کد خبر 15657
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۰۸

نايب امام زمان در کوفه تنها و بي پناه مي ماند و کار به جايي مي رسد که پيکر در خون غلطيده اش را در کوچه هاي کوفه بر زمين مي کشانند اما سليمان و سليمانها، در کنج خانه هايشان خزيده و يعقوب وار امام زمانشان را انتظار مي کشند!!!

ساجد کاشفي در جديدترين مطلب وبلاگ "نسيم صبحگاهان" با اشاره به سريال مختارنامه نوشت: چند هفته ايست که جمعه شبها، چند دقيقه مانده به ساعت 10 در انتظار روايت تازه اي از تاريخ صدر اسلام از زبان گوياي حسن ميرباقري به قاب تلويزيون چشم مي دوزيم.
صحنه پردازيها و سبک روايت تاريخ مختارنامه به گونه ايست که اگر دل دهي، ناخودآگاه خود را در وسط معرکه مي يابي و در پايان هر قسمت از خود مي پرسي که براستي من، در کدام سوي جبهه ايستاده ام و کدامين جريان را همراهي مي کنم!؟
مذاکره ي مسلم ابن عقيل - نماينده ي امام در کوفه- و سليمان بن صرد خزاعي - از رهبران قيام توابين کوفيان پس از شهادت اباعبدالله الحسين(عليه السلام)-، که در قسمت هفتم مختارنامه به نمايش در آمد از جهات مختلفي به نظرم آشنا رسيد.
چند ماه پيش و در پس وقوع فتنه 88 مباحثاتي جدي با بعضي از دوستانم داشتم که جنس اين مباحثات، از جنس همان مسائل به تصوير درآمده در مذاکره مسلم و سليمان بود. در واقع بر خلاف بنده که معتقد به دفاع تمام عيار از اصل نظام و جايگاه و شخص ولي فقيه به عنوان نايب عام امام زمان(ارواحنا فداه)بودم؛ اعتقاد دوستان بر انجام کارهاي فرهنگي با پرهيز از دخالت در مباحث کلان سياسي (حتي در شرايط بعد از فتنه ي عميق ??) استوار گرديده بود.
به نظر بنده ريشه ي اختلاف نظرهايي از اين دست را بايد در نکته اي جستجو کرد که چندي پيش از قول مسئول اتاق فکر نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها در همين وبلاگ قرار داده بودم.(?) در آن سخنراني آقاي پناهيان در تحليلي دقيق به اين نکته اشاره داشتند که " فرق مسلمان انقلابي و مسلمان غير انقلابي در تشخيص اولويتها و عمل به آنهاست."(?)
اين نکته ي عميق همان مسئله ايست که در قسمت پيشين مختارنامه در لابلاي مذاکرات بزرگان شيعه در کوفه، هنرمندانه به تصوير کشيده شده بود.
نايب امام زمان در کوفه تنها و بي پناه مي ماند و کار به جايي مي رسد که پيکر در خون غلطيده اش را در کوچه هاي کوفه بر زمين مي کشانند اما سليمان و سليمانها، در کنج خانه هايشان خزيده و يعقوب وار امام زمانشان را انتظار مي کشند!!!
لزوم "بصيرت در تشخيص اولويتها" و "عمل بهنگام" همان مطلبي است که امام خامنه اي(روحي فداه) از سالها پيش به ضرورت عبرت آموزي آن در جريانات منتهي به شهادت امام حسين(عليه السلام) هشدار داده بودند:
" به داخل شهر کوفه برگرديم: وقتي که عبيداللَّه بن زياد به رؤساي قبايل کوفه گفت برويد و مردم را از دور مسلم پراکنده کنيد وگرنه پدرتان را در مي‌آورم چرا امر او را اطاعت کردند؟! رؤساي قبايل که همه‌شان اموي نبودند و از شام نيامده بودند! بعضي از آنها جزو نويسندگان نامه به امام حسين عليه‌السّلام بودند. شَبَثْ بن ربْعي يکي از آنها بود که به امام حسين عليه‌السّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. همو، جزو کساني است که وقتي عبيداللَّه گفت برويد مردم را از دور مسلم متفرّق کنيد قدم پيش گذاشت و به تهديد و تطميع و ترساندن اهالي کوفه پرداخت!
چرا چنين کاري کردند؟! اگر امثال شَبَثْ بن ربْعي در يک لحظه‌ي حسّاس، به جاي اين‌که از ابن زياد بترسند، از خدا مي‌ترسيدند، تاريخ عوض مي‌شد. گيرم که عوام متفرّق شدند؛ چرا خواصِ مؤمني که دوْر مسلم بودند، از او دست کشيدند؟ بين اينها افرادي خوب و حسابي بودند که بعضيشان بعداً در کربلا شهيد شدند؛ اما اين‌جا، اشتباه کردند. البته آنهايي که در کربلا شهيد شدند، کفّاره‌ي اشتباهشان داده شد. درباره‌ي آنها بحثي نيست و اسمشان را هم نمي‌آوريم. اما کساني از خواص، به کربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفيق پيدا نکردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابين شوند. چه فايده؟! وقتي امام حسين عليه‌السّلام کشته شد؛ وقتي فرزند پيغمبر از دست رفت؛ وقتي فاجعه اتّفاق افتاد؛ وقتي حرکت تاريخ به سمت سراشيب آغاز شد، ديگرچه فايده؟! لذاست که در تاريخ، عدّه‌ي توّابين، چند برابر عدّه‌ي شهداي کربلاست. شهداي کربلا همه در يک روز کشته شدند؛ توّابين نيز همه در يک روز کشته شدند. اما اثري که توّابين در تاريخ گذاشتند، يک هزارم اثري که شهداي کربلا گذاشتند، نيست! به‌خاطر اين‌که در وقت خود نيامدند. کار را در لحظه‌ي خود انجام ندادند. دير تصميم گرفتند و دير تشخيص دادند. "(?)

فيلم مذاکره مسلم و سليمان در کوفه (دانلود)

پي نوشت:
__________________

?- سخنراني حاج آقا پناهيان را از اينجا بخوانيد(مسلمان غيرانقلابي، کار ديني بدون اولويت)
?- آنوقت مسلمانان و مذهبي‌هاي غيرانقلابي چه کساني هستند؟ آنها کساني هستند که تمام رفتارهايشان ديني است، ولي هر زمان که به دين‌داريش نگاه مي‌کني، در حال اجراي حُکمي از دين است که داراي اولويت اول نيست.
امان از دينداري که در هر لحظه دارد کار ديني مي‌کند، اما کار ديني بدون اولويت. اينها «خودشان» را راضي مي‌کنند، خدا را راضي نمي‌کنند. مي‌خواهند وجدانشان ناراضي نباشد، و به همين دليل دارند خودشان را با کارهاي خوب بدون اولويت تأمين مي‌کنند.
و انقلابي کسي است که اولويت‌هاي خدا را بر اولويت‌هاي شخصي خودش ترجيح مي‌دهد. شغل به خاطر خدا انتخاب مي‌کند، در شغلش به خاطر خدا عمل مي‌کند، به خاطر آرمان‌هاي انقلابيش کار مي‌کند.
?- بيانات در ديدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس