به گزارش مشرق، فارین پالیسی در گزارشی ضمن تشریح وضعیت تایوان، اشاره کرده که بازدارندگی در تایوان شکست خورده است. در این گزارش، به نقل از ژنرال «مایک مینیهان»، ژنرال نیروی هوایی ایالات متحده آمده: «احساسم به من میگوید که در سال ۲۰۲۵ خواهیم جنگید». این یادداشت که در ژانویه خطاب به افسران فرماندهی تحرک هوایی نوشته شده بود، به سرعت در اختیار خبرنگاران قرار گرفت و هشدار داد که ایالات متحده و چین به دنبال درگیری بر سر تایوان هستند.
در همین حال، یکسال پس از ماجرای سفر پرحاشیه «نانسی پلوسی»، رئیس وقت مجلس نمایندگان آمریکا، به تایوان در اوت ۲۰۲۲، دریاسالار «فیلیپ دیویدسون»، فرمانده مستعفی فرماندهی هند و اقیانوس آرام ایالات متحده، پیشبینی کرده بود که جنگ بر سر تایوان ممکن است تا سال ۲۰۲۷ رخ دهد. اما سایرین همچون، «آنتونی بلینکن»، وزیر امور خارجه، و دیگر مقامات آمریکایی پیشبینی میکنند که درگیری زودتر از این تاریخ رخ خواهد داد.
از این رو، اگر چین و آمریکا بر سر تایوان با یکدیگر درگیر شوند، آنگاه بازدارندگی آمریکاییها شکست خورده و شاهد جنگی تمام عیار خواهیم بود. به نوشته فارین پالیسی، «جو بایدن»، رئیس جمهور ایالات متحده، که جلوگیری از جنگ را در اولویت قرار داده است، علیرغم اتخاذ استراتژی طولانی مدت «سیاست ابهامآفرینی تعمدی»، چهار بار علناً تأیید کرده است که در صورت حمله به تایوان، ایالات متحده به کمک آن خواهد آمد. اما در حال حاضر، مدعیاند که سیاست بازدارندگی را در دستور کار قرار دادهاند.
سیاست بازدارندگی آمریکایی؛ گامی برای صلح یا جنگ
بازدارندگی در علم روابط بینالملل، به معنای آماده شدن برای رویدادهای غیر قابل پیشبینی و کاهش احتمال وقوع آنهاست؛ در روابط بینالملل دو راهبرد مهم و برجسته در بازدارندگی وجود دارد که عبارتند از؛ بازدارندگی با انکار (Deterrence by denial) و بازدارندگی با مجازات (Deterrence by punishment).
استراتژی اول؛ «بازدارندگی با انکار» با متقاعد کردن دشمن به شکست تلاشهایش، از وقوع حمله جلوگیری میکند. توانایی جلوگیری از تهاجم، از این نظر، مترادف با توانایی شکست دادن آن است.
استراتژی دوم؛ «بازدارندگی با مجازات» دشمن را متقاعد میکند که اگر حمله کند – حتی اگر موفقیتآمیز باشد- بایستی بهای گزافی را بپردازد.
استراتژی سوم؛ اما قویترین استراتژی، ترکیب هر دو راهبرد است: اینکه طرف (دشمن، متجاوز، رقیب) را متقاعد میکند که حملهاش با هزینههای بسیار بالا و احتمال موفقیت پایینی روبهروست. از این رو، وظیفه ایالات متحده در غرب اقیانوس آرام این است که نشان دهد تایوان میتواند از حمله چین جان سالم به در ببرد - و هر گونه جنگی از این دست چین را بسیار فقیرتر، ضعیفتر و از نظر سیاسی بیثباتتر خواهد کرد.
برهمین اساس، راهبرد سوم اتخاذ شده از سوی آمریکا در قبال چین، بر پنج اصل استوار است. درصورت بروز درگیری میان چین و تایوان:
- عدم پیروزی سریع چین به دلیل مقاومت تایوان
- دفاع آمریکا از تایوان در مقابل حملات پکن با وعده آسیب زدن به ناوگان دریایی چین
- ائتلاف منطقهای علیه چین و وارد کردن پکن در جنگی گسترده و منطقهای
- ایجاد کمپین تنبیهی علیه چین با هدف ضربه زدن به اقتصاد – و شاید سیستم سیاسی- پکن
- جنگ هستهای در اقیانوس غربی با هدف متقاعد کردن چین، که نمیتواند از فناوری رو به رشد خود برای منصرف کردن آمریکا از حمایت از تایوان استفاده کند.
به رغم تلاش آمریکاییها برای پیشبرد راهبرد سوم، این اصول آنچنان که مطلوب واشنگتن بود، پیش نرفت. آمریکاییها تاکنون حمایتهای مالی و نظامی متعددی از تایوان انجام دادهاند که واکنش تند پکن را به دنبال داشت.
حمایتهای نظامی از تایوان بر اتخاذ یک استراتژی دفاعی هوشمند و نامتقارن که متکی بر مینهای دریایی، موشکهای ضد کشتی و پدافند هوایی متحرک است، تأکید میکند. علاوه بر این، ایجاد ارتش توانمند و مسلح کردن این جزیره و آموزش نظامی نیز از جمله حمایتهای نظامی واشنگتن از تایوان است.
با این حال، اصلاحات دفاعی تایوان با موانع سیاسی و بوروکراتیک روبهرو است و بودجه دفاعی آن نسبتاً پایین و حدود ۲.۴ درصد تولید ناخالص داخلی است. از این رو، به سختی میتوان ادعا کرد چنین تخصیص بودجهای، نشان از تمایل مقامات برای آمادهسازی نوعی مقاومت همه جانبه در مقابل حملات احتمالی خواهد یود.
از سوی دیگر، ارتش ایالات متحده در حال اجرای اصلاحات هوشمندانه برای مقابله با چین است، مانند دستیابی به موشکهای بیشتر، تقویت پایگاهها و توسعه قابلیتهای جدید. اما این تغییرات زمان میبرد و هنوز شکافهای قابل توجهی در تواناییهای دفاعی ایالات متحده وجود دارد. در جنگهای مدرن، کمیت مهم است و طبق گزارشها، ایالات متحده، مهمات کافی برای مقابله با حمله اولیه چین را ندارد و زیردریاییهای تهاجمی نیز با کمبود تجهیزات مواجهاند.
یارکشیهای منطقهای، ممکن است آنطور که واشنگتن بخواهد نتیجهبخش نباشد؛ ایالات متحده و ژاپن در حال تبدیل شدن به شرکای جنگی واقعی هستند، زیرا توکیو بزرگترین تقویت دفاعی خود را در چند نسل آغاز کرده و با واشنگتن همکاری میکند تا جزایر ریوکیو خود را به نقاط قوت دریایی تبدیل کند. در همین حال، ژاپن با کره نیز در حال افزایش همکاری امنیتی است. این ائتلاف میتواند تغییردهنده بازی باشد، به خصوص اگر بتوانند استرالیا، پاپوآ گینه نو و فیلیپین را با خود همراه کند.
با وجود اشتیاق آمریکا به ایجاد ائتلاف در برابر چین، این روند به آسانی ممکن نیست؛ ابهاماتی در مورد اینکه ایالات متحده در زمان جنگ از کدام تأسیسات خارجی میتواند استفاده کند، وجود دارد. حتی مشتاقترین متحدان، استرالیا و ژاپن، نیز به صراحت اعلام نکردهاند که برای تایوان میجنگند. حتی در صورت ایجاد چنین ائتلافی، بازهم نمیتوان از عدم شکنندگی آن در صورت بروز جنگ مطمئن بود.
تهدید به تحریمهای همهجانبه نیز از دیگر ابزارهای بازدارندگی با مجازات است؛ ناتو و G-۷ علاقه فزایندهای به تایوان و غرب اقیانوس آرام دارند. واشنگتن برای ضربه زدن به چین با تحریمهای فنی، مالی و تجاری در صورت وقوع جنگ، متحدان خود را درگیر کرده است.
به این واقعیت اضافه کنید که نیروی دریایی ایالات متحده میتواند از کنترل نقاط استراتژیک دریایی برای قطع واردات انرژی از طریق دریا به پکن استفاده کند و شی اکنون باید با این احتمال دست و پنجه نرم کند که حمله به تایوان منجر به ویرانی اقتصادی کشورش شود.
با این حال، کشورهای اروپایی تاکنون درباره تحریم چین موافقت نکردهاند، هرچند که ممکن است موضع منفعلانه غربیها در خصوص تحریم چین، با بروز اولین درگیری در منطقه آسیای شرقی تغییر کند.
در سوی دیگر ماجرا، پکن نیز خود را برای شرایط احتمالی نیز آماده کرده است؛ شی، باتوجه به تحریم روسیه، به خوبی این نکته را متوجه شده که تحریمها به اقتصاد روسیه آسیب رسانده، اما آن را نابود نکرده است. از این رو، با انباشت مواد غذایی و گاز، پرورش خودکفایی فناوری و سرمایهگذاری در خطوط لوله زمینی و مسیرهای عرضه که در برابر تهدیدات ایمنتر هستند، سعی در به حداقل رساندن آسیبهای ناشی از این تصمیم است. به معنای دیگر، در حالی که واشنگتن تلاش میکند تا کمپین تنبیهی را آماده کند، چین تلاش میکند تا اثرات بالقوه آن را کاهش دهد.
در نهایت، گزینه هستهای نیز، چالشهای متعددی را به همراه دارد. بعید به نظر میرسد که ایالات متحده ابتدا از گزینه تهاجم هستهای استفاده کند- با توجه به اینکه پکن میتواند به همین شکل پاسخ دهد.
پنتاگون همچنین در حال توسعه و استفاده از قابلیتهای هستهای محدود است - مانند کلاهکهای با بازده پایینتر که از طریق موشکهای بالستیک زیردریایی پرتاب میشوند. با این حال، بازدارندگی چین با استفاده از تهدیدات هستهای برای پیروزی در یک جنگ متعارف ممکن است آنقدرها هم که به نظر میرسد ساده نباشد. چه بسا که وقایع اخیر پکن را متقاعد کرده باشد که ایالات متحده در یک جنگ متعارف علیه یک رقیب دارای سلاح هستهای شرکت نخواهد کرد و آمریکا قصد ندارد آغازگر جنگ جهانی سوم باشد.
در واقع، در صورت اتخاذ این تصمیم، واشنگتن قصد دارد تا مانع از پیشدستی پکن در این اقدام شود. هدف واشنگتن این است که چین را از این تصور منصرف کند که میتواند با تهدید هستهای، مانع از دخالت واشنگتن شود.
به هر حال، این حدس و گمانی است که درصد خطای بالایی دارد و چه بسا جنگهای زیادی به دلیل محاسبات اشتباه فاحشتر از این آغاز شده است.
آیا آمریکا به دنبال بازدارندگی است؟
نمیتوان به سادگی مدعی شد که آمریکا برای محافظت از تایوان و براساس راهبرد بازدارندگی در امور منطقه دخالت کرده است؛ بلکه توجه به ظهور نظام چندقطبی در برابر نظام تک قطبی ابعاد جدیدی را مشخص میکند که نشان میدهد دخالت آمریکا در امور سایر کشورها، در راستای اثبات و هژمونی آمریکایی است که به قیمت تضعیف سایر کشورها تمام میشود.
آمریکا سالها خود را رهبر یگانه جهان میدانست و مدعی وجود یک نظام تک قطبی بود. اما ظهور چین به عنوان قدرت اقتصادی، - حتی هند در آینده نزدیک، بقای قدرت روسیه – حتی با وجود اعمال تحریمها- رویگردانی خاورمیانه از دوستی با واشنگتن، کم شدن ذخایر انرژی در آمریکا و در نهایت تمایل کشورهای اروپایی بر استقلال اروپا به خصوص استقلال از ایالات متحده نشان میدهد که آمریکا میداند ادامه وضعیت موجود، پایان هژمونی را برای واشنگتن رقم خواهد زد. به خصوص آنکه در داخل نیز با تورم، بلایای طبیعی، خروج شرکتهای بیمه از ایالتهای درگیر حوادث طبیعی، افزایش بیخانمانی و فقر مواجه است.
از این رو، تبدیل تایوان به کشتی جنگی با پرچم آمریکا و تهدید فزاینده چین، درگیر کردن روسیه در جنگ اوکراین و اعمال تحریمها علیه کرملین و دخالت بیپایان در خاورمیانه، از جمله اقدامات آمریکاست تا هرکدام از کشورها را با درگیر کردن در مسائل مختلف داخلی و منطقهای تضعیف کند.
از سوی دیگر، اعمال تحریمها علیه روسیه و احتمال تحریم چین، نه فقط با هدف ضربه زدن به کرملین و پکن صورت گرفت، بلکه قصد آمریکا کنترل و تضعیف اقتصادی اروپا- به خصوص آلمان است. اروپا از تحریمهای روسیه، با بحران تامین انرژی و غلات روبه رو شد و در صورت موافقت با تحریم چین، ضربه دیگری را تحمل خواهد کرد که صنعت اروپا را نشانه میگیرد.
اگر همه چیز مطابق خواسته واشنگتن پیش برود، آمریکا چنین جهانی را خواهد ساخت؛ روسیه در جنگ اوکراین همچنان درگیر خواهد بود؛ چین در مساله تایوان متحمل هزینههای متعددی شده و حتی با ائتلافی از کشورهای هند و اقیانوسیه مواجه میشود. اقتصاد اروپا به دلیل اعمال تحریمها علیه روسیه و چین به شدت متضرر میشود؛ خاورمیانه تحت تاثیر درگیری قدرتهای بزرگ، با فروپاشی اقتصادی مواجه شده و تنشهای داخلی افزایش مییابد و آمریکا همچنان در جهان تک قطبی یکهتازی میکند.
در نتیجه آمریکا با درگیر کردن کشورها با مسائل مختلف اقتصادی و امنیتی و ایجاد آشوب در نقاط مختلف جهان، سعی دارد تا مانع از بروز نظام چند قطبی یا حتی دو قطبی شود؛ هرچند که فریبکارانه از سیاستهای بازدارندگی دفاع میکند.