کد خبر 23647
تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۸

رهبري امام(ره) مهم‌ترين نيروي سياسي در کشور بود که هم? نيروها و گرايش‌هاي سياسي ديگر کشور را تحت‌الشعاع قرار مي‌داد و روي هم رفته عامل ايجادکنند? ويژگي معين نظام جمهوري اسلامي ايران بود.

گروه فرهنگي مشرق - همواره سه جريان اصلي سياسي ايدئولوژيک در تاريخ معاصر ايران به‌طور هم‌زمان مطرح بودند و تقابلاتي با هم داشتند. اين سه جريان عبارت‌اند از: ناسيوناليسم ليبرال، اسلام‌گرا و سوسياليسم که در آستان? پيروزي انقلاب اسلامي، جريان اسلام‌گرا بر رقباي خود غلبه يافت و گفتمان غالب را در فضاي انقلابي کشور تشکيل داد و همين عامل باعث گرديد...
نه تنها براي نسل سوم و چهارمي‌ها جذاب و پرفايده است که در مورد فضاي سياسي کشورمان در دهة نخست انقلاب مطالب بيشتر و دقيق‌تري بدانند، بلکه براي نسل اول و دومي‌ها نيز در حکم تجديدخاطره و عهد و همچنين عبرت‌آموزي خواهد بود. در نوشتار پيش‌رو دسته‌بندي‌هاي مهم سياسي اوايل انقلاب و چگونگي شکل‌گيري جريان‌هاي عمدة سياسي پژوهيده شده و در اختيار خوانندگان عزيز قرار گرفته است.

ساختار قدرت بعد از انقلاب اسلامي در جمهوري اسلامي ايران با تغيير و تحولات بسياري همراه شد و برخلاف دور? قبل، به دليل نگراني نيروهاي انقلابي از دستيابي ضدانقلاب‌ها به قدرت و منحرف شدن مسير انقلاب، همواره با چالش‌هايي همراه گرديد، به‌طوري‌که در اين دوره پاره‌پاره شدن و تکثر قدرت را شاهد بوديم و نيروهايي مختلف با جهت‌گيري‌هاي متفاوت سياسي، اقتصادي و اجتماعي در درون قدرت جابه‌جا مي‌شدند. حضور ديدگاه‌هاي مختلف باعث شد درگيري‌هايي سياسي بين گروهک‌ها و احزاب مختلفي که پيش از پيروزي انقلاب اسلامي مبارزاتي داشتند و بعد از انقلاب خواهان سهمي از قدرت بودند روي دهد. به وجود آمدن اين نوع درگيري‌ها، علاوه بر ايجاد هرج‌ومرج داخلي، باعث شد فضاي ترور بر کشور حاکم گردد، و به موازات آن، امنيت داخلي و خارجي دولت نوپاي ايران در معرض خطر قرار گرفت. به همين دليل نياز به اتخاذ سياست و عملکرد مناسب براي خروج از چنين بحران و ايجاد دولت باثبات براي تأمين امنيت از جمله دغدغه‌هاي اصلي رهبران انقلاب اسلامي ايران در اوايل ده? 1360 بود. بر اين اساس در نوشتار حاضر عملکرد دولتمردان اولي? ايران و به‌ويژه دولت ميرحسين موسوي در اين‌باره بررسي شده و مواضع و ديدگاه‌هاي گروه‌ها و جريانات سياسي مختلف در ايجاد چنين فضايي براي دستيابي به قدرت و تعامل آنها با يکديگر بيان گرديده است.

  

جريان‌هاي سياسي و احزاب

همواره سه جريان اصلي سياسي ايدئولوژيک در تاريخ معاصر ايران به‌طور هم‌زمان مطرح بودند و تقابلاتي با هم داشتند. اين سه جريان عبارت‌اند از: ناسيوناليسم ليبرال، اسلام‌گرا و سوسياليسم که در آستان? پيروزي انقلاب اسلامي، جريان اسلام‌گرا بر رقباي خود غلبه يافت و گفتمان غالب را در فضاي انقلابي کشور تشکيل داد و همين عامل باعث گرديد جريان‌هاي سياسي ديگر به دور از صحن? سياسي کشور باقي بمانند. دوري اين گروه‌ها از صحن? سياسي براي کشور و نظام نوپا مسلماً تبعاتي به همراه داشت؛ چراکه آنان خواهان کسب سهم در خور ملاحظه‌اي از قدرت بودند و خود را براي کسب چنين قدرتي محق مي‌دانستند؛ لذا پس از تثبيت اولي? نظام جمهوري اسلامي ايران تحرکاتي سياسي عليه ساير جناح‌ها و احزاب سياسي روي دادند که گاهي در قالب عمليات‌هاي تروريستي ظاهر مي‌شدند و گروه‌هاي ديگر را به غصب ناعادلان? قدرت متهم مي‌کردند. اين اختلافات سياسي بين جريان‌ها باعث شد اختلاف‌نظرهايي در نوع مديريت کشور به وجود آيد که تا ظهور دولت ميرحسين موسوي همچنان شاهد آن هستيم؛ به ويژه که دولت پيش از ايشان نيز به دست عوامل اين گروهک‌ها ترور شد و دولت ميرحسين اولين دولتي محسوب مي‌گرديد که توانسته بود به تثبيت برسد، اما همچنان اين تحرکات در داخل و خارج ايران براي سست کردن پايه‌هاي نظام سياسي نوپاي کشور وجود داشت. برهمين‌اساس در ادامه سعي شده است با تقسيم‌بندي جريان‌ها و احزاب کشور در آن زمان، خاستگاه، مواضع و عملکرد آنها در دوران انقلاب و دولت ميرحسين موسوي شرح داده شود.

  

1ــ جريان مارکسيستي و حزب توده:

فضاي باز ايجادشده در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي ايران باعث گرديد اکثر گروه‌هاي سياسي مطرح در انقلاب به آزادي سياسي دست يابند که گروه‌هاي مارکسيستي و از جمل? آنها حزب توده نيز از اين قاعده جدا نبودند؛ لذا فرصت تاريخي براي اين حزب به‌وجود آمد تا به بازسازي جايگاه خود اقدام کنند و با عضوگيري مجدد، روابط خود را با رهبران انقلاب اسلامي نزديک سازند. درخصوص وضعيت مارکسيست‌ها بايد گفت که اين گروه‌ها از همان آغاز با مشکلات نظري و عملي مواجه بودند و براي آنان، که شعار مبارزه با امپرياليسم و سرمايه‌داري را مطرح مي‌کردند، اتخاذ موضع‌گيري جديد در مقابل رژيم انقلابي مذهبي غيرممکن بود. آنها استقلال سياسي جمهوري اسلامي ايران را به‌عنوان نشانه‌اي از حرکت تدريجي اجتماعي به سوي تفاهم با اتحاد شوروي تفسير مي‌کردند. اما از ديگر سو تقسيم‌بندي نخبگان سياسي جديد را به دو بخش ليبرال و مکتبي قبول نداشتند و مي‌کوشيدند از اختلافات به‌وجودآمده در بين اين جناح‌ها به سوي خود بهره‌برداري کنند و همچنين وجود دو عامل باعث سردرگمي آنها مي‌شد: نخست مواضع جناحي اسلامي در داخل، که گاهي با تناقض‌هايي همراه بود، و سپس سياست خارجي نه شرقي و نه غربي که ايران، در چهارچوب آن، روابط با بلوک شرق و غرب را نفي مي‌نمود.[1]

پس از اشغال ايران به دست متفقين در جنگ جهاني دوم و سپس سقوط شاهنشاهي رضاشاه، به دنبال ايجاد فضايي باز، عده‌اي از زندانيان سياسي آزادشده به اتفاق هم تحت عنوان گروه 53 نفر به رهبري دکتر اراني به فعاليت کمونيستي روي آوردند و هست? اولي? حزب تود? ايران را تشکيل دادند. پس از تشکيل هست? اولي? اين حزب، در ادامه رهبري آنها را ايرج اسکندري بر عهده گرفت و با کسب اجازه از مقامات شوروي به طور رسمي تأسيس اين حزب را اعلام کرد.

حزب توده اساساً فعاليت خود را با حمله به فاشيسم آغاز کرد و براساس مرامنام? خود، به‌عنوان حزبي بر پاي? وحدت کارگران و پيشه‌وران، در قالب سازماني ضدامپرياليستي فعاليت خود را در ايران گسترش داد. حزب توده نسبت به اقليت‌ها توجه وافري نشان مي‌داد و از حمايت عده‌اي از اشراف نيز برخوردار بود. اين حزب، سال‌ها پس از تشکيل سازمان، ماهيت واقعي خود را نشان داد و در پلنوم 7 تير 1339 بود که خود را حزب طبق? کارگر در سراسر ايران ناميد و مرام سياسي خود را براساس جهان‌بيني مارکسيسم ــ لنينيسم نهاد، و سپس اقداماتش را براي ايجاد جامع? سوسياليستي در ايران گردهم آورد.[2]

 سال‌هاي 1359 ــ 1360 دور? تثبيت حزب توده و اوج فعاليت‌هاي آن محسوب مي‌شود. در اين دوره حزب توانست تشکيلات علني و مخفي نظامي خود را منسجم سازد و به فاز فعاليت‌هاي گسترد? سياسي، تبليغاتي و اطلاعاتي وارد شود. طي اين دوره حزب توده کوشيد با تبليغ وسيع، خود را حامي استراتژيک خط امام معرفي کند و با حمايت از اشغال لان? جاسوسي به دست دانشجويان خط امام، ادعاي مشارکت در دفاع مقدس و مقابل? نظامي با خط بني‌صدر و گروه‌هاي ضدانقلاب خود را حامي انقلاب نشان دهد و جاي پاي خويش را در جامعه تحکيم بخشد، ضمن اينکه گوشه‌چشمي نيز به اين مسأله داشت که بتواند براي فعاليت‌هاي سياسي‌اش پروان? فعاليت قانوني از وزارت کشور بگيرد.[3] در همين دوران حضور نورالدين کيانوري، که پس از انقلاب دبير اول حزب توده شده، بيانگر اين مسأله بود که حزب کارکرد سياسي جديدي را مدنظر داشت و در اين کارکرد جديد، آنها به دنبال راه رشد غيرسرمايه‌داري بودند که عبارت بود از اعلام شعار جبهه متحد خلق و تمهيد اهرم‌هاي مؤثر براندازي با هدف تصرف قدرت سياسي،[4] و بر اين اساس کيانوري پس از سفري که به مسکو کرد تصميم گرفت فعاليت‌هاي گسترد? حزب را در اين جهت آغاز نمايد. نکت? مهم اين است که اگر به‌راستي حزب توده حزبي مردمي و انقلابي بود، نسبت به فعاليت‌هاي علني نبايد نگراني مي‌داشت، ولي ازآنجاکه اين حزب دست‌نشانده بود و به بلوک شرق وابستگي داشت، مجبور بود تمهيدات مفصل و محتاطانه‌اي را براي فعاليت علني خود به کار برد. اين عوامل در ادامه باعث گرديد که حزب دستخوش مجموعه‌اي از اختلافات و درگيري‌هاي دروني شود که به صورت بحران نمودار شد و زمينه‌هاي اضمحلال سريع آن را فراهم آورد. اين بحران‌ها ريشه در مسائلي به شرح زير داشتند: ايدئولوژي‌ الحادي، تعارض با انقلاب و جامع? اسلامي، و قدرت‌جويي و جاه‌طلبي.[5]

مشهورترين اختلاف مطرح، اختلاف ميان باند کيانوري و ايرج اسکندري بود که سابق? آن به قبل از انقلاب برمي‌گشت و اصلي‌ترين عامل آن قدرت‌طلبي بيشتر در عرص? سياسي بود. در ادامه اين اختلافات، در سال 1361، يعني زماني که دولت ميرحسين موسوي در سال‌هاي ابتدايي و تثبيت خود به سر مي‌برد، تحت تأثير مسائل جاري انقلاب اسلامي، بحران عظيمي حزب را در بر گرفت که سيل پرسش‌ها در اين خصوص با ناتواني در پاسخگويي مواجه گرديد، و اگر پاسخي نيز داده مي‌شد در قالب توجيه و سفسطه بود.

 در همين دوران با وقوع جنگ تحميلي عراق عليه ايران و تأکيد رهبري انقلاب بر تداوم آن براي جلوگيري از تجاوز دشمن، که با به وجود آمدن اختلافاتي ميان رهبران نيز همراه شد، گروهي از حزب توده چنين تحليل مي‌کرد که انقلاب شکست خورده و جناح راست‌گرا حاکم شده و خط امام مجبور شده است عقب‌نشيني کند. اين در حالي بود که در چنين شرايطي دولت پيرو خط امام، يعني دولت موسوي، همچنان سياست‌هاي کلان نظام را در عرص? داخلي و خارجي و با حمايت کامل رهبري انقلاب ادامه مي‌داد. از سوي ديگر گروهي از اعضاي حزب نيز، به‌‌رغم پذيرش وجود اختلاف و عقب‌نشيني خط امام، معتقد بودند که اين يک گام براي دورخيز است و در اين مقطع خط امام يورش نهايي خود را براي حل مسائل مبرم اجتماعي و سياسي آغاز خواهد کرد و چه‌بسا که چنين شرايطي فضاي سياسي را بر حزب توده سخت‌تر کند.[6] در چنين وضعي حزب توده، که براي دسترسي به قدرت حاکمه از هيچ تلاشي دريغ نمي‌کرد، در برنامه‌هاي مصوب خود طي پلنوم هفدهم برنامه‌اي را منتشر ساخت که مضمون آن در ظاهر دفاع از انقلاب بود ولي چيزي نبود جز استراتژي مسخ انقلاب اسلامي ايران يا براندازي خزنده، اما اين استراتژي شکست خورد و پس از آن بقاياي حزب به تجديد سازمان در خارج از کشور تصميم گرفتند و بحث انقلاب ملّي ــ دموکراتيک را ارزيابي نمودند و نيروهاي ضدامپرياليست و مردمي را به تشکيل جبهه متحد ملّي فراخواندند؛ چراکه انقلاب ايران را شکست‌خورده مي‌دانستند؛ زيرا نتوانسته است به اهداف خود دست يابد و اين امر از آنجا ناشي مي‌شد که حزب پيروزي انقلاب اسلامي را نمي‌توانست پيش‌بيني کند.[7]

طرح مسخ انقلاب که از طرف رژيم مارکسيستي شوروي طراحي شده عبارت بود از تلاش همه‌جانبه براي جذب نيروهاي رهايي‌بخش جهان سوم به مدار وابستگي به بلوک شرق. در همين زمينه حزب توده کوشيد تا جناح متمايل به شرق را در ميان رهبران اصلي انقلاب بيابد، ولي وقتي نتوانست به نتيجه‌اي دست يابد، با نفوذ بر عوامل پايين و مديران اجرايي نظام خواست چنين ديدگاهي را در ميان آنها ترويج دهد که موفقيت چنين طرحي به منزل? براندازي جمهوري اسلامي ايران بود. اما از سوي ديگر طرح ديگري نيز تحت عنوان طرح کودتا مطرح بود تا در صورت موفق نبودن طرح مسخ انقلاب، عملي گردد، ضمن اينکه شاخ? نظامي هم تلاش مي‌کرد به حوزه‌هاي اجرايي نفوذ کند. حزب در اين زمينه از دو تاکتيک عيان و نهان استفاده ‌کرد. تاکتيک‌هاي نهان عبارت بودند از: 1ــ ايجاد بحران در حاکميت و نيروهاي اسلامي؛ 2ــ مطرح شدن در جامعه به عنوان آلترناتيو؛ 3ــ تدارک وسيع به تصرف قدرت.

 همچنين تاکتيک‌هاي عيان نيز موارد زير را در بر مي‌گرفت: 1ــ طرح وسيع شعار جبهه متحد خلق به منظور تأمين فعاليت خود؛ 2ــ احتراز از اظهارنظرهاي عقيدتي و ايدئولوژيک به منظور جلوگيري از تحريک احساسات مذهبي مردم؛ 3ــ انتقادهاي ملايم با پوشش قانوني؛ 4ــ دفاع از حاکميت در مقاطع مختلف پس از انقلاب؛ 5ــ همسو نشان دادن مارکسيسم و اسلام.[8]

به نظر مي‌رسد سران و رهبران حزب توده، که تجربه چندين‌سال? فعاليت و شکست را داشتند، مي‌کوشيدند به استراتژي ملاحظه‌کارانه‌اي براي حفظ موجوديت دست يابند، اما نتوانستند موفقيتي در اين خصوص به‌دست آورند و حزب، که وارث برنام? 37 ساله سياسي نظير دست‌نشاندگي شوروي بود، سرانجام به جرم جاسوسي مورد تهاجم نيروهاي امنيتي جمهوري اسلامي ايران قرار گرفت.[9] سال 1361 تا 1362 دور? فروپاشي حزب توده بود و با کشف شدن رابط? پنهاني حزب با ک.گ.ب آماج کنترل‌ها و هشدارهاي امنيتي قرار ‌گرفت تا از اين بحران خارج شود، که از جمل? آنها قطع ارتباط با شبک? ک.گ.ب بود. اما به‌‌رغم اين فعاليت‌ها در نهايت با پيگيري گسترد? سازمان‌هاي اطلاعاتي ايران اين اقدامات خنثي شد و در تاريخ 6 ارديبهشت 1362 طي عمليات اميرالمومنين(ع)، که در شب ميلاد مولاي متقيان انجام شد، تمامي ارکان مخفي و علني حزب فرو ريخت و با اعلام دادستاني انقلاب اين حزب منحل گرديد.[10]

  

2ــ سازمان مجاهدين خلق:

سازمان مجاهدين خلق در ايران در سال 1344 تأسيس شد. محمد حنيف‌نژاد، سعيد محسن و حسين نيک‌بين از دانشجويان دانشگاه تهران و از اعضاي سرشناس انجمن‌هاي اسلامي بودند که در سال 1341 دانشکده را رها کردند و همراه تني از همفکران خود، که در نهضت آزادي فعاليت مي‌کردند، از عملکرد رهبران نهضت به خاطر سازش‌کاري و قاطعيت نداشتن در مواجهه با رژيم شاه انتقاد نمودند. پس از حوادث 15 خرداد اين افراد که دستگير شده بودند آزاد گشتند و با جمع‌آوري همفکران خود، که در انجمن‌هاي اسلامي فعاليت مي‌کردند، هست? اولي? اين سازمان جديدالتأسيس را به‌وجود آوردند. سازمان، از همان ابتداي تشکيل، از لحاظ سياسي به ايدئولوژي اسلامي اعتقاد داشت، اما آنچه از اسلام مدنظر قرار مي‌داد متفاوت از اسلام و شريعتي بود که فقهاي صاحب نام معرفي مي‌کردند. آنها معتقد بودند که اسلام و حقيقت آن از صدر اسلام دچار انحراف گرديده و همين عاملي است که سبب پيدايش فرقه‌هاي مختلف گرديده است.[11]

سازمان پس از چند سال کار مطالعاتي اوليه در زمينه‌هاي سياسي و ايدئولوژيک تصميم گرفت که از سال 1349 وارد فاز نظامي گردد و پس از تغييراتي در ساختار سازمان به يک سازمان مارکسيستي تبديل شد. از سال 1355 تا 1356 به دليل حضور عد? بسياري از اعضاي اين سازمان در زندان، نام بخش بيروني آن به سازمان پيکار تغيير کرد و از درون آن چند گروهک ديگر مانند رزمندگان، آرمان، و نبرد پديد آمد. اما با خروج اعضاي اصلي آن از زندان، پس از انقلاب اسلامي تلاش کردند بار ديگر وفاداري خود را به مارکسيسم حفظ و اعلام نمايند؛ لذا بر تحرکات منافقانه عليه دولت نوپاي جمهوري اسلامي ايران، مبادرت کردند و از سال 1360، يعني ابتداي حضور دولت ميرحسين موسوي، به فاز نظامي وارد شدند و ضمن فعاليت بر ضد جمهوري اسلامي ايران، چندين هزار نفر از مسئولان، روحانيان، پاسداران، مردم عادي و... را ترور کردند، اما در ادامه با عملکرد مفيد دولت ميرحسين مواجه شدند که با افزايش توان و تقويت نيروهاي امنيتي داخلي طي چند سال توانست عملکرد اين سازمان را در کنترل درآورد، و با کمک مردم و سپاهيان انقلاب بسياري از تحرکات آنها را خنثي نمايد، به‌طوري‌که مقابله با اين سازمان در شهرها به صورت يک جنگ تمام‌عيار جلوه مي‌نمود. اما اين سازمان که کم‌کم با افزايش قدرت داخلي و مشروعيت مردمي دولت جمهوري اسلامي ايران مواجه مي‌شد و رفته‌رفته عرص? فعاليت را براي خود تنگ مي‌ديد سرانجام تصميم گرفت از ايران خارج شود و پس از ديدار مسعود رجوي، رهبر سازمان، با صدام حسين به حزب بعث عراق پيوست تا ضمن همکاري با عراق در جنگ عليه ايران، به تحرکات نظامي خود در خارج از کشور ادامه دهد.[12]

 

مواضع سياسي سازمان: سازمان مجاهدين خلق قانون تکامل را يکي از نواميس خلقت و قانون جهانشمول مي‌دانست و معتقد بود که انسان در نقط? اوج تکامل به سر مي‌برد. آنها تلاش مي‌کردند آموزه‌هاي سياسي مارکسيسم را به عنوان علم انقلاب مورد استفاده قرار دهند و آموزه‌هاي ديني را با آن تفسير کنند و اين‌گونه مطرح نمايند که جوامع بشري به سمت جامع? بي‌طبق? توحيدي حرکت مي‌کنند. بر همين اساس موانع اصلي و مخالفان چنين جامعه‌اي را امپرياليست‌ها، سرمايه‌داران و ارتجاع مي‌دانستند، اما اين‌گونه افکار مورد انتقاد عميق روحانيان تيزبين قرار مي‌گرفت. پس از پيروزي انقلاب نيز اين ديدگاه فکري همچنان بر سازمان حاکم ماند و اعضاي آن با ايجاد فضاي مناسب به فعاليت در اين زمينه ادامه دادند. اين سازمان پس از انقلاب به گروه‌هاي مختلفي تقسيم شده بود، اما عده‌اي از آنها که خود را وفادار به انديشه‌هاي گذشته و وارث بنيا‌ن‌گذاران مجاهدين مي‌دانستند تحت رهبري مسعود رجوي به بازسازي خود دست زدند و با عنوان جنبش مجاهدين در حوزه‌هاي مختلف فعاليت‌هاي خود را آغاز کردند. تفسيرها و مواضع اين گروه از اسلام و ساير شعارهاي سوسياليستي آنها براي جوانان و نوجواناني که در التهاب انقلاب بودند جاذب? بسياري داشت؛ لذا رهبران سازمان با اتکا به اين هواداران، گروه خود را محق‌ترين سازمان براي دستيابي به قدرت سياسي مي‌دانستند و همين امر عطش آنها را براي دستيابي به قدرت هرچه بيشتر کرده بود.[13]

عملکرد سازمان در برابر نظام جمهوري اسلامي ايران: درخصوص نحو? مواجهه با نظام جمهوري اسلامي ايران استراتژي سازمان بر پاي? سياستي دوگانه استوار شده بود، به‌طوري‌که از يک‌سو مي‌کوشيد با استفاده از فرصت‌هاي پيش‌آمده سطح توانايي خود را افزايش دهد و سازمان را به عنوان نيروي آلترناتيو معرفي کند، و از سوي ديگر سعي مي‌کرد با استفاده از امکانات قانوني و با شرکت در فعاليت‌هاي سياسي به سطوح بالاي قدرت سياسي دست يابد. بر اين اساس اين تشکل به گسترش سازمان و افزايش توان نظامي و تبليغاتي آن و تقويت و جذب نيروها اقدام نمود و سعي کرد با نفوذ در مراکز فکري، دانشگاه‌ها و ساير ادارات دولتي و همچنين راه‌اندازي روزنام? «مجاهد»، با گسترش اعضا از لحاظ فکري نيز آنها را تقويت و تغذيه نمايد. همچنين سازمان گروهي نظامي نيز تحت عنوان ميليشا سازمان‌دهي کرد و با مجهز نمودن آنها به وسيل? سلاح‌هاي به‌سرقت‌رفته از پادگان‌ها و فعاليت آنها در قالب خانه‌هاي تيمي مي‌خواست از نظر نظامي نيز توانايي سازمان را در مقابل احزاب و قدرت‌هاي رقيب افزايش دهد. اين سازمان به‌‌رغم تلاش‌هاي فيزيکي و سخت‌افزاري، به اعمال نظر براي زير سؤال بردن نظام جمهوري اسلامي ايران نيز مبادرت مي‌کرد و از هيچ فرصتي براي رسيدن به اهداف خود کوتاهي نمي‌کرد؛ از جمله اينکه در حوز? اقتصاد، دولت را به خاطر تورم، از بين نبردن مشکلات اقتصادي و رسيدگي نکردن به مشکلات مناطق محروم مورد انتقاد قرار مي‌داد و به قوانين دولت در حوز? اجتماعي اعتراض مي‌کرد. آنها قوانين مربوط به زنان را محور بحث خود قرار داده بودند و آنها را تبعيض عليه زنان برمي‌شمردند، تا از اين طريق قشر خاصي از مردم را به سمت خود جذب، و با انحصارطلبي روحانيان و به‌ويژه حزب جمهوري اسلامي، مخالفت کنند. آنها معتقد بودند که مجاهدين، به عنوان سازماني پيشرو، بايد رهبري انقلاب را به دست گيرد و براي رسيدن به اين هدف، نيروهاي سياسي ديگر به‌ ويژه حزب جمهوري اسلامي را تخريب مي‌نمودند.

 سازمان مجاهدين خلق در چهارچوب موضع دوگانه‌اي که نسبت به نظام تازه تأسيس اتخاذ کرده بود، از يک‌سو همواره لوازم نظم در اين نظام را نفي مي‌کرد و به‌گونه‌اي مي‌خواست به عنوان نيروي قانوني در چهارچوب نظام پذيرفته شود و از سوي ديگر نيز امکانات و پتانسيل خود را براي ورود به فاز نظامي حفظ و گسترده مي‌کرد و هرازچندگاهي نيز با استفاده از بازوي نظامي خود يعني ميليشا وارد عمل مي‌شد. به ويژه اين رويکرد وقتي تقويت شد که تضادهاي دروني حاکميت، بين نيروهاي حزب جمهوري اسلامي و بني‌صدر، افزايش يافت و آنها سعي کردند در اين ايام با حمايت از بني‌صدر، رقيب اصلي‌شان را که همان حزب جمهوري اسلامي بود، از معرکه کنار گذارند.[14]

در چنين شرايطي بود که سازمان با عزل بني‌صدر از طرف امام‌خميني(ره) مواجه شد. با عزل بني‌صدر از فرماندهي کل قوا، سازمان به اين نتيجه رسيد که با توجه به قدرت‌يابي روزافزون حزب جمهوري اسلامي و به دست گرفتن مناصب کليدي کشور از طرف اين حزب و تضعيف جناح ليبرال‌ها، بايد هرچه سريع‌تر دربار? وضعيت سياسي فعلي کشور موضع‌گيري کند. آنها به اين نتيجه رسيدند که اگر تا پيش از اين، حاکميت سياسي مرکب از ليبرال‌ها و حزب جمهوري اسلامي بود، با عزل بني‌صدر ديگر اين شرايط از بين رفته و فقط حزب جمهوري اسلامي، رقيب سازمان، توانسته است حاکميت سياسي کشور را به دست گيرد؛ لذا سازمان تصميم گرفت تا نوک تيز حمل? خود را متوجه حزب جمهوري اسلامي بکند.[15]

 با طرح چنين سياستي بود که در 28 خرداد 1360 پس از مطرح شدن بي‌کفايتي سياسي بني‌صدر در مجلس، سازمان طي اطلاعيه‌اي رسماً به نفع بني‌صدر وارد فاز مبارز? مسلحانه عليه جمهوري اسلامي ايران شد. امام(ره) نيز در پاسخ به چنين مسأله‌اي از هم? مردم خواست تا با توطئه‌گران مقابله کنند، در پي اين اقدام به کليه واحدهاي سپاه و کميته‌ها دستور آماده‌باش داده شد و هسته‌هاي مقاومت به مقابله با تروريست‌هاي سازمان مجاهدين خلق دعوت شدند. طي روزهاي بعد ترور نيروهاي خط امام که ارکان اصلي دولت بودند در دستور کار سازمان قرار گرفت. اين ترورها که بيشتر به دست اعضاي کادرهاي مرکزي سازمان، از جمله موسي خياباني که در خانه‌هاي تيمي هدايت مي‌شدند، انجام مي‌گرديد در خارج از ايران توسط مسعود رجوي کنترل مي‌شد. در همين چهارچوب مقر حزب جمهوري اسلامي و دفتر نخست‌وزيري منفجر شد که به کشته شدن شمار زيادي از مقامات دولت منجر گرديد. در تابستان 1360 فضاي ترور در ايران موج مي‌زد، و در چنين فضايي بود که نيروهاي امنيتي ايران به‌شدت به جستجوي خانه‌هاي تيمي سازمان برآمدند. سرانجام نيروهاي امنيتي با کمک اطلاعاتي مردم توانستند در بهمن‌ماه 1360 مقر فرماندهي اصلي سازمان را، که در محله ارمني‌نشين تهران واقع شده بود، شناسايي کنند و پس از چند ساعت درگيري به کشتن آنها موفق شوند. پس با عمليات‌هاي بعدي خانه‌هاي تيمي ديگر آنها نيز کشف شد و تا اواخر بهار 1361 کليه خانه‌هاي تيمي آنها منهدم گرديد و سازمان مجبور شد بقاياي نيروهاي خود را به عراق منتقل نمايد، و از آنجا بر ضد جمهوري اسلامي ايران فعاليت نمايد. با ورود اعضاي باقي‌ماند? اين سازمان به کشور عراق موج ترورها کاهش يافت و پس از رسيدن گزارش‌هايي مبني بر همکاري آنها با دولت بعثي عراق در جنگ عليه ايران، و به ويژه همکاري آنها در تخلي? اطلاعاتي اُسرا، شناسايي شهرها در هنگام بمباران‌هاي موشکي عراق و همکاري در قتل عام اکراد شمال عراق، نفرت عمومي از آنها افزايش يافت و حضور مجدد آنها در ايران به طور کلي غيرممکن شد.

  

3ــ جريان خط امام(ره):

يکي از جريان‌‌هاي اصلي حاضر در تحرکات سياسي ايران پس از انقلاب جريان خط امام است. رهبري بلامنازع امام‌خميني در نهضت انقلابي ايران و سهم او در بسيج‌ نيروهاي انقلابي باعث گرديده بود که بخش زيادي از جريانات سياسي، با پيروي از مواضع فکري امام، حول محور ايشان گرد هم آيند و با حمايت از رهبري انقلاب جرياني فکري را به نام خط امام تشکيل دهند. از جمله ويژگي‌هاي اين گروه‌ها تأکيد بر نفي جدايي دين از سياست، حمايت از ولايت فقيه، حمايت از مستضعفين، و نفي استکبار جهاني در سياست خارجي بود و از ميان آنها مي‌توان به جامعه روحانيت مبارز، حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، انجمن‌هاي اسلامي، و هيأت‌هاي مؤتلفه اشاره کرد.[16] در اين قسمت به دليل اهميت زياد حزب جمهوري اسلامي در فضاي سياسي کشور در دور? ميرحسين موسوي و حضور پرقدرت آنها در مقابل ساير جريان‌هاي سياسي، به نحو? شکل‌گيري و چگونگي دستيابي اين حزب به قدرت‌هاي سياسي و اجرايي اشاره شده است.

حزب جمهوري اسلامي: حزب جمهوري اسلامي يکي از تشکيلات مهمي بود که با رهبري جمعي از روحانيان در تاريخ 29 بهمن 1357 تشکيل شد و دکتر بهشتي دبيرکل اين حزب معرفي گرديد. همچنين از ساير اعضاي اين حزب مي‌توان به سيدعلي خامنه‌اي، عبدالکريم موسوي، علي‌اکبر هاشمي‌رفسنجاني اشاره کرد. پس از گذشت چند روز از اعلان رسمي تشکيل حزب، مرامنامه و اساسنام? آن، که مشتمل بر اهداف و اصول خط‌مشي در 44 ماده و پنج تبصره بود، به تصويب رسيد که در آن بر جنبه‌هاي اعتقادي تأکيد فراوان شده بود.[17] از جمله مسائل مهم در اين بيانيه حزب تأکيد بر جمهوري اسلامي در عنوان حزب بود که نشان‌دهند? آينده‌نگري حزب در عرص? سياسي ايران بود، به‌طوري‌که از اين طريق خطوط آيند? حزب مشخص شد و شکل‌هاي غربي تشکيل حکومت که مورد علاق? ساير گروه‌ها بود مدنظر قرار نگرفت.[18]

 از نظر خاستگاه اجتماعي بايد گفت که حزب دربرگيرند? نيروهاي سياسي ــ اجتماعي، مختلفي همچون روحانيان انقلابي، نيروهاي طرفدار دانشگاهي، جمعيت‌هاي مؤتلف? اسلامي و ساير گروه‌هاي پراکند? مذهبي طرفدار انقلاب بود که به دليل اعتماد امام(ره) به مؤسسان آنها در اين حزب جمع شده بودند. همين عامل باعث شده بود انسجام دقيق فکري در درون حزب وجود نداشته و فقط حفظ انقلاب و آرمان‌هاي امام(ره) عامل نگهدارند? حزب در مقابل ساير رقبا باشد. در وهل? اول هدف حزب پس از تشکيل آن، بسيج نيروهاي متعهد براي دستيابي به آرمان‌هاي انقلاب بود. حزب از لحاظ خط‌مشي به حفظ انقلاب و التزام به پايداري اتحاد و همبستگي فزايند? همه نيروهاي مسلمان و جلوگيري از ورود گروه‌هاي ضدانقلاب به دستگاه‌هاي اجرايي کشور معتقد بود که بعضاً در نشريات وابسته به آن و به‌ويژه روزنام? جمهوري اسلامي منعکس مي‌شد. اين روزنامه، که ارگان رسمي حزب محسوب مي‌شد، در سال‌هاي اوليه انقلاب سهم بسزايي در حذف جريان‌هاي مخالف، از جمله حزب توده، ليبرال‌ها، دولت موقت و بني‌صدر، از طريق افشاگري‌هاي خود داشت. اين‌ حزب به دليل برخورداري از حمايت رهبري و مردمي، و نفوذ در کميته‌هاي انقلاب توانست در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، و مجلس شوراي اسلامي اکثر کرسي‌ها را کسب کند و با استفاده از پشتيباني ساير گروه‌هاي سياسي تأثيري محوري در تحولات دوران گذار داشته باشد. از جمله اقدامات مهم حزب براي ادار? کشور برگزاري دوره‌هاي آموزشي نيروهاي متعهد مورد نياز انقلاب بود که بر نظريه ولايت فقيه، حضور نيروهاي مؤمن در دستگاه‌هاي اداري، حمايت از مسلمانان جهان و مبارزه با امپرياليسم و ليبراليسم تأکيد مي‌نمودند. همچنان‌که در ابتداي مبحث نيز گفته شد، حزب جمهوري اسلامي، ازآنجاکه داراي انسجام فکري در داخل نبود، پس از پيروزي بر رقباي خود و دستيابي به قدرت سياسي، از درون دچار اختلافاتي گرديد و از درون آن نيروهايي سر بر آوردند که موسوم به اعتدالي و محافظه‌کار گشتند، و اين دو گروه در تحولات سياسي آيند? کشور تأثيري اساسي بر جاي گذاشتند.[19]

 حضور حزب جمهوري اسلامي ايران در قدرت سياسي: ازآنجاکه امام‌خميني از ابتداي انقلاب مخالف کانديدا شدن روحانيان براي پست رياست‌جمهوري بود؛ لذا تا دور? سوم روحانيان کانديداي حضور در اين پست نبودند، اما اين امر در انتخابات دور? سوم رياست‌جمهوري شکسته شد و با پيشنهاد حزب جمهوري اسلامي براي حضور در انتخابات به امام(ره)، ايشان موضع حزب را تأييد کرد و آيت‌الله خامنه‌اي، که پس از دکتر بهشتي به سمت دبيرکل حزب جمهوري اسلامي رسيده بود، به عنوان کانديداي رياست‌جمهوري مطرح شد و با اکثريت آرا به پيروزي رسيد. پس از تنفيذ حکم ايشان از طرف رهبر انقلاب، به دليل اهميت جايگاه و اختيارات گسترد? نخست‌وزيري، رايزني دربار? تعيين نخست‌وزير انجام شد. آيت‌الله خامنه‌اي پس از کش‌وقوس‌هاي فراوان سرانجام ميرحسين موسوي را براي نخست‌وزيري معرفي کرد که مجلس نيز او را تأييد کرد. بايد گفت حزب جمهوري اسلامي که توانسته بود مقام رياست‌جمهوري را به‌دست آورد، براي اينکه به صورت يکدست در ساير حوزه‌ها نيز حضور نيرومند داشته باشد، جايگاه نخست‌وزيري را نيز توانست از آن خود کند؛ چراکه ميرحسين موسوي عضو شوراي مرکزي حزب جمهوري اسلامي بود و نيز مديرمسئول و سردبير روزنام? جمهوري اسلامي. بدين‌ترتيب بود که حزب جمهوري اسلامي با پيروزي بر ساير رقباي خود در عرص? سياسي توانست اکثريت قدرت سياسي و اجرايي دولت نوپاي ايران را به‌دست آورد. دولت موسوي در اين دوره، که از آن به دور? حاکميت خط امام يا حزب‌الله نيز ياد مي‌شود، توانست به دليل فروکش کردن موج تحرکات مخالفان سياسي و کاهش فضاي ترور و وحشت در کشور، نخستين دولت ديرپاي جناح خط امام را تشکيل دهد. ميرحسين موسوي پس از تثبيت موقعيت خويش، متأثر از فضاي سياسي کشور، کابينه‌اي ائتلافي تشکيل داد که بيشتر شامل اعضاي حزب جمهوري اسلامي مي‌شدند. اعضايي از کابينه که با تفکرات نخست‌وزير همسو نبودند، در اقليت قرار داشتند و اعضاي ديگر که موافق ديدگاه‌هاي نخست‌وزيري بودند اکثريت را تشکيل مي‌دادند که رفته‌رفته با جلب حمايت رهبري توانستند با کنار نهادن چهره‌هاي شاخص رقيب، موقعيت خويش را در دولت تثبيت نمايند.[20]

دولت ميرحسين موسوي که بيشتر از اعضاي گرايش اعتدالي حزب جمهوري اسلامي بودند عمدتاً از نظر فکري به ديدگاه‌هاي عدالت‌خواهانه، مساوات‌طلبانه و مردم‌گرايانه اعتقاد داشتند. بر همين اساس اين جناح در حوز? اقتصادي به راه رشد غيرسرمايه‌داري، وجود اقتصاد دولتي گسترده، پذيرش مسئوليت گسترد? دولت در تمامي حوزه‌ها، محدوديت حقوق مالکيت خصوصي، ممنوعيت سرمايه‌گذاري خارجي و... در جهت دستيابي به خودکفايي معتقد بودند. طرفداران اين جناح از حزب مخالف واگذاري مراکز مهم اقتصادي به بخش خصوصي بودند و استدلال مي‌کردند که حاکميت بزرگ در مورد اراضي، منابع، سرمايه‌هاي بازرگاني يا ساير فعاليت‌هاي اقتصادي زمين? مساعد استثمار اکثريت را فراهم ساخته است که مي‌تواند قطب‌هاي جديد قدرت‌هاي اقتصادي را فراهم نمايد؛ لذا هرجا که دولت با آنها همراه نشود باعث ايجاد بحران براي دولت در حوز? اقتصادي مي‌شوند، بنابراين حضور دولت در عرص? اقتصادي و در دست گرفتن اهرم‌هاي آن لازم است.[21]

 طرفداران جناح اعتدالي حزب و دولت ميرحسين موسوي عمدتاً از طبق? متوسط جديد جامعه بود و نهادهايي همچون دفتر تحکيم وحدت، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، و انجمن اسلامي معلمان را در دست داشتند و تاحدي نيز نهادهاي انقلابي همچون سپاه پاسداران و جهاد سازندگي و اکثريت کرسي‌هاي مجلس شوراي اسلامي در اوايل انقلاب را در اختيار داشتند. از سوي ديگر اگرچه جناح مخالف دولت موسوي در مجلس در اقليت بودند، به دليل نفوذ زيادشان همواره از سياست‌هاي دولت موسوي و جهت‌گيري مداخله‌جويان? دولت وي در اکثر امور به ويژه حوز? اقتصادي انتقاد مي‌کردند و حتي مي‌کوشيدند در سال 1364 مانع از رأي اعتماد مجلس به وي شوند که سرانجام با مداخله امام(ره) به نفع مهندس موسوي اين مسأله پايان يافت. در مجموع ميرحسين موسوي با شعار ايجاد دولت اجتماعي، رفع محروميت‌زدايي، دفاع از مستضعفان و گسترش ارزش‌هاي فرهنگي انقلاب و اسلام فعاليت خود را آغاز نمود. اما در ادامه به دليل وقوع رويدادهايي همچون جنگ، تحريم بين‌المللي و افول درآمدهاي نفتي کشور نتوانست آنچنان‌که بايد در اجراي برنامه‌هاي عمراني و اقتصادي خود موفق شود، به‌طوري‌که جناح مقابل اين دولت از وضعيت فوق استفاده کرده و بر انتقادات خود از دولت موسوي افزود.[22]

  

نتيجه‌:

در مجموع بايد اشاره کرد که به‌‌رغم حضور نيروها و جريان‌هاي سياسي مختلف در صحن? سياسي ايران، که به آنها اشاره شد، در اوايل ده? 1360 سياست و حکومت ايران تحت‌تأثير شخصيت رهبري انقلاب، امام‌خميني(ره)، بود که به همين دليل از اين دوران به دوران حاکميت خط امام(ره) ياد مي‌کنند. اقتدار کاريزمايي امام(ره) نه بر کنترل نهادهاي دولتي و حزبي، بلکه بر جذابيت شخصي ايشان استوار بود که باعث ايجاد يکپارچگي در بخش عمده‌اي از جامعه شده بود. اين شيو? رهبري همواره بر پويايي حرکت‌ها و جريان‌ها تأکيد مي‌کرد و با انسجام سازماني و سلسله‌مراتبي اداري به شيوه‌هاي عادي سازگار نبود. بايد پذيرفت که رهبري امام(ره) مهم‌ترين نيروي سياسي در کشور بود که هم? نيروها و گرايش‌هاي سياسي ديگر کشور را تحت‌الشعاع قرار مي‌داد و روي هم رفته عامل ايجادکنند? ويژگي معين نظام جمهوري اسلامي ايران بود.[23]

-------------

پي‌نوشت‌ها

 [1]ــ يحيي فوزي، تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران، ج 1، تهران، عروج، 1384، صص 368 ــ 367

[2]ــ الهه کولايي، استالنيسم و حزب توده در ايران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1376، صص 106 ــ 85

[3]ــ سياست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشي، ج 1، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 1370، ص 225

[4]ــ همان، ص 227

[5]ــ همان، صص 239 ــ 232

[6]ــ همان، ص 243

[7]ــ همان، ص 270

[8]ــ بهروز مازيار، شورشيان آرمانخواه، ناکامي چپ در ايران، ص 213

[9]ــ احسان طبري، کژراهه خاطراتي از حزب توده، ص 178

[10]ــ سياست و سازمان حزب توده، همان، ص 226

[11]ــ حسين احمدي روحاني، سازمان مجاهدين خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، صص 43 ــ 23

[12]ــ احمدرضا کريمي، سازمان مجاهدين خلق و مواضع آنها، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، صص 8 ــ 7

[13]ــ يحيي فوزي، همان، ج 1، صص 404 و 405

[14]ــ همان، صص 414 ــ 410

[15]ــ حسين احمدي، همان، ص 256

[16]ــ يحيي فوزي، همان، ج 1، ص 382

[17]ــ همان، ص 390

[18]ــ عبدالله جاسبي، تشکل فراگير، مروري بر يک دهه فعاليت حزب جمهوري اسلامي، ج 1، ص 381

[19]ــ يحيي فوزي، همان، ج1، صص 395 و 394

[20]ــ همان، ج 2، ص 103

[21]ــ غلامرضا مصباحي، بررسي اختلافات مواضع موجود در اقتصاد جمهوري اسلامي ايران، نور علم، دوره چهارم، ش 6 (آذر و دي 1370)، صص 32 و 34

[22]ــ يحيي فوزي، همان، ج 2، صص 105 و 104

[23]ــ حسين بشيريه، ديباچه‌اي بر جامعه‌شناسي سياسي ايران، تهران، نگاه معاصر، 1381، ص 47

 * نشريه زمانه/ ش 66

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس