
عصر ديروز بالاخره توانستيم پاي صحبتهاي داريوشخان بنشينيم و با او در مورد فوتبال صحبت کنيم که فوتباليها در آن کارهاي نيستند!
مرا به خاطر حقي که گرفتهام محروم کردن
من از فدراسيون مقابل طلبي که داشتم پس از حضور در دادگاه بدوي و تجديد نظر، بالاخره توانستم حقم را بگيرم. من به دادگاه کشور خودم و به دادگاه جمهوري اسلامي مراجعه کردم. دادگاهي که رييس آن فقط مسوولان نظام ما انتخاب شدهاند.
از تاريخ 9/7/1378 تا امروز دنبال طلبم بودم. فائقي يکي از روساي سابق فدراسيون فوتبال، هاشميطبا، کيومرث هاشمي، رييس سازمان بازرسي، عليآبادي و خيليهاي ديگر از اين مورد به من نامه دادند و اين طلب را تاييد کردند ولي حالا کار به جايي رسيده که آقايان مرا به خاطر حقي که گرفتهام محروم ميکنند!
عليآبادي گفت برو شکايت کن حقت را بگير
در آخرين مرحله رفتيم پيش عليآبادي. ايشان طلب مرا تاييد کردند و گفتند برو حقت را بگير. حتي به عليآبادي گفتم که اگر شکايت کنم، شما ناراحت نميشوي؟« ايشان هم گفت که چون دنبال پولت هستي برو شکايت کن و حقت را بگيرد! يادم هست که عليآبادي گفت کار درست احتياج به اجازه ندارد و حالا پس از دو سال همه چيز عوض شده و بعضيها صحبت ديگري ميکنند.
ماجراي طلب من و پيگيريهايي که انجام دادهام به سال 1377 برميگردد و من هميشه دنبال اين بودم تا به نحوي حقم را بگيرم. دين هميشه پابرجاست. طبق قانون کشور دين مشمول زمان نميشود. اگر صد سال و هزار سال هم بگذرد دين سر جايش است و چون من در اين مدت تامل کردهام دليل ندارد که پولم خورده شود.
البته مشکل من جايي است که مجبورم با آدمهاي غيرفوتبالي بحث کنم و صحبتهاي اين آدمها را بشنوم. طرف آمده و گفته که من نميدانم اين پولها چه جوري از گلوي فلاني (مصطفوي) پايين ميرود! اين حرف، حرف مديريتي نيست. آقاي محترم، اگر صحبتي داري بيا دادگاه... بيا اعتراض کن!
حالا هم حرفي ندارم. همين آقايان باتوجه به عواملي که داشتند پرونده را به دادگستري دادهاند. من هم حرفي ندارم. حمايت ميکنم تا به پرونده رسيدگي شود. طوري در مورد من صحبت ميکنند که انگار آنها فوتبالي هستند و من غير فوتبالي. سالهاست که در فوتبال بودهام و در فوتبال کار مديريتي کردهام و حالا ميگويند من جزو خانواده فوتبال نيستم!
اين صحبتها مربوط به يک سيب زميني فروش است
قانون 64 فيفا در مورد فوتباليها صبحت جالبي ميکند و از کساني صحبت ميکند که عضو خانواده فوتبال هستند. اينها زماني ميتوانند مرا مرحوم کنند، من عضو خانواده فوتبال ميباشم. اولا اينکه کسي حق ندارد بدون دليل مرا محروم کند و دوما وقتي مرا مدتهاست از فوتبال کنار گذاشتهاند چطور محروم ميکنند؟ اين صحبتها فقط ميتواند مربوط به يک سيبزميني فروش باشد. کسي که از شغل ديگري به رشته ديگري رفته باشد و در مورد کار جديدش چيزي ندارد.
ميخواهم برايتان مثال بزنم. يک نفر توي خيابان ميزند توي گوش شما... شما چه فوتبالي باشي و چه غيرفوتبالي ميروي دادگستري و شکايت ميکني. از طرف ديگر کسي که فوتبالي است به شما ظلمي ميکند و چون بحث، بحث فوتبال است ميروي به مراجع فوتبالي شکايت ميکني! از هر راهي که برويد من کار اشتباهي نکردهام. من که به دادگاه غير صالحه نرفتهام. من به دادگاه صالحه رفتهام و حالا که کار به اينجا کشيده، آقايان يادشان آمده که مصطفوي هم فوتبالي بوده. اگر من و امثال من فوتبالي و ورزشي بوديم يک نفر در تمام اين مدت دلش به حال ما ميسوخت و سراغي از ما ميگرفت تا به حال چند بار شده که دو قابليت به يک پيشکسوت بدهند و بگويند ميهمان فلان فدراسيون براي ديدن فلان مسابقات هستي!
فکر ميکنند من گانگستر هستم
من از هفت سالگي توي فوتبال بودهام. حالا هم توي اين فوتبال به من ظلم شده. حقم را نتوانستم بگيرم و چون گفتند که دادگستري حق آدمها را ميگيرد، رفتم آنجا و شکايت کردم. خود دادگستري ميگويد هر کسي کم آورده بيايد اينجا تا ما رسيدگي کنيم. اما توي اين مدت طوري با من برخورد کردند و طوري خبر محروميت مرا پخش کردند که حالا رويم نميشود طرف صورت عروسم نگاه کنم. الان همه ميگويند مصطفوي با اين سن و سال چه کار کرده که اين صحبتها در موردش ميشود. فکر ميکنند من گانگستر هستم و احتمالا جيب مردم را زدهام و يا مثل بعضيهاي ديگر رشتههاي ديگري داشتهام!
آقايان اين را بدانند که اگر من به فيفا شکايت ميکردم و مدارکم را به دادگاه رسمي فيفا ميفرستادم، يک زمان براي پرداخت مطالبات من اعلام ميشد و اگر که آقايان بدقولي ميکردند هزار و يک اتفاق ميافتاد. من ميخواستم اين کار را انجام دهم ولي فکر آبروريزياش را کردم و نخواستم وضعيت فوتبال از اين بحرانيتر شود.
آقاي فائقي حتما يادش هست که گفت پولت را چهل و هشت ساعته ميگيريم و حالا بيايد و ببيند که چهل و هشت ساعت شده دوازده سال و تازه آقايان مرا که تا آخر عمر ممنوعالفعاليت کردهاند.
از من باج خواستند
دوست دارم يک کاري توي اين روزنامهها و يا برنامههاي ورزشي انجام شود. اميدوارم يک نفر پيدا شود و توي يکي از اين روزنامهها مدارک و سوابق من و بعضي از آقايان را مقايسه کند. نه خودش بيايد و توي يک جدول شرايط وضعيت مرا با اين آقايان مقايسه کنيد.
من 67 سال سن دارم و از 17 سالگي توي تيمهاي مختلف ملي از نوجوانان تا بزرگسالان توپ زدهام.
اولين بازيام را در المپيک 1964 انجام دادهام. اولين دبير کل فدراسيون بودهام. نايب رييس و رييس بودهام و در زمان من بود که پرسپوليس، استقلال و پاس توانستند قهرمان آسيا شوند. تيم ملي قهرماني پکن در سال 1990 از زمان من بود و دوست دارم بدانم که اينها که يکي از گوشهاي از افتخارات مرا دارند. تنها کاري که اين آقايان به خوبي انجام ميدهند اين است که با استفاده از دوستانشان در دادگستري بيايند و اين جور کارها را انجام دهند. از من خيليها باج خواستند ولي توجهي نکردم و حالا يک تقاضا از نشريات و برنامههاي ورزشي دارم. به عنوان کسي که سالها گوشهاي از روزنامه و برنامههاي ورزشي را پر کرده دوست دارم تا به اين قضيه پرداخته شود. چه اشتباه و چه درست، چه انتقاد و چه تعريف... هر چه را که بوده کنار بگذاريد و حالا به احترام کسي که سالها توي فوتبال بوده و مويش را توي اين فوتبال سفيد کرده بيايد و از اين آقايان در مورد حکم و رفتارشان توضيح بخواهيد.
دايي ممنوعالمصاحبه ميشود و قلبم تير ميکشد
بارها پشت علي دايي و خيلي از فوتباليها ايستادهام. هنوز هم يک موي فوتباليها را با بقيه عوض نميکنم و به رغم آنچه که فکر ميکنيد هيچ توقعي از کسي ندارم. وقتي ميبينيم يکي از اسطورههاي اين فوتبال (علي دايي) ممنوعالمصاحبه ميشود و اينطوري با او بازي ميشود قلبم تير ميکشد.
البته اين پايان بعضي از مسايل نيست. من خيلي حرفها براي گفتن دارم. مثلا ميدانم که فلان آقا به يکي از دوستان من گفته که با زمين زدن مصطفوي، آدمهايي مثل دايي حساب کار دستشان ميآيد!
اينها به دنبال اين هستند تا بهزعم خودشان با من کاري کنند تا بقيه جرات شکايت و اعتراض نداشته باشند. اما من آن آدمي نيستم که جلوي اينها کم بياورم. من فوتبالي هستم. تحصيلکرده هستم و مويم را توي اين فوتبال سفيد کردهام. مطمئن باشيد که از پس آنهايي که هيچ نميدانند و به زور جوک و خنده کارشان را پيش ميبرند، برميآيم. مردم هم بايد بفهمند که با شوخي و جوک تيم ملي به جام جهاني نميرسد و قهرمان جام ملتها نميشود. شک نکنيد که وضعيت تيم ملي از اين بدتر هم ميشود و در پايان هم آقايان چهار تا جوک ميگويند و با ريسه رفتن مردم را سرگرم ميکنند.
خاتمي گفت بگو قلبت درد ميکند برو کنار
يک زماني آقاي خاتمي به من گفت که بگو قلبت درد ميکند! من هم دروغ گفتم... بگذاريد اعتراف کنم... دروغ گفتم. گفتم قلبم درد ميکند و رفتم کنار...!
حالا هم اتفاقات ديگري ميافتد. در دوران عدالتمحوري، اتفاقاتي ميافتد که خوشايند نيست. کجاي فوتبال ما عدالتمحور است؟ قطبي آن را سر تيم ملي آورد و بعد از حذف شدن از حضور در بازيهاي جام جهاني فقط يک عذرخواهي کوچک کرد و قراردادش تمديد شد!
اگر بحث حضور کارشناسان و کاربلدها مطرح است، پس چرا از اين همه کارشناس فوتبال با مدارک دانشگاهي خانهنشين هستند. چرا آنهايي که بازيکن تيم ملي بودهاند، مديريت کردهاند، استاد دانشگاه بودهاند و ... خانهنشين هستند. به من بگوييد الان آدمهايي مثل دادکان کجا هستند؟آقايان ما را از خانهمان بيرون کردهاند و حالا ما را مادامالعمر محروم ميکنند تا اسم عشق و خانه را هم به زبان نياوريم! به جاي توضيح دادن در مورد ضعفها و ناکاميهايشان فقط جوک تعريف ميکنند و مردم را ميخندانند. من براي اين فوتبال و اين رفتارها متاسفم. اين بايد زنگ خطر باشد که چطور بخش خصوصي و اسپانسرها وارد فوتبال نميشوند.
ويروسي که از عليآبادي به سعيدلو رسيد
ما در فوتبال هزار و يک مشکل داريم. هنوز به خودکفايي نرسيدهايم و مثل آب خوردن ميبازيم و حذف ميشويم. آن وقت بعضي از آقايان به دنبال کانديداتوري کميته اجرايي AFC و اينجور چيزها هستند. نميدانم اين چه ويروسي بود که از عليآبادي به جانشينان او رسيد. عليآبادي هم در حالي که رييس سازمان تربيت بدني بود، به دنبال رياست فدراسيون فوتبال بود و حالا سعيدلو که جانشين او در سازمان شده فقط دوست دارد تا به AFC برسد و حتي اگر شده نايب رييس کميته اجرايي شود. و حتي اين آقايان فرصت حضور در مجامع بزرگتر و معتبرتر را دارند، چرا ميآيند و به دنبال فوتبال و AFC ميروند!
به خدا من دلم ميسوزد که اين حرفها را ميزنم. چرا کسي از کفاشيان نميپرسد که چطور به اين اطلاعات کم فوتبالي، بدون هيچ سابقهاي به دنبال کانديداتوري کميته اجرايي AFC است. اينها درد است، دردهاي فوتبال، دردهايي که خيليها ترجيح ميدهند در مورد آن حرف بزنند و شايد به همين دليل است که امثال مصطفوي را محروم ميکنند تا صدايش درنيايد و حرفي نزند.
سالها پيش، در حالي که عضو فيفا بودم و شرايط خوبي داشتم، گفتند قلب مصطفوي درد ميکند و با همين بهانه من خانهنشين شدم. چطور ميتوانم اين چيزها را فراموش کنم!
قطبي آبروي من را برد
چند روز پيش ديدم که افشين قطبي نقد تيم ملي را به يک مربي با تجربه ميدهم! آخر اين آقا چه کاره است که اختيار تيم ملي دست او افتاده. همان سالي که من در پرسپوليس بودم فهميدم ماجراي قطبي به چه صورت است و ايشان تشريف بردند.ماجراي ديکارمو را يادتان هست؟ 15 روز با افشين قطبي در مورد ديکارمو بحث ميکرديم. به او گفتم که ما در مقابل باشگاه و مردم تعهد داريم، پايش را در يک کفش کرد و گفت او و مارکو ديکارمو را ديدهاند و پسنديدهاند. من هم به قطبي و دستيارش اعتماد کردم و آن اتفاقها افتاد. او آبروي ما را برد. آبروي خودش را برد و حسن اعتمادي را که در دل ما بود کشت. قطبي سرمربي پرسپوليس بود. چطور ميتوانستم به او ا عتماد نکنم و پيشبيني کنم که او حتي دلش براي تيمش نميسوزد! متاسفانه بعضيها توجهي به اعتبار و جايگاهشان در فوتبال ندارند و به دنبال اين هستند تا چند درصد بيشتر گيرشان بيايد.
بدبختي فوتبال و ورزشي که يک نفر از آن سر دنيا بيايد و براي سرمربيگري تيم ملياش تصميمگيري کند. بدبخت ما که افسار فوتبالمان دست قطبي و کفاشيان افتاده! حيف اين همه توجه و سرمايهاي که يکي برباد ميدهد و ديگري برايش جوک ميگويد!
به کاشاني هم در پرسپوليس اختيار تام نميدهند
در دين اسلام دروغ گفتن يک عمل زشت و منکر محسوب ميشود... خودتان بگوييد که سعيدلو و آنهايي که مسوول هستند تا امروز چند بار در مورد معرفي اعضاي هيات مديره پرسپوليس صحبت کردهاند و قول دادهاند! هر روز ميگويند آخر هفته اسامي هيات مديره پرسپوليس را اعلام ميکنيم و هر بار زير حرفشان ميزنند. باور کنيد که حبيب کاشاني هم در پرسپوليس اختيار تام داده نميشود. وقتي به او اختيار تام نميدهند، پول نميدهند و هزار جور مشکل دارد چطور توقع دارند که تيم را جمع و جور کند. چند دفعه خواستم به کاشاني زنگ بزنم و بگويم مراقب باشد تا بلايي که سر ما آمد، سر او نيايد!
به من گفتند از پرسپوليس به فدراسيون ميروي
در پرسپوليس اتفاقاتي براي من افتاده که اشکم را درميآورد. وقتي قرار شد به پرسپوليس بروم گفتند که چند ماه بعد مرا به فدراسيون ميفرستند و به همين دليل بود که اين را قبول کردم.
نه تنها اين اتفاق نيفتاد، بلکه پس از مدتي هدايتي آمد و گفت که ديگر پول نميدهد و هزينههاي باشگاه را برعهده نميگيرد. من هم وقتي شرايط اينطوري است و به اين بهانه و با اين روش پرسپوليس زمين ميخورد، قيد همه چيز را زدم و رفتم. من از پرسپوليس جدا شدم و هرگز آن روزها را فراموش نميکنم. توي پنج، شش ماهي که مدير پرسپوليس بودم خيلي زحمت کشيدم. بهترين تيم را درست کرديم و بدون تعارف عاقبت تيم برعهده من بود.
ما هيات مديره خيلي خوبي داشتيم. فرخزادي، نژادفلاح، آخوندي و هدايتي تيم خيلي خوبي بودند. اما ما دچار سوءتفاهم شديم. بين ما تفرقه وجود داشت و به جاي اينکه ما يک تيم هماهنگ و رفيق باشيم، مدام دنبال حاشيهها و تفرقهها بوديم. هدايتي آمدو خيلي راحت گفت که ديگر پول نميدهد. من ميدانستم که اينها بهانه است و آنها ميخواهند که من بروم. حالا يک سوال از شخص هدايتي دارم. دوست دارم به قلب و وجدان خودش رجوع کند و جواب مرا بدهد... آقاي هدايتي آيا با رفتن من به خواستهات رسيدي؟ آيا به مقصودي که داشتي رسيدي؟ آقاي هدايتي اين درست که بين ما تفرقه وجود داشت ولي آيا با آوردن نفرات بعدي، مثل انصاريفرد، همه چيز درست شد؟ آقاي هدايتي... دوست عزيز من... آيا يادت هست چه حرفهايي به من زدي و چه قولهايي دادي؟
هدايتي مديريت پرسپوليس را از من گرفت
به نظر من وجود آدمهايي مثل هدايتي در فوتبال و بخش خصوصي ضروري است. اکثر فوتباليستها به جيب طرف مقابل نگاه ميکنند، آنها از اين راه امرار معاش ميکنند. اين حق آنهاست، اما اين را فراموش نکنيد که آيا آنها دنبال پول هستند. اگر همه دنيا هم جمع شوند، داستان همين است. براي فوتباليست فرقي نميکند که فلان آقا يا هر کس ديگري کنار دست شما نشسته باشد. در جايي که هدايتي هست، حتي هيات مديره هم معنايي ندارد و هيچ کدام کارايي خودشان را نخواهند داشت. با توجه به پول هدايتي حتي اگر پاي رييس سازمان ورزش هم وسط باشد براي فوتباليستي که قرارداد ميبندد و دنبال پول است چيزي عوض نميشود.
هميشه اين صحبتها را با هدايتي ميکردم و مثل هميشه ميگويم که او به پرسپوليس کمک کرد ولي روي حرفم هستم و باز هم ميگويم که او مديريت را از دست من گرفت.
خدا لعنتشان کند
خدا لعنت کند کساني را که پاي بعضيها را به فوتبال باز کردند! قدم همه ورزشکاران، افتخار آفرينها و مدال آوران رشتههاي ديگر روي چشم ولي خودتان ميدانيد که همه اينها يک صدم توجه که به فوتبال ميشود را هم ندارند.اما در همين فوتبال اسطورهها را ممنوعالکار، ممنوعالفعاليت و ممنوعالمصاحبه ميکنند. صحبت از عصر ارتباطات و تکنولوژي ميشود و ميگويند که حتي ملتها بايد با هم ارتباط داشته باشند و گفتوگو کنند ولي از طرف ديگر توي مملکت و فوتبال خودمان امثال من که رييس فدراسيون و عضو فيفا بودهام و امثال دايي که کاپيتان و سرمربي تيم ملي بوده را ممنوع ميکنند!
ميتوانم به خاطر حکمي که دادند از آنها شکايت کنم
من ميتوانم از اين آقايان و حکمي که در مورد من دادهاند شکايت کنم و اگر حرفي نميزنم به خاطر مردم و عشق به فوتبال است. اما از طرف ديگر بايد به همان نحوي که خبر ممنوعالکار شدن مرا با اين شدکت پخش و اعلام کردند، در مورد دلايل و آناليزهايشان هم توضيح بدهند. اصلا بيايند و بگويند که چطور با آبروي من پيرمرد بازي کردند و بعد از اين همه سال با من چنين برخوردي کردند.
آقاياني که خودتان را وارد فوتبال کردهايد و به زور جوک و خنده معروف شدهايد، اگر شما فوتبالي هستيد، همان بهتر که من نباشم و تا آخر عمر ممنوعالکار باشم. من ننگ دارم که با توجه به وجود شما فوتبالي باشم. خيلي وقت است که خانه مرا غصب کردهايد و حالا چون زور داريد ميگوييد که اسم عشق و خانهام را هم نياورم... شما که فوتبالي نيستيد، چطور ميخواهيد حرف دل من عاشق را بفهميد و درک کنيد! چرا نميگوييد امثال دادکانها، حسن روشنها، مظلوميها، رجبيها، حبيبيها، حجازيها، فرزاميها، عادلخانيها، قاسمپورها و ... کجا هستند و چه ميکنند.
شما فکر ميکنيد اگر آن اتفاق براي ناصر حجازي نميافتاد، او وارد فوتبال ميشد؟ تا روزي که حجازي سالم بود و صحبت از مريضياش نبود کسي سراغ او را نميگرفت و من بارها صحبتها و درد دلهاي حجازي را در اين مورد خواندهام.
حرف آخر من اين است که اگر اين آقايان 50 نفر هم باشند و يک طرف بنشينند براي همهشان حرف دارم. آنقدر سند و دليل و مدرک دارم که يک تنه همهشان را محکوم ميکنم. در ميان اين همه آدم، تعداد محدودي مثل افشارزاده هستند که از روي شايستگي و سابقه سرکار هستند. اينها بايد در مورد حکمي که صادر کردهاند توضيح بدهند. بايد دليل و مدرک داشته باشند. مگر ميشود که به اين راحتي آبروي يک مرد 67 ساله را برد و صدايش هم در نياورد. همهشان را به جدم واگذار ميکنم و به اين اعتقاد دارم که هر کسي در زندگي نان دلش را ميخورد. من تا امروز خيلي صبر کردم و چون عاشق فوتبال و مردم کشورم بودم هيچ شکايتي به فيفا و مراجع قضايي فيفا نکردم. خواستم همه چيز توي کشور خودم حل شود. حتي به دادگاه کشور خودم رفتم و نخواستم اتفاقي براي فوتبال ايران بيفتد اما گويي اين آقايان دلشان براي اين چيزها شور نميزند...