
به گزارش وبلاگستان مشرق، نويسنده وبلاگ "نقد مشائيسم" در جديدترين مطلب خود نوشت: براي نقد جريان مشايي، مسيرها و روش هاي بسيار متنوعي وجود دارد. برخي از اين مسيرها به گونه اي که است که اگر ورود منتقدان به آنها هوشمندانه نباشد، در همان بازي خواهند افتاد که اين جريان توقع دارد و مي پسندد. به عنوان مثال، اين جريان معتقد است هر چه به اباحه گري فرهنگي و ليبراليسم متهم شود بيشتر به نفع آن تمام خواهد شد چرا که امکان جذب راي بيشتري از طبقات خاص جامعه را براي آنها فراهم خواهد آورد. به همين دليل اين جريان در تحليل هاي دروني خود به صراحت مي گويد که از متهم شدن به ليبراليسم خشنود است و منتقدان هم در واقع در حال تبليغ براي او هستند بي آنکه خود بدانند. مشايي خود جايي مي گويد: «خواهيد ديد که همه اين انتقادها به نفع ما تمام خواهد شد و امثال ... مبلغ من هستند»! و مقصودش هم اين است که او هيچ ناراحتي از اينکه به اباحه گري متهم شود ندارد و بلکه اين متهم شدن «برنامه» خود اوست.
اين يادداشت فعلا بناي ورود به بحث از سياست هاي فرهنگي مطلوب جريان مشايي وبرنامه ريزي هاي آينده آنها در اين حوزه را ندارد. اين موضوع نوشته هاي بسياري در آينده خواهد بود. در اينجا تاکيد فقط بر اين است که نقد سياست هاي فرهنگي احتمال بهترين نقطه شروع يک گفتمان انتقادي عليه اين جريان نيست چرا که دقيقا آنچه را که منتقدان عيب و مي پندارند، اين جريان حسن خويش مي داند.
اما نقطه شروعي هست که ورود به آن اين جريان را به شدت هراسان خواهد کرد و آن اقتصاد است. در حالي که بسياري از منتقدان خود را مشغول حوزه هاي فرهنگي و سياسي کرده اند، جريان مشايي در حال تبديل شدن به کارتل بسيار بزرگ اقتصادي است. يکي از دلايلي که هر از گاه مشايي يا ديگر دوستانش موضوعي جنجالي در حوزه هاي سياسي و فرهنگي علم مي کنند شايد يان باشد که مايل نيستند کسي به نهانخانه اقتصادي آنها سرک بکشد چرا که آن وقت همه آن افسانه ها که درباره پاک دستي اقتصادي و گريز از دنياطلبي خويش بافته اند يک باره دود مي شود و به هوا مي رود.
حوزه اول اقتصادي که ورود به آن ابعاد بسياري مهمي از فعاليت هاي اين جريان را آشکار خواهد کرد؛ «پروژه ها» است. اين پروژه ها گستره اي وسيع از صادرات و واردات بگيريد تا بانکداري، نفت، خودروسازي و ...را در بر مي گيرد. بحث دقيق در اين حوزه، گستره «رانت» ها را عيان خواهد کرد.
حوزه دوم، «شرکاي اقتصادي» است و همين جاست که پيوندهاي عميق اين جريان با اصلاح طلبان و تيم هاشمي آشکار مي شود و بويژه معلوم خواهد شد کساني که خود را ضد هاشمي جا مي زنند چه سان با شناخته شده ترين ياران هاشمي وارد همکاري هاي چشمگير اقتصادي شده اند و صبح و شام را با هم مي گذرانند.
حوزه سوم اما اين است که ببينيم اشتراکات اقتصادي چگونه به پروژه هاي سياسي و رسانه اي مشترک انجاميده است. اينجاست که روشن مي شود جريان مشايي چگونه همان هدفي را تعقيب مي کند که هاشمي در پي آن است، منتها از راه و مسيري متفاوت.
درسي که جريان مشايي از هاشمي آموخته اين است که راز بقا در صحنه سياسي کشور، داشتن توانمندي اقتصادي حداکثري است و وقتي توان اقتصادي موجود باشد، امکان بازي سازي سياسي درهر حال فراهم خواهد شد. به عبارت ديگر، اين جريان از هاشمي آموخته است که وقتي به لحاظ اقتصادي توانمند باشد حذف آن از صحنه سياسي کشور ديگر به سادگي امکانپذير نيست و ولو در مقطعي نتواند قدرت سياسي را از آن خود کند همواره به عنوان يک نيروي سياسي اثرگذار و صاحب امکانات سياسي و رسانه اي باقي خواهد ماند. عملا هم، راهي که اکنون اين جريان مي رود همان راهي است که کارگزاران رفت: هر کسي قيمتي دارد و فقط کافي است اين قيمت را بشناسيد!