امّا آنچه در این دوره امری عجیب به نظر می رسد این است که دو جناح اصلی کشور یعنی اصلاحطلبان و اصولگرایان، هر دو سعی در مصادره این رأی دارند. هر دو گروه سعی می کنند با اقامه کردن ادلّه ای اینچنین وانمود کنند که «حسن روحانی» رئیس جمهوری با خاستگاه مورد نظر آنان است و بالتّبع آرای 50.7 درصدی وی نیز به این خاستگاه تعلّق دارد. برخی از اصولگرایان با تمرکز بر اوّلین کنفرانس خبری رئیس جمهوری منتخب چنین نتیجه میگیرند که آراي به وی در واقع رأی به گفتمان اصولگرایی است. در عوض اصلاحطلبان نیز با بزرگنمایی حمایت «سيد محمّد خاتمی» از «روحانی» و انصراف «محمّدرضا عارف» در دوره تبلیغات انتخاباتی چنین نتیجه میگیرند که آراي مردم به گفتمان اصلاحات روی خوش نشان داده و در توجیه این برداشت اینطور عنوان می کنند که "اعتدال گرایی" بعنوان مهمترین شاخصه های هویّتی تبلیغات «حسن روحانی» از ویژگی های اصلی گفتمان اصلاح طلبی است.
در پاسخ باید گفت که هر دو گروه در حال اشتباه هستند، امّا چرا؟ اوّلاً پاسخ های دقیق و تا حدودی اصولگرایانه رئیس جمهوری طیّ کنفرانس خبری را نمی توان به اقبال مردم مرتبط دانست زیرا این واقعه مربوط به بعد از انتخابات است و «روحانی» طیّ تبلیغات انتخاباتی و در ضمن شعارهایش به چنین رویکردهایی متوجّه نبود بلکه پاسخ هایش بعد از انتخاب با تبلیغاتش متعارض بود. اینکه اصلاح طلبان نیز با منحصر کردن اعتدال گرایی در گفتمان گروه خویش سعی دارند این آراي شکننده را مصادره به نفع کنند نیز جای بسی تعجّب دارد زیرا هویّت اصولگرایی نیز هیچگاه نگفته است که به افراط علاقه دارد. به بیان بهتر اصولگرایان نیز مدّعی مشی اعتدالی هستند و تنها تفاوت بین اصلاح طلبان و اصولگرایان در رابطه با اعتدال؛ تعریف آنها در میدان عمل است.
لذا برای تحلیل صحیح و کیفی آراي انتخابات 24 خرداد 1392 باید از دو طریق وارد عمل شد، اوّل با تدقیق در آمار رأی پیروز و تیپولوژی رأیدهندگان به «روحانی» و دوم با تحلیل هویّت اصلی به نمایش درآمده از «روحانی» طیّ انتخابات، فهمید که مردم به چه شاخصهها و بارزههایی رأی دادهاند. در ادامه با تلفیق این دو نگرش سعی می شود به یک تحلیلی دقیق دست یازدید.
برای تیپولوژی آراي مردمی باید ابتدا آرا را به دو دسته شامل: آراي گفتمانی (پارادایمی) و آراي غیرگفتمانی تقسیم نمود. اینکه همیشه طیّ انتخابات مختلف تحلیل گران سعی کنند کلّ آراي را به پای گفتمان مطبوع خویش بنویسند کاری از اساس اشتباه است زیرا فقط بخش مشخّص و معیّنی از مردم هستند که بصورت پاردایمی و گفتمانی رأی می دهند. حجم این نوع از آرا بسته به سطح سواد، ضریب نفوذ رسانه ای، اعتقادات شخصی و گروهی، تجارب شخصی و خانوادگی، جوّ عمومی حاکم بر انتخابات و مؤلفّه های دیگر در هر شهر یا منطقه جمعیّتی متفاوت است. بر این اساس می توان ادّعا نمود شهرهای بزرگ که دارای سطح مناسبی از مؤلّفه های بالا هستند عموماً پارادایمی رأی می دهند، مثلاً بخش گسترده ای از رأی تهران بخصوص در مناطق اعیانی شهر و همچنین مناطق مرکزی تا حدود بالایی گفتمانی است، یا بخش قابل توجّهی از آرا در شهر قم یا اصفهان معمولاً چنین است. در واقع باید گفت که آراي مردم از حیث گفتمانی یا غیرگفتمانی بودن در یک طیف مشخّص قرار می گیرد که به شکل زیر می تواند باشد:
دکتر «حسن روحانی» با کسب 18 ميليون و 613 هزار و 329 رأی توانست 50.7 درصد کلّ آراي رأیدهندگان را کسب کند ولی واقعاً چه میزان از این رأی گفتمانی محسوب میشود؟ نگاهی به فراوانی رأی پیروز بر حسب صندوق به صندوق مشخّص میکند بر عکس ادّعای اصلاحطلبان، آراي روحانی بیشتر حاصل اقبال مردم در شهرهای کوچک و روستاها بوده است و اینها مناطقی هستند که بطور عمومی به شکل پاردایمی رأی نمی دهند. وی در مراکز استان هایی مانند تهران حدود 48درصد، در کرج 51درصد، در زنجان که به شکل سنّتی به اصلاحات رأی می دهد 49درصد، در اصفهان 47درصد، در شیراز نیز که عموماً آراي متمایل به اصلاحطلبی دارد 59درصد، در مشهد 38درصد، در تبریز 55درصد، در قم 38درصد، در قزوین 51درصد و در رشت 58درصد کلّ آرا را به دست آورد. این در حالی بود که در شهرستانهای کوچکی چون اردکان 68درصد، فارسیان 78درصد، سیرجان 72درصد، مرودشت 69درصد، گچساران 60درصد، سوادکوه 61درصد، نور 67درصد، مشکینشهر 68درصد، مرند 69درصد و سبزوار 57درصد آرا را توانست کسب کند. بدینترتیب «روحانی» کاهش رأی در شهرهای بزرگتر را با افزایش رأی در شهرهای کوچک و دورافتادهتر استانها جبران نمود.
در دو دوره پیش آراي این دست مناطق به «محمود احمدینژاد» رسید و رأی به شعارهای اصولی «احمدینژاد» در رابطه با شکستن انحصارات مدیریتی یک طبقه سیاسی خاص، از بین بردن مدیریت متمرکز در تهران، مبارزه با فساد و تبعیض، توجّه به مناطق محروم و مستضعف، سادهزیستی و مردمی بودن وی و توجّه به آرمان های امام راحل(ره) و انقلاب اسلامی بود. چند سال پیش این «احمدینژاد» بود که توانست بخش عظیمی از آراي شهرهای کوچک و روستاها را به خودش اختصاص دهد و آنچه باعث شد اینبار این اقبال متوجّه «روحانی» شود برآمده از شرایط فعلی کشور بود.
متأسّفانه این تفکّر که بخش عظیمی از مشکلات معیشتی کشور برآمده از تحریم ها و فشارهای بین المللی است در کشور به یک اپیدمی تبدیل شده و این موضوع چیزی بود که «روحانی» بطور خاص روی آن دست گذاشت. به همین موازات که این تئوری در مناطق کمتر پیشرفت یافته بیشتر مورد قبول مردم واقع شده بود در مناطق شهری و پیشرقت یافته کمتر پذیرفته شده بود زیرا این قشر شهری علاوه بر تحریم، مدیریت ناکارآمد دولت فعلی و البتّه پرداختن به حواشی را نیز در مشکلات اقتصادی مؤثّر می دانستند. از این رهگذر آراي «روحانی» در مقایسه با مناطق کوچک تر در شهرها با سکته روبرو شد.
وی با نشان دادن یک کلید به عنوان نماد حلّ تمام مشکلات توانست با توده های مردمی در اینباره به یک نقطه مشترک برسد، اینکه همه چیز با آمدنش و تغییر سیاست خارجی تغییر خواهد کرد. شاید این جمله وی که: «موضوع تحریم در میان مدت قابل حل است اما نکته مهمتر این است که کسی که رئیسجمهور خواهد شد، سوابقش و تفکراتش و راهبردهایش و شعارهایش اولین علامت را به داخل و خارج میدهد. این علامت یا علامت اعتدال و عقلانیت و منطق است یا خدای ناکرده علامت افراطیگری و تندروی است و کلید این کار در اختیار مردمی است که 24 خرداد پای صندوقهای رای میروند.» (برنامه «انتخاب ایرانی»- شبکه جهانی جام جم)؛ آینه تمام نمای هویّت تبلیغاتی «روحانی» در عرصه سیاست خارجی و تأثیر آن بر اقتصاد داخلی بود.
از طرف دیگر در سطح شعارهای سیاست داخلی آنچه از برنامه های انتخاباتی «روحانی» به فضای جامعه مخابره می شد این نبود که وی مانند کسی مثل «محسن رضایی» دارای برنامه اقتصادی مدوّن است. همچنین «روحانی» مانند کسی چون «محمّدباقر قالیباف» که به کارنامه اجرایی اش تأکید می نمود، به کارنامه اجرایی اش اشارت نمی داد بلکه بیشتر به این موضوع تأکید می کرد که فردی اعتدال گراست و باعث ایجاد آرامش در کشور خواهد شد. از این حیث باید گفت مردم با انتخاب فرد مستقل و غیرجناحی مانند «احمدی نژاد» از پس فشارهای گروهی و مافیایی به دو دولت اخیر، تنش های زیادی را متحمّل شدند. تنش هایی سیاسی- روانی که خود رئیس دولت نیز در دو سال اخیر با حالتی کاملاً ساختارشکن به آن ورود یافت.
مردم از پدید آمدن یک تجربه دیگر مانند فتنه سال 88 هراسان هستند زیرا در حال حاضر به آرامش سیاسی فکر می کنند. «روحانی» نشان داد که بخاطر آشتی با همه گروه ها و جناح ها دیگر چنین مسائلی پیش نخواهد آمد، البتّه همین هم شد زیرا سیاسیون جناحی بعد از انتخابات طوری رفتار کردند که گویی تمام مشکلات، مربوط به تفکر استقلالی و غیرجناحی دولت نهم بوده است. به عبارت دقیق تر بخشی از مردم نخواستند تجربه «سوم تیر 84» را دوباره کلید بزنند زیرا طیّ چند ساله اخیر متوجّه شدند بسیاری از مشکلات بدلیل آشتی ناپذیری گروه های سیاسی با یک فرد مستقل است. شاید بخشی از 50.7 درصد آراي «روحانی» به این نتیجه رسیدند که بهتر است بجای انتخاب افراد مستقل به نامزدی رأی دهند که همه گروه ها و جناح ها سر سفره او حاضر شوند، اتّفاقی که انتظار داشتند آرامش سیاسی را به همراه آورد.
با این حال هنوز وزن کشی حجم آراي گفتمانی و غیرگفتمانی سخت است. مسئله واضح تر درباره تیپولوژی آراي «روحانی» این است که مناطق با اکثریت مطلق سنّی نشین، اقبال تقریباً یکدستی به وی نشان دادند. در پی دوره های مختلف این دست صندوق ها بر اثر تبلیغات سوء خارجی و داخلی چنین تصوّر می کنند که یک نامزد اصلاح طلب بیتشر به مطالبات قشری و قومی آنها توجّه خواهد نمود. رأی اهل تسنّن در کشور در مناطقی چون شمال استان «گلستان»، شرق استان خراسان رضوی، بخش اعظم استان «سیستان و بلوچستان»، غرب و شمال غرب کشور به شکل یک سامانه شبکه ای عمل می کند. این سامانه شبکه ای در دوره قبلی ریاست جمهوری اقبال گسترده ای به «موسوی» نشان داد و در این دوره این اقبال یکپارچهتر و گسترده تر نصیب «حسن روحانی» شد تا جایی که در بعضی از صندوق ها این حدّ از یکپارچگی به بالای 90درصد تا گاهی 97درصد رسید. خیلی مشخّص نیست ولی برخی کارشناسان بر اساس جمعیّت تخمینی اهل تسنّن در کشور ظرفیت این شبکه رأی را چیزی حدود چهار تا پنج میلیون رأی حدس می زنند. در همین رابطه «روحانی» توانست در توابع شمالی استان «گلستان» مانند گنبد کاووس 69درصد، مروتپّه 83درصد، بندرترکمن 78درصد و آققُلا 70درصد کلّ آرا و در توابع سه استان غربی «آذربایجان غربی»، «کردستان» و «کرمانشاه» مانند پیرانشهر 79درصد، سردشت 79درصد، مهاباد 80درصد، بانه 81درصد، سقّز 78درصد، مریوان 73درصد، پاوه 75درصد، دیواندرّه 73درصد و گیلانغرب 65درصد کلّ آرا و در توابع استان «سیستان و بلوچستان» مانند سراوان 84درصد، خاش 84درصد، زابل 86درصد و نیکشهر 84درصد کلّ آرا و در توابع شرقی «خراسان رضوی» مانند خواف 71درصد و تایباد 66درصد کلّ آرا را بدست آورد.
بنابر این در نهایت باید گفت آن بخش از آراي گفتمانی اصلاح طلبان که با انصراف «عارف» به سمت «روحانی» رفت آنچنان حجیم نیست که از آن وحشت نمود. این حدّ یک میزان مشخّص است که در دوره های قبل نیز تجربه شد، اصلاحات برای اوّلین بار و آخرین باری که بطور کاملاً بی پیرایه و خالص با گفتمان حدّاکثری خویش وارد عرصه رقابت های ریاست جمهوری شد مربوط به دوره نهم انتخابات بود که «مصطفی معین» را روانه کارزار کرد. آن زمان «معین» توانست 13درصد آراي در دوره اوّل شامل چهار میلیون رأی را کسب کند، می توان اینطور فرض کرد که این آرا با کمی تغییر (بیشتر یا کمتر) اینبار هم نصیب «روحانی» شده باشد.
کاملاً واضح است؛ اگر اصلاحطلبان سهم بالایی در آراي «روحانی» داشتند و اگر رأی وی متعلّق به گفتمان اصلاحات بود، چه احتیاجی بود آنها تنها نامزد انتخاباتی خود (عارف) را بهرغم میل شخصیاش مجبور به کنارهگیری کنند! برای استفاده از امتیاز دولت فعلی بدون مصادره رأی رئیس دولت همچنین امکانی وجود دارد لذا اینجا یک توصیه عمومی برای اصلاحطلبان نهفته است؛ همانطور که عموم اصولگرایان شکست خویش را پذیرفتند و به آینده فکر میکنند بهتر است اصلاحطلبان نيز این تجربه را به تجارب پیاپی پیشین منضم کنند و به آینده بينديشند، پذیرشي که نهتنها سخت نیست بلکه بیدارکننده نيز هست.