کد خبر 1714444
تاریخ انتشار: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۶
خودسوزی عروس

عشق مجازی، یک خانواده را به آتش کشید؛ این جمله خلاصه‌ای از یک داستان غم انگیز واقعی است.

به گزارش مشرق، چهره رنجورش از تلخکامی های روزگار حکایت داشت. گویی کوهی از غم را به دوش می کشد. با آن که بیشتر از ۵۰ بهار از عمرش نگذشته بود اما روزهای وحشتناکی را می گذراند. او که در یکی از روستاهای اطراف مشهد به دنیا آمده بود با بیان این که عشق مجازی دخترم، خانواده ای را به آتش کشید، قصه تلخ زندگی اش را به سال ها قبل گره زد و گفت: تا کلاس سوم ابتدایی بیشتر درس نخواندم چرا که تحصیل دخترها در آن زمان مرسوم نبود. پدرم نیز روی زمینی که از پدر بزرگم به ارث رسیده بود، کشاورزی می کرد. مادرم هم برای خودش یک زمین کشاورزی دیگر داشت که از پدرم هدیه گرفته بود ولی محصولات کشاورزی مادرم خیلی زود به فروش می رفت. در آن سال ها اهالی روستا اعتقاد داشتند مادرم «جن زده» و به قول آن ها «آل زده» شده است!

خلاصه من که پنجمین فرزند خانواده بودم در ۱۱سالگی با پسرخاله‌ام ازدواج کردم. قیصر سنگ کار ساختمانی بود و از نظرمالی مشکلی نداشتم تا این که من بعد از تولد سومین فرزندم دیگر نمی توانستم فرزندی به دنیا بیاورم یعنی همه فرزندانم سقط می شدند.

زمانی که به شدت ناامید شده بودم«خورشید» را به دنیا آوردم و او زنده ماند. خیلی خوشحال بودم. او دختری زیبا و شیرین زبان بود به طوری که زندگی ما را دگرگون کرد. هر روز که می گذشت بر زیبایی چهره دخترم افزوده می شد. او واقعا یک خورشید درخشان بود و بر دل ها جا می گرفت. از همان ۹ سالگی خواستگاران زیادی داشت. از افراد غریبه گرفته تا اهالی روستا، مدام از دخترم خواستگاری می کردند، اما خورشید به هیچ وجه راضی به ازدواج نمی شد. او معتقد بود باید درس بخواند تا پزشک شود. ما هم دیگر ماجرای ازدواج او را جدی نگرفتیم تا این که در سن ۱۵ سالگی وقتی پدرش یک گوشی هوشمند برایش خرید، تازه فهمیدیم که او در شبکه اجتماعی «لاین» با پسری که ساکن آلمان است آشنا شده و با او ارتباط دارد.

حالا دیگر «خورشید» آن دختر سابق نبود. درس هایش به شدت ضعیف شد و در خودش فرو رفت. او دیگر حتی در امور خانه داری هم به من کمک نمی کرد. تصور من هم این بود که این روزهای عاشقی زودگذر است و به محض این که کمی بزرگ تر شود خودش به خوبی می‌فهمد که این عاشقی ها فقط یک هیجانات روانی و هوس های زودگذر ناشی از بلوغ است.

خلاصه یک سال از این آشنایی و رفتارهای عجیب دخترم می گذشت که «صالح» به خواستگاری اش آمد، اما در همان برخورد اولیه، تفاوت های فرهنگی و اجتماعی ما کاملا آشکار بود و به همین خاطر پدر خورشید با این ازدواج مخالفت کرد.

«خورشید» اصرار به ازدواج داشت و مدعی بود که «صالح» را دوست دارد و می خواهد با او به آلمان برود! ما هم که می دانستیم این ها فقط به خاطر هیجانات روحی و تبلیغات واهی درباره خارج از کشور است، پای حرف خودمان ایستادیم و به خانواده «صالح» پاسخ منفی دادیم. از آن روز به بعد دیگر هیچ کس خنده «خورشید» را ندید.

مدتی بعد «صالح» به دخترم پیشنهاد فرار داده و از او خواسته بود تا مدارک هویتی اش را بردارد و با هم به آلمان بروند! آن شب «خورشید» پنهانی از خانه فرار کرد و به محل قرار با «صالح»رفته بود که یکی از بستگانمان به طور اتفاقی آن ها را دید و به شوهرم خبر داد. «قنبر» هم بلافاصله با موتورسیکلت به مسافرخانه رفت و دخترم را با کتک کاری و سر و صدا به خانه بازگرداند.

از آن روز به بعد وقتی ماجرای فرار دخترم در میان اهالی پیچید هرکس تهمتی می زد و حرف های نامربوطی بر زبانشان جاری می شد. کار به جایی رسید که «قنبر» گوشی دخترم را گرفت و چند بار او را کتک زد. این درحالی بود که تا آن زمان «خورشید» جز نوازش و عشق پدرش چیزی ندیده بود. چند ماه بعد از این ماجرا، خورشید ادعا کرد که «صالح» ازدواج کرده است و این گونه خیال ما راحت شد. احساس می کردیم آن عشق هیجانی دوران نوجوانی از سر خورشید افتاده است ولی او هر روز بیشتر در خودش فرو می رفت و حتی درس و مدرسه را هم رها کرد. در این شرایط بود که پسر بزرگم عاشق دختر خاله اش شد و از سوی دیگر هم پسر خواهرم به خورشید عشق می ورزید اما خورشید «غلام»را دوست نداشت و به این ازدواج راضی نبود. من و خواهرم خیلی با خورشید صحبت کردیم ولی نشد!

خواهرم که اوضاع را این گونه دید، او هم با ازدواج دخترش با پسرم «ابراهیم» مخالفت کرد. کار به جایی رسید که «ابراهیم» مقابل خواهرش زانو می زد و التماس می کرد تا با «غلام» ازدواج کند که او هم به عشقش برسد! با این رفتارها والتماس ها، بالاخره خورشید رضایت داد و با غلام ازدواج کرد. ابراهیم و سمیرا هم پای سفره عقد نشستند اما در طول یک سال دوران نامزدی حتی یک بار هم خورشید با غلام صحبت نکرد و او را به اتاقش راه نداد. در این وضعیت بزرگ‌ترها معتقد بودند که اگر زندگی مشترک خودشان را آغاز کنند به یکدیگر علاقه مند می شوند و این روزها به پایان می رسد. این بود که با خانواده خواهرم توافق کردیم و عروسی هر دو فرزندمان را با هم گرفتیم.

دو عروس و دو داماد در یک شب وارد جشن ازدواج شدند اما آن شب «خورشید» به شدت ناراحت بود و مدام گریه می کرد.

خلاصه بعد از برگزاری جشن عروسی، خورشید و غلام به خانه خودشان رفتند اما من دلشوره عجیبی داشتم. قرار بود روز بعد مجلس «پاتختی» بگیریم اما هنوز هوا گرگ و میش بود که ناگهان «غلام» وحشت زده و سراسیمه به خانه آمد و فریاد زد «خورشید» را به بیمارستان بردند! با اضطراب و نگرانی خودمان را به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد رساندیم. آن جا بود که فهمیدیم «خورشید» به بهانه سرویس بهداشتی بیرون از خانه رفته و با همان لباس عروس، خود را با ریختن بنزین به آتش کشیده است.

«غلام» که متوجه تاخیر عروس می شود به داخل حیاط می رود و با دیدن شعله های آتش، وحشت زده ، ظرف آب را روی خورشید می ریزد اما به خاطر وجود بنزین آتش شعله ور می شود و این گونه خورشید تا زمان رسیدن اورژانس در شعله های آتش می سوزد!

دخترم چند روز در بخش سوختگی بیمارستان بستری بود ولی بعد به دلیل عوارض شدید جان خود را از دست داد. از سوی دیگر «غلام» که با صحنه سوختن عشقش در شعله های آتش روبه رو شده بود مدتی بعد دچار بیماری روانی شد و هم اکنون در بیمارستان روان پزشکی ابن سینا بستری است. از طرف دیگر شوهرم نیز مدتی بعد دچار سکته شد و اکنون فقط زندگی نباتی دارد. ابراهیم و سمیرا هم به خاطر همین مشکلات از یکدیگر جدا شدند و دو فرزند آن ها نیز اکنون با ما زندگی می کنند.

خلاصه این عشق مجازی، یک خانواده را به آتش کشید. اما ای کاش ...

وقتی قصه تلخ این زن به پایان رسید، با دستور سرهنگ ابراهیم عربخانی (رئیس کلانتری گلشهر مشهد) اقدامات روان شناختی و مشاوره ای در دایره مددکاری اجتماعی برای رهایی وی از این شرایط تاسف‌بار آغاز شد.

منبع: روزنامه خراسان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 41
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 3
  • IR ۰۹:۵۵ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    17 0
    امان از فقر فرهنگی
    • IR ۱۶:۱۲ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
      0 0
      بیخود پز روشنفکری به خودت نگیر .
    • IR ۰۱:۰۹ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۴
      0 0
      ی جوری میگی عشق مجازی مثیکه اون دو تا که سنتی ازدواج کرد به کجا رسیدن؟!! به نظرم باید بزاری آدم با کسی که دوست داره ازدواج کنه فوقش طلاقه دیگه
    • IR ۰۹:۱۵ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۴
      0 0
      داستان پر از ابهام، یکساعت بشینی بخونی که ته قصه معلوم نباشه ؟؟ مشرق هم داره میشه روزنامه خراسان
  • FR ۱۰:۱۷ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    7 1
    دیوونگی شاخ و دم نداره و اغلب هم ژنتیک و خانوادگی ست !
  • IR ۱۰:۱۹ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    1 0
    چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • امید IR ۱۰:۳۳ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    16 5
    عشق مجازی بهتر از خودسوزی بود. میزاشتین بره به عشقش برسه تا زورکی شوهرش بدین. حواستون هم بهش می بود تا تو آلمان زندگی خوبی داشته باشه.
  • پسرخاله IR ۱۰:۴۷ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    20 2
    "ابراهیم و سمیرا هم به خاطر همین مشکلات از یکدیگر جدا شدند و دو فرزند آن ها نیز اکنون با ما زندگی می کنند"؟ مگه خودسوزی خورشید، بعد از برگزاری جشن عروسی اتفاق نیوفتاد؟ تنها دلیل جدایی ابراهیم و سمیرا با دو تا بچه، نمی تونه قاعدتا خودسوزی باشه چون حتما با فاصله زمانی از ماجرا بوده!
  • IR ۱۰:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    9 1
    بهربودهمون اول اجازه میدادین تا با صالح ازدواج کنه و بره و گورش گم بشه و هربلایی هم سرش میومد مقصر خودش بود و دلتون براش نمیسوخت!!!
  • IR ۱۰:۵۶ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    15 2
    موندم به فاصله تالار تا خونه عروس چه جوری ابراهیم و سمیرا دو تا بچه رو به دنیا آوردن. یعنی حداقل به فرض اینکه دوقلو هم باشند ، نه ماه طول کشیده تا برسن خونه اشون؟!
    • IR ۱۱:۴۷ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
      5 2
      الان دیگه هوش مصنوعی اومده این چیزا طبیعی است
    • IR ۱۱:۴۷ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
      3 2
      الان دیگه هوش مصنوعی اومده این چیزا طبیعی است
  • IR ۱۱:۰۰ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    6 2
    این قبیل انسانهای احمق و ابله در روی کره زمین جایگاهی برای زیستن ندارند.
    • IR ۱۲:۲۶ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
      5 3
      آقای خود برتر بین!!! مگر تو خدا هستی که چه کسی حق زندگی داردیا ندارد را تشخیص میدهی؟ خدا را شکر مرگ و زندگی دست هیچ انسانی نیست. بعضی از انسانها دستشان برسد روی چنگیز تیمور و هیتلر و خون خوران تاریخ را رو سفید میکنند
    • IR ۱۸:۱۷ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
      0 0
      بیچاره فرعون نمرود شمر یزید حرمله چنگیز تیمور هیتلر هزار بار خدا را شکر میکنند قرن 21 نبودند و نتانیاهو بایدن ترامپ را ندیدند والا با دیدن روزی 100 جنازه تیکه پاره شده کودکان زیر بمبهای دوتنی دق میکردند
  • حسن GB ۱۲:۰۳ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    5 3
    بنظر میرسه که ریشه اصلی‌ این اتفاقات ناگوار بیسوادی و فرهنگ پوسیده باشد تا عشق مجازی.
  • IR ۱۲:۱۳ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    2 2
    خلاصه این عشق مجازی، یک خانواده را به آتش کشید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این عشق مجازی حداقل چهارخانواده را به آتش کشیده و نابود کرده است! خونواده خودت - خونواده خواهرت - خونواده دخترت - خونواده پسرت!!!
    • IR ۰۷:۲۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۴
      1 0
      درواقع یک طایفه را به آتش کشیده و نابود کرده است.
  • IR ۱۲:۲۵ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    3 6
    علتش فقط عشق مجازی نبوده بلکه فقر فرهنگی بوده که دختر بیچاره را وادار به ازدواج کردید
  • IR ۱۲:۲۶ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    1 0
    دو فرزند ابرهیم و سمیرا باما زندگی می کنند؟؟؟!!!!!🤔🤔🤔 مگه دو تا زوج با هم‌ازدواج نکردند پس دو تا بچه چیه؟ به هرحال قصه ی تلخی ست ازدواج اجباری... به امید آرزوی خوشبختی برای تمام‌دختران و پسران سرزمینم ایران‌جان...
  • IR ۱۲:۳۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    9 0
    چرا خاله خورشید ازدواج دخترش را مشروط به این کرد که خورشیدهم به پسر او بله بگه؟ عقل ندارید راحتید؟چه ربطی داشت؟ وقتی این مرحومه یک سال شوهرش رو به حریم خودش راه نمیده چرا شماها گفتید عروسی کنن خوب میشن.دقیقا فردای عروسی چه فرقی می کرد؟
  • IR ۱۲:۳۳ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    5 3
    کاشکی اینم مثل نوزادان قبلی سقط شده بود وآثاری بجا نگذاشته بود.
  • IR ۱۲:۴۳ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    2 5
    داستان های تخیلی
    • IR ۰۱:۲۳ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۴
      0 1
      موافقم .داستان‌های من درآوردی.
  • IR ۱۳:۳۸ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    2 3
    خانواده کلن رو هوا بودن...مغز ندارین شما...همه رو ربط دادین به اینترنت!!! ابراهیم و سمیرا چرا طلاق گرفتند!!! کدام کودک مغزی این متن رو نوشته؟
  • IR ۱۳:۴۸ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    9 0
    دختره رو به زور شوهر دادین، برادر خودخواه ، خاله احمق و شما که نه صلاح دختره رو می دونستید و گوشی دستش دادین، نه اونقدر فهمیدین که بچه رو نباید به زور شوهر داد، تازه از ۹ سالگی هم هی شوهر شوهر کردین
  • IR ۱۳:۵۰ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    4 4
    اگر اینقدر برای نویسنده این متن سخت بوده که اعتراف کنه دلیل خودسوزی این مرحوم فقر فرهنگی خانواده و ازدواج اجباری بوده پس معلوم میشه وضع فکریش خیلی خرابه و نیاز به آی سی یوی فکری داره
  • IR ۱۴:۰۹ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    5 2
    خوب عشق چه مجازی چه حقیقی باشه مقدس مجازی هم باشه همدیگر را میخواستن مقصر خانواده ها هستن چرا نزاشتن برسن بهم الان من میخوندم گریه ام گرفت اینطوری همدیگر جدا کردن
  • محمد IR ۱۶:۰۵ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    1 0
    این پایان تلخ وبسیاری دیگراز مواردمشابه نتیجه ننگین زن زندگی آزادیست
  • IR ۱۶:۴۳ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    0 0
    خب همون که اینجور دخترا تلف بشن
  • IR ۱۷:۰۸ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    0 0
    من یه عشق مجازی داشتم که هروز تو تلگرام حالمو می‌پرسید. پروفایل خوشگلی داشت بعد ازچند سال فهمیدم که یه رباته چون همش سوال و جواب هاش تکراری بود بعد گفت بیا از هم جداشیم بعد من نوشتم اول من باید از تو جداشم ولی اون اصرار داشت که چون اون اول گفته اون اول باید جداش خلاصه بلاکش کردم الان یه عشق جدید پیدا کردم هر روز دقیقا ساعت ۸ صبح بهم سلام میکنه پیام forever love بهم داده 🥰
  • محمد IR ۱۷:۱۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    1 0
    مشرق از این چرت و پرتا زیاد مینویسه شما تعجب نکنین،😁😁😁چه جوری یهویی یه ازدواج دوتا بچه؟🤔🤔🤔🧐🧐🧐
  • IR ۱۹:۵۰ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    0 1
    اسامی واقعیه؟ شبیه سریال طنزه غلام قنبر صالح قیصر؟؟
    • IR ۲۲:۲۸ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۴
      0 0
      😂😂
    • IR ۰۷:۲۹ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۷
      0 0
      مثل تو نیست!
  • CA ۲۱:۰۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    0 0
    عشق مجازی؟ مشکل کار شما اینه که گوشی و اینترنت و فضای مجازی رو بدون قید و شرط و محدودیت در اختیار فرزندتون قرار دادید بعد میگید باید از سنت عصر حجر پیروی کنی. مثلا چی میشد اگه اجازه داده بودید «خورشید» و «صالح» با هم ازدواج کنن؟ بدتر از این که نمیشد.
  • IR ۲۱:۱۷ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
    0 0
    عاشق یکی دیگه بوده میذاشتید ازدواج کنند‌خودتان باعث این‌ازهم پاشیدگی شدید وچندخونواده را ازهم‌جدا ونابود کردید ..وقتی کسی دلش بایکی دیگه س دنیا را به پایش بریزی بی فایده ست/زنده هم‌می ماند تاآخرعمر دچاراقسردگی می شد//
  • IR ۰۳:۵۷ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۴
    1 0
    شوهرش میدادن به صالح نهایتش طلاق میگرفتن
  • قلم فرسایی IR ۰۷:۲۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۴
    0 0
    واقعا به خاطر این چرندیات حقوق هم می گیرید پراز تناقض وآسمان وریسمان بافتن بود.خدا شفاتون بده به خاطر بالا رفتن بازدید چه ها که نمی کنید
  • محسن AU ۰۹:۱۹ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۴
    3 0
    واقعا میگن عقل زن به اندازه عقل مرغه
    • IR ۱۲:۲۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۴
      2 0
      نگوووووو!!! عقل مرغ بیشتره!!!!!!!!!!!!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس