریکا مشغول خدمت بود.

در اینجا دقت به یک نکته خالی از لطف نیست. برایان منینگ حدود 2 سال پس از رسوایی موسوم به «واترگیت» وارد نیروی دریایی آمریکا شده است و همین مساله می‌تواند از عوامل تاثیرگذار بر اندیشه‌های حاکم بر وی باشد. بی‌تردید برآمدن در چنین خانواده‌ای می‌تواند به افکار و اندیشه‌هایی شکل دهد که منینگ را به یک افشاگر اطلاعات تبدیل کرده است.
 

منینگ تحت مراقبت

زندگی خانوادگی و شخصی بردلی منینگ را به‌هیچ‌وجه زندگی خوبی نمی‌توان دانست که البته شرح و توضیح آن هدف این گزارش نیست و مجالی دیگر می‌طلبد.

  ویدئو: گزارش راشاتودی در خصوص منینگ

* ورود به ارتش آمریکا
ورود منینگ به ارتش هم همچون زندگی خانوادگیش در ابتدا با موفقیت چندانی مواجه نبود. هم‌قطاران وی با توجه به جثه کوچکش و همچنین شاید برخی خصوصیات دیگر او، با او با قلدری برخورد می‌کردند و وی را آزار می‌دادند.

 این برخوردها توانست برای بار اول ورود او را به ارتش آمریکا با مشکل مواجه کند اما سرانجام در اوت 2008، منینگ توانست آموزش‌های اولیه را شروع کند. وی در این تاریخ به «فورت درام» در نیویورک عزیمت کرد تا آموزش‌های لازم را برای خدمت در عراق اشغالی ببیند.

* آشنایی با شبکه هکرها
در همین دوره آموزش و در پاییز سال 2008 بود که منینگ با روان‌شناسی به‌نام «تایلر واتکینز» آشنا شد. واتکینز وی را با «جامعه هکرهای» دانشگاه محل تحصیل خود آشنا کرد. منینگ در یک کارگاه آموزشی هکرهای موسوم به «هکر اسپیس» هم شرکت کرد و با بنیان‌گذار آن به‌نام «دیوید هاوس» در دانشگاه «ام‌آی‌تی» دیدار داشت.
 

هکری که لباس نظامی پوشید

به این ترتیب، شاید بنیان اصلی تخصص‌های لازم برای افشاگری اطلاعات از همین‌جا و توسط واتکینز در بردلی منینگ شکل گرفت.
«آدریان لامو» خود یکی از هکرهایی است که علیه منینگ شهادت داده است. لامو مقامات را از ارتباط منینگ با «جولیان آسانژ»، بنیان‌گذار ویکی‌لیکس مطلع کرده بود. وی خود یک هکر بدنام است که سابقه محکومیت نیز دارد.
 

آدریان لامو

* اعزام به عراق
اکتبر 2009، بردلی منینگ، سرانجام به پایگاهی نزدیک بغداد اعزام شد؛ پایگاهی که از آن تحت عنوان «پایگاه عملیات پیشروی چکش» نام برده می‌شد. در این پایگاه به دو سیستم اطلاعاتی حساس دسترسی داشت.

یکی سیستم اطلاعاتی «اسپیرنت » و دیگری سیستم اطلاعاتی «جی‌ویکس ». وی در حالی به این دو سیستم دسترسی پیدا کرده بود که دو تن از مقامات ارشد وی از اساس با اعزام وی به پایگاه چکش مخالف بودند و حضور وی را در چنین مکانی برای خود او و دیگران خطرناک توصیف کرده بودند. به‌واقع آنچه باعث می‌شد بردلی منینگ در این پایگاه بماند و به کار مشغول باشد، کمبود «تحلیل‌گر اطلاعات» بود.

به‌واژه تحلیل‌گر اطلاعات دقت کنید! این دقیقا همان شغلی است که پدر منینگ پس از ماجرای واترگیت در ارتش آمریکا به آن اشتغال داشت.

 
تحلیل‌گر اطلاعات سابق، زندانی امروز

در نوامبر سال 2009 میلادی، دو اتفاق مهم برای بردلی منینگ رخ داد. اولی این بود که ترفیع گرفت و درجه‌اش به «متخصص» ارتقا یافت و دومی که شاید سرنوشت او را تغییر داد، برقراری اولین ارتباط با «جولیان آسانژ»، بنیان‌گذار ویکی‌لیکس بود. ویکی‌لیکس در تاریخ بیست و پنجم همان ماه، 570 هزار سند در خصوص واقعه یازده سپتامبر منتشر کرده بود.

بنابراین منینگ دقیقا با علم به اینکه ویکی‌لیکس چیست و دارای چه گرایش‌هایی است با آن ارتباط برقرار کرد. اولین ارتباط منینگ با آسانژ اندک‌زمانی پس از انتشار اسناد مذکور شکل گرفت.

* انزوا و مشکلات روحی
بر اساس برخی گزارش‌ها، در همین دوره زمانی بردلی منینگ با نوعی بحران شخصیت و افسردگی شدید دست و پنجه نرم می‌کرد که برخی بر این باورند در شکل‌گیری آنها «اختلالات جنسیتی» هم دخالت داشت.

روز بیستم دسامبر سال 2009، منینگ یکی از صحنه‌های بحران روحی را از خود بروز داد. وقتی که به وی ابلاغ شد که به‌خاطر تاخیرهای مکرر تعطیلی هفتگی خود را از دست داده است، با ضربات محکم به جان رایانه‌ای افتاد که وسیله کارش بود اما سربازان دیگر فورا به‌سوی او شتافته و دست‌های او را پشت سرش بستند.

 بسیاری از کسانی که شاهد این صحنه بودند، باور داشتند که از همین لحظه باید دسترسی بردلی منینگ به اطلاعات حساس ملغی شود. تقریبا در همین دوران، وی پست‌هایی از خود در فیس‌بوک بر جای گذاشته که نشان از تنهایی و ناراحتی روحی جدی‌اش دارند.
 

منینگ با مشکلات جدی روحی مواجه می‌شود

به‌هر حال منینگ به دلیل برخی مشکلات نمی‌توانست با هم‌قطاران خود در ارتش ارتباط مثبت و سازنده‌ای برقرار کند و شاید این یکی از زمینه‌های اصلی اقدامی بود که بعدها برای وی به دردسری بزرگ تبدیل شد و اکنون 35 سال زندان برایش به ارمغان آورده است.

* دانلود مستندات ارتش آمریکا
ژانویه 2010 یعنی در بحبوحه همین مشکلات روحی است که بردلی منینگ شروع به دانلود اطلاعاتی می‌کند که بعدها در سایت ویکی‌لیکس منتشر شدند. وی این اطلاعات را بر روی کارت حافظه دوربین فیلم‌برداری خود ذخیره می‌کرد و به محل اقامتش می‌برد.

 وی در همین دوران سفری هم به موطن خود دارد که دو هفته به‌طول می‌انجامد و در آنجا در یک میهمانی مربوط به هکرها شرکت می‌کند.
واتکینز، دوست سابق منینگ در خصوص این سفر ابراز داشته که بردلی از داشتن اطلاعات حساسی سخن گفته است که قصد انتشار آنها را دارد. بنابراین به‌نظر می‌رسد در همین برهه از زمان، تصمیم منینگ برای انتشار اطلاعات امری قطعی بوده است.

مشهورترین فایلی که توسط منینگ در اختیار ویکی‌لیکس قرار گرفت، فایل تیراندازی بالگرد آمریکایی به تعدادی خبرنگار غیرمسلح است. وی در فوریه 2010 به لامو، هکری که قبلا در خصوص وی توضیح داده شد، گفته بود که این ویدئو را در اختیار ویکی‌لیکس نهاده است. ویکی‌لیکس این ویدئو را در پنجم آوریل همان سال منتشر کرد.


  یکی از فیلم‌های افشا شده توسط منینگ

توجه به یک نکته در همین‌جا ضروری به‌نظر می‌رسد. با توجه به پرونده پزشکی قطوری که منینگ دارد و مکاتبات او با برخی پزشکان، روشن است که وی در شرایطی دست به افشاگری‌های خود زده است که از نظر روحی در شرایط متعادلی نبوده است. این برهه از زمان، دورانی سخت برای نظامی منزوی مزبور است اما روشن است که این امر واضح در حکمی که برای منینگ صادر شده، تاثیر چندانی نداشته است! اتهام وی در شرایط بیماری روحی شدید، «کمک به دشمن» خوانده شده و این در حالی است که وی در این دوران از کمک به خود نیز عاجز بوده است!

پست‌های منینگ در آوریل سال 2010 در فیس‌بوک کاملا گویای این واقعیت است. وی در یکی از پست‌ها ابراز می‌دارد که با او همچون تکه‌ای از تجهیزات نظامی برخورد می‌شود و همچنین در همین ماه در پستی دیگر تصریح می‌کند که سخت از زندگی خود سرخورده است.
در ماه مه همان سال صحنه‌ای دیگر از مشکلات روحی شدید بردلی منینگ خود را نشان می‌دهد، جایی که با چاقو روی پای خود می‌نویسد: «من می‌خواهم!» چند ساعت پس از همین اتفاق وی با مشت به صورت یکی از همکاران خود می‌کوبد. این سلسله اتفاقات باعث می‌شود از وی سلب مسئولیت شده و با تقلیل درجه نیز مواجه شود.
 

بردلی منینگ تحت اختیار نیروهای مسلح آمریکایی

بنابر آنچه بازجویان ارتش آمریکا دریافته‌اند، بردلی منینگ در تاریخ 19 ماه مه برای یک ریاضی‌دان مقیم بوستون ایمیلی زده و اذعان کرده که انتشار ویدئوی کشتار خبرنگاران توسط بالگرد آمریکایی کار خودش بوده است. دو روز بعد هم در اینترنت با لامو ارتباطاتی را برقرار می‌کند که همین ارتباطات به لو رفتن وی و دستگیریش می‌انجامد.

جز مشکلات روحی، چیز دیگری نمی‌تواند توجیه‌گر ارائه چنین اطلاعاتی به دیگران باشد. چنین کسی از شدت انزوا به ارتباطات مجازی پناه برده و در این ارتباطات حرف‌هایی زده که به دستگیریش منجر شده است در حالی که یک هکر حرفه‌ای تمام تلاش خود را می‌کند تا کسی به هویت واقعی او پی نبرد. شاید اگر گشاده‌دستی منینگ در ارائه اطلاعات به دوستانش نبود، وی همچنان در ارتش آمریکا به افشای اطلاعات اشتغال داشت.

* ارتباطات بین منینگ و جولیان آسانژ
«جو مارو»، دادستان نظامی مسئول پرونده بردلی منینگ که پیگیری 21 اتهام وارده به وی را بر عهده داشت، در خصوص شیوه همکاری منینگ و آسانژ می‌گوید: «این منینگ بود که برای اولین بار شروع به همکاری با آسانژ کرد.

 این اتفاق در همان اوایل حضور منینگ در عراق رخ داد. وی برای اولین بار ویدئویی را که نشان می‌داد چگونه شهروندان عراقی هدف بمب‌های نیروهای آمریکایی قرار می‌گیرند در اختیار آسانژ قرار داد. کمتر از دو ماه بعد از این اقدام، آسانژ در ویکی‌لیکس اعلام کرد که یک ویدئوی محرمانه را به‌دست آورده است.»

«دیوید کومبز»، وکیل نظامی به قاضی پرونده گفته است که هیچ‌گونه شراکت خاصی بین آسانژ و منینگ در کار نبوده است. به گفته وی، منینگ وقتی تصمیم به افشای اطلاعات می‌گیرد که شاهد صحنه‌های شادمانی سربازان آمریکایی برای در رفتن از بمب‌گذاری جاده‌ای بوده است، در حالی که در همان بمب‌گذاری برخی شهروندان عراقی کشته و زخمی می‌شده‌اند.
 


جولیان آسانژ

کومبز اصرار دارد که بردلی منینگ از مدیریت سایت ویکی‌لیکس دستور نمی‌گرفته و بنابراین تصمیم او برای افشای اطلاعات، تصمیمی شخصی بوده است. این در حالی است که مارو از رابطه بسیار صمیمی بین منینگ و آسانژ در ماه مه 2010، یعنی همان ماهی که منینگ در آن دستگیر شد، خبر داده است.

یکی از نکاتی که مارو فاش می‌کند این است که آسانژ، یک ایمیل خصوصی داشته و از طریق آن برای بردلی منینگ پیام می‌فرستاده است. عنوان این ایمیل « bradass87» بوده است. این نام ترکیبی است از نام بردلی، فامیلی آسانژ و سال 1987که سال تولد بردلی منینگ بوده است.

از سوی دیگر، آسانژ در گفتگو با شبکه خبری الجزیره مدعی شده است که ارتباطات ویژه‌ای با منینگ نداشته و این شخص او نیست که افشاگران همکار خود را انتخاب می‌کند.
 

منینگ تحت بازجویی

جو مارو در دادگاه مساله دیگری را هم بیان کرده است. وی به چت‌های انجام گرفته بین آسانژ و منینگ اشاره کرده که طی آن آسانژ از منینگ می‌خواهد تا به‌شکل ناشناس، به‌سراغ اسناد اسپیرنت برود.

به‌هر حال، مساله ارتباطات بین آسانژ و منینگ در هاله‌ای از ابهام است. در حال که این دو خود از قبول ارتباط سازمان‌یافته استنکاف می‌ورزند، مقامات آمریکایی این ارتباط را محرز می‌دانند. قضاوت دقیق در این خصوص با توجه به اطلاعاتی که در دست است، ممکن نیست.

* محاکمه بردلی منینگ
اتهام وارده به بردلی منینگ، «کمک به دشمن» از طریق افشای اسناد محرمانه ارتش آمریکاست. واقعیت پشت سر این اتهام آن است که منینگ با افشای صحنه‌هایی از جنایات آمریکایی‌ها در عراق، دولت این کشور را تحت فشار شدید افکار عمومی داخلی و خارجی قرار داد. این برای آمریکایی‌ها هزینه کوچکی نبود و پرداخت آن برایشان سخت بود.

این در حالی است که وکلای منینگ بر این باورند که دولت آمریکا آسیب ناشی از افشای اطلاعات را بزرگ‌نمایی کرده است تا به این وسیله وی را مجبور به شهادت علیه آسانژ کند. شخص منینگ در دادگاه گفته است که این اسناد را افشا کرده تا نشان دهد هزینه‌های واقعی جنگ چقدر است؟
 

منینگ محاکمه می‌شود

منینگ اکنون به 35 سال زندان محکوم شده است. بسیاری از جمله شخص جولیان آسانژ بر این باورند که این حکم برای کاری که او کرده بسیار سنگین است.

په‌په اسکوبار، تحلیل‌گر مشهور آسیاتایمز در این خصوص می‌نویسد: دولت آمریکا با صدور این حکم پیامی واضح و روشن صادر کرده است. این پیام بدین شرح است که هر کس تصور کند که آن‌قدر استثنائی است که می‌تواند اطلاعات مربوط به امنیت ملی آمریکا را در اختیار رسانه‌ها و افکار عمومی جهان قرار دهد، سخت مجازات خواهد شد.

 مهم نیست که اقدام منینگ آسیب فیزیکی به کسی نزده است و افشاگری‌های او در خصوص اقدامات خبیث و قساوت‌های ارتش آمریکا صورت پذیرفته است. به‌هرحال، پاداش او به خاطر این‌کار محاکمه است. 

«بریگیتا جانزدوتیر»، عضو پارلمان ایسلند و از همکاران ویکی‌لیکس هم تصریح می‌کند که برای منینگ، دادگاهی عادلانه در کار نبوده است. رئیس‌جمهور آمریکا اگرچه استاد حقوق اساسی در دانشگاه است اما به‌عنوان فرمانده کل نیروهای مسلح آمریکا، پیش از برگزاری دادگاه منینگ را مجرم دانست.

شش ماه قبل، منینگ در دادگاه به 20 سال زندان محکوم شده بود اما دولت آمریکا با افزودن به اتهامات وی، محکومیت او را به 35 سال افزایش داد.

* زندان 35 ساله و حقوق بشر
«دینا پوکمنر»، مشاور حقوقی «سازمان دیده‌بان حقوق بشر» در خصوص حکم صادر شده علیه بردلی منینگ ابراز داشت: «پیگرد خشونت‌بار و حکم سنگین صادر شده علیه منینگ نه‌تنها با رویه مصونیت آن دسته از مقامات ارشد آمریکایی که متهم به شکنجه و جرایم مرتبط با آن بوده‌اند در تضاد است، بلکه بسیار سنگین‌تر از احکامی است که در دیگر کشورهای دموکراتیک در خصوص افشاکنندگان اطلاعت صادر می‌شود.»

در سایت این سازمان تصریح شده است که حکم صادره علیه منینگ بیان‌گر نیاز قوانین آمریکا در خصوص افشاکنندگان اطلاعات به بازنگری است.

پایگاه اطلاع‌رسانی «دموکراسی ناو» هم در گزارشی روز صدور حکم علیه منینگ را روزی غم‌بار برای همه آمریکایی‌ها دانسته است.
 

منینگ را به‌خاطر داشته باشید

«مرکز حقوق اساسی آمریکا» در خصوص این حکم عنوان داشته که «دادگاه نمایشی» برگزار شده علیه منینگ، به‌منزله زیر سوال بردن اصل اول قانون اساسی آمریکاست. در این دادگاه تفاوت بین افشاگری و جاسوسی در نظر گرفته نشده است.

«بن ویزنر»، عضو «اتحادیه آزادی‌های مدنی آمریکا» تاکید کرده است که وقتی سرباز افشاگر اطلاعات سخت‌تر از شکنجه‌گران زندان‌ها مجازات می‌شود، حتما جایی در سیستم قضایی آمریکا ایراد دارد! سیستمی که بین ارائه اطلاعات به رسانه‌ها و خیانت به کشور تفاوتی قائل نمی‌شود تنها مبدع احکام ناعادلانه نیست بلکه مردم را از اطلاعات نیز محروم می‌کند.
 

حمایت‌های مردمی از منینگ

«ویدنی براون» از «سازمان عفو بین‌الملل» نیز در این خصوص اظهار داشته که دولت آمریکا به‌جای نگه داشتن منینگ با چنگ و دندان بهتر است به فکر مجازات کسانی باشد که تحت عنوان جنگ با تروریسم دست به جنایت زده‌اند.

در مارس سال 2012 میلادی نیز، گزارش‌گر ویژه شکنجه سازمان ملل متحد از شیوه رفتار با بردلی منینگ انتقاد کرده بود. وی رفتار با منینگ را غیرانسانی و ظالمانه خوانده بود. وی فاش کرده است که منینگ 11 ماه را در حبس مجرد گذرانده است.

هافینگتون‌پست هم در گزارشی به قلم «مالت اسلج»، اذعان کرده است که منینگ در حالی به 35 سال زندان محکوم می‌شود که کسانی که مجوز شکنجه را صادر کرده‌اند، آزادند. جورج بوش، دیک چنی، دونالد رامسفلد، جورج تنت و دیگر شکنجه‌گران سیا و جنایت‌کاران ابوغریب همان کسانی هستند که نویسنده هافینگتون‌پست باور دارد به‌جای منینگ باید مجازات شوند.
 

من هم بردلی منینگ هستم!

انتقاد از حکم صادر شده علیه منینگ به مواردی که اشاره شد محدود نمی‌شود. گزارش‌های متعددی این روزها علیه این حکم سنگین منتشر شده‌اند که اشاره به همه آنها از حوصله این گزارش خارج است. آنچه ذکر شد، تنها چند نمونه بود.

* بردلی منینگ به‌واقع چه کرد؟
در بخش پایانی این گزارش، شایسته است نگاهی به دست‌آوردهای اقدام منینگ در افشای اطلاعات نظامی آمریکا بیندازیم.
در مجموع و فارغ از ابعاد شخصیتی بردلی منینگ که قطعا حرف‌های بسیاری در خصوص آن می‌تواند وجود داشته باشد، انتشار اسناد جنایات آمریکا توسط وی توانست به مخالفین جنگ در آمریکا جانی تازه بخشیده و در ضمن، مظلومیت ملت تحت اشغال عراق را برای جهانیان روشن کند.

در شرایطی که سال‌ها از جنگ ویتنام گذشته بود و شاید جنایات آمریکا در این جنگ از افکار عمومی محو شده بود و از دیگر سو، حملات مشکوک یازده سپتامبر توانسته بود زمینه مظلوم‌نمایی را برای ایالات متحده در سطح بین‌المللی فراهم آورد، افشای تصاویری کوچک از جنایات بزرگ واشنگتن علیه مردم بی‌گناه عراق، کاری نبود که پاداش آن 35 سال زندان باشد.

حتی در صحنه انقلاب‌های منطقه نیز اسنادی که منینگ منتشر کرد، توانست در انقلاب مردم تونس علیه بن‌علی موثر واقع شود چرا که منینگ در یکی از اسناد افشاشده، ذهنیت مردم تونس نسبت به دیکتاتور لائیکشان را تغییر داده بود.

با این وجود و با توجه به فضایی که پس از یازده سپتامبر در ایالات متحده ایجاد شده بود و تصویب قوانین عجیبی چون «قانون وطن‌پرستی»، برخی معتقد بودند که ایالات متحده پس از راه انداختن یازده سپتامبر، یک یازده سپتامبر سایبری هم به‌وجود خواهد آورد تا آن را بهانه اقدامات جدی‌تر علیه فضای آزاد سایبری قرار دهد، فضایی که در آن حق بی‌نام و نشان بودن به‌رسمیت شناخته شده است و حریم خصوص در آن محفوظ دانسته می‌شود.
 

منینگ و آسانژ

برخی معتقدند که امثال منینگ و آسانژ را باید بخشی از این پروژه بزرگ آمریکایی‌ها دانست. اینکه آسانژ هنوز آزاد است و فعالیت می‌کند، به‌واقع عجیب است چون خوی هژمونیک ایالات متحده سخت‌ترین برخوردها را با وی اقتضا می‌کند.

اما با این‌که اقدامات امثال منینگ و آسانژ از سوی برخی به دیده تردید نگریسته می‌شود اما نمی‌توان تردید کرد که حکم صادره علیه بردلی منینگ، با همان قواعدی که آمریکایی‌ها از آن تحت عنوان «ارزش‌های آمریکایی» یاد می‌کنند در تناقض است و همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، از منظر حقوق بشری می‌تواند مورد انتقادات جدی باشد.


* منابع و مآخذ:
http://www.usatoday.com/story/news/2013/06/04/bradley-manning-trial/2389791/

http://www.wired.com/threatlevel/2011/07/manning-lamo-logs/

http://www.thedailybeast.com/newsweek/2012/04/29/accused-wikileaker-bradley-manning-s-dream-of-becoming-
president.html

http://web.archive.org/web/20110429142813/http://thislandpress.com/09/23/2010/private-manning-and-the-making-of-wikileaks-2/

http://nymag.com/news/features/bradley-manning-2011-7/

http://www.theguardian.com/world/2011/may/28/bradley-manning-video-transcript-wikileaks

http://www.pbs.org/wgbh/pages/frontline/wikileaks/bradley-manning/interviews/brian-manning.html


http://www.washingtonpost.com/world/national-security/judge-to-sentence-bradley-manning-today/2013/08/20/85bee184-09d0-11e3-b87c-476db8ac34cd_story.html

http://articles.latimes.com/2013/jun/03/news/la-pn-bradley-manning-julian-assange-ties-20130603

http://motherboard.vice.com/blog/julian-assange-is-on-al-jazeera-right-now

http://www.theguardian.com/world/2012/mar/12/bradley-manning-cruel-inhuman-treatment-un

http://www.hrw.org/news/2013/08/21/human-rights-watch-statement-bradley-manning-verdict

http://rt.com/op-edge/manning-outsider-sentence-us-exceptionalism-833/

http://www.huffingtonpost.com/2013/08/21/bradley-manning-prison_n_3789867.html

http://www.democracynow.org/blog/2013/8/21/a_sad_day_for_all_americans_human_rights_and_legal_organizations_slam_bradley_manning_sentence

http://www.theguardian.com/world/2013/jun/03/bradley-manning-julian-assange-wikileaks

http://www.wired.com/threatlevel/2011/12/army-manning-hearing/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 14
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • ۱۵:۵۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۳۱
    0 0
    و شما هم باور می کنید که یک سرباز ساده با تتسلط بر یک هک اطلاعات فوق سری آمریکا را به دست آورد! آنهم چه اطلاعاتی؟ اطلاعاتی که نشان می دهد آمریکا چقدر قدرتمند و ترسناک است و چه نفوذ عظیمی در جهان دارد و چقدر نظام اطاعاتیش دقیق و شکست ناپذیر است!!!( البته همین نظام با یک هک ساده اسنادش لو می رود!!) اسنادی که مطلقا در آنها کلمه از فساد و تباهی اقتصادی و سیاسی مقامات آمریکا نیست. اسنادی که کلمه ای در مورد فساد اسراییل چیزی ندارد و هر چه دارد چیزی جز نمایش قدرت غرب نیست!! شاید بهترین راز افشای این به اصطلاح اطلاعات آنجا باشد که نوشتید :"حتی در صحنه انقلاب‌های منطقه نیز اسنادی که منینگ منتشر کرد، توانست در انقلاب مردم تونس علیه بن‌علی موثر واقع شود چرا که منینگ در یکی از اسناد افشاشده، ذهنیت مردم تونس نسبت به دیکتاتور لائیکشان را تغییر داده بود." به قول بشار اسد: در ابتدا با برادران ایرانی درخصوص ریشه تحولات منطقه اختلاف داشتیم اما حالا آنها هم حرف ما را قبول کرده اند که این تحولات با مدیریت خود آمریکاییها انجام می شود"
  • ۱۶:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۶/۳۱
    0 0
    صورت معصومی داره
  • محمد ۱۶:۲۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۳۱
    0 0
    ريشه اين تحولات در خواست مردم بود. يكي از اولين خواسته‌هاي مردم در بيداري اسلامي، غرب ستيزي و صهيونيست‌ستيزي بود. اگر غير از اين بود، خب آمريكا گروهي را با شعارهاي دلبخواه خودش تحريك مي‌كرد نه گروهي با شعارهاي ضد غريب، شعارهاي اسلامي و از نمازهاي جمعه را. البته ممكن است آمريكايي‌ها بخواهند تحولاتي كه به ضررشان است را با مديريت به نفع خود كنند يا به اصطلاح، تهديد را به فرصت تبديل كنند. تا حدي هم موفق شدند از بي كفايتي مردم انقلابي استفاده كنند، اما قطعاً در نهايت نمي‌توانند جلوي موج تحولات را بگيرند، چرا كه نه تنها بيداري مردم منطقه، بلكه به زودي بيداري مردم جهان را نيز شاهد خواهيم بود.
  • ۱۹:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۶/۳۱
    0 0
    http://www.reuters.com/article/2013/09/22/us-nuclear-iran-conditions-idUSBRE98L03Y20130922 دسترسی به دانشمندان هسته ای امضای پروتکل الحاقی و غیره
  • ۲۱:۱۰ - ۱۳۹۲/۰۶/۳۱
    0 0
    بابا جان! شما چرا می خواهید همه چیز را با تئوری توطئه توضیح بدید؟ چرا فکر می‌کنید همه چیز یک توطئه است؟
  • ۲۱:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۳۱
    0 0
    برادران مشرقی. گزارش خوبی بود. خسته نباشید. منتها عجیبه چرا کلا به گرایش‌های منینگ مثل همجنس‌گراییش اشاره‌ای نکردید؟ خیلی زیرکانه از زیر توضیح در این خصوص در رفتید! دست مریزاد!
  • فرهاد ۲۱:۴۰ - ۱۳۹۲/۰۶/۳۱
    0 0
    آدم خیلی بدبینی هستی گاهی آدم از بدبینی زیاد از اون سرش میافته حداقل به تظاهرات صدها یا چه میدونم هزارها طرفدارش که هموطنش هم هستند فکر کن آیا اونها همه گیج و ساده لوح و فریب خورده اند ؟ کمی فقط فکر کن . امروز سه قهرمان در سیاهه های نکبت کاپیتالیسم غرب چون نگین هایی که در کثافات افتاده می درخشند : جولیان آسانژ ، ادوارد اسنودان و برادلی منینگ که این طفلکی برخلاف اون دوتا بدجوری بدشانسی آورده حتی اتهام همجنس بازی هم بهش زدند تا از چشم مردم بیافته . خدا خودش کمکش کنه
  • ۲۲:۴۵ - ۱۳۹۲/۰۶/۳۱
    0 0
    برای کسانی که وقتی حقیقت را تلخ می بینند ترجیح می دهند انکارش کنند متاسفم. جناب محمد ! البته که آمریکا هیچ گاه با شعارهای واقعی خودش به میدان نمی آید! البته که همه دزدها دم از شرافت می زنند و همه لات ها دم از ناموس پرستی. البته که شعار خود آمریکا حقوق بشر است!!! اما شما خودتان را گول می زنید. آمریکایی ها البته جرقه اول تحولات را نزدند. یک جوان به دلایل معیشتی خود سوزی می کند. بلافاصله تصاویر او و مصاحبه با خانواده اش روی فیس بوک و توئیتر می رود. اندکی بعد عده زیادی به حال او احساس تاسف می کنند."ناگهان" کسی از کار او به عنوان یک اعتراض در مقابل حاکمیت یاد می کند. بلافاصله این شخص تبدیل به یک قهرمان می شود. حالا مخاطب و مصرف کننده اصلی فیس بوک و توئیتر کیست؟ قشر جوان. قطعا اگر مخاطب این شبکه ها افراد میانسال به بالا ب.دند محال بود هیچ انقلابی اتفاق بیفتد. همین قشر جوان هستند که بعد از دیدن این تصاویر ناگهان آدرنالین خونشان بیرون می آید و به هم می گویند فلان جا فردا برای اعتراض جمع می شوند. در روز اول ده بیست نفر جمع می شوند و به پلیس و حکومت فحاشی می کنند. سپس یک نفر اولین سنگ را پرتاب می کند. و نزاع شر.ع می شود. پلیس وارد عمل می شود و چند نفر مجروح یا کشته می شوند. بلافاصله تصویر همین افراد روی همان شبکه ها می رود و قهرمانان جدیدی درست می شوند. عده ای بیشتری وارد عمل می شوند . نااگهان از نظام یک دیو ساخته می شود. همزمان با این رویداها تمام خبرگزاری های دنیا همین حوادث را به تصویر می کشند و کاری می کنند تا در ابعاد حهانی آن حکومت تبدیل به یک دیو اهریمنی شود. سپس کافیست تا همین شبکه ها اعلام کنند مردم در قلان نقطه برای اعتراض گرد آیند. جمعیتی حدود دو تا سه میلیون گرد می آیند و همین تعداد برای سرنگون کردن هر حکومتی کافیست. فرآیند مزبور چیزی شبیه واکنش های فروپاشی هسته ای در انفجار یک بمب اتمی است. می دانیم در انفجار بمب اتمی کافیست اولین نوترون به یک هسته برخورد کند تا خود بخود دو تا سه نوترون دیگر آزاد کند. و همین نوترونها هسته های دیگر را تحریک کنند و در کسری از ثانیه : بوم! الگوی انقلاب های در واقع الگوی یک بمب اتمی انسانی است که دقیقا با همان روش منفجر می شود. این را می گوییم دقیقا مدیریت خارجی. آن کسی که اولین بار از آن مقتول به عنوان قهرمان یاد می کند و آن کس که ااولین سنگ را می اندازد یا تحریک به انداختن می کند و آن برنامه های رسانه های تصویر و شبکه های اطلاع رسانی صد در صد مدیریت شده است. اینجا است که مردم احمق هم خیال می کنند خودشان کاری انجام داده اند! در حالی که هیچ کاری انجام نداده اند. آنها همه نسبت به وضع موجود اعتراض داشته اند اما هیچ برنامه ای برای آینده نداشته اند. رهبران این انقلاب ها به هیچ عنوان از جنس مردم نیستند و فقط به آنها در باغ سبز نشان می دهند. لهذا می بینید که هم در تونس و هم مصر و هم قرقیزستان و هم اوکراین و هم گرجستان و هم ایران سال 88 این معترضان هرگز یک طیف یا گفتمان مشخص ندارند. از اسلامگرای افراطی تا سکولار افراطی در میان آنها پیدا می شود. رهبران انقلاب هم همه آنها را مورد تایید قرار می دهند! و در واقع هیچ کدام را مورد تایید قرار نمی دهند. از همه بدتر وقتی است که حاکمیت بتواند مقاومت کند و در مقابل فاز اول این انقلاب دوام بیاورد. اما این دوام آوردن به قیمت تضعیف شدید وجهه بین المللی و همچنین امنیت داخلی و اطلاعاتی او منجر می شود. در این جا است که در میان آن مخالفان مجددا "ناگهان" یک نفر سخن از توسل به اقدام مسلحانه و زور می گوید. و اتنقلاب به جنگ داخلی تبدیل می شود. در اینجا اهی با ورود رسمی نیروهای خارجی مانند لیبی کار تمام می شود یا مانند سوریه کار گره می خورد. در این وضعیت نیروهای خارجی از فرستادن افراد شبه نظامی برای کمک به این انقلابها خودداری نمی کنند و می شود آنچه می بینید. و این است معنای اصلی مدیریت آمریکایی .بلی. آمریکا مایل است مبارک باقی بماند. اما همینکه می بیند لازم است احساسات مردم خالی شود و وضعیت قبلی قابل ادامه نیست فورا برنامه اش را تغییر می دهد. بحث سود و زیان است. در ماجرای امثال سوریه که تکلیفش روشن است. خوب دقت کنید که در انقلاب سال 1357 هم مشابه این روند قرار بود در ایران اتفاق بیفتد. یعنی قرار بود شاه برود و یکسری عناصر غربگرا در ایران روی کار بیایند و ضمنا مردم هم تخلیه شوند. اما اولا آ روز امکانات امروزی نبود. ثانیا رهبر انقلاب ایران کسی نبود که حاضر به ایجاد ائتلاف رنگین کمانی باشد و ثالثا به شدت مخالف هر اقدام مسلحانه بود و رابعا شهرتش را از فیس بوک و توئیتر به دت نیاورده بود و واقعا در دلهای مردم جا داشت و حقیقتا رهبری می کرد. وجود این رهبر مانع از آن شد که برنامه انقلاب به میل آمریکا پیش برود. نه این که آمریکا دوست نداشت او را هم مدیریت کند. در سال 88 هم واقعا همه این مسائل در ایران اتفاق افتاد و تنها نقطه ضعف مدریت کنندگان این بود که مخاطب آنها بر عکس مصر و تونس و سوریه اقشار فقیر و مستضعف نبودند بلکه اتفاقا این اقشار حامی احمدی نژاد و گفتمان جمهوری اسلامی بودند. اما اقشار مرفه و نیمه مرفه در تمام دنیا ترسو هستند و هیچ گاه نمی توانند هیچ انقلابی را به پیش ببرند. در ایران مدیریت دست کس دیگری است که آنها نمی توانند جلویش را بگیرند. خود را با چند شعار الله اکبر و نماز جماعت گول نزنید که سبزهای خودمان و جبهه النصره هم رفتار مشابهی دارند. اما جناب فرهاد! شما خودتان بگویید، نشان دادن اسنادی که صرفا قدرت و اقتدار آمریکار را به رخ ملتها می کشد آیا اتفاقی است؟ آیا قهرمان ساختن از افرادی دارای فساد اخلاقی در چشم نسلهای جوان جهان اتفاقی است؟ آیا همه این حوادث تصادفی است؟ سرتان را از لای برف بیرون بیاورید.
  • محمد ۰۱:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۱
    0 0
    ناشناس سوئدي!! حالا همه اين‌ها رو كه نوشتي بريز رو هم و جواب يه سؤال من رو بده: آمريكا چرا بايد مردم را در كشورهايي كه تحت سلطه خودش است، به ميدان بياورد؟! هدفش چيست؟! دقت كن، زومم روي "هدف" هست. جواب به اين سؤال مشخص مي‌كند كه آمريكا نمي‌آيد شرايطي كه به نفعش هست را به هم بزند همينطور بي هدف. مي‌آيد؟!
  • ۰۲:۴۵ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۱
    0 0
    جناب محمد! وقتی این همه را می نویسم و شما نمی خوانید تقصیر من چیست؟ نوشتم که "بلی. آمریکا مایل است مبارک باقی بماند. اما همینکه می بیند لازم است احساسات مردم خالی شود و وضعیت قبلی قابل ادامه نیست فورا برنامه اش را تغییر می دهد. بحث سود و زیان است." به عبارت دیگر یکی از راههای کشتن یک انقلاب آن است که کاری کنیم تا ناقص الخلقه متولد شود. آمریکا لحظه اول طرفدار حاکمان عربی بود - بجز سوریه - و اگر مردم مصر و تونس و لیبی و یمن آرام می ماندند هرگز درصدد براندازی در این کشورها نبود. اما همینکه مردم ابراز ناآرامی می کنند ، یک محاسبه خیلی ساده برای آمریکا و حامیان حاکمان قبلی پیش می آید: آیا به صرفه است از حاکم حاضر حمایت کنیم یا بهتر است انقلاب را مدیریت کنیم و میوه آن را بچینیم و ضمنا احساسات مردم را هم خالی کنیم؟ در همه کشورهای عربی جز یک مورد جواب این بود که آمریکا بهتر است وارد پروسه مدیریت انقلاب شود. شاید بهترین نمونه اش مصر باشد. انقلابیون ساده لوحی که گمان کردند با گرفتن لبخند آمریکا می توانند به بقای خود ادامه دهند! اما هم موقعیت خود را باختند و هم حیثیتتشان را. اما تنها مورد استثا بحرین است. در بحرین آمریکا مطمئن بود حتی در صورت مدیریت انقلاب بحرین نتیجه به دلخواه او نخواهد بود چرا که قطعا کمترین موقثفیت انقلاب بحرین مساوی قدرت گرفتن اکثریت شیعه بود و این یعنی تکرار اشتباهی که در عراق مرتکب شدند. چون صرف به قدرت رسیدن شیعه باعث افزایش نفوذ ایران خواهد شد و این بزرگترین خط قرمز آمریکا است. آمریکا در مصر و تونس هم نگران نفوذ ایران بود اما با کمک دلارهای سعودی و تقویت جنبه سلفی گری و ضدیت درست کردن بین شیعه و سنی موفق شد راه ایران را سد کند. لهذا می بینید که در بحرین برخلاف سایر کشورهای عربی از حمایت همه جانبه رسانه های صهیونیستی از انقلابیوتن و دیو ساختن از حاکمان بحرین خبری نیست و اساسا انعکاس اخبار این کشور هم بسیار ضعیف است. چون بنای آمریکا سرکوب بحرینیها به هر قیمت ممکن است. حالا بازهم از هدف آمریکا سوال می کنید؟
  • راد ۰۹:۵۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۱
    0 0
    خسته نباشید.. گزارش خوبی بود.دست مریزاد!
  • ۱۲:۴۹ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۱
    0 0
    جناب ناشناس سوئدی. چه کسی گفته یه هک ساده؟ وقتی کسی در یک مرکز اطلاعاتیه اگه یخورده سر و گوشش بجنبه میتونه به اطلاعاتی بالاتر از دسترسی خودش دست پیدا کنه. در شبکه که راحت تره. اما اینکه خود آمریکا داره این جریاناتو مدیریت میکنه کاملا تصور غلطیه. این یه فراجریان بین المللیه که داره قدرت خودش رو رو میکنه و میخاد خودش را جای نظام کنونی چند قطبی که قطب بزرگترش آمریکا هست غالب کنه. برای همین هر از گاهی یه نیشگونی از آمریکا میگیره. شما هم خیلی آمریکا رو گنده در نظر نگیر. مگه شاه مهره ی آمریکا نبود مگه حمایت اطلاعاتی و نظامی نداشت؟ مگه مردم و امام چی داشتن که تونستن سرنگونش کنن و 34 ساله آمریکا تو حسرت یه سلام و یه اجازه وروده؟ خدا خیلی بزرگه. با خدا باش و پادشاهی کن. فکر نکن حالا اونا همه چی دستشونه و مدیریت میکنن کی چیکار کنه که چی بشه و بعد چند اتفاق مثلا فلان کشور فلان بشه! فعلا که ما کل محاسباتشونو ریختیم به هم.
  • ۱۲:۵۱ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۱
    0 0
    به زندگی شخصیش چیکار داری؟! حتما باید نماز شب بخونه تا بگی کار خوبی کرده؟ این کارش به نفع خیلی ها بوده من جمله ما. و به ضرر خیلی ها بوده از جمله دولتمردان آمریکا. همین. چرا همه چیزو با عینک های خاص می بینید؟ خیال کردید حزب الله چطوری تو فرماندهان عالیرتبه ارتش اسراییل جاسوس داره؟ رفته نماز خونش کرده و گفته واجبه که به ما کمک کنی؟ نه خیر. اسراییلی یک کیلو تریاک بهش بدن باباشم میفروشه!
  • ۱۴:۲۹ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۱
    0 0
    جناب ناشناس لبنانی! مردم البته دوست دارند افسانه هایی که باب میل آنها است را باور کنند و شما هم دوست دارید داستانی را که از رسانه ها شنیده اید باور کنید اما بدانید که کار کارکردن در یک سازمان اطلاعاتی چیز عجیب و غربیب نیست اما فقط آمریکا است که هر رسوایی هایی اطلاعاتیش را به تولید انبوه رسانده است! ضمنا در مورد انقلاب اسلامی هم پاسخ شما را دادم. که البته نخواستید بخوانید. مریکا به طور شبانه روزی در حال رصد اطرافیان امام خمینی بود. مخصوصا بعد از رفتن امام خمینی به پاریس ، آمریکا به این نتیجه رسید که می تواند امام خمینی را مدیریت کند و در عین حال همچنان نفوذ خود را در ایران حفظ کند. البته ماجرای فضای باز سیاسی چیزی نیست که منحصر به ایران باشد. در تمام کشورهای کشورهای تحت سلطه آمریکا سرکوب در دوره جمهوری خواهان قبل از کارتر بسیار شدید بود و آمریکا آن زمان برنامه اش این بود که با کاهش فشار و دادن یک سری آزادیهای جزیی احتمال یک کودتا یا انقلاب کمونیستی را به حداقل برساند. اینکار در کشورهای آمریکای لاتین به خوبی جواب داد و باعث افزایش رضایتمندی مردم شد. اما در ایران تنها موردی بود که وضعیت برعکس شد چون تا آن زمان هنوز آمریکاییها نقش مذهب را در ایجاد انقلاب باور نداشتند و نگرانی اصلی آنها در مورد کمونیسم بود. لهذا اتفاقا بعد از همین فضای باز سیاسی بود که به شاه F14 می فروشند و تا قبل از کنفرانس گوادالوپ همچنان از شاه حمایت می کردند با آنکه اندک اندک ایران رو به نا آرامی می رفت. اما حتی تا تیر و مرداد 57 حتی بعد از 17 شهریور هنوز کسی باور نمی کرد که شاه عنقریب سقوط خواهد کرد. اما به تدریج و بعد از حادثه 13 آبان و همزمانی وقایع با رفتن امام خمینی به پاریس بود که آمریکاییها تصمیم خود را گرفتند و به این نتیجه رسیدند که هزینه باقماندن شاه بیش از صرفه آن است و اتفاقا خودشان به عنوان یک عامل برای تحریک مردم و معرفی چهره های خودشان ظاهر شدند. معرفی مکرر چهره های به اصطلاح ملی در کنار امام خمینی و حتی بیش از وی و القای این مساله که انقلاب دارد توسط عناصری مانند نهضت آزادی پیش می رود برنامه مشخص آنها بود. می توانید این رویکرد را هم در راودیوهای آنان و هم در مطالب مطبوعات آن روزها به خوبی ببینید. آمریکا مصثمم بود که انقلاب را مدیریت کند و داشت اینکار را می کرد. تنها دو چیز را لحاظ نمی کرد، اولا در تجلیل شخصیت امام خمینی اشتباه می کرد. آنها با تحلیل تاریخچه انقلاب مشروطه فکر می کردند خمینی هم مردی در حد سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی است و سر انجام ناگزیر از اعتماد به روشنفکران است. ثانیا آنها میزان محبوبیت و توان رهبری جامع امام خمینی را دست کم گرفتند و بیشتر معتقد بودند که که این انقلاب دو طیف کمونیستی و غیر کمونیستی دارد. و باید از طرف غیر کمونیستی که ظاهرا ائتلاف مذهبی ها و ملی گرایای متمایل به آمریکا بود حمایت کرد. همچنین برای محکمکاری هر چه بیشتر سعی داشتند نقش چهره های مذهبی دیگری مانند آیت الله شریعتمداری را پر رنگ کنند و از او مردی متعادل و معادل امام خمینی بسازند. بعد از معرفی رسمی بازرگان و تیم وی ، تقریبا خیال آمریکا راحت شد و برای همین هم پروسه سقوط شاه سرعت عجیبی یافت. و بعد از سقوزط مکرر پروسه تکرار جمهوری دموکراتیک اسلامی شدت گرفت و باقی ماجراها... براستی از نفوذ و قدرت رهبری استثایی امام خمینی نبود و همچنین ابتکارات بزرگی مانند بسیج مستضعفین اتفاق نمی افتاد سرنوشت انقلاب ایران دقیقا عین سرنوشت انقلاب مصر و بلکه بدتر است و تکرار تلختری از مشروطیت می شد. اما اصرار امام خمینی برای حضور در قدرت و بعد از آن مخالفتهای مکرر با عناصر ملی گرا و غربگرا آمریکا را واقعا گیج کرد. جالب اینکه امام خمینی هم خودش می دانست چه کرده است و صراحتا گفت "الان مسئلی در کاخ سفید است اینها سردرگم هستند". بله انقلاب اسلامی واقعا یک پدیده استثنایی بود و اینکه توانست آمریکا را بازی بدهد خودش یک معجزه است

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس