سخن گنجشک به گوش سلیمان رسید. نبی خدا تبسم نمود و به گنجشک نر گفت: آیا این ادعایی که کردی را می توانی انجام دهی؟!

به گزارش سرویس وبلاگستان مشرق،نویسنده وبلاگ میلاد پسندیده در آخرین پست وبلاگ خود نوشت:

گنجشک نر با ماده ی خود گفت: چرا نمی گذاری با تو جفت شوم؟ من اگر بخواهم می توانم قبه ی سلیمان را به منقار بکَنم و به دریا افکنم!


سخن گنجشک به گوش سلیمان رسید. نبی خدا تبسم نمود و به گنجشک نر گفت: آیا این ادعایی که کردی را می توانی انجام دهی؟!




گفت: نه رسول خدا، اما شخص، خودش را نزد زنش، بزرگ جلوه می دهد و عاشق را بر آنچه می گوید نباید ملامت کرد.


سلیمان با ماده سخن گفت: چرا از او رو می گردانی و به او بی اعتنایی می کنی؟ در حالیکه او ادعای محبت با تو را میکند!


گنجشک ماده گفت: ای رسول خدا! او دروغ می گوید و ادعایش باطل است. چون به جز من، دیگری را هم دوست دارد.




سخن گنجشک در دل سلیمان اثر کرد و بسیار گریست و چهل روز از عبادتگاه خود بیرون نشد و دعا می کرد که خداوند دل او را از محبت غیر او پاک گرداند و مخصوص محبت خود گرداند...


کتاب گناهان کبیره- شهید دستغیب

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 3
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • علی ۱۵:۱۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۲
    0 0
    عجب گنجشکی بوده!!!
  • ستاره سهیل ۱۴:۱۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۴
    0 0
    بسیار زیبا و قابل تامل بود ...
  • ناشناس ۱۹:۲۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۲
    0 0
    خیلی عالی بود...

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس