کد خبر 19499
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۸۹ - ۲۱:۴۸

« ديشب ، امام آمد اسلحه دوستم را که در حال نگهباني بود ، گرفت و خودش به جاي او 2 ساعت نگهباني داد . وقتي نگهباني تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ايستاد . »

مشرق - شهيد مهدي خندان در خاطراتش دارد: ديشب ، امام آمد اسلحه دوستم را که در حال نگهباني بود ، گرفت و خودش به جاي او 2 ساعت نگهباني داد . وقتي نگهباني تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ايستاد .

وقتي که جنگ شروع شد، داوطلبانه رفت به جبهه . شش ماهي سر پل ذهاب آن جا بود . پس از پايان ماموريت به پذيرش سپاه رفت تا براي ادامه ي خدمت ، لباس سبز سپاه را به تن کند . مورد پذيرش قرار گرفت و به محافظان امام « ره » پيوست …

يک شب براي استراحت به منزل آمده بود . خيلي خوشحال به نظر مي رسيد . از او پرسيدم : « چه خبر مهدي جان ، خوشحالي ؟! »
در جواب گفت : « ديشب ، امام آمد اسلحه دوستم را که در حال نگهباني بود ، گرفت و خودش به جاي او 2 ساعت نگهباني داد . وقتي نگهباني تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ايستاد . »
وقتي اين جملات از زبانش جاري مي شد ، از خوشحالي مردمک چشمانش به رقص آمده بودند . بعدها که مهدي شهيد شد ، فهميدم آن پاسداري که امام به جايش نگهباني داده بود ، خودِ مهدي بود .

*راوي: مادر شهيد مهدي خندان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس