
گروه سیاسی مشرق _ سیدمحمد غرضی پس از سالها دوری از عرصه سیاست با کاندیداتوری خود در یازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری برگی نو از حیات سیاسی خویش را ورق زد، برگی که فارغ از نتیجه نهایی انتخابات، چهره و لحن گفتار او را در ذهن مخاطبان ماندگار کرد.
آنچه میخوانید حاصل گفتوگویی 50دقیقهای «شرق» با سید محمد غرضی، در ظهر واپسین روزهای بهار با اوست:
آنچه میخوانید حاصل گفتوگویی 50دقیقهای «شرق» با سید محمد غرضی، در ظهر واپسین روزهای بهار با اوست:
شما سالها از صحنه سیاست دور بودهاید. چه شد که به یکباره تصمیم گرفتید وارد فضای انتخابات شوید؟
با کلمه «دور بودید» معارضه میکنم چون من همیشه در میدان بودم. حداقل به
مدت 60سال که شاید هم کسی قبول نکند ولی من از سن 10سالگی در میدان بودم.
در بعضی موارد از من دعوت شده و من مصدر شغلی شدم. مثلا سال 58 کسی خوزستان
نمیرفت، من در دفتر امام بودم آقای هاشمی آمد به احمد آقا گفت غرضی
خوزستان میره؟ به احمد آقا گفتم اگر شما اجازه بدید. احمد آقا رفت پیش حضرت
امام و آمد بیرون گفت امام فرمودند مشکلی نیست، دعوت کردند و رفتیم. آمدم
رفتم مجلس.
خدا رحمت کند مرحوم آقای رجایی گفت: وزیر نفت میشی؟ گفتم آره هرکارهای که شما بگید میشم. دعوت کردند. رفتم وزیر نفت شدم. بعد اتفاقاتی افتاد و گفتند تو دیگه نباش. گفتم خب باشه دیگه نباشیم. ما از کابینه رفتیم و شب رفتیم خانه. احمد آقا ساعت 10 بود به من زنگ زد و گفت آقای منتظری از قم راه افتاده و رفته پیش امام. من هم نفهمیدم. رفته گفته غرضی وزارت نفت نباشه یه جای دیگه باشه. امام هم به احمد آقا گفتند برو به فلانی زنگ بزن بگو هر جایی میخواهی بری، برو. من هم به احمد آقا عرض کردم صبح بهت خبر میدم. شب با خودم فکر کردم که گفتند بالاخره برو یه جایی. به میز دولت نگاه کردم دیدم اونی که از همه گرفتارتره وزارت پست و تلگراف و تلفن. به احمد آقا گفتم میرم وزارت پست.
خدا رحمت کند مرحوم آقای رجایی گفت: وزیر نفت میشی؟ گفتم آره هرکارهای که شما بگید میشم. دعوت کردند. رفتم وزیر نفت شدم. بعد اتفاقاتی افتاد و گفتند تو دیگه نباش. گفتم خب باشه دیگه نباشیم. ما از کابینه رفتیم و شب رفتیم خانه. احمد آقا ساعت 10 بود به من زنگ زد و گفت آقای منتظری از قم راه افتاده و رفته پیش امام. من هم نفهمیدم. رفته گفته غرضی وزارت نفت نباشه یه جای دیگه باشه. امام هم به احمد آقا گفتند برو به فلانی زنگ بزن بگو هر جایی میخواهی بری، برو. من هم به احمد آقا عرض کردم صبح بهت خبر میدم. شب با خودم فکر کردم که گفتند بالاخره برو یه جایی. به میز دولت نگاه کردم دیدم اونی که از همه گرفتارتره وزارت پست و تلگراف و تلفن. به احمد آقا گفتم میرم وزارت پست.
آن موقع وزیر وقت چه کسی بود که شما میخواستید جایگزین ایشان شوید؟
آقای نبوی بودند. آقا مرتضی نبوی. چون آقا مرتضی نبوی مورد تایید مهندس
موسوی نبود، عزل و عوض میشد. من گفتم میرم پست و تلگراف احمد آقا گفتند
اونجا که جا نیست. گفتم اونجایی که جا نیست برای من خوبه. من میرم اونجا.
یعنی دوست داشتید در وزارتخانههای سخت کار کنید؟
سال 62 یک اتفاقی افتاد، از آقای نبوی پرسیدم برای اینکه یکمیلیون خط
تلفن داشته باشیم چقدر پول میخواهد؟ گفتند 300میلیوندلار. من دیدم این
پول، رقمی نیست. 300میلیوندلار که پولی نیست. بعد هم دیدم که اتفاقات بدی
میافتد و آدم مشمئز میشود از اینکه کشور اینگونه باشد. گفتم میرم اونجا و
رفتم و دو سال بعدش یعنی سال 64 بودجه وزارت مسکن و شهرسازی
هفتمیلیاردتومان بود ولی من برای ساختوساز 20میلیاردتومان برده بودم حالا
با گرفتاری و اینها که بالاخره مجلس تصویب کرد.
آقای نبوی به دلیل این جایگزینی از شما گلهمند نشدند؟
قطعا ناراحت نبود. برای اینکه من و آقا مرتضی سالها در کنار هم مبارزه
میکردیم، ایشان زندان بودند. من فراری بودم. نه ناراحت نبود. ایشون هم چون
با مهندس موسوی درگیری سیاسی داشت، پیدا بود که دیگه بالاخره ایشان ناراحت
نیستند من هم ناراحت نبودم. وقتی آقای منتظری این کار رو کردند و احمد آقا
فرمودند، آقای مهندس موسوی هم اطاعت کردند. والا آقای مهندس موسوی هم خیلی
دلش نبود البته معارض هم نبود به هر حال ما رفتیم و بسیاربسیار خوب بود.
اینکه میفرمایید چطور شد آمدید، احساس کردم ستادها یک قدری سست از انقلاب و
استقلال و امام حمایت میکنند، آمدم چهار تا حرف نو بزنم و اصلا احساس
غرابت نمیکنم.
آقای مهندس برای اینکه از متن اصلی دور نشویم بفرمایید چطور شد
که ثبتنام کردید؟ فرمودید که احساس کردید انقلاب سست شده و اینها. برای
ثبتنام با کسی مشورت کردید؟
نه!
حتی با خانوادهتان؟
نه! خانوادهام کجدار و مریض رفتار میکردند.
یعنی اطلاع داده بودید که میخواهید ثبتنام کنید؟
نه اطلاع نداده بودم. بحث میکردیم که اگر فلانی بیاید چه میشود و اینها.
نظر میدادند. یه جورایی بو برده بودند ولی من بهشان اطلاع نداده بودم.
روز ثبتنام رفتم مدارک را بردم. آخر مدارکی نمیخواهد چهار تا عکس و کپی
شناسنامه و اینها. رفتم اونجا رسیدم اولین عکسالعمل این بود که خبرنگار
رادیو گفت تو اطلاعرسانی نکردی؟ گفتم فرمودهاند که قبل از ثبتنام کسی
تبلیغات نکند.
یعنی حتی روزی که رفتید برای ثبتنام خانوادتان خبر نداشتند؟
بله. رفتم ثبتنام کردم و آمدم. اونوقت افتادند به جونم که چرا مشورت نکردی.
حالا اگر مشورت میکردید و خانوادهتان میگفتند به دلیل شرایط سنیتان بهتر است که ثبتنام نکنید، شما قبول میکردید؟
گوش نمیکردم (خنده) من خصوصیت اخلاقیای دارم که حالا کسی بپسندد یا نه،
من کار مخفیانه زیاد داشتم. سالهای دهه 40 به بعد هیچکس نفهمید تا افتادم
زندان.
بهخاطر مبارزات انقلابی؟
بله. بعد از زندان هم کسی فکر نمیکرد که کار کنم. مسوولان امنیتی رفتار
من را عادی تلقی کردند بعد یک دفعه دیدند من مفقودالاثر شدم.
خب مهندس وقتی وارد صحنه شدید با یکسری مسایلی مواجه شدید که قبلا تجربهاش را نداشتید؛ از جمله مناظرهها.
نه قبول ندارم. بالاخره ما عضو این کشوریم. من تاریخ سیاسی کشور را خوب میدانم.
یعنی مناظره اینچنینی انجام داده بودید؟
مناظرهای که مدنظر جنابعالی است که بهصورت رقابتهای انتخاباتی باشد
خیر. ولی من یک سابقه بسیار وسیعی در تلویزیون در مورد نفت و اینها دارم که
همش طرفهای مقابل انگیزه سیاسی داشتند.
ولی اینکه شما با هفت نفر دیگر شرکت کنید. مثلا همان صحنهای که آقای حداد کاغذ دادند و بعدا هم گفتید...
اینکه من خدمتتون عرض میکنم که من آرام بودم به اینکه زمانی برسد و من
حرف بزنم. این مقطع زمانی را تشخیص دادم که بیایم و فرودستان جامعه را به
آرامش برسانم.
آن وقت بازخورد بعد از مناظرهها چطور بود؟ مثلا دوستان و یا کسانی که در خیابان شما را میدیدند. چه میگفتند؟
عرضم به حضورتون که من چون یه آدمی با خصوصیات خودم هستم و دور و بر من
آدمهایی که هستند مثلا فرضا 50 تا رفیق هستیم، اونها با حرفهای من آشنا
هستند. اینها معمولا میدونستند که پاسخ من به سوالات چیه. ما سالها با هم
کار کردیم و زندگی کردیم. خب اینها خیلی جواب سوال شما نیست. اما وقتی از
خود مناظره بیرون آمدم و عزیزان صداوسیما را دیدم خیلی بهتر من را تحویل
گرفتند، فهمیدم که حرفم را زدم.
سعدی میفرماید: چو دانی و پرسی سوالت خطاست. من این را میدانم
و خودم دیدم، در اصفهان و فین کاشان بدون تبلیغات وارد شدید و سیل مردم به
سمت شما سرازیر شدند و از شما سوالاتی پرسیدند. ولی مثلا شده کسی به شما
مراجعه کند و بگوید که خیلی خوب گفتید و این روند را ادامه بدهید؟
امروز صبح رفته بودم همین سلمونی که نزدیکمان است. از سلمونی که داشتم
برمیگشتم تا برسم اینجا شاید 500متر هم راه نبود، دهها جوان ایستادند و
با ما عکس انداختند.
تیم امنیتی هم همراهتان بود؟
تیم امنیتی شخصیتهای محترمیاند. به آنها گفتم که وقتی تنها راه میروم با فاصله با من راه بروند.
بعد از کاندیداتوری و سفرهای استانی ذهنیتتان نسبت به مردم و مشکلات آنان تا چه اندازه تغییر کرد؟
اصلا از کودکی ذهنیت اجتماعی من از ذهنیتهای اداری و سیاسی خیلی قویتر
بود و همیشه جریان اجتماعی را قویتر از جریان سیاسی و قدرتی میپنداشتم.
یعنی بعد از کاندیداتوری تغییر زیادی احساس نکردید؟
نه، خودتان آمدید و دیدید که مردم آمدند و حرف زدند و من از آنها پیام گرفتم.
مطالبات اصلی مردم از شما چه بود؟
بیشترین توجه مردم به این است که چه کسی حرف دلشان را میزند، این پیام
همیشه با من بوده و در جریان انتخابات هم ادامه داشت و نکته مهم این بود که
مردم حرفهای من را هم قبول میکردند ولی شاید گفتند چون غرضی نمیتواند
رای بیاورد، بهتر است برویم و به کس دیگری که رای میآورد رای بدهیم.
و آنها که به شما رای دادند؟
آن کسانی که به من رای دادند در حقیقت با مفاهیم من یعنی توسعه جمهوریت و توسعه اسلامیت، یک رفاقت صمیمیتری پیدا کردند.
خودتان فکر میکردید چقدر رای بیاورید؟
احساسم این بود که 50میلیوننفر به پای صندوق میآیند و گفتم حتی اگر به
من هم رای ندادند مهم نیست، بیشتر دلم میخواست جمهوریت در مورد اجتماع
انبساط پیدا کند که حالا معتقدم این 15میلیون که رای ندادند نتیجه عملکرد
این هشت کاندیدا و رسانههاست که نتوانستند مردم را از منازلشان بیرون
بیاورند.
برای خودتان شانس پیروزی قایل بودید؟
حضرت امیر میفرمایند: برای نتیجه کار کن نه برای خودت. اجر ملت این است
که بیایند و خودشان را نشان بدهند، من اجرم را گرفتهام ولی نسبتش 35 به 55
است.
از تلخترین و شیرینترین لحظههای این کمپین برایمان بگویید.
هیچ تلخیای نکردم و هیچ تلخیای هم ندیدم، همهاش شیرینی بود و کسی بر سر
شعارها و گفتههایم با من مبارزه نکرد. من همه تلاشم این بود که پتانسیل
جامعه را به سمت اهداف اجتماعی سوق بدهم که بهنظرم هم مثبت از آب درآمد.
کدامیک از رقبایتان را پسندیدید؟
همهشان را پسندیدم، همهشان افتخار جامعهاند و هر کسی که زندگیاش را وقف جریان اجتماعی کند روی چشم من جا دارد.
ولی در مصاحبه قبلی به من گفتید در این عزیزان نفعی نمیبینم که به نفعشان کنار بروم.
نفع شخصی را نگفتم، برای اینکه اگر اینها روشهای گذشته را بهکار ببرند
از قدرت سیاسی کشور میکاهند و اگر یک دولت متورم تشکیل شود فایده
اجتماعیاش ضعیفتر میشود.
از برنامه کدام کاندیدا خوشتان آمد؟
هیچکدام.
چرا؟
چون هیچکس برنامهای در مورد تورم و اشتغال که با آن میتوان عیار دولت را سنجید ارایه نکرد و به مردم تعهدی نداد.
در مورد گفتمانها چطور، کدام گفتمان برایتان دلچسبتر بود؟
گفتمانشان را برای اداره کشور میپسندم ولی برای توسعه قدرت سیاسی ضعیف میدانم.
با تجربهای که از فضای انتخابات یازدهم بهدست آوردید، آیا در دور آتی نامزد ریاستجمهوری میشوید؟
خیلیها از من سوال میکنند، من 72 سال سن دارم. کی فردا را دیده کی مرده
کی زنده، باید عمل اجتماعی را در مقطع موجود انجام داد و اینکه در آینده چه
اتفاقی میافتد دست خداست.
بله، ولی امکانش هست که مجددا نامزد بشوید؟
این بستگی به توسعه اجتماعی شعارهای من دارد، چون هر کس این شعارها را به
عمل اجتماعی برساند کار مردم را آسان کرده، من تمام انرژیام را میگذارم
که این مقوله را در جامعه تشریح کنم.
اگر به شما در این دولت پیشنهاد وزارت بشود میپذیرید؟
من خیلی کار فیزیکی کردهام، اما بهتر است کارهای فیزیکی را به جوانها
بسپاریم و ما برویم دنبال اینکه بتوانیم این 38میلیون را به 60-50 میلیون
رای برسانیم.
کاندیداتوری برای ریاستجمهوری را سختتر از آنچه که میپنداشتید دیدید یا آسانتر؟
با مردم صحبتکردن کار بسیار راحت و سادهای بود و انرژی که من در این راه
گذاشتم به هیچوجه انرژی جدیدی نبود. در یک مقطع دو، سه هفتهای توانستم
حرفهایم را به گوش مردم برسانم و از این بابت بسیار خوشحالم.
برای همین ستاد نداشتید؟
من اصلا به ستاد اعتقاد ندارم و امیدوارم ستادها دست از سر مسوولان
بردارند، آقای روحانی خودش باشد و هیچکس به او فشاری نیاورد. خودش باشد،
خودش باشد و خودش باشد.
شما قبلا در مصاحبه قبلیتان به من گفتید که سالها کار «کارشناسی» کردهاید.
هرچه مطالعهام بیشتر شده به بسترهای قبلی جامعه نزدیکتر شدم. دور نشدم.
شما تشریف داشتید که با هم رفتیم آن روستا. بعد آقای هاشمی که ما را دعوت
کرده بود گفت غرضی یادته که اونروز که ثبتنام کردی بهت گفتم برکت هست. گفت
خبر نداری که چی شد. گفتم چی شد؟ گفت اومدی توی اون روستا بعد که رفتی یه
خبرنگاری اونجا بود که یه معلولی رو دید و بعد دلش سوخت و رفت تهران و یه
اسپانسر پیدا کرد و یه خانواده نشستن یاسین میخونند که خدا تو را حفظ
کند.
بله، خانم معتمدی خبرنگار «شبکه خبر» این هماهنگی را انجام داد.
هر کی بود خدا خیرش بدهد. ببینید بعد گفت تو که از اونجا رفتی به فاصله
یکی، دو ساعت دهدار و بخشدار و فرماندار میان در روستا و مسایلشون رو که
سالها حل نمیشد رو حل میکنند.
یعنی مسایل آب و اینها.
حالا همش نه ولی حالا ما رفتیم اونجا تشویق شدند یا مثلا میخواستند بیان من رو ببینید بعد هم من رفته بودم.
من یک سفر خوب 36ساعته با شما داشتم و برخورد خوب شما را با
هممیهنان دیدم. یکی از کارهای جالب شما در این سفر این بود که بعد از ترک
روستای محل سخنرانی برای صرف نهار با تیم همراه به یک گاوداری رفتید. آیا
شما به صرف مردمی بودنتان افتخار دادید که توی همان گاوداری غذا بخورید؟
چه جلسه خوبی بود. اینها حدود 20 نفر از صاحبان صنایع کشاورزی بودند که
استخوانشان خرد شده بود. نظر مبارکتون هست که گفت این پسر من 48ساله است
مثل آدم 70ساله میمونه، هر روز صبح میدود و میره و میاد تا این شیر و
لبنیات درست بشود. این جمع خودش الهامبخش خیلی چیزها بود.
این درست ولی شما به صرف مردمی بودنتان بود که افتخار دادید که با اون اهالی بروید و در گاوداری غذا بخورید؟
نه اونها به ما افتخار دادند. ببینید آقای مرشدی! هرگز در طبقه صاحبمنصبان و متکبران نبودم. هرگز با مردم فاصله نداشتم.
آقای مهندس شما مملو از تجربه هستید، ولی میخواهم بدانم که
آقای غرضی قبل از تاییدصلاحیت و بعد از انتخابات چه تجربیات جدیدی کسب
کرده؟
به صراحت دیدم که تمام مخاطبان ایران و انقلاب و اسلام را در رسانههای
بیرونی دارند مدیریت میکنند یعنی بعد از انتخابات دیدم که رسانههای خارجی
مدیریت میکنند بر همه مخاطبان ما و خیلی دلم سوخت که چرا رسانههای ما
نمیتوانند به اونها مدیریت کنند.
آن وقت آنها بر رسانههای داخلی ما اشراف دارند؟
اصلا میگویم که رسانههای ما را مدیریت میکنند.
میتوانید مثالی بیاورید؟
مثلا فرض کنید که در داخل کشور ما دو تا گروه هست. هم اصلاحطلب و هم
اصولگرا. به صراحت میبینم که اون رسانهها تمام هدفشون رو روی این قرار
میدهند که اینها را به جون همدیگر بیندازند. یک کلمه مثبت از هیچ گروهی
نمیگویند. کلمات منفی را طوری به کار میگیرند که شکافشون بیشتر بشه. به
قدری قوی عمل میکنند که تمام عوامل صاحبقدرت این کشور را به جون هم
میاندازند. من معتقدم که سههزار نفر در خارج از کشور در شبانهروز کار
میکنند و این رسانهها را مدیریت میکنند. اعتقادم به اینه. حالا سههزار
نفر رو از کجا آوردم، دلیلی ندارم. اما تنوع قومیتی، فرهنگی، سیاسی،
اقتصادی و اجتماعی را میبینیم.
این رسانهها کدامند؟
«بیبیسی»، «صدای آمریکا»، «من و تو»، «اسراییل و فرانسه». اینها با هم مجموعا کار میکنند.
پس ماهواره هم نگاه میکنید؟
نه اینکه نگاه میکنم بلکه در سال 1367 مجوز ماهواره «زهره» را هم از مجلس
گرفتم. خدا خیرشون بده اونهایی که نذاشتن وگرنه تا الان ماهواره زهره را
در فضا داشتیم و محتاج ترانسپورترهای دشمن نبودیم.
شما فکر میکنید اگر محیط رسانهای ایران به شکلی باشد که بتوان
اخبار را به راحتی پوشش داد، باز هم همکاری این افراد ادامه پیدا میکند؟
به من گفتند که 15میلیون معارض هست. عرض کردم که نه! رسانهها کارشان را
درست انجام ندادهاند. رسانهها میترسند. از کی میترسند؟ از وزارت
اطلاعات میترسند. وزارت اطلاعات از کی میترسه؟ از دشمن خارجی. اینکه در
آن شکی نیست که این دولت مستقل هست. وزارت میترسد عیبی در کشور باشد
رسانههای خارجی بفهمند و اونرو علم کنند. دوتا ترس از دو مجموعه که
هردوشون ملتدوست، میهندوست و کمککن هستند. شما نتونستید یه دولت مستقلی
را به وجود بیاورید که 90درصد آرا رو داشته باشد. تا اینکه اینها از هم
نترسند. نتونستیم. دولتهای نیمهکاره مثلا با 20میلیون رای پایگاه
اجتماعیشون ضعیفه و موفق نمیشوند و با قربونصدقه خوبی میآیند و با یه
ذلتی میرند.
خب نفرمودید، شب شمارش آرا راحت خوابیدید؟
بله عزیز دلم. من طوریام که هرجا باشم، خوابم راحته. باور کن من نسبت به
آینده هیچ نگرانی ندارم. ممکن است یه سری بگن غلو میکنی. باور نمیکنند،
خب نکنند. چون من یکدهه فراری بودم در این مدت حتی یکبار هم ندویدم و
مثلا توی خیابان احساس کنم که میخوان بگیرنم و بدوم. یکبار هم ندویدم.
حالا سینما، سطل آشغال، قهوهخانه، زیرزمینها، بالاخره به یکجا پناه
میبردم. میرفتم توی حموم یه صبح تا عصر کیسه میکشیدم تا ساواک نفهمه که
من اونجا هستم کسی به کسی نبود. یا مثلا میرفتم نجاری روزی پنج تا کمد
میساختم روزی 30تومن هم میگرفتم تا کسی شک نکنه.
از نتیجه انتخابات راضی هستید؟
از نتیجه سیاسیاش راضیام ولی از نتیجه اجتماعیاش نه.
چرا؟
به این دلیل که این گروههای مدعی، این انتخابات را به راحتی از سر
گذروندند. سر و صداشون رو توی خیابون کردند. الحمدالله پلیس هم معارضشون
نشد، این جای شکر دارد ولی نتایج اجتماعیاش نه. من بچه مسلمونم. این کشور
مسلمان است. بقیه هم خداپرستند. اینکه نشد 55میلیون نفر بیان پای صندوق.
دلم چرکین است و به خودم نفرین میکنم که چرا نمیتونیم رضایت مردم رو به
دست بیاوریم که رای بدند و بعد بالاخره یه عده سر و صداشون به پا میشد که
15میلیون نیامدند. من از این دل چرکینم.
آینده تحریمها و سیاست خارجی را چگونه میبینید؟
از این یک کلمه کیف کردم. شما مستحضرید که من گفتم من مذاکره نمیکنم ولی
تعامل میکنم. این کلمه تعامل رفت توی کاخ سفید. کاخ سفید هم گفت تعامل
میکنم. این تعامل ورد زبان تمام سیاستمداران کشور شده. تعامل غیر از
مذاکره است. برای مذاکره باید پشت میز باشید ولی تعامل در بستر اجتماعی
است. و بستر اجتماعی هم بسیار آگاه و مدبر و عاقل است و هیچ نگرانی ندارم.