ماری ابراشتات پژوهشگر و محقق بنیاد هوور درباره ی نقش و اهمیت لذت جویی از غذا ها آن را با لذت جویی جنسی که یکی از قدرتمند ترین احساسات بشر در طول تاریخ بوده مقایسه می کند و می نویسد:
"در ميان زلزلههايي كه زندگي روزمره ما را تحت تأثير قرار ميدهد (حتي از فاصله طبقه اقتصادي بين ما عميقتر و از تفاوتهاي آشكار سياسي و فرهنگي نيز گستردهتر است) موضوع بسيار مهمي وجود دارد كه كمتر به آن پرداخته شده است. تفاوت در نگرش درباره دو چیز که بدون آنها نمیتوان زندگی کرد و بين ما و اجدادمان جدايي ايجاد كرده است يعني غذا و روابط جنسي."نیاز انسان به غذا از یک سو و قابلیت تحریک پذیری لذت جویی از غذا سبب می شود که این نیاز و لذت بردن از برآورده شدنش و شیوه ی کامجویی آن به یکی از نقطه ضعف های انسانی تبدیل شده و هر کسی که بتواند کنترل این بخش را در دست بگیرد به قدرت عظیم و در عین حال مهیبی دست خواهد یافت. ماری ابراشتات صنایع غذایی و نفوذشان را با صنایعی که موضوع شان امیال جنسی است مقایسه می کند. نکته ی ظریفی است؛ نمونه ی دم دستی آن هالیوود است؛ تولید کننده ی محصولاتی که ملغمه ای از خیال به همراه هیجانات جنسی و خشونت. و البته نیازی به تشریح میزان نفوذ و قدرت این کارتل سینمایی در جهان و در میان مخاطبان چند میلیاردی اش نیست. اما ماجرا برای غذا فرق دارد.محصولات کمپانی های غذایی حیاتی است و زمانی که تمام مجال تغذیه انسانی را با استفاده از قدرت لذت غذا پر کنند و همه ی رقبا را از میدان به در کنند دیگر زمام حیات بشر را در دست خواهند داشت و این یعنی قدرت.
فیلم با پلانی از یک رستوران مدرن در آمریکا آغاز می شود که بصورت هوشمندانه ای تیتراژ مستند"کارخانه ی غذا" را تشکیل می دهد. اسامی گروه سازنده به صورت اتیکت های روی بسته بندی مواد غذایی و تابلوهای راهنمای فروشگاه خودنمایی می کند و در عین حال دانای کل در گفتار متن داستان را آغاز می کند. گوینده ی متن توضیح می دهد که در یک چنین فروشگاهی به صورت متوسط 47 هزار انواع مواد غذایی را در بسته بندی ها و برندهای مختلف می توان پیدا کرد؛ او درباره ی حضور میوه ها و سبزیجات همه ی فصول می گوید و درباره ی گوشت هایی که دیگر نشانه ای از استخوان در آنها نمی توان یافت. اما این مواد غذایی با این تنوع حیرت انگیز از کجا می آیند؟ گوینده ی متن توضیح می دهد که همه ی این غذا ها را کمپانی های چند ملیتی تولید می کنند که ارتباط چندانی با کشاورزان ندارند و سیستم کارکردنشان بیشتر به کارخانه های صنعتی شباهت دارد؛ و در نهایت با لحنی خاص توضیح می دهد که به شکل نگران کننده ای این شرکت های تولید کننده فرآیند تولید غذا را پنهان می کنند.
" این درباره ی آن چیزی نیست که می خوریم؛ این درباره آن چیزی است که اجازه داریم بگوییم؛ این درباره آن چیزی است که اجازه داریم بدانیم؛ سلامتی ما تنها چیزی نیست که در خطر است..."
شاید اگر بخواهیم تمام مستند کارخانه ی غذا را در دو جمله خلاصه کنیم شاید همین دو جمله ی بالا کافی باشد. فیلم می کوشد تا آن بخشی از فرآیند تولید غذا و نحوه حکمرانی سلاطین مواد غذایی را که مردم نمی بینند و یا اجازه داده نمی شود تا ببینند به نمایش بگذارد.
از فست فود ها تا همه ی غذاها
" غذای مورد علاقه من امروز همبرگر و سیب زمینی سرخ کرده است.من نمی دانم که چند تا کمپانی هستند که آنچه که ما می خوریم را تولید می کنند.. من این غذا را در تمام طول زندگی ام می خوردم بدون این که بدانم این از کجا می آید و یا اینکه این صنعت چقدر قدرتمند است. و همیشه این تصور وجود داشت که دنیا از عمد این مسایل را از ما مخفی می کند و من به عنوان یک خبرنگار تحقیقی، می خواستم تا پرده از چهره ی این موضوعات مخفی کنار بزنم."
این جملاتی است که اریک شلاسر در حالی که در یک رستوران فست فود نشسته و همبرگری که سفارش داده است را چند دقیقه قبل خورده؛ به زبان می آورد. شلاسر یکی از دو نقش آفرین فیلم کارخانه ی غذاست. اریک شلاسر فرزند هربرت شلاسر رییس پیشین کمپانی تلویزیونی "NBC” آمریکا و داماد رابرت رد فورد سینماگر و فیلم ساز مشهور آمریکایی است. شلاسر در دانشگاه پرینستون و آکسفورد تاریخ خوانده است و در مشاغل هنری مشغول به کار بوده اما آنچه که پای او را به این فیلم باز کرده است؛ مشغولیت او از زمانی است که به عنوان یک خبرنگار محقق مشغول به کار شده است.
اریک شلاسر در سال 2002 کتابی با نام "ملت فست فودی؛ نیمه پنهان غذای همه ی آمریکایی ها" [ Fast Food Nation] را روانه بازار نشر کرد. او در یادداشتی که در روزنامه گاردین در سال 2001 منتشر می کند درباره ی این کتاب توضیح می دهد که قرار است در آن به نفوذ محلی و جهانی صنعت "فست فود" آمریکا بپردازد.
او در مقدمه یادداشتش با عنوان " واقعیتی تلخ درباره فست فود" می نویسد:
" در طول سه دهه ی گذشته صنعت فست فود از چند غرفه هات داگ و همبرگر در جنوب کالیفرنیا آغاز شد و امروز تقریبا در هر گوشه ای از جهان می توان آنها را دید.فست فودی ها در حال حاضر در رستوران ها، استادیوم ها، فرودگاه ها، باغ وحش ها، مدارس و دانشگاه ها، کشتی های[مسافربری] کروز، قطار و هواپیما ها، سوپرمارکت ها، پمپ بنزین ها و حتی در سالن های غذاخوری بیمارستان ها حضور پیدا کرده اند. گردش مالی فست فود در آمریکا در سال 2000 در حدود 110 بیلیون دلار بوده است که از بوجه آموزش عالی این کشور بالا زده. مردم در آمریکا بیش از خرید و خواندن کتاب ها، مجلات و روزنامه ها و یا دیدن فیلم و گوش دادن موسیقی پول خود را صرف خرید و مصرف فست فود می کنند."شلاسر در ادامه یادداشت مفصلش که در بخش کتابهای روزنامه ی گاردین منتشر شده؛ توضیح می دهد که هر کدام از کمپانی های بزرگ و چند ملیتی تولید فست فود در آمریکا و جهان روش هایی را برای تولید محصول خود دارند که حاضر نیستند به استفاده از این روش ها به مشتریانشان اطلاع بدهند. مثلا هیچ تولید کننده ای حاضر نمی شود برچسبی برروی محصولات خود بچسباند که نشان دهد مزه ی این غذا با یک فرآینده شیمیایی ایجاد شده است.
اریک شلاسر احساس می کند که چیزهایی از چشم او و مردمی که مصرف کننده ی فست فود ها هستند پنهان می شود و این ربط چندانی به حفظ اسرار تولید و صنعت ندارد.
شلاسر می گوید در تحولی که در سیستم برادران مک دونالد رخ داد کارخانه ها به آشپزخانه ها آمدند؛ پیش خدمت ها اخراج شدند و ...
" آنها کارگردان خود را تنها برای انجام یک کار؛ آموزش می داند، آن هم به صورت متمادی، دوباره، دوباره و دوباره. با چنین کارکنانی دستمزدهای ناچیزی پرداخت می شد و همچنین پیدا کردن جایگزین هایی برای آنها به سادگی امکان پذیر می شد... این غذایی بود با مزه خوب و ارزان و این یک موفقیت بسیار بسیار بزرگی بود."
شرکت برادران مک دونالد بزرگ و بزرگ تر می شود؛ کار به جایی می رسد که این شرکت به بزرگ ترین تولید کننده و عرضه کننده همبرگر در آمریکا تبدیل می شود حالا با این وصف این شرکت باید همه ی غذاهایی که در همه جا عرضه می کند یک طعم و مزه داشته باشد.
موسسه ی مک دونالد تبدیل به بزرگ ترین خریدار سیب زمینی، گوشت خوک، مرغ، گوجه فرنگی، کاهو و حتی سیب در ایالات متحده ی آمریکا می شود. فیلم توضیح می دهد که چنین زنجیره ی غذایی نیازمند تامین کننده ها و تولید کننده های بزرگی است و این گونه است که در حال حاضر چند کمپانی بزرگ نظام غذا را در آمریکا یا بهتر بگوییم در اکثر نقاط جهان کنترل می کنند:
"در سال 1970 پنج تولید کننده ی بزرگ گوشت گاو تنها در حدود 25 درصد از بازار را در اختیار داشتند، امروز 4 تولید کننده ی برتر بیش از 80 درصد بازار گوشت را در آمریکا در دست دارند."
شلاسر می گوید ما هیچ گاه کمپانی های غذایی به این قدرتمندی و بزرگی در طول تاریخ نداشته ایم. به طوری که کمپانی مانند کمپانی "تایسون" بزرگ ترین کمپانی تولید گوشت در طول تاریخ بوده است.
"شورای ملی جوجه" در آمریکا یکی از بخش هایی است که با تایسون در ارتباط است؛ " ریچارد لاب" از این شورا می گوید:" ما روشی را در تولید، پرورش و عرضه ی جوجه ابداع کردیم که امروز دیگران نیز از ما الگو برداری می کنند؛ چون سود کلانی را نصیب ما کرده است." او توضیح می دهد که خلاصه این روش تولید جوجه هایی است که به یک اندازه و یک شکل در محیطی کوچک و با قیمتی منطقی که با همکاری کشاورزان بدست می آید.. و بعد رو به دوربین حرفش را تمام می کند که" حالا یکی بیاید و بگوید که کجای این کار غلط است؟"
خط تولید مرغ و بردگان مزرعه دار
شرکتی مانند تایسون جوجه هایش را در مزارع کشاورزانی کشت می کند که با آنها قرارداد دارد. یکی از آنها 300 هزار جوجه دارد که در فضایی تاریک که نور خورشید به آنها نمی رسد زندگی می کنند. او به گروه سازنده مستند "کارخانه غذا اجازه می دهد تا وارد فضای مرغ داری شوند اما قبل از این که این اتفاق رخ دهد نمایندگان شرکت با تماس با او؛ وی را از این اجازه منصرف می کنند. مسوولان تایسون خودشان هم حاضر نمی شوند تا به مصاحبه تن بدهند. ماجرا چیست؟
بعد از نفر اول ده ها نفر از مزرعه دارانی که برای تایسون جوجه تولید می کردند از مصاحبه و اجازه فیلم برداری از محل جوجه ها خود داری می کنند و تنها یک مزرعه دار زن است که در نهایت موافقت می کند تا گروه فیلم ساز از مجموعه مرغداری اش تصویر تهیه کند.
او در ابتدای مصاحبه اش می گوید:" من متوجه ام که چرا مزرعه داران هیچ کدام حاضر به گفت و گو نیستند؛ چون کمپانی تا زمانی که پول می دهد هر کاری را که بخواهد می تواند به انجام برساند."
در مرغ داری های صنعتی همه چیز مانند یک خط تولید است. مرغ ها به سرعت بزرگ می شوند؛ به طوری که دیگر استخوان ها و اعضای داخلی شان تاب تحمل وزنشان را ندارند و همین که رشد می کنند دیگر نمی توانند به خوبی راه بروند. شرکت های تولید جوجه در ابتدای راه اندازی این صنعت کم کم متوجه شدند که آنتی بیوتیک هایی که برای بیماری ها به جوجه ها داده می شود بعد از چندی نسبت به این داروها واکنش نشان نمی دهند و میکروب هایی با مقاومت نسبت به آنتی بیوتیک ها در بدن این جوجه ها تکثیر می شوند با این حال آنتی بیوتیک ها که عامل شکل گیری میکروب های مقاوم بودند قطع نشدند چرا که شرکت ها فهمیدند که این آنتی بیوتک ها بر روی سرعت دادن به رشد جوجه ها موثرند.
کارگران آفریقایی و لاتینی مامور جابجایی مرغ های تولید شده هستند.مرغهایی که بعضی از آنها بیماری دارند اما این کارگران از آنجایی که معمولا از دسته کارگران غیرقانونی محسوب می شوند؛ حاشیه و دردسری نخواهند داشت. شرکت ها هیچ گونه مسوولیتی در باره ی سلامتی آنها ندارد و در عین حال آنها نیز با دستمزدی کم و بدون درخواست های جدی به کار سخت خودشان ادامه می دهند.
از آن سو کشاورزان هم هر روز وابسته و وابسته تر می شوند. اکثر کشاورزانی که با شرکت هایی مانند تایسون همکاری می کنند به این شرکت مقروض هستند. فرآیند مقروض شدن کشاورزان به شرکتی مانند تایسون ساده است. یکی از آنها به سادگی توضیح میدهد:
"شرکت ها کشاورزان را به خاطر قرضی که به آنها دارند تحت کنترل خودشان نگه می دارند؛ برای ساخت یک سالن نگهداری مرغ و خروس بین 280 تا 300 هزار دلار پیش پرداخت لازم است و به محض این که این سالن ها را با سرمایه ی اولیه تان می سازید، کمپانی ها دائما با تقاضای بهبود امکانات، برای تجهیزات جدید در رفت و آمد هستند. کشاورز ها هم چاره ای ندارند؛ آنها مجبورند تا قبول کنند وگرنه تهدید به لغو قرار داد می شوند. و به این شکل آنها کشاورزان را تحت کنترل نگه می دارند و به این شکل کشاورزان مجبور به خرج کردن بیشتر پول و وام گرفتن از بانک ها می شوند. و ساخت و ساز ادامه پیدا می کند. این یک طور بردگی برای کمپانی ها است.
گوینده ی جملات بالا خود با چنین درخواست هایی مواجه شد اما بعد از چندی دیگر حاضر نمی شود تا به خواسته های کمپانی ها تن دهد و در نهایت تایسون قرار دادش را با او لغو می کند. یک کشاورز برای ساخت و ارتقا تنها دو سالن جوجه باید پولی در حدود 500 هزار دلار قرض بگیرد در حالی که تنها سالی 18000 دلار در سال درآمد خواهد داشت.
در آمریکا بسیاری از محصولات خوراکی به نوعی به ذرت وابسته اند؛ از سس سالاد و سس گوجه فرنگی بگیرید تا محصولات غیر خوراکی مانند باطری! اما بیش از همه این ها ذرت کاربرد دیگری دارد. کارخانه غذا به سراغ دامداری های صنعتی می رود؛ دامداری هایی که به جای علوفه به صورت وسیع از ذرت استفاده می کنند. ذرت ارزان از یک سو غذای کم هزینه ای برای گاو ها به شمار می آید و از سوی دیگر آنها را با سرعتی بیشتر از علوفه پروار می کند و این تنها محدود به گاو ها نمی شود؛ مرغ ها، ماهی ها و دیگر حیواناتی که منابع پروتئینی کمپانی های بزرگ غذاسازی را تشکیل می دهند همه از ذرت تغذیه می کنند و این راز پایین بودن قیمت گوشت در سوپر مارکت های آمریکایی است و بر اساس آماری که فیلم در اختیار می گذارد همین ارزان بودن است که باعث می شود تا یک آمریکایی بتواند تا سالی 90 کیلوگرم گوشت مصرف کند.
آلن ترنکل متخصص "تغذیه نشخوار کنندگان" در دانشگاه آیوا به سازندگان "کارخانه ی غذا" می گوید: بدن گاو ها برای سوخت و ساز با علف تکامل یافته نه برای مصرف ذرت"... اما مگر این ذرت با سیستم گوارشی گاو ها چه می کند؟
ترنکل می گوید: برخی تحقیقات پزشکی می گویند ذرت باعث می شود تا نوعی باکتری مقاوم به اسید معده گاو ها در بدن این حیوانات بوجود آمده که با مدفوع گاو از بدن آن خارج می شود؛ این باکتری " ای کولای" نام دارد".
باکتری ای کولای از طریق مدفوع وارد بدن دیگر گاوها هم می شود و به دلیل آلودگی های بعدی وارد گوشت حیوان می شود. با وجود این که اکثر انواع باکتری ای کولای بی ضرر هستند اما یک نوع آن، که همین نوع خاص از باکتری مقاوم شده است؛ باعث مسمومیت شدید شده و در نهایت نارسایی کلیوی و گاه مرگ را سبب می شود.
باکتری ای کولای می تواند از همین طریق وارد چرخه ی دیگر مواد غذایی از قبیل سبزیجاتی مانند اسفناج شود و در این صورت طیف گسترده تری را مبتلا سازد.
در سال 1993 رسانه های آمریکا مرگ یک پسر بچه ی دو ساله را براثر مصرف فست فود آلوده به باکتری ای کولای در سیاتل اعلام می کنند. برنامه خبری شبکه ان بی سی به صراحت اعلام می کند که قاتل این پسر همبرگر های آلوده ی شرکت " جک این د باکس" است.
13 سال بعد یعنی در سال 2006 این بار رسانه ها اعلام می کنند که در حال حاضر بیش از 90 پرونده ی تایید شده درباره مسومیت با باکتری ای کولای در ایالات متحده به ثبت رسیده است. ماجرا به اسفناج هم کشیده می شود و در همین سال 20 مورد مسمومیت با باکتری ای کولای در اسفناج تایید می شود.
این اتفاقات در حالی می افتد که در کل دوران ریاست جمهوری بوش در آمریکا، وزیر کشاورزی آمریکا، نماینده سابق کنگره و لابی گر اصلی صنعت گوشت در آمریکا بوده است و در کنار او وزیر بهداشت آمریکا نیز نایب رئیس سابق اجرایی "انجمن پردازنده های غذا" در آمریکا بود و این نشان می دهد که این نهاد های نظارتی – یعنی وزارت بهداشت آمریکا و وزارت کشاورزی- خود تحت کنترل کمپانی هایی قرار می گیرند که منافع شان در این نظارت ها در خطر قرار خواهد گرفت. این ها اطلاعاتی است که شلاسر در اختیار مخاطب قرار می دهد.
درسال 2007 خبر یک آلودگی دیگر منتشر شد. کمپانی بزرگ "کان اگرا" که تولید کننده مواد غذایی است؛ محصولاتش آلوده به میکروبی شد که "سالومنا" نام داشت و این در حالی بود که از دو سال قبل نسبت به این آلودگی اطلاع داشته است.
بررسی های فیلم نشان می دهد که با گسترش و بزرگ شدن صنایع غذایی در آمریکا نظارت ها ضعیف تر شده اند؛ شلاسر می گوید:" نظارت های نهاد های نظارتی هر روز بچه گانه تر می شوند و این دقیقا همان چیزی است که صنعت می خواهد.
در طول سال های ابتدایی قرن بیست و یکم رشد سرسام آور تولید ذرت در آمریکا که با قوانین تسهیل کننده ی کنگره رخ داد و سرازیر شدن ذرت ارزان قیمت آمریکایی به بازار کشورهای جنوبی تولید این محصول را در همسایه جنوبی ایالات متحده، یعنی مکزیک؛ از صرفه خارج کرد و این گونه بود که یک و نیم میلیون کشاورز مکزیکی از کار بی کار شدند. شرکت های بزرگ بسته بندی و تولید گوشت مانند "آی بی پی"، " گوشت ملی" و "مانفرد" بی کار ننشسته و به سرعت این نیروی کار باد آورده را جذب کردند. اتوبوس های این شرکت ها به داخل مرزهای مکزیک رفته و کارگران ارزان قیمت و البته غیر قانونی را به خاک آمریکا می آوردند؛ کارگرانی که به واسطه ی مشکل اقامت و فقر مالی حاضرند در هر شرایطی از جمله شرایط آلوده و خطرناک کار با گوشت تن بدهند و هیچ گونه حمایت شغلی هم نشوند.
اما اتفاقات بدتر نیز در راه است؛ شرکت غذایی " اسمیت فیلد" روزانه 15 کارگر غیر قانونی خود را لو می دهد تا بوسیله اداره مهاجرت آمریکا مانند جنایتکاران دستگیر شوند؛ جایگزینی 15 کارگر در روز کار ساده ای است و از سوی دیگر جابجایی این تعداد کارگر باعث تسلط بیشتر کارفرمایان بر کارگران خواهد شد. اما مستند " کارخانه ی غذا" یک سوال جدی را مطرح می کند؛ چرا با وجود دستگیری های مستمر کارگران کسی به سراغ مدیران اسمیت فیلد نمی رود.
از آن عجیب تر دعاوی سخت و محکمی است که در آمریکا توسط کارتل های بزرگ غذا علیه هر منتقدی اقامه می شود. جالب است بدانید در آمریکا کسی جرات ندارد علیه همبرگر یا فست فود در هیچ رسانه ای انتقاد کند؛ چون بلافاصله با دعاوی شرکت های تولید کننده ی فست فود با گروهی از وکلای زبده روبرو می شود.
یک کشاورز در حالی که سال ها مشغول دعوای قضایی با یکی از این شرکت ها بود در نهایت این پاسخ را می شنود که اگر توقع دارد در این دعوا برنده شود باید علاوه بر چند صد هزار دلاری که خرج کرده است یک میلیون دلار دیگر هزینه کند. او می گوید:" فرشته ی عدالت ترازویی در دست دارد که اگر بخواهید عدالت در موردتان اجرا شود باید مقدار دلار بیشتر نسبت به کمپانی در ترازویش بریزید؛ اگر نه بازی را خواهید باخت".
در پرونده ی دیگری که در فیلم " کارخانه غذا" به آن اشاره می شود داستان شکایت معروفی است که علیه "اپرا" مجری مشهور شو های تلویزیونی آمریکا انجام شده است؛ شرکت های فست فود تنها به خاطر این که او در برنامه ای گفته است که " همبرگر اعصاب من را خرد می کند" از او شکایتی کرده است که تا به حال خانم اپرا مجبور شده تا دادگاه های سخت و پر هزینه ای را بگذراند.
امپراطوری های بی رحم غذایی در حال ظهور هستند؛ اگر چه " کارخانه غذا" تنها اشاره ای به این ظهور و بروز باشد و در نهایت نگاهی ملی و امیدوارانه به آینده معضلات غذایی آمریکا ارائه دهد.
این گزارش تنها اشاره های اجمالی به موضوعات تکان دهنده ی این مستند دارد؛ " کارخانه ی غذا" حرفهای زیادی برای گفتن دارد که می شود آنها را در اندکی بیش از یک ساعت دید.