به گزارشس سرویس فرهنگی مشرق، فارس در یاداشتی از آرش فهیم نوشت: هشتاد و پنجمین مراسم اسکار، مثل دوره گذشته باز هم تحت تأثیر «ایران»
برگزار شد. با این تفاوت که در دوره قبل، یک فیلم ایرانی جایزه گرفت و این
بار یک فیلم ضدایرانی که از قضا، در مقایسه با سایر نامزدها، سطح نازلتری
داشت به عنوان بهترین فیلم اسکار 2013 معرفی شد! اتفاقی که باعث ایجاد
بحثها و سئوالات فراوانی نزد اهالی سینما و علاقهمندان به هنر هفتم در
کشورمان شده است.
برخی معتقدند که اسکار، سال گذشته با معیارهای هنری و سینمایی، فیلم ایرانی «جدایی نادر از سیمین» را انتخاب کرد و امسال با ملاکهای سیاسی فیلم ضدایرانی «آرگو» را برگزید. آیا میتوان گفت که اسکار سال گذشته با انتخاب «جدایی...» ایرانی به کشور ما لبخند زد، اما امسال با انتخاب«آرگوی» ضدایرانی به ما اخم کرد؟ چطور میتوان این تضاد را پذیرفت، درحالی که این دو اتفاق درست در دو سال متوالی رخ داده است؟ آن هم در شرایطی که مدیران، داوران و دستاندرکاران اسکار، همان افراد هستند، چطور باید این مسئله را توجیه کرد که انتخاب سال قبل آنها، بر اساس شاخصهای هنری و سینمایی بود و موجب افتخار ایرانیان شد، و گزینش امسالشان، سیاسی و فرمایشی بود؟
به نظرم برای حل این مسئله و ابهامزدایی از آن باید از مقایسه «آرگو» و «جدایی...» فراتر برویم و صحنه اسکار را از نمایی بازتر ببینیم.
با بررسی فیلمهای برگزیده هر دوره اسکار، میتوان رویکرد مشخص و غالبی را در آنها دید. حداقل طی سالهای اخیر، برگزیدههای اسکار، هر سال به نوعی پاسخگوی نیازهای تبلیغاتی و پروپاگاندای سیاسی و ایدئولوژیک ایالات متحده در شرایط خاصی بودهاند.
به طور مثال، در سالهای 2009 و 2010 مسئله حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه برجستهتر شده بود. چون در این سالها هر روز شاهد برگزاری اعتراضات و تظاهراتی علیه جنگ طلبی کاخ سفید بودیم و اقدامات نظامی آمریکا نزد آزادیخواهان و عدالتطلبهای سراسر جهان به عنوان رفتارهایی ضدبشر شناخته میشد. درست در این شرایط فیلم سینمایی «گنجه درد» به کارگردانی کاترین بیگلو برنده بهترین فیلم اسکار هشتاد و دوم شد. این فیلم درحالی بیشتر جوایز اسکار سال 2010 را کسب کرد که به لحاظ سینمایی از سطح متوسط هالیوود پایینتر بود. اما چون تصویری انسانی و رهایی بخش از حمله آمریکا به عراق نشان میداد، بخش اعظم جوایز اسکار آن سال را از آن خود کرد. در همین دوره، فیلم سینمایی «آواتار» به کارگردانی جیمز کامرون نیز با دستمایه قرار دادن حضور حماسی و نجات بخش یک سرباز آمریکایی در سرزمینی تخیلی تعداد زیادی از جوایز اسکار را گرفت.
در سال بعد فیلم سینمایی «سخنرانی پادشاه» به کارگردانی تام هوپر بهترین
فیلم و برنده بیشترین جوایز اسکار 2011 شد. این فیلم هم چندان برجسته و
شاخص نبود، اما در موقعیتی که می توان آن را آغاز بحران اقتصادی غرب و به
ویژه آمریکا دانست، مسئله عبور قهرمانانه و حماسی یک سیاستمدار غربی را از
بحران نشان میداد.
ضمن اینکه در این فیلم هم موضوع جنگ با دشمنان مطرح و الزامی نمایش داده میشد. از دیگر فیلمهایی که در اسکار هشتاد و چهارم جوایز زیادی را گرفتند، «اینسپشن» و «شبکه اجتماعی» بودند که دو آثاری استراتژیک محسوب میشوند. «اینسپشن» به کارگردانی کریستوفر نولان، نفوذ به ذهن و ناخودآگاه دیگران (پایه اصلی جنگ نرم) را ترسیم میکرد.«شبکه اجتماعی» ساخته دیوید فینچر نیز نوعی تبلیغ برای شبکه «فیس بوک» به عنوان یکی از ابزارهای جاسوسی آمریکا و اسطورهسازی از سرمایهدار صهیونیست «زوکر برگ» موسس این شبکه به حساب میآید.
این وضعیت در اسکار سال 2012 شدیدتر شد. در این دوره، اکثریت قریب به
اتفاق فیلمهای برگزیده اسکار یک موضوع محوری داشتند؛ ستایش از میراث
فرهنگی و گذشته غرب. فیلمهایی چون «هنرمند»، «نیمه شب در پاریس»، «هوگو»،
«بانوی آهنی»، «خدمتکار»، «رنگو» و «نسلها» تصویری زیبا و دلپذیر از مغرب
زمین و میراث فرهنگی غرب نمایش میدهند. این رویکرد در شرایطی در محتوای
فیلمهای اسکار غلبه داشت که در این زمان، جریانهای ضد غرب همچون «بیداری
اسلامی» و «جنبش وال استریت» در سطح بینالملل عرض اندام میکردند.
جریانهایی که نوعی ایستادگی و اعتراض به غرب محسوب میشوند. بنابراین فیلمهای برگزیده این دوره اسکار نوعی واکنش به این اعتراض بودند. فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی و محصول سینمای ایران نیز موضوعی جدا از سایر برگزیدگان اسکار هشتاد و چهارم نداشت. این فیلم از یک طرف سرانجام یک کشور انقلاب کرده و ایستاده در مقابل غرب را، نامطلوب و منفی نشان میدهد و از طرف دیگر، راه رهایی از این کشور و دستیابی به تسکین و زندگی آرمانی را مهاجرت به غرب معرفی میکند. یعنی «جدایی...» هم به طور غیرمستقیم –خواسته یا ناخواسته- ستایشگر غرب است.
این روند در اسکار امسال هم ادامه داشت. این بار هم آنچه معیار آکادمی اسکار قرار گرفت، همچون دورههای گذشته در راستای تبلیغ برای منافع دولتهای غربی و در رأس آنها صهیونیسم جهانی بود. همان طور که در سالهای قبل نیز فیلمهایی چون «گنجه درد»، «سخنرانی پادشاه» و «هنرمند» آثار متوسطی بودند و صرفاً به خاطر فضاسازی برای توجیه و تطهیر غرب به عنوان بهترین فیلم اسکار جایزه گرفتند، در اسکار هشتاد و پنجم نیز فیلم سینمایی «آرگو» بهترین گزینه ممکن بود. یعنی در موقعیتی که نظام سلطه جهانی مهمترین تهدید خود در سطح جهان را «ایران» میداند، بنابر استقرای ناقص و قاعده انتخاب برگزیدهها در دوره های اخیر اسکار، این فیلم ضدایرانی باید برنده بهترین فیلم می شد. همچنان که سایر برگزیدههای این دوره از اسکار نظیر «لینکلن»، «30 دقیقه بامداد»، «جانگوی از بند رها شده»، «زندگی پی»، «بینوایان» و ... نیز همه در خدمت موجه نشان دادن سیاست های غرب هستند.
بر این اساس، شاید نتوان دو فیلم «جدایی...» و «آرگو» در یک کفه ترازو قرار داد، اما هر دو بر اساس یک معیار و برای یک هدف، جایزه اسکار گرفتند.