این شهید بزرگوار اهل استان مازندران شهر بابل بود که به دلیل موقعیت شغلی مجبور به مهاجرت به تهران شد.
«از افتخاراتم اینست که قبلا میگفتند سید محمود، فرزند فلانی اما الان میگویند فلانی، پدر سید محمود موسوی، پدر شهید ...»
متن زیر وصیتنامه عقیدتی - سیاسی مجاهد شهید سید محمود موسوی است:
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
سلام بر حضرت محمّد رسول خدا، سلام بر امیرالمؤمنین علی (ع) ،سلام بر فاطمه زهرا(س) ، سلام بر ائمه معصومین، سلام بر امام حسن مجتبی(ع) غریب مدینه، سلام بر سالار شهیدان اباعبدالله الحسین، سلام بر قبرستان بقیع، سلام بر کاظمین، سلام بر مشهد مقدّس، سلام بر سامراء مقدّس، سلام بر فاطمه معصومه و بر علمای قم، سلام بر شاه چراغ، سلام بر بهشت زهرا، سلام بر بهشت رضا، سلام بر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون.
این وصیّت نامه را در حالی می نویسم که عازم مأموریت دشواری هستیم، امیدوارم انشاءالله با پیروزی عزیزان روح الله و سیدعلی به انجام برسد.
خدایا! نـمی دانم وقتی که مرگ به سراغم می آید، من در چه حالی هستم، اما خدایا! دوست دارم در آن حال، لبهایم به ذکر یا زهرا(س) مشغول باشد و دلم از نور محبّت علی و فرزندان علی(علیهم صلوات الله) لبریز باشد.
خدایا! در دلم تقاضایی است که نمی توانم آن را بر زبان آورم و آن تمنّای شهادت است. خدایا آیا من لایق شهادت هستم؟
خدایا! شرم دارم از اینکه بگویم شهادت را نصیب شخصی مثل من گردانی، زیرا شهدا، همه چیزشان خدا بود و من هنوز به آنجا نرسیدم.
خدایا! شاید گناهانم موجب شده است تا در خواستم به عرش نرسد. پس خودت به من فرصت توبه عطا فرما.
خدایا!دستانم خالی است.
خدایا پس از سنگینی سی سال عمر به هدر رفته، اکنون احساس می کنم سبک شده ام.
خدایا! نمی دانم حکمتت چه بود که مرا از شمال به تهران کشاندی و همسری مهربان و فرزندی سالم به من عطا کردی. حال من چگونه شکرت را بجا آورم؟
خدایا! از تو می خواهم همسر و فرزندم و تمامی خانواده ام را عاقبت به خیر نمایی.
وصیتی به خانواده ام:
پدر ومادر مهربانم، برادران وخواهرم، از اینکه زود از میان شما رفتم معذرت می خواهم، تقدیرخدا چنین بود. به هرحال، خداوند روزی ما را به دنیا آورد و روزی نیز ما را از این دنیا می برد و الان وقت رفتن من بود. شما را به خدا می سپارم و از خداوند می خواهم به شما صبر جمیل عطا فرماید.
سلام مرا به همه دوستان و آشنایان برسانید و به آنان بگویید: اسلام و انقلاب باید به دست آقا امام زمان(عج)برسد. برای رسیدن به این مقصد، باید از تمام خطر ها و موانع عبور کرد، هر چند در این راه ممکن است خون جوانانی ریخته شود و جان عزیزانی نثار گردد وسهم کوچکی از این جهاد هم نصیب ما بشود.
سفارشی به همسر مهربانم:
شما واقعا برای من همسری کردید، اما من نتوانستم همسری شایسته برای شما باشم، عذرم را پذیرا باش. از خداوند می خواهم که به شما صبر عطا فرماید.
همسر مهربانم!همیشه پشت سر رهبر قدم بردارید، چون سخنان رهبر بدون تردید حق است، پس بعد از من، همه هم و غم شما ولایت باشد. به دخترم بگوئید همواره در خط رهبری باشد و هیچگاه پشت ولایت را خالی نکند.
همسر مهربانم! دوست دارم دخترم در شمال معلم قرآن شود و به بچه ها درس قرآن بدهد. از شما خواهش می کنم در این باره کوتاهی نکنید.
در مراسم تشییع من گریه نکن، چون دوست دارم با استقامتت، دشمنان را به گریه اندازی.
سخنانی چند با دخترم:
1- دخترم! باید با دیگران فرق داشته باشی، یعنی از نظر ادب، شخصیّت، متانت، معنویت و از نظر علمی به درجات عالی برسی.
2- قرآن را از مادرت بیاموز.
3- از همه مهم تر اینکه به مادرت احترام بگذار، زیرا مادرت در تمام سختی ها با تو بوده است؛ با گریه ات گریه و با خنده ات خنده می کرد. مواظب مادرت باش، من هم برای شما دعا می کنم.
وصیّتم به دوستان و آشنایان:
همه ما روزی به دنیا آمده ایم و روزی هم از این دنیا می رویم. خوشا به حال آن کس که پاک آمد و پا ک می رود. در این دنیای فانی اگرشما فردی خوب باشید حتما خوب از این دنیا می روید، اما من با این کوله بار گناه نمی دانم چگونه از دنیا خواهم رفت. امیدوارم انشاءالله با دعای شما، سبک بال به عالم دیگر رفته و از عذاب قبر نجات یابم.
ای دوستان !
فریب دنیا را نخورید، زیرا این امر،مانع خیر اخروی می شود. پس در همه حال سعیتان به دست آوردن خیر اخروی باشد.
کلامتان کلام رهبر باشد و از زبان او بشنوید، چون کلام و زبان رهبر، کلام و زبان آقا امام زمان(عج) است، پس همیشه حامی و پشتیبان رهبر باشید؛ زیرا دل رهبر به شما خوش است وهمواره برای سلامتی او دعا کنید.
به پدر و مادرتان احترام بگذارید و دستشان را ببوسید، چون با دعای آنان زندگی شما خوب خواهد شد.
به روحانیّت احترام بگذارید، زیرا آنان حافظان اسلامند. دشمنان از جدایی مردم و روحانیت خوشحال می شوند، پس دشمنان را با پیروی از روحانیّت، ناراحت کنید.
اگر می خواهید از فتنه آخرالزمان در امان باشید، فقط پشت سر ولایت فقیه باشید.
خانواده شهدا را فراموش نکنید و برای آنان دلگرمی باشید. با حضورتان در تمامی صحنه ها و راهپیمایی ها و شرکت در مراسمات دینی و مذهبی، پشتیبانی خود را از نظام اعلان نـموده و موجب یأس و ناامیدی دشمنان شوید.
در پایان از همه شما التماس دعا دارم، محتاج دعای شما هستم. از دوستان و آشنایان حلالیّت بطلبید.
رفیقان می روند نوبت به نوبت خوشا روزی که نوبت بر من آید...
با علمدار ولایت باز بیعت می کنم
رهبرم سید علی گر خواهد از من جان و سر
سر به پایش می نهم غسل شهادت می کنم
خداحافظ
سید محمود موسوی
شهید سید محمود موسوی به روایت خانم «فاطمه رجب نسب» همسر شهید
یه شب سید محمود خسته بود تصمیم گرفت اون شب زیارت عاشورا رو نخونه. وقتی خوابید تو خواب یکی از رفقای شهیدش به اسم شهید صیادی رو می بینه که به ایشون می گه سید محمود چرا زیارت عاشورا رو نخوندی و خوابیدی؟! شهید سید محمود همون لحظه از خواب بیدار میشه و زیارت عاشورا رو می خونه.
(راوی: همسر شهید)
تعریف می کرد که برای یک برنامه آموزشی با گروهی به پیاده روی 24 ساعته در یکی از کوه هایی که از قبل هیچ شناختی به راه های آن نداشتیم رفته بودیم که من از فرط خستگی مقداری خوابیدم و گروه متوجه به خواب رفتن من نشد و همه رفتند و من جا ماندم.
با طی کمی از مسیر به دو راهی رسیدم. در حالی که وحشت کرده بودم و فریاد می کشیدم ناگاه حس کردم بانویی شانه های مرا گرفت و مرا به طرفی هل داد که آن راه همانی بود که گروه از همان گذشته بود...
شهید سید محمود موسوی یکی از افرادی بود که یکبار در مبارزه با گروه تروریستی ریگی به چند قدمی ریگی رسیده بود اما متاسفانه بدلایلی ریگی خبردار شد و از صحنه گریخت.
شهید موسوی یکی از معدود نفراتی بود که در ماشین مقام معظم رهبری، ایشان را در بازدید از مناطق زلزله زده بم همراهی می کرد.
(راوی: امام جمعه گتاب شهرستان بابل)