مشرق- حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم در ضمن بیانى مفصّل حكایت می فرماید:
روزى یك نفر عرب بادیه نشین به قصد حجّ خانه خدا حركت كرد و در حال احرام چند تخم كبوتر از لانه كبوتران برداشت ؛ و آن ها را شكست و خورد، سپس متوجّه شد كه در حال احرام نباید چنین مى كرد.
و چون به مدینه بازگشت از مردم سۆ ال نمود : خلیفه رسول اللّه صلى الله علیه و آله كیست ؟ و منزلش كجاست ؟
او را نزد ابوبكر بردند و او پاسخ آن را مسئله را ندانست .
و بالا خره در نهایت أعرابى را نزد امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام آوردند و حضرت پس از مذاكراتى اظهار نمود:
آنچه سۆ ال دارى از آن كودكى كه در كلاس نزد معلم نشسته است بپرس كه او جواب كافى را به تو خواهد داد.
أعرابى گفت : إنّاللّه و إنّا إلیه راجعون، پیغمبر خدا رحلت كرد و دین بازیچه افراد قرار گرفت و اطرافیان او مرتدّ شده اند.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: خیر، چنین نیست و افكار بیهوده در خود راه مده ؛ و از این كودك آنچه مى خواهى سۆ ال كن تا تو را آگاه نماید.
وقتى أعرابى متوجّه كودك - یعنى حضرت ابو محمّد حسن مجتبى علیه السلام - شد دید قلمى به دست گرفته و مشغول خطّ كشیدن روى كاغذ مى باشد؛ و معلّم او را تشویق و تحسین نموده و به او آفرین مى گوید.
اعرابى خطاب به معلّم كرد و گفت : اى معلّم ! اینقدر او را تعریف و تمجید و تحسین مى كنى ، كه گویا تو شاگردى و كودك ، استاد تو است !؟
اشخاصى كه در آن جلسه حضور داشتند خنده اى كردند و گفتند: اى أعرابى ! تو سۆ ال خود را بیان كن و پراكنده گوئى مكن .
أعرابى گفت : اى حسن، فدایت گردم ! من از منزل به قصد حجّ خارج شدم ؛ و پس از آن كه احرام بستم ، به لانه كبوتران برخورد كردم ؛ و تخم آن ها را برداشته و نیمرو كردم و خوردم و این خلاف را از روى عمد و فراموشى مسئله انجام دادم .
حضرت مجتبى علیه السلام فرمود: اى أعرابى ! كار تو عمدى نبود و در سۆ ال خود اشتباه كردى .
أعرابى گفت : بلى ، درست گفتى و من از روى نسیان و فراموشى چنین كردم ، اكنون باید چه كنم .
حضرت فرمود: به تعداد تخم كبوتران كه مصرف كرده اى ، باید شتر جوان مادّه تهیّه كنى ؛ و سپس آن ها با شتر نر، جفت گیرى كنند؛ و براى سال آینده هر تعداد بچّه شترى كه به دنیا آمد، آن ها را هدیه كعبه الهى قرار دهى و قربانى كنى تا كفّاره آن گناه باشد.
أعرابى گفت : این كودك دریائى از معارف و علوم الهى است ؛ و اگر مجاز باشم خواهم گفت كه تو خلیفه رسول اللّه باید باشى .
آن گاه حضرت مجتبى سلام اللّه علیه فرمود: من فرزند خلف رسول خدا هستم ؛ و پدرم امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام خلیفه بر حقّ وى خواهد بود.
أعرابى گفت : پس ابوبكر چكاره است ؟
فرمود: از مردم سۆ ال كن كه او چكاره است .
در همین لحظه صداى تكبیر مردم بلند شد و حضرت امیر علیه السلام فرمود: شكر و سپاس خداوندى را كه در فرزندم علم و حكمتى را قرار داد كه براى حضرت داود و سلیمان علیهماالسلام قرار داده بود.
*****
منابع:
*تهذیب شیخ طوسى، ج 5، ص 354، ح 144، مدینة المعاجز، ج 3، ص 944، هدایة الكبرى، ص 38. (نقل از کتاب « چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن مجتبى علیه السلام»، عبداللّه صالحى)
*تبیان
أعرابى را نزد امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام آوردند و حضرت پس از مذاكراتى اظهار نمود: آنچه سۆ ال دارى از آن كودكى كه در كلاس نزد معلم نشسته است بپرس كه او جواب كافى را به تو خواهد داد.