کد خبر 19797
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۰:۵۵

چرا بعضي از پسرهايي که هر روز بايک دختري ارتباط دارند، دنبال دختري که تا به حال با هيچ پسري ارتباط نداشته اند براي ازدواج مي گردند!

به گزارش وبلاگستان مشرق، نويسنده وبلاگ "گلدختر" در يکي از مطالب اخير خود نوشت: سرکلاس بحث اين بود که چرا بعضي از پسرهايي که هر روز بايک دختري ارتباط دارند، دنبال دختري که تا به حال با هيچ پسري ارتباط نداشته اند براي ازدواج مي گردند! اصلا برايمان قابل هضم نبود که همچين پسرهايي دنبال اين طور دخترها براي زندگيشان باشند!

اين وسط استادمان خاطره ايي را از خودش تعريف کرد:

ايشان تعريف ميکردند من در فلان دانشگاه، مشاور دانشجوها بودم، روزي دختري که قبلا هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد، سر و وضع مناسبي از لحاظ حجاب نداشت، سر کلاس هم که بوديم مدام تيکه مي انداخت و با پسرا کل کل مي کرد و بگو بخند داشت، دختر شوخي بود و در عين حال ظاهر شادي داشت.

سلام کرد گفت حاج آقا من ميخواستم در مورد مسئله ايي با شما صحبت کنم، اجازه هست؟
گفتم بفرماييد و شروع کرد به تعريف کردن.

"راستش حاج آقا توي کلاس من خاطر يه پسرَ رو ميخوام، ولي اصلا روم نميشه بهش بگم، ميخوام شما واسطه بشيد و بهش بگيد، آخه اونم مثل خودم من خيلي راحت باهام صحبت ميکنه و شوخي ميکنه، روحياتمون باهم مي خوره، باهم بگو بخند داره، خيلي راحت تر از دختر هاي ديگه اي که در دانشکده هستن بامن ارتباط برقرار ميکنه و حرف ميزنه، از چشم هاش معلومه اونم منو دوست داره، ولي من روم نميشه اين قضيه رو بهش بگم ميخواستم شما واسطه بشيد و اين قضيه رو بهش بگيد."

حرفش تمام شد و سريع به بهانه ايي که کلاسش دير شده از من خداحافظي کرد و رفت.
در را نبسته همان پسري که دختر بخاطر او بامن سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد. به خودم گفتم حتما اين هم بخاطر اين دخترک آمده، چقدر خوب که خودش آمده و لازم هم نيست من بخواهم نقش واسطه رو بازي کنم!

پسر حرفش رو اينطور شروع کرد که: من در کلاسهايي که مي رم، دختري چشم من رو بد جور گرفته، ميخوام بهش درخواست ازدواج بدم، ولي اصلا روم نميشه و نمي دونم چطوري بهش بگم!

بهش گفتم اون دختر کيه: گفت خانم فلاني!

چشم هام گرد شد، دختري رو معرفي کرد که در دانشکده به مريم مقدس معروف بود!!

گفتم تو که اصلا به اين دختر نمي خوري، من باهاش چندتا کلاس داشتم، اين دختر خيلي سرسنگين و سر به زير ِ، بي زبوني و حيائي که اون داره من تا الان توي هيچ کدوم از دخترهاي اين دانشکده نديدم، ولي تو ماشاءالله روابط عموميت بيستِ! فکر ميکنم خانم فلاني (همون دختري که قبل از اين پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه ميان او و اين پسر شوم) بيشتر مناسب شما باشه!

نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به پاسخ دادن:

"من از دختر هايي که خيلي راحت با نامحرم ارتباط برقرار ميکنن بدم مياد، من دوست دارم زن زندگي ام فقط مال خودم باشه، دوست دارم بگو بخند هاشو فقط با مرد زندگيش بکنه، زيبايي هاش فقط مال مرد زندگيش باشه، همه دردو دل هاشو با مرد زندگي ش بکنه، حالا شما به من بگيد با دختري که همين الان و قبل از ازدواج هيچي براي مرد آينده اش جا نذاشته من چطوري بتونم باهاش زندگي کنم؟!
من همون دختر سر به زير سرسنگيني رو ميخوام که لبخندشو هيچ مردي نديده، همون دختري رو ميخوام که ميره ته کلاس ميشينه و حواسش به جاي اينکه به اين باشه که کدوم پسر حرفي ميزنه تا جوابش رو بده چار دنگ به درسش ِ و نمراتش عالي!
همون دختري که حجب و حياءش باعث شده هيچ مردي به خودش اجازه نده باهاش شوخي کنه، و من هم بخاطر همين مزاحم شما شدم، چون اونقدر باوقاره که اصلا به خودم جرات ندادم مستقيم درخواستم رو بگم."

***
يعني من در جسارت (حالا نمي خواهم لفظ پر رو را بياورم!) اين پسرها واقعا مانده ام! خودش هر طور دوست دارد رفتار ميکند بعد براي من دليل رديف ميکند! خب اگر خوب نيست چرا خودت اينطور عمل ميکني؟!
به قول معروف سوزن را در چشم ديگران مي بيند بعد جوال دوز به آن بزرگي را در چشم خود نمي بيند!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس