- مهدويت يک موضوع است يا مفهوم؟ يک کلمه است يا مکتب؟ يک واژه است يا معنا؟ يک حرکت است يا انگيزه؟ يک اعتقاد است يا ايمان؟ يک ميراث است يا آئين؟ يک مبدأ است يا مقصد؟ يک معيار است يا مبنا؟ و بالأخذ يک انتظار است يا فرج؟
مهدويت موضوع است و معنا، معاد است و هدف، انتظار است و فرج. مهدويت ايمان و اعتقاد به مسير تشيع راستين است. مسيري که شيعه آن را آگاهانه باور داشته، برايش جان باخته و قرنها سر به ولايت آن نهاده، و منتظراني شيفته را ساماندهي کرده است.
مهدويت با تار و پود و جسم و جان شيعه آميخته و عشقي است که با لحظهلحظه عمرش عجين شده و افتخاري است که با آن بالندگيها نموده است. مهدويت اعتقاد به امام عصر(عج) است. امام دوازدهم از فرزندان پيامبر اکرم(ص)؛ او که زنده است و غايب، و روزي ظهور خواهد کرد تا جهان سراسر کفر و شرکت و ظلم و تباهي را با حکومت خويش عدالتگستر نمايد.
نام اين امام همچنانکه پيامبر خاتم(ص) ميفرمود، همنام خاتم الانبياء است و کنيهاش، کنيه او؛ نشانههاي او و يارانش، چگونگي ظهورش، نحوه حکومتش، و علائم دوران انتظارش، همه و همه در کلام معصومين(ع) پيش از وي، توضيح داده شده است. جالبتر آن که برخي از معصومين(ع) به پرسش اصحاب، مبني بر آن که آيا قائم آل محمد(عج) شما هستيد توضيحاتي صريحتر دادهاند، و قائم را دوازدهمين امام معصوم(ع) معرفي کردهاند که پس از غيبتي طولاني و حاکم شدن شرايط دشوار و تباه بر جهان، ظهور خواهد نمود. در جايي امام باقر(ع) فرمود: قائم من نيستم. اين ردايي است که بر تن هر يک از ما [امامان معصوم(ع)] رفت، اما اندازه نبود، تا آنکه بر تن دوازدهمين امام ميرود و...
چنين است که قائم آل محمد(ص) يگانهاي گرديده که از پيامبر اکرم(ص) تا امام عسکري(ع) او را ستودهاند و براي فرجش دعا فرمودهاند، فرهنگ مان را به حقانيت و واقعيت وجود او هدايت نمودهاند.
مهدي(عج) منتظري است که خيل منتظران شيعه در فراق، و البته انتظارش اشکها ريخته، و زجرها کشيده و شهادتها طلبيدهاند. حکومت او که تنها راه نجات بشريت و تنها شرايط حاکميت عدالت قرآني بر جهان است، به فرموده امام صادق(ع) با شيوه حکومت امير مؤمنان خواهد بود، و در اين شيوه است که باطن قرآن حاکميت خواهد يافت.
هرچند «موعود» در ديگر اديان الهي يک باور است و منتظراني داشته و دارد، اما قائم آل محمد(ص) جداي از آنان، فراتر و وراتر از آنان است. اوست که وجودش حقيقت دارد، غيبتش علت و هدف دارد، و ظهورش فرج و نجات همراه خواهد داشت. و اوست که مسيح(ع) در ظهورش ظاهر خواهد شد، نماز را به او اقتدا خواهد کرد، و در رکاب او با فداکاري مشاهده خواهد گرديد.
***
حقيقت وجود امام عصر و حقيقت ظهور او براي مسلمانان يک اصل است. گرچه اين اصل براي شيعيان واقعي، عامل و عنصر حيات متعالي، و هستي با معنا و نشاط و انتظار پربار است، اما براي دشمنان حضرتش مانع است و معضل، وحشت است و اضطراب، و بازدارنده است و اخطار! از اين روي در طول تاريخ، با دسيسههاي مختلف به مبارزه با حقيقت و واقعيت وجود امام عصر(عج) پرداختهاند، تا به زعم خويش، ستمپيشگي خود را در طغيان عليه خداوند، پايانناپذير نمايند.
دستهاي از طغيانگران ضدخدا، در اين مبارزه، راه قلع و قمع منتظران را پيش گرفته و با اين رفتار وحشيانه، در توهم خويش به ممانعت از مسأله ظهور کمر بستهاند.
دستهاي ديگر در مسير مهدي(عج) ستيزي دو راهکار داشتهاند. يکي «کمرنگ کردن و حذف موذيانه مفهوم امام غائب و به فراموشي کشاندن جوامع شيعي از اين حقيقت سرنوشتساز» و ديگري «ساختن مدعيان ارتباط و اتصال و واسطگي امام عصر(عج)» لازم به ذکر است، تفسير واژهگونه از مفهوم انتظار، و تعبير آن به خمودي، بيتفاوتي و عافيتطلبي نيز راهکاري است که گروهي از آن غافل نبودهاند.
به هر تقدير از آغاز غيبت کبراي امام عصر(عج) همواره مدعياني اظهار وجود کردهاند که خود را نائب، رابط، واسطه و... معرفي نمودهاند. بديهي است شيفتگي شيعه به مهدويت، عامل اساسي اين فريبکاري و جنايت بوده و هست. هرچند ايجاد فرقه انگليسي «بابيت» و سپس «بهائيت» در ايران اسلامي و ديگر نقاط، بزرگترين تأسيس تباه، دروغگويي و مبارزه با مهدويت است، اما ادعاي دروغين امامت، قدمتي بسيار طولانيتر داشته است.
عموي امام عصر(عج) «جعفر کذاب» نخستين مدعي دروغگو و قدرتطلبي است که بلافاصله پس از شهادت امام عسگري به گمراهي افتاد، و ثمره آن را با گرفتن لقب "کذاب" دريافت کرد.
به هر حال شيطانيت انگليسي و سپس صهيونيستي توطئه جنايتباري را در چند دهه قبل به انجام رسانيد. در اين توطئه، شخصي به نام «علي محمد شيرازي» عَلَم شد و خود را «واسطه بين امام و مردم» و «باب علم امام» معرفي کرد و به همين دليل آئين ارتدادي و انحرافي او «بابيت» نام گرفت. فريب خوردن تودهها اين مأمور بيگانه را ارتقا داد تا آنکه خود را امام غايب ناميد و سپس به «پيغمبري» رسيد و کتاب جديد و دين و آئين جديد آورد. او مژده داد که پس از وي فردي ديگر خواهد آمد تا اظهارات او را کامل کند و شريعت را اعلام دارد. بدين جهت «حسينعلي نوري» با «بهاءالله» خواندن خود، توطئه انگليسي را کامل نمود و فرقه «بهائيت» را تأسيس کرد، که تا امروز اين فرقه ضاله با مرکزيت اسرائيل و پشتوانه مادي و معنوي آمريکا و انگليس بيدادها کرده و ميکند.
آنچه عبرتآموز است، آن است که مدعيان امام زماني، و ازجمله همين «علي محمد شيرازي»، ابتدا خود را «واسطه بين امام و مردم» خواندهاند. اين تعريف همان عنوان «رکن رابع» است که در فرقه انحرافي «شيخيه» مطرح بوده است.
به هر حال هر از چند گاه مأموري، جاسوسي، غرضمندي در راه انهدام تشيع دعوي ارتباط با امام زمان(عج) نموده، و با بدعتگزاريهاي نظري و عملي به شريعتسوزي پرداخته است.
***
در دوران توسعه و اصلاحات کمر به حذف شريعت بسته شد. اولي با «تعديل» و دومي با «ستيز و تهاجم»؛ در اين راه قرائتهاي مختلف از دين، وحدت اديان، راههاي مختلف رسيدن به حقيقت به صورت مباني و آزادي و تساهل و تسامح و غيره راهکارهاي انهدام فکر و ايمان و جسم و روح زنان و مردان جامعه شد. از اين روي به حق بايد اصلاحطلبي را بيش از توسعه «تروريسم ايماني» دانست.
در اين فضا و شرايط، پيداست که نام و ياد امام عصر(عج) الزاماً به فراموشي بايد ميرفت، تا راه هرگونه اعتقاد تعالي بخش و ماورايي، پوينده و بالنده، و مهذب و آيندهساز سر شود. «ناجي و منجي» رهبران توسعه و اصلاحات باشند، و مباني اين دو مکتب، جايگزين «اعتقاد به مهدويت» گردد. طبيعي است «انتظار و فرج» واژههاي بلااستفاده و غيرکاربردي گرديده، و از صحنه حذف شدند.
اين واقعيت در مقاله دو نويسنده آمريکايي به صراحت چنين آمده است: «دولتهاي اکبر هاشمي رفسنجاني و محمد خاتمي، جدايي ميان سياست و مهدويت را همچنان حفظ کردند.» و نيز «امير طاهري» ضدانقلاب فراري نوشته است: «به رغم اينکه هاشمي و محمد خاتمي هر دو روحاني بودند، در زمان رياست جمهوري آنها، به مفهوم امام غايب توجه شايان ذکري نميشد.»
اين روند با روي کار آمدن احمدينژاد دگرگون شد. به گونهاي که نويسنده فوق الذکر نوشت: «احمدينژاد بار ديگر مفهوم امام غايب را در مرکز اصول مورد نظر نظام [امام] خميني قرار داد. مفهومي که همه رهبران جمهوري اسلامي درک کردند باقي ماندن بر آن مشکلاتي را در نظريههاي سياسي بوجود مياورد که نهايتي ندارند.»
ذکر نام و ياد امام زمان(عج) توسط احمدينژاد تأکيدي و تصريحي بود. اين مهم سبب رويکرد شگفتآور به او در انتخابات نهم شد. در استمرار پيشبرد ديپلماسي فعال، شجاعانه و حماسي در برابر آمريکا و صهيونيسم با تکيه بر نام امام عصر(عج) امري غيرقابل انکار بوده و هست. اين مسأله که حتي سازمان ملل را به شنيدن نام مبارک «انسان کامل يعني حضرت حجت(عج)» واداشت و «دعا براي ظهور او را قطعيتي در ظلمستيزي و رهايي بشريت» افتخارآميز نمود، سبب گرديد تا نويسندگان مؤسسه آمريکايي بنويسند: "تنها رئيس جمهور محمود احمدينژاد اين دکترين مذهبي مهدويت را به فلسفه سياسي تبديل کرده و جايگاه کانوني آن را در سياست به آن داده است".
اما با اين وجود برخي راهکارها در دولت نهم و دهم با گفتمان مهدويت(عج) در تعارض ديده ميشود.
موضوعاتي مانند وزارت زنان، معاونتهاي زنان، تساهل و تسامح نسبت به بدحجابي و بيعفتيهاي رو به افزون در جامعه، ممانعت از برخوردهاي قانوني و شرعي با بدحجابي و فساد مفسدان فرهنگي، ملاقات با هنرپيشهها و خوانندگان لسآنجلسي و هديههاي 200ميليون توماني به يک هنرپيشه، پرداختن به مسأله «آزادي» و «آزادي زنان» که گونهاي از روشهاي اصلاحطلبانه است، باستانگرايي و بالاتر از آن کاربرد واژه «انسان کامل» بدون ذکر مصداق آن که «جز امام عصر(عج) نميتواند ديگري را شامل شود»، مسائلي نگرانکننده است.