
مشرق: بي نام ، بي نشان ، بي نام در سالهاي خفقان که نهضت خرداد 42 شکل گرفت ، حضرت امام (ره) مسير انقلاب را روشن کرد و شاه نيز دريافته بود که همه چيز به امام (ره) خلاصه مي شود و تهديد به اعدام اين بزرگ مرد زبان به زبان گشت . اولين عکس العمل ، اعتراض رسمي علماي سراسر کشور در مسجد امام (بازار تهران ) بود . آيت الله علم الهدي از اهواز به اين جمع پيوست و اين اعتراض را تا سه ماه در مسجد ادامه دادند .
و شاه به تبعيد امام تن داد، در طول سه ماه تلاش آيت الله علم الهدي در کنار بزرگواراني چون شهيد دستغيب و ...، نوجوان 11 سالهاي مشاهده ميشد که دوش به دوش پدر در اين جلسات حضور مي يافت و مشتاق بود که در سرنوشت امام (ره) نقش آفرين باشد، سيد علي علم الهدي اين گونه پاي به مبارزه گذاشت و از پدر بزرگوار خود در کوران فضاي شکل گيري انقلاب ياد گرفت که چگونه راه و رسم مبارزه را در مسير ولايت دنبال کند، آقا علي از نهضت 15 خرداد به بعد با بصيرت حوادث را دنبال کرد و بي آنکه از خود اثري به جاي گذارد . نقش آفريني مي کرد . بي نام ، اما پر درد، بي نشان، اما کوله باري از مسئوليت و بي نان، اما دريائي از وظيفه شاخصهائي بود که ميتوانستي در رفتار او پيدا کني .
تظاهرات مردم اهواز عليه شاه را شکل مي داد و فرياد مرگ بر شاه سر مي داد، در مسلح کردن نيروها ي انقلاب پيشتاز بود، اما از خود اثري به جاي نمي گذاشت ، خود موثرترين گره گشاي مشکلات مي شد ، اما نتيجه کارها به اسم ديگران ثبت مي شد . کوچه پس کوچه هاي گمنام، بيشترين ايام گذران او در کوران پيروزي انقلاب اسلامي بود و هنوز کسي نتوانسته رد پايي از او پيدا کند ، برادر کوچکترش _ شهيد حسين علم الهدي _ که اسير ساواک شد ، بي آنکه ذره اي از فعاليت هاي خود به ميان آورد ، حسين را افتخار خانواده قلمداد مي کرد. حال که پرونده درخشان خانواده آيت الله علم الهدي چون منظومه اي پر ستاره مي درخشد و هر ستاره نورانيت خود را دارند، در کنار هم که قرار ميگيرند، برگي زرين از تاريخ انقلاب اسلامي را نشان مي دهد .
در شوراي فرماندهي سپاه و استانداري خوزستان به گونه اي نقش آفرين بود که با وجود دقت در اوضاع، مديريت در قلب ها نتيجه کارش بود. حاج علي قبل از آنکه يک پاسدار باشد ، يک امين بود براي مسئولين ، پاسداري بود منظم و دقيق با چهره اي شاداب و گشاده رو ، براي هر آن کس که به او پناه مي آورد. اين همه استعداد و پايمردي در برابر پيچ و خم هاي انقلاب را از کجا ذخيره کرده است؟ آيا دليل جذب او در دفتر مقام معظم رهبري همين شاخص ها نيست؟ آيا طبيعي نيست که اين انسان وارسته امين حضرت آقا قرار گيرد و گزارشات ايشان يک حجت به حساب آيد؟ آيا دقت در همه زواياي حوزه لشکري کشور در زير نگاه دقيق و متعهدانه مرحوم علم الهدي عاملي نبود که دفتر مقام معظم رهبري بررسي پرونده هاي حساس را به ايشان واگذار نمايد؟ قضاوت و نگاه تيز بينانه اي از او سر مي زد که جز اجراي عدالت چيزي در ذهن ها خطور نمي کرد.
و اين گونه بود که حتي در طول چهار سالي که بيماري را تحمل مي کرد ، لحظه اي از کار بازننشست، از آن همه امکانات برخوردار بود ، اما دريغ از اين که حتي يک بار وسوسه شود.
مردم خوزستان ، در انتظار وارسته اي باشيد که بزرگ بود، اما خاموش . در انتظار فاضلي باشيد که يادگار مرحوم آيت الله علم الهدي بود. در انتظار مردي باشيد که معلم شهيد حسين علم الهدي بود ، اما اين نيز مانند ديگر رفتارهايش از نگاه ما مخفي ماند . در انتظار مردي باشيد که در اولين روز جنگ براي مسلح کردن عشاير خوزستان وارد پادگان اهواز شد و اولين ترکش خمپاره عراق بر بازويش نشست.
گاه که حاج علي با خود خلوت مي کرد، دلش تا دشت هويزه پرواز مي کرد . آيا ياد برادر شهيدش حسين علم الهدي و يا مرحوم حاج کاظم را مي کرد ؟ شايد دلتنگ مادر مرحومش بي بي علم الهدي شده بود . اين اواخر که از دشت هويزه ياد مي کرد، چون ابر بهاري اشک مي ريخت . دلتنگ شده بود که هر چه زودتر به مادر و برادران بپيوندد. در آخرين ساعت هاي حيات اين جمله را به زبان آورد و سپس جان به جان آفرين بخشيد : «مرا در مزار شهداي هويزه دفن کنيد تا آرام بگيرم.»
روحش شاد
والسلام
نصرت الله محمودزاده