مهندس نوري آقاي طالب‌زاده را معرفي مي‌کند و مي‌گويد که براي حضرت مسيح(ع) سريال ساخته. آقاي طالب‌زاده هم توضيح مي‌دهد که براي ساختش از قرآن و انجيل برنابا استفاده کرده. علامه احسنتي مي‌گويد. مهندس نوري مي‌گويد "قرار است فيلم شما را هم بسازند!" علامه مي‌گويد: "نخير، من آدم خطرناکي هستم. اجازه نمي‌دهم!" حرف مهندس نوري هم شوخي بود.

گروه فرهنگی مشرق - پنجشنبه گذشته فرصتي دست داد تا با نادر طالب‌زاده و جواد رمضان‌نژاد راهي منطقه‌اي شويم که به‌قول آقاي طالب‌زاده آب و هوايش ما را هم عارف و فيلسوف و منجم و رياضي‌دان و فقيه مي‌کند! روستاي ايرا زادگاه استاد علامه آيت‌الله حسن‌زاده آملي است؛ دو هزار و ۱۶۰ متر بالاتر از سطح دريا و دقيقا روبروي جبهه جنوبي دماوند. بين اين روستا و دماوند، دره هراز است.

ايرا را از آن سوي دره هراز -از رينه و آبگرم لاريجان و از فراز ديو سپيد پاي‌دربند- زياد ديده بودم. حالا اولين بار بود که از ايرا، آن سوي دره را مي‌ديدم: رينه و قله دماوند را. سفر، غافلگيرانه بود. از فرصت مسير استفاده مي‌کنم. سؤالاتم را مرور مي‌کنم که اگر شد، بپرسم. سعي مي‌کنم که سؤالاتم به‌اندازه کافي مهم باشد! آنقدر مهم که بشود به‌خاطرش وقت علامه را گرفت. جلوي خانه علامه که مي‌رسيم، دو برادر هم منتظر ما ايستاده‌اند. نامشان يادم نيست. با جواد سلام و عليک مي‌کنند. يکي‌شان گلکار خانه علامه در آمل است.


کنار ورودي خانه، اتاقي هست که از بيرون هم در دارد. آرامگاه همسر علامه است که چند سال پيش مرحوم شده. مردم دِه -خانمها بويژه- منتظر فرصت‌اند که در باز شود و فاتحه‌اي بخوانند.

منتظريم که در خانه به روي ما باز شود. دوربين آورده‌ايم تا اگر اجازه دادند، ببريم. چند دقيقه بعد، مهندس نوري -داماد علامه- در را باز مي‌کند. تا دوربين را مي‌بيند، از همان دور اشاره مي‌کند که نه! داماد ديگر علامه، آقاي دکتر باقر لاريجاني است؛ برادر علي و صادق و محمدجواد لاريجاني و رئيس دانشگاه علوم پزشکي تهران. مهندس نوري خودش را وقف علامه کرده. هم به‌نوعي منشي ايشان است؛ هم راننده و دست آخر داماد! دو سال پيش هم که اولين بار علامه را در مراسم تشييع آيت‌الله بهجت ديده بودم، همين مهندس نوري همراه علامه بود و ايشان را آورده بود.

وارد خانه که مي‌شويم، صفاي خانه ما را مي‌گيرد؛ صفاي معنوي‌اش مانده. به سمت راست خانه هدايت مي‌شويم؛ جايي که علامه دم در ورودي‌اش منتظر ماست. "تابستاني آمده‌ايد! اينجا سرد است." اين، اولين جمله‌اي است که علامه حسن‌زاده آملي بعد از سلام به ما مي‌گويد.

وارد اتاق مي‌شويم. علامه و آقاي طالب‌زاده روي صندلي مي‌نشينند. ما ترجيح مي‌دهيم روي زمين -اما نزديکتر- بنشينيم. از همان لحظه است که صفاي علامه حواس ما را از صفاي بيرون پرت مي‌کند. به ما که دو زانو نشسته‌ايم، مي‌گويد راحت بنشينيد. مي‌گويم راحتيم. مي‌گويد: حرف گوش کن و چهار زانو بنشين! مي‌گوييم چشم.



شوخي‌هاي علامه شروع مي‌شود؛ شوخي‌هايي که اصلا نگذاشت فضاي ديدار جدي شود و نگذاشت سؤالات مهم‌ام(!) را بپرسم؛ شوخي‌هايي که قرار نبود قهقه‌اي بلند کند. اما حتي يک لحظه لبخند را از لب مهمانان برنداشت و از دايره اخلاق هم فراتر نرفت.

مي‌پرسد: "براي پذيرايي چيزي داريم؟" مهندس نوري مي‌گويد: "بله، چاي و ميوه و شيريني." مي‌گويد: "چاي بزرگ بياوريد که زودتر پر شوند!"

از يک‌يکمان مي‌پرسد که از کجا آمده‌ايم و اهل کجاييم. جواد که مي‌گويد اصالتاً بابلي است، علامه مي‌گويد: پس همشهري هستيم. مي‌گويم: آقا، بابلي‌ها و آملي‌ها که از قديم باهم مشکل داشتند! مي‌گويد نه؛ تو ذهنت مشکل دارد که فکر مي‌کني ما باهم مشکل داريم!

مهندس نوري آقاي طالب‌زاده را معرفي مي‌کند و مي‌گويد که براي حضرت مسيح(ع) سريال ساخته. آقاي طالب‌زاده هم توضيح مي‌دهد که براي ساختش از قرآن و انجيل برنابا استفاده کرده. علامه احسنتي مي‌گويد. مهندس نوري مي‌گويد "قرار است فيلم شما را هم بسازند!" علامه مي‌گويد: "نخير، من آدم خطرناکي هستم. اجازه نمي‌دهم!" حرف مهندس نوري هم شوخي بود.

علامه خوشامد مي‌گويد و مي‌پرسد: چي شد که گذارتان به اين طرفها افتاد؟! دامادشان به شوخي مي‌گويد: آقاجون، بيکار بودند! علامه مي‌گويد "نه، اينطور نيست. از بين اينهمه خانه، چي شد که در اين خانه را زديد!؟ حتما بين ما و شما تجانسي هست."

از شغل من و جواد و دو ميهمان ديگر هم مي‌پرسد. رو مي‌کند به حاج‌نادر (به‌قول جواد) و مي‌گويد: "حيف که طلبه نشدي! آدم ناقلايي هستي!" صداي خنده بلند مي‌شود. يکي از جمع مي‌گويد: يعني ناقلاها بايد طلبه شوند!؟ چند دقيقه بعد از من مي‌پرسد: "يک چيزي بگويم، جسارت نيست؟" دلهره ورم مي‌دارد. مي‌گويم "نه، بفرماييد". مي‌گويد: "حيف که طلبه نشدي!" دوباره لبخندي بر لبها مي‌نشيند. نفسي مي‌کشم و مي‌گويم "البته طلبه‌زاده‌ام. پدربزرگم هم روحاني بوده‌اند". متبسم مي‌گويد: "ولي طلبه بودن پدر و پدربزرگت به تو ربطي ندارد". از پدرم مي‌پرسد که کجا هستند. فاميلم را مي‌پرسد و بعدش اسمم را. وقتي مي‌گويم، مي‌گويد: "قدسي فاميل بزرگي است. اما اسمت (ياسر) به بزرگي فاميلت نيست. مثلا محمد خوب بود." مي‌گويم که نام پدرم محمد است.


کمي بعد، با جواد هم همان جمله را تکرار مي‌کند که: "حيف شد طلبه نشدي!"

آقاي طالب‌زاده مي‌گويد: نصيحتي بفرماييد. علامه مي‌گويد: "چه نصيحتي؟ بگويم که عبادت خدا بکنيد و معصيت نکنيد!؟" ياد آيت‌الله بهجت مي‌افتم که هربار ازش نصيحت مي‌خواستند، مي‌گفت: آنچه را که مي‌دانيد، عمل کنيد؛ ندانسته‌ها را ياد مي‌گيريد. هفتمين «هزار و يك كلمه» علامه حسن زاده آملي به بازار آمد.

ميزبان ۸۳ساله هر دو سه دقيقه مي‌گويد: "خيلي لطف کرديد؛ صفا آورديد. از بين اينهمه خانه، در اين خانه را زديد. حتما بين ما قرابتي هست." از پيري‌اش مي‌گويد. و آن جمله حکيمانه را بازگو مي‌کند که: "در جواني فکر مي‌کردم شير اگر پير هم بود، شير است. وقتي پير شدم، فهميدم پير اگر شير هم بود، پير است!" نصيحت مي‌کند که قدر جواني را بدانيم.

مرتب، ميوه و شيريني تعارفمان مي‌کند. به من که سيب را با چاقو بريده‌ام، مي‌گويد: "مگر دندان نداري که سيب را گاز نمي‌زني!؟" دوباره و دوباره مي‌گويد که باز هم ميوه و شيريني ميل کنيد. اشاره مي‌کند که ديس سيب را به سمتش ببريم. چند سيب بر مي‌دارد و به ما مي‌دهد. يکي از حاضران از علامه مي‌خواهد که به سيبها دعايي بخوانند تا براي خانم حامله‌اي ببرد. علامه مي‌پرسد: کي هست ايشان؟ مي‌گويد خانمم. علامه مي‌گويد: "پس چرا مي‌گويي خانم حامله‌اي!؟ بگو خانمم." جمع، سيبها را برمي‌گردانند تا به همه‌اش دعا بخوانند. علامه ديس سيب را مي‌گيرد و شروع مي‌کند خواندن و تکرار کردن. به‌نظرم مي‌گفت: "بسم‌الله رب". تمام که شد، به همه سيبها فوت کرد و داد دستمان. به بعضي‌ها دو تا رسيد. بعد مي‌گويد: به عدد حروف بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم اگر بسم‌الله بخوانيد و فوت کنيد، خوب است.


در بين، دو سه بار هم جملاتي مي‌گويد که از خودمان خوشمان مي‌آيد. مي‌گوييم: "ان شاء الله، الحمد لله". با خودم مي‌گويم: "يعني باور کنم؟" علامه مي‌گويد: "من اهل تملق نيستم".

دو بار به من اشاره مي‌کند و مي‌گويد: "سرت را بيار نزديک". با خوف و رجا سرم را پيش مي‌برم. "آيا سرّي را با من در ميان خواهد گذاشت؟ يا قرار است تذکري اخلاقي به خودم بدهد؟" اينها توي کمتر از يک ثانيه از ذهنم گذشت. سرم را که نزديک مي‌برم، خودکارم را از جيب پيراهنم بر مي‌دارد و به خودم بر مي‌گرداند! مي‌گويد: "اين، هديه من به شما!" صداي خنده جمع بلند مي‌شود به شوخي آيت‌الله.

وقتي صحبت از رفع زحمت مي‌شود، مي‌گويد: "نخير، زحمت نيست. اگر هم خواستيد بمانيد، پايين، رستوران هست. مي‌گوييم غذا بياورند. البته هر کسي دُنگ خودش را مي‌دهد!" وقتي بلند مي‌شويم، او هم بلند مي‌شود که ما را بدرقه کند. خواهش مي‌کنيم که زحمت نکشد. مي‌گويد: "مي‌خواهم مطمئن شوم که مي‌رويد!" به‌اندازه استحباب، تا روي ايوان مي‌آيد.


از خانه که بيرون مي‌آييم، تجمع خانمهاي روستا را جلوي در مي‌بينيم که منتظرند در آرامگاه همسر علامه باز شود و بروند فاتحه بخوانند.

از ايرا که به‌سمت جاده و دره هراز سرازير مي‌شويم، داريم فضاي ديدار و صحبتها و شوخي‌هاي علامه را تفسير مي‌کنيم؛ مخصوصا آن جملاتي را که خوشمان آمده بود! يکي‌مان مي‌گويد: "يعني علامه اينها را از روي علم مي‌گفت يا از روي تعارف؟" يکي مي‌گويد: "خودش گفت که اهل تملق نيست." جواد تعريف مي‌کند يکي از مسئولين که ريش انبوهي دارد، چندي قبل، پيش علامه آمده بود. علامه ريشش را گرفته بود و پرسيده بود: "علمت هم به‌اندازه ريشت هست!؟" با همه اينها مي‌دانستيم که آن يکي دو جمله تملق نيست؛ اما همه حقيقت هم نيست؛ شايد يک خوش‌بيني مؤمنانه است.

با خودم فکر مي‌کنم چگونه مي‌شود کسي ساعتي لبخند بر لبان ديگران بنشاند؛ بدون آنکه يک نفر برنجد يا يک کلمه زشت توي حرفها باشد.کمتر از نيم ساعت بعد، به پيشنهاد من، از آن سوي دره سر درآورديم؛ از رينه و آبگرم لاريجان. حالا از وراي مادّيت به ايرا نگاه مي‌کرديم!

 وبلاگ شقایق‌های وحشی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 45
  • در انتظار بررسی: 21
  • غیر قابل انتشار: 7
  • یک محقق ۱۲:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    16 4
    جواد تعريف مي‌کند يکي از مسئولين که ريش انبوهي دارد، چندي قبل، پيش علامه آمده بود. علامه ريشش را گرفته بود و پرسيده بود: "علمت هم به‌اندازه ريشت هست!؟" با همه اينها مي‌دانستيم که آن يکي دو جمله تملق نيست؛ اما همه حقيقت هم نيست؛ شايد يک خوش‌بيني مؤمنانه است
  • عاشق علامه عزیز ۱۲:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    9 4
    علامه احسنتي مي‌گويد. مهندس نوري مي‌گويد "قرار است فيلم شما را هم بسازند!" علامه مي‌گويد: "نخير، من آدم خطرناکي هستم. اجازه نمي‌دهم!" حرف مهندس نوري هم شوخي بود.
  • سعید امامی ۱۲:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    15 3
    "در جواني فکر مي‌کردم شير اگر پير هم بود، شير است. وقتي پير شدم، فهميدم پير اگر شير هم بود، پير است!" نصيحت مي‌کند که قدر جواني را بدانيم.
  • محب ۱۲:۲۹ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    5 2
    سلام طاعات قبول؛ خلاصه بعد مدتها ولگردي در وب گردي، يه مطلب درست و حسابي خودم كه روحمان رو تازه كرد. راستي كه حسارت آميز در جمله «کمي بعد، با جواد هم همان جمله جسارت‌آميز را تکرار مي‌کند .."» چندان مناسب نيست. ياعلي
  • فرهاد ۱۲:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    15 3
    ایشالله خدا برامون حفظش کنه....حیف که قدرش رو نمیدونیم...حیف بخدا عاشقشم
  • ۱۳:۰۶ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    0 3
    منظورش اینه که به قول خود علامه جسارت آمیزه! وگرنه این بنده خدا هم قصد چنین جسارتی نداره!
  • هوشی ۱۳:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    5 7
    تعریف و تمجید از یک فقیهی که فیلسوف و عارف هم هست وبعد با تمام قوا کوبیدن فلاسفه و عرفا یعنی یک بام و دوهوا
  • رضا ۱۳:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    20 1
    خدا حفظش کند که مثل ایشان کم است
    • یحیی IR ۲۱:۳۳ - ۱۳۹۷/۰۹/۱۲
      4 17
      خدا حفظش کند. اما مثل ایشان زیاد هست. خیلی زیاد
  • هوشی ۱۳:۲۱ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    5 14
    تعریف و تمجید از یک فقیهی که فیلسوف و عارف هم هست وبعد با تمام قوا کوبیدن فلاسفه و عرفا یعنی یک بام و دوهوا
  • ۱۴:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    2 3
    مشرق تکلیفت را روشن کن! خدا به دادتان برسد!
  • ۱۵:۱۱ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    2 2
    ۱) با تمام قوا کوبیدن فلاسفه لفظ نامناسب و نامنصفانه ایست. البته که مشرق جزوم معدوداتی است که جرئت کرده در این موضوع کرسی آزاد اندیشی بگذارد. ۲) بحث علمی سوای احترام به علماست. همه ی ما به علما احترام می گذاریم، در عین این که همه معتقدیم هیچ کدام معصوم نیستند. وقتی علما اختلاف نظر دارند - از احکام نجاست بگیر تا بحث های اصولی و حتی عقیدتی- بالاخره یکیشان اشتباه می کند. ولی ۱) هیچ کس کسی را که از نظر او اشتباه می کند محکوم به بدعت گزاری و خبیثی نمی کند بلکه می گوید ایشان اشتباه می کند و تشخیص درست نمی دهد. ۲) همه در اظهار نظرشون محتاط اند و این احتمال رو می دهند که طرف مقابل درست بگوید.
  • محمد رضا ۱۵:۲۹ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    10 5
    ایشان شخصیتی هستند که بزرگان علمی جهان به گوشه هایی از مقام علمیشان پی برده اند اما ایندگان اورا بهتر خواهند شناخت. فقط این را بگویم چندین سال قبل گروهی از کارشناسان ناسا به دیدار ایشان امده بودند بعد از ملاقات بیان میکنند علامه وقتی از ستاره ها صحبت میکنند انگار شخصا در محل ان ستاره حضور داشته اند.
    • مصطفی IR ۰۱:۰۰ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۳
      2 2
      سلام. میشه لطف کنید ی مدرک واسه حرفتون ارایه بدین. بنده که هر چی فارسی و انگلیسی سرچ زدم چنین مطلبی یافت نشد.
  • سعید ۱۵:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    13 3
    خداوندایشان رابرای اسلام وایران نگهدارد
  • ۱۵:۵۴ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    10 2
    خداوند حضرت علامه ذوالفنون را در پناه خويش حفظ بفرمايند واقعاً كه لقبي برازنده دارند ايشان
  • حمید ۱۶:۴۵ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    6 2
    مطلب زیبایی بود کثر الله امثالهم
  • احسان ۱۸:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    0 2
    ناشناس عزیز! بحث علمی ضوابط خاص خود را دارد.نسبتهای ناروا و خلاف واقع، توهین، جسارت و افترا بستن به بعضی اعاظم علمای شیعه اسمش بحث علمی نیست. متاسفانه ضوابط بحث علمی از جمله آن دو ضابطه مهمی که شما ذکر کرده اید رعایت نمی شود.
  • ۱۸:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    4 4
    وقتی خواندن تموم شد به خودم اومدم یه لبخند شیرین رو صورتم نشسته بود بدون اینکه خودم متوجه باشم
  • علی ۲۳:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    11 2
    خداوند حضرت علامه ذوالفنون آیت اله حسن زاده آملی را درپناه خود از چمیع آفات ارضی وسماوی وشرور شیاطین انس وجن حفظ کندبی گمان به دعای این بزرگواران بلایای زیادی از سر این ملت رفع شده ومی شود انشاء اله
  • احسان ۲۳:۵۰ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    3 2
    اونقدر دوست داشتم فیلم همین چیزهایی که اینجا نوشته اید رو ببینم . به نظر من باید چیز جالبی باشه . مخصوصا شوخی های آقای حسن زاده که هم خنده توش هست و هم هیچ اهانتی به کسی صورت نمی گیره و هم هیچ زشتی نداره و به نظر من می توانه الگویی برای مدعیان خنده پردازی باشه و به راستی که حاج آقا تو زندگیش همیشه اثبات کرده که میشه عارف واصل شد و در عین حال لبخند بر لب خودت باشه و بر لب دیگران هم بنشانی
  • ابوالفضل ۰۰:۴۹ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۱
    5 2
    خدا علامه را برایمان نگه دارد.این عالم بزرگ هم برکت اسلام است.انشا الله بتوانیم از نصایح ایشان استفاده کنیم. به قول خودشان قدر جوانی را بدانید و از فرصتهای جوانی استفاده کنید...
  • ۰۲:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۱
    2 1
    خوش به سعادتشون. من لحظاتی که فلسفه می خوانم و بخصوص آثار علامه را می خوانم اصلا در دنیا نیستم. فلسفه اسلامی جهانی از معرفت است. البته به شرط فهم صحیح نه کج فهمی هایی که معاندپرور است. خیلی دوست داشتم ایشان را از نزدیک ببینم ولی در حد ایشون نیستم. واقعا خوش به حال این آقایون که این همه توفیق داشتند. اللهم ارزقنا از همین جا خدمت ایشون سلام می کنم و آرزوی سلامتی براشون دارم.
  • ۰۲:۲۳ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۱
    2 1
    با لذت خواندم و مثل دوستمان بعد فهمیدم که تمام مدت تبسم بر چهره ام بوده.
  • یک دوست ۰۳:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۱
    4 1
    جوری نوشته شده بود که انگار خودم نیز آنجا بودم این نشان از صداقت نوشتار است آفرین
  • سید عباس ۰۵:۰۰ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۱
    4 2
    وماهم عاشقش هستیم ،وقتی مطالب رامی خواندم بغض گلویم را می فشرد.
  • فيلسوف ۱۰:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۱
    1 1
    اينطور مطالب را سندش را هم بگو تا انسان اگر جايي مطرح كرد زير سوال نرود
  • علیرضا ۱۰:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۱
    5 1
    علامه طباطبائی استاد ایشون میفرمودن که حسن زاده رو جز امام زمان نشناخت.
  • ali ۱۲:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۱
    4 1
    گنجی است برای شیعیان،خدا حفظشون کنه،ایشان در 23 نوع علم تبحر دارن،100 کناب از ایشان چاپ شده که خود ایشون فرموده:تعداد کتاب های ای که از من چاپ شده در مقابل کتابهی چاپ نشده هیچ است،همیشه پول خرد صدا داره پول درشت صدا نداره،ایشان از درون غنی هستن
  • حمید ۱۲:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۱
    2 2
    البته مثل ایشان وجود ندارد
  • نرگس ۱۴:۴۵ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۱
    2 2
    خدا انشالله وجود شریف ایشون رو برای جهان تشیع و جهان اسلام حفظ کنه
  • حسین ۰۹:۵۶ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۷
    3 3
    قهرمان من، چهره سیاه قلم مبارز جنگ نرم" نادر طالب زاده"
  • احسان ۱۱:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۶
    4 3
    آرزومه یک بار با علامه صحبت کنم حاضرم همه زندگیم رو بابتش بدم
  • محئدرضا ۱۵:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۷
    3 2
    سالها دل طلب جام حم از ما میکرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد باعث تاسفه اول برای خودم و بعد بقیه که یه همچین جواهرایی کنارمون هستن و ما برای رفع عطشممون دست به دامن هر کس و ناکسی می شیم.
  • محمدرضا ۱۶:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۷
    1 0
    خدا به ایشون بیش از پیش توفیق عمل با بصیرت رو بده در این قحط الرجال فرهنگی.
  • ذره ۲۱:۰۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۴
    7 0
    سلام بزرگوارن.وقتی این سفرنامه رو میخوندم با تمام وجود احساس نیاز میکردم،احساس پوچی و کم خردی.....دلم هوای علامه را دارد،نه اینکه اذیتش کنم نه،تنها چند لحظه کنارش بنشینم و اشک بریزم...افسوس که هوای دلم هوای نفس است،وگرنه شاید با علامه همدل میشدم...بزرگواران من قطره با علامه احساس دریا بودن میکنم.ای کاش ذره ای از عرفان علامه نصیب ما میشد..ای کاش امثال من نیست باشیم ولی علامه همیشه پایدار باشد...علامه برایم دعا کن...
  • مهدی طالبیان ۰۰:۱۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۲
    2 0
    آرزوی قلبی من اینه که یکبارهم که شده جناب علامه حسن زاده آملی را از نزدیک زیارت کنم ولی تا الان سعادتش نصیبم نشد ان شا الله اگر این حقیر را بطلبه خدمتشون میرسم
  • حسین ۲۰:۲۴ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۷
    4 0
    با سلام ؛ کتاب «نامه ها بر نامه ها» ی علامه حسن زاده آملی برای شروع مطالعه آثار ایشان بسیار عالی است.برای سلامتی حضرت علامه حسن زاده آملی صلوات.
  • احمداحمدی ۰۱:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۰۹
    4 0
    خداوند علامه راسلامت بدارد وبر علم ایشان بیفزایدارزوی من این است که ایشان را از نزدیک زیارت کنم اگر این توفیق را نداشتم ازایشان می خواهم که برای همه علی الخصوص بنده حقیر دعابفرمایندتاخداوند بر علم وعقل وبصیرت وتقوا وتوان وروزی حلال ومعرفت وهدایت بنده بیفزاید انشاالله
  • IR ۰۹:۳۹ - ۱۳۹۷/۰۴/۳۱
    2 0
    عالی بود
  • روح الله IR ۲۱:۵۵ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۲
    1 2
    سلام میشه با علامه تماس تلفنی گرفت
  • جعفر ظهرابی AE ۱۲:۵۶ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۵
    6 1
    فدایت شوم آقا..انسان کامل قرآن ناطق است صحبتی به نام شوخی ندارد هر چه می فرماید صدق محض است
  • مهدي US ۰۳:۱۱ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۳
    0 14
    خب كه چي؟ الان با چهارتا شوخي چيرو ثابت كرده؟ اگه ميتونه يه كم مثل مردان معابد چين باشه مردددد
  • ساداتحسینی IR ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۱/۱۷
    0 0
    عالی بود ممنون
  • احمد IR ۱۲:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۴
    1 2
    علامه حسن زاده رو ایندگان خواهند شناخت از شرق خواهش میکنم هر نظری رو نشر نده مثل اونکه گفته از ناسا امریکا اومده بودن پیشه علامه و .... شما نباید یه همچین نظر متوهمانه وبدون سند ومدرکی رو نشر بدین ممنون

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس