کد خبر 145310
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۲۳:۳۰

«ابوالفضل اسدی» به سال 1344 در اراک متولد شد و در هفتم شهریورماه 1366 در منطقه شلمچه پنجه بر بام عرش گرفت و بر بام آسمان منزل گرفت. او را به نام «دایی ابوالفضل» می شناختند

، به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق «ابوالفضل اسدی» به سال 1344 در اراک متولد شد و در هفتم شهریورماه 1366 در منطقه شلمچه  پنجه بر بام عرش گرفت و بر بام آسمان منزل گرفت. او را به نام «دایی ابوالفضل» می شناختند  آن چه خواهید خواند برشی است از حیات طیبه ی آن شهید عزیز


زمان جنگ در هر مرخصی که به شهر می‌آمدیم ، هر روز بعدازظهر بچه‌های جبهه در میدان مرکزی شهر اراک جمع می‌شدیم. یک روز دم‌دمای غروب و  اذان مغرب، دایی ابوالفضل به من گفت: بیا می‌خوام ببرمت یک‌جا کیف کنیم.

من اول فکر کردم می‌خواهیم برویم نماز جماعت. دنبالش راه افتادم بدون این‌که معنی حرفش را بفهمم.

به یک مغازة کبابی رفت و پنج شش سیخ کباب خرید. باز هم بدون این که حرفی بزنم دنبالش راه افتادم. به یکی از محله‌های فقیرنشین شهر رفتیم و در خانة محقری را زد. پیرمردی در را باز کرد. از احوال‌پرسی او مشخص بود که دایی ابوالفضل را می‌شناسد. با تعارف آن مرد وارد خانه که تمامش تشکیل شده بود از یک اتاق، شدیم.

پیرزنی در گوشه اتاق، و دو بچه حدود هفت و نه ساله عقب‌افتاده ذهنی هم در کناری بودند که با دیدن دایی به شور و شعف آمدند. بعد از این‌که کلی با آن بچه‌ها بازی کرد، دایی با دست خودش لقمه از نان و کباب درست می‌کرد و در دهان آن بچه‌ها می‌گذاشت و هی با کلمات شوخ آن ها را می‌خنداند. خلاصه، غذا دادن به بچه‌ها تمام شد و دایی از مادر بچه‌ها خواست لباس تمیز بدهد تا لباس بچه‌ها را عوض کند. بعد از عوض کردن، لباس‌های چرک را شست و بعد از آن با دادن مبلغی پول از اندک حقوقی که بابت جبهه بود(یعنی همان دو هزار تومان در ماه که همان روزگار هم از نصف حقوق یک کارگر که در شهر خود روزی هشت ساعت کار می‌کرد هم کم‌تر بود) به آن خانواده داد و از آن محل خارج شدیم و در تمام مدت که ما در آن مکان حضور داشتیم از زبان آن پیرمرد و پیرزن که انگار از غم و غصه دو فرزند عقب‌مانده‌شان به پیری زودرس مبتلا شده بودند به جز دعا در حق ایشان چیزی نشنیدم.

بعد از خروج از آن جا گفتم دایی چه‌کار کردى؟ گفت: به این می‌گن عشق‌بازی با خدا. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 9
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • محسن ۰۰:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۲
    0 0
    ای بلا، چه جوری تیتر گذاشتیا؟ شیرجه رفتم توی مقاله.
  • ۰۰:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۲
    0 0
    اینجوری تیتر زدین خواننده به یاد علی دایی می افته که اصلا خوب نیست
  • ۰۱:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۲
    0 0
    ای خدا چرا ما رو از دیدن این بهشتیا محروم کردی؟
  • محسن ۰۱:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۲
    1 0
    خدا اجرتون بده که دارید با تمام توانتون با دشمن میجنگید.ممنون ازتون که نمیذارید ما از شهدای الهی دور بشیم
  • رضا ۰۱:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۲
    0 0
    اَللّهُمَّ صَلَّ عَلي سَيَّدنا مُحَمَّدٍ مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَديدانِ وَ سْتَقْبَلَ الْفَرْقَدانَ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَيْتِهِ مِنَّا التَّحِيَّةَ وَ السَّلامُ
  • ۱۹:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۲
    0 0
    اين يكي شير است اندر باديه....! وان يكي شير است اندر باديه ...! و صد البته كه دايي داريم تا ..... دايي ....!
  • محمود ۲۲:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۲
    1 0
    قربون اين چهره آسمانيت برم عزيز دلم روز قيامت يك نگاهي هم به ما بيچارگان كن..
  • محمود ۰۵:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۳
    1 0
    قربون اين چهره آسمانيت برم عزيز دلم روز قيامت يك نگاهي هم به ما بيچارگان كن..
  • ع م س ۱۰:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
    1 0
    بچه ها اگه با دايي ابوالفظل عشق بازي مي كنيد بهش بگيد يي همسنگر داشتي كه ازت جاموند ، تورو به اون دعاي عهد قسم به اون شبهايي كه در كمين 20متري كه با هم بوديم به اون لحظه اي كه قول شفاعت دادي دايي به عهدت عمل كن كه خسته ام از ريا كاري اين جماعت ريا كار . اسلام عليك يا اصحاب الميمنه .

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس