ماجرا از اينجا شروع شد كه در اطراف رباط کریم شایعاتی مبتنی بر بازگشت خفاش شب به گوش میرسید که ترس را در جان هر خانم رهگذری که قصد سوار شدن بر ماشین کرایهای را داشت میانداخت. گزارشهای متعدد به پلیس بالغ بر ۳۰ مورد در خصوص زورگیری و تجاوز به عنف وجود داشت و پلیس آگاهی با حاد شدن موضوع با تمام امکانات بدنبال این جنایتکار بود. در یکی از روزها، پلیس گشت شاهد درگیری خانمی با راننده ماشین پراید شده و وارد عمل میشود و با دستگیری راننده، متوجه میشوند که جنایتکاری که ماه هاست به دنبال او هستند در چنگال قانون گرفتار گردیدهاست. این فرد که از آن پس، «عقرب سیاه» نام گرفته شد، در مراحل اولیه بازجویی و بازپرسی به ربودن و آزار و اذیت بیش از سی زن و دختر اعتراف میکند.
لطفاً خودتان را معرفی کرده و بفرمایید چند سال سن دارید؟
من سارا هستم و 34 سال سن دارم.
در چه تاریخی و در چه محلی طعمه عقرب سیاه شدید؟
به درستی تاریخ دقیق این حادثه خاطرم نیست اما 6 سال پیش زمستان بود که در روزی که به شدت برف باریده بود طعمه این فرد کثیف شدم.
واقعه را برایمان شرح دهید؟
ساعت 11 صبح بود که به بانک مراجعه کرده بودم و مقداری پول از بانک گرفته بودم و قصد داشتم به خانهمان بروم از آنجا که پول همراهم بود یک پراید را به صورت دربست گرفتم که خودروی همین عقرب سیاه بود.
بعد چه شد؟
پس از چند دقیقه این فرد به سمت عقب برگشت و یک سینی خرما را به سمت من گرفت و به من تعارف کرد من هم عزادار فوت یکی از اقوام بودم و به همین دلیل برای احساس همدردی با این فرد یکی از خرماها را برداشته و خوردم.
پس از آنکه فاتحه را قرائت کردم شروع به خوردن خرما کردم و پس از تنها چند لحظه کوتاه همه چیز دور سرم گشت و دیگر هیچ چیزی متوجه نبودم.
هیچ چیزی را متوجه نمیشدید؟
چرا به طور کامل هنوز به خواب نرفته بودم و هنوز روشنی هوا را میتوانستم احساس کنم.
بعد از آن خاطرتان هست چه شد؟
عقرب سیاه خودرو را به گوشه اتوبان هدایت کرد و از ماشین پیاده شد و با یک وسیله که بعداً متوجه شدم به آن شوکر میگویند چندین بار به بدن من زد و دیگر از آنجا به بعد چیزی خاطرم نماند تا بالای تپه سردی که در فشافویه وجود داشت.
چه طور شد که بیدار شدید؟
نمیدانم چقدر زمان گذشته بود زیرا ساعتم را از دستم باز کرده بود اما به محض آنکه به هوش آمدم دیدم روی تپهای به صورت دراز کش رها شدهام و عقرب سیاه در حال زدن ضربه با سنگ به گیجگاهم است.
عکس العمل شما چه بود؟
بدنم هیچ گونه احساسی نداشت تنها گریه میکردم از اینکه چرا لباسی بر تن ندارم حتی نمیتوانستم خودم را تکان بدهم. نمیتوانستم فریاد بزنم.
از او پرسیدم چرا این کار را میکند و مدعی شد من صورت وی را دیدهام و باید بمیرم تا او شناسایی نشود.
فقط شما را با سنگ میزد یا نه؟
نه فقط سنگ نبود بدنم بی حس بود اما متوجه شدم که با یک پیچگوشتی دارد بدنم مرا سوراخ میکند تمام بدنم غرق در خون شده بود.
بعد از آن چه شد؟
سرم داد و هوار کرد و از من خواست تا روش کشتنم را انتخاب کنم گفت یا باید مرا زنده زنده دفن کند یا اینکه من را زیر چرخهای خودروی پرایدش له کند.
به او گفتم من طاقت زجر کشیدن ندارم مرا خفه کن اما از تو یک درخواست دارم.
چه چیزی از عقرب سیاه میخواستید؟
به او گفتم داخل کیفم یک قرآن است و عکس پسرم تورو خدا قرآن را به من بده و اجازه بده با عکس پسرم وداع کنم اما او قرآن را به صورت من کوباند و عکس پسرم را هم پاره کرد و در قبری که برای من کنده بود ریخت.
عقرب سیاه دست و پای شما را بسته بود؟
بله عقرب سیاه دستان مرا از پشت بسته بود مانند متهمانی که از پشت سر به آنها دست بند زده میشود.
پایتان را هم بسته بود؟
بله پاهایم را با شال و روسری سرم بسته بود و اجازه هیچ گونه تکان خوردنی را به من نمیداد.
بعد چه شد؟
عقرب سیاه شروع کرد به فشار دادن گلوی من و مرا خفه کرد.
شما متوجه شدید؟
باورتان نمیشود اما بالای سر جنازه خودم ایستاده بودم و داشتم میدیدم که گلویم را دارد فشار میدهد اما هیچ کاری از دستم بر نمیآمد.
چگونه نجات پیدا کردید؟
نمی دانم چقدر از زمانی که مرا خفه کرده بود گذشته بود اما به هوش آمدم و خودم را به پایین تپه برفی و سنگی کشاندم و رسیدم لب جاده اصلی.
آنجا بود که نجات پیدا کردید؟
بله دقیقاً همانجا بود که یک راننده کامیون ایستاد و پتویی که در داخل خودروی خود داشت را به دور من پیچید و بعد از آن هم با مأموران پلیس و اورژانس تماس گرفت.
چگونه خانوادهتان از موضوع با خبر شدند؟
بعد از آنکه حالم بهتر شد شماره خانوادهام را به مأموران پلیس دادم اما آنقدر از سوی عقرب سیاه شکنجه شده بودم که خانوادهام با دیدنم مرا نشناخته بودند و مدعی شده بودند من دخترشان نیستم.
شما در دستگیری عقرب سیاه موثر بودید بفرمایید چگونه این کار را انجام دادید؟
من در دستگیری وی موثر نبودم بلکه در شناسایی منجر به دستگیری وی نقش داشتم.
ماجرا از چه قرار بود؟
من با توجه به دیدن چهره وی توانستم از او چهره نگاری کنم و همین امر باعث شد ابتدا مرد جوانی در اصفهان شناسایی شده و دستگیر شود و بعد از آن هم عقرب سیاه بر اساس همان چهرهنگاری یک سال و نیم بعد دستگیر شد.
شنیدهایم که عقرب سیاه در طول این سالها طعمههای خود را تهدید کرده موضوع از چه قرار است آیا صحت دارد؟
بله عقرب سیاه بیشتر موارد از زندان رجایی شهر به من و مابقی زنانی که طعمه وی بودهاند تماس میگیرد و مدعی میشود اگر به دادگاه برویم و بر علیه او شهادت بدهیم ما را خواهد کشت.
موضوع تهدیدها را برایمان تعریف کنید؟
ابتدا با من تماس گرفت و با لحنی آرام مدعی شد اشتباه کرده و توبه کرده و در حال حاضر به یکی از قاریان قرآن در زندان تبدیل شده است.
شما به او چه گفتید؟
به او گفتم حتی اگر قاری قرآن هم شده باشی باید اعدام شوی زیرا تو وحشی هستی.
برخورد عقرب سیاه چه بود؟
به محض آنکه به او گفتم باید بمیری لحن وی تغییر کرد و شروع کرد مرا تهدید کرد و مدعی شد میداند اسم فرزندم چیست و حتی در کدام مدرسه درس میخواند.
این اطلاعات را از کجا به دست آورده بود؟
نمیدانم اطلاعات شخصی من و 30 زن دیگر را چگونه به دست آورده است اما هربار با همین اطلاعات ما را تهدید کرده است.
شما بعد از آنکه متوجه شدید از پسرتان خبر دارد چه کاری کردید؟
به سرعت خانهام را تغییر دادم و مدرسه فرزندم را نیز تغییر دادم.
تهدیدهایش متوقف شد؟
نه بار دیگر با من تماس گرفت و مدعی شد "خیال کردی اگر مدرسه فرزندت را تغییر بدهی یا خانهات را جا به جا کنی من نمیتوانم پیدایت کنم " به شدت ترسیده بودم اما دیگر نمیدانستم باید چه کنم.
روز دادگاه هم شما را تهدید کرد؟
بله این فرد کثیف روز دادگاه هم زمانی که در حال رفتن به داخل دادگاه بود من و دیگر زنان را تهدید کرد که ما را خواهد کشت.
شما با عقرب سیاه در دادگاه درگیر شدید؟
بله من قصد داشتم تا با کیف دستیام ضربهای به صورت او بزنم زیرا خندههایش ما را آزار میداد اما به یکباره یکی از قضات به سمت من آمد و گفت اگر از کارهایم دست نکشم مرا بازداشت خواهد کرد.
قاضی دیگر چه گفت؟
زمانی که ما از شدت ترس و وحشت ناشی از یادآوری آن لحظههای سخت او را تهدید کردیم قاضی نیز از برخی از همکاران خود خواست تا صورت جلسهای بنویسند که ما عقرب سیاه را تهدید کردهایم.
شما به دفتر رئیس مجتمع هم رفتهاید؟
بله من و تعدادی از زنان به دفتر رئیس مجتمع آقای افتخاری رفتیم و به او گفتیم قاضی پرونده نمیخواهد اجازه بدهد که ما در جلسه محاکمه حضور داشته باشیم ایشان هم به دفتر قاضی پرونده رفت و موضوع را حل و فصل کرد و قرار شد ما در دادگاه حاضر باشیم.
خانم سارا شما درخواستتان از مسئولان قوه قضاییه چیست؟
من و باقی زنان از مسئولان قوه قضاییه میخواهیم تا ما را از این کابوس نجات دهند و عقرب سیاه را به اشد مجازات برسانند.