
آقاتهراني از جمله شاگردان آيت الله مصباح يزدي است که چند سالي در دوران اصلاحات براي ادامه تحصيل در رشته فلسفه و عرفان به آمريکا رفت و امامت جمعه شهر نيويورک را نيز بر عهده گرفت.
آقا تهراني در بازگشت به کشور ابتدا به شيوه خاصش در سخنرانيهاي مذهبي و در ميان سفر حج دانشجويي شناخته شد. فيلمهايي که از اين سفرهاي زيارتي از شبکههاي تلويزيوني پخش شده گوشههايي از موعظههاي او را دارد. او بعدها در قامت معلم اخلاق هيأت دولت شناخته شد و شايد به همين دليل بود که در انتخابات مجلس هشتم از حمايت جريان «رايحه خوش خدمت» برخوردار بود.
نيم ساعتي طول ميکشد تا حجت الاسلام آقا تهراني در محل مصاحبه حاضر ميشود و پشت تنها ميز سالن شروع به گفت وگو درباره اصولگرايي و ديدگاههاي اطرافيان رئيسجمهور در اين باره کنيم. مصاحبه اي
که در ميانه خود به بحث و استدلال درباره اصولگرايي و چرايي نقد هم کشيده ميشود.
حجت الاسلام آقاتهراني که در آغاز مصاحبه گفته بود ميخواهد مصاحبه را پيش از چاپ، بازبيني کند اين بازنگري را انجام داد و در نهايت بخشهاي زيادي از اين گفت وگو حذف شد و سئوالات مصاحبه نيز در جريان بازنگري ايشان تغيير کرد تا جايي که اين گفت و گو بيشتر از آنکه گفت و گويي با ما باشد گفتوگوي آقاي آقاتهراني با خود است.
آنچه در ادامه خواهيد خواند بخشي از گفت وگوي «خبر» با حجت الاسلام آقا تهراني است. آقا تهراني که در انتخابات اخير شوراي مرکزي فراکسيون اصولگرايان هم غايب بود اين روزها در سفر حج است.
***
برخي معتقدند رأي مردم به آقاي احمدينژاد به دليل شناختي بود که در دوران انتخابات کسب کردند؛ و اين انتخاب ارتباطي به جريان اصولگرايي ندارد. شما به چنين ديدگاهي قائل هستيد يا اينکه فکر ميکنيد اين تحليلها درست نيست؟
بايد ديد اصولگرايي به چه معناست! اصولگرايي را تا چه معنا بکنيم. برخي تحت عنوان اصولگرايي هر کار بياصولي را انجام ميدهند و به ظاهر خود را اصولگرا معرفي ميکنند ولي واقعاً اصولگرايي يعني چه؟ اصولگرايي يعني اينکه به اصولي معتقدم و بر مبناي آن عمل ميکنم. خُب اين اصول چيست؟ حکومت ديني ما داراي يک اصولي است. نظام ما اصولي دارد. سياست ما اصولي دارد، در کلام امام و رهبري بيان شده و با مطالعه و تفحّص احراز ميشود. بايد ديد چه کسي پاي آن ميايستد و چه کسي نميايستد. ممکن است برخي تا ديروز بودند، امروز مثل قبل فکر نکنند و يا امروز باشند، فردا نباشند. اصول نظام و انقلاب مشخص است و هرکس در هر زماني بخواهد در مسير آن حرکت کند راهش روشن است.
سؤال من اين است که شما چقدر با اين ايده موافق هستيد؟
درباره نظر ديگران، اين را نبايد از من سؤال کنيد. از خود دوستان بايد بپرسيدکه اصولگرايي را چه معنا ميکنند. يعني چه چيزهايي را اصول ميدانند يا نميدانند و اصولگرا بودن را به چه اموري مرتبط ميکنند. شايد کسي تعريف خاصّي از اصولگرايي داشته باشد و ديگري تعريف ديگري از آن ارائه دهد. در هر حال گاه ممکن است کسي به اعمال ديگري نگاه کند و بگويد اگر فلاني يا اين رفتار او ناشي از اصولگرايي باشد، پس من اصولگرا نيستم. گاهي اوقات اين گونه است. در مجلس، 220 عضو در فراکسيون اصولگرايان داريم. آيا اين 220 نفر واقعاً همه در يک سطح اصولگرا هستند؟ اصولگرا بودن از يک جايي شروع ميشود. يک کفي دارد و يک سطح ميانه و سقفي خواهد داشت. از يک رنگ سفيد شروع ميشود و به خاکستري و قهوهاي ميرسد و در نهايت مشکي. يک وقت هست که ميگويم دعوا نکنيم و کنار هم بنشينيم؛ خيلي خب، با تساهل و تسامح کنار هم مينشينيم، اما يک وقت است که واقعاً ميخواهيم بدانيم چه اصولي داريم؟ و اصلالاصول در بين اصولگراها کدام است؟ بر آن مبنا چه اندازه ايستاديم؟ بنده ميبينم طرف ميگويد من اصولگرا هستم ولي به موقعش نيست. بعد هم که به او ايراد بگيريد بنا ميکند به توجيه کردن. اينها بازي کردن با الفاظ است. در مباني علمي گفته ميشود: «مراقب باشيد از مشترکات لفظي استفاده نکنيد. اول هر چيزي را دقيق معنا کنيد تا بعد دچار تشتّت در فهم يک موضوع نشويد». اصولگرايي را شما چه معنا ميکنيد؟ ممکن است شما چيزي را اصولگرايي بدانيد که بنده اصلاً آن را در چارچوب اصولگرايي نبينم. يا برعکس بنده اموري را جزو اصولگرايي بدانم که شما به آن قائل نباشيد امّا به نظر ميرسد اصولگرايي يک شاخص اصلي دارد که بايد آن را شناخت و بر آن پايبند بود و بقيه شاخصها را نسبت به آن اصل سنجش کرد. بقيه فروع هستند که آن را نيز بايد شناخت و در آن راستا حرکت کرد تا اصولگرايي تحقّق خارجي يابد و از تشتّت و پراکندگي نجات پيدا کنيم.
*شما معتقديد آقاي احمدينژاد به عنوان يک کانديداي فردي رأي آوردند يا اينکه با تابلوي اصولگرايي مورد اقبال مردم واقع شدهاند؟
بنده وقتي شعارهاي ايشان را شنيدم ديدم شعارهاي خوبي است. يک عدّه بودند که شعارهاي ناسيوناليستي، ايرانيّت، توسعه و... ميدادند امّا آقاي احمدينژاد شعارهاي اسلامي دادند. به برخي از آرمانهاي امام (اعليالله مقامهالشريف) که به طور کلّي در دوران قبل تغيير کرده بود؛ مثل حمايت از محرومين، مردمي بودن، عدالت و... اعتقاد داشت. خب اين فرق ميکرد با اشرافي بودن، هر روز به غريبهها چراغ سبز نشان دادن، وادادن در مقابل بيگانگان و....
خيلي از گفتههاي آقاي احمدينژاد را احساس ميکردم با بيان، مشي، مرام و صحيفه حضرت امام(ره) همخواني دارد. حتّي بنده به ايشان گفتم شما بايد صحيفه امام(ره) را خيلي خوانده باشيد. احساس ميکردم ايشان صحيفه امام(ره) را مرور کرده و درد مردم، مظلومين و محرومين را ميفهمد که همه در بيان ايشان ظاهر بود و هست. سخنان امام(ره) درعين سادگي دقيقاً مبتني بر فطرت ما بود که هر انساني را تکان ميداد. وقتي صحبت ميکردند شما احساس ميکرديد حرف دل شما را بيان ميکنند و عجيب بود گاهي اوقات ايشان سختترين مباحث اعتقادي، الهي و عرفاني را براي توده مردم به سادگي بيان ميکردند و آنها هم آن را درک کرده و با جان و دل ميگرفتند.
*شما معتقديد آقاي احمدينژاد هم چنين شيوهاي دارند؟
من احساس ميکردم اين گونه است و آقاي احمدينژاد از اين شيوه حضرت امام(ره) استفاده کرده و اين شيوه جواب هم داده است. حالا لازم نيست ايشان تابع يک حزب خاصي باشد که نبود.
*در مرحله دوم، اصولگرايان از ايشان حمايت کردند.
بله، اصولگراها حمايت کردند. منتها اين برميگردد به اين که توجّه شود اصولگراها طيف وسيع و متنوعي هستند. اين که آقاي احمدينژاد به آن قسمت آخر و قسمت مشکي حساسيّت نشان بدهد و بگويد من نيستم به دليل تنوّع تعريف و جريانات است. شما آن بالا را ميگيريد و ايشان اين پايين را، همين نکته است که خود باعث خلط بحث و مفاهيم شده است، که اين طور نبايد باشد. بنده از اول که از ايشان حمايت کردم، دليلش اين بود که ميديدم بحث اسلاميّت نظام و آرمانهاي حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبري(دامت برکاته) يکي يکي احيا ميشود. شما باور نداريد که با آمدن ايشان در اين دو دوره حضرت آقا نفس راحتي کشيدند و احساس کردند که خيلي از خواستههايشان عمليّاتي شده است؟
*شما فکر ميکنيد در سه سال آينده شاهد جناحبنديهاي جديدي در ميان اصولگرايان خواهيم بود يا نه؟ [برخي اصولگرايان معتقدند اين تفکيک را حاميان دولت رقم ميزنند.] پيشبيني شما چيست؟
اين چيزها بعيد نيست پيش بيايد، بالاخره در حال حرکت هستيم، نه اين نظام مرده و ايستاست و نه مجموعه زيرين آن، که البته اين جناحبنديها مهم هم نيست.
*مهم نيست؟!
مهم نيست چون معتقدم مردم ما راه را بلد هستند. شما به ولايتمداري مردم ما نگاه کنيد. اين يک واقعيت است که مردم ما به طور جدّي مسائل را با مقام ولايت فقيه تنظيم ميکنند و اين حلّال بسياري از مشکلات است، و راه هرگز گم نخواهد شد، چون راهدار شناخته شده و مردم براي او سرو دست ميشکنند. بنابراين، نبايد روي مسئله احزاب، جناحبنديها و گروهها گير کنيم.
*به چه مسائلي بايد حساس باشيم؟
اين تسبيح چند سانت است؟
*شايد 20سانت!
شما چه فکر ميکنيد؟ (اشاره به عکاس).
*25 سانتيمتر!
ببينيد! به توافق نميرسيم، هيچ کدام هم نميتوانيم قسم بخوريم اين تسبيح دقيقاً چند سانتيمتر است. تازه اين تسبيح پيداست، واحد اندازهگيري هم که سانتيمتر باشد روشن است، امّا ما درباره آن توافق نداشتيم چون شاخص نداريم. يک متر بياوريد بعد من قسم ميخورم که اين چند سانتيمتر است. به هر زباني، منطقي و هر ديني که باشد همه ميپذيرند چون شاخص داريم. به نظر شما واقعاً شاخص مردم براي تشخيص اسلاميّت نظام چيست؟ بنده معتقدم رکن رکين نظام اسلامي ولايت فقيه است. مردم خود را با وليّ فقيه تنظيم ميکنند و همه بايد خود را با اين شاخص و ميزان تنظيم کنيم. بنده اگر به عنوان يک اصولگرا خبطي بکنم باور کنيد به هيچ جا نميرسم، مگراين که خودم و گروهم را با شاخص تنظيم کنم. اگر اين کار را نکردم، مردم ما را کنار ميگذارند. همچنان که کساني را که با اين شاخص همراه نشدند، کنار گذاشتند چراکه مردم الان ميفهمند و خود داراي بصيرت هستند و زير بار حرف هر کسي نميروند.
*غير از ولايت فقيه ما چه شاخصي را ميتوانيم براي اصولگرايي احصا کنيم؟
رکن جدّي و اساسي که بايد روي آن حساب کنيم ولايت است. اين اصيلترين شاخصي است که بنده ميشناسم. هر اصل ديگري را زير اين مجموعه اصل ميدانم، حتّي قانون اساسي را، چراکه آن هم به امضا ايشان قطعي شده و مشروعيّت يافته است. بيشکّ اگر ولايت را از رأس نظام برداريد حاکميّت از مصاديق طاغوت خواهد شد. اين است که ولايت از ديدگان اسلام و بيانات اهل بيت (عليهمالسّلام) از ارکان تلقّي شده است.
*پس قانون اساسي هم شاخص ديگر است؟
برخي قانون اساسي را کنار و در عَرض ولايت فقيه ميبينند، امّا بنده اعتبار قانون اساسي را به امضا امامت و ولايت ميدانم.
*فکر ميکنم اين استدلالها به نحوه فهم از تئوري ولايت فقيه بازميگردد که «ولايت فقيه را شعبهاي از ولايت رسولالله (صلواتالله عليه و آله) ميداند». همچنان که در فرمايشات امام راحل(ره) هم است.
بنده هم اين طور معتقدم و چون اين گونه است خيلي از اصول زيرمجموعه اين اصل معنا پيدا ميکند. البته ناگفته نماند که اين ولايت منشعب از ولايت امام معصوم(عليهالسلام) است که آن نيز برگرفته از ولايت رسول (صلواتالله عليه و آله) و ولايت رسول از جانب خداوند است که در واقع ولايت فقيه همان تجلّي ولايت الهيّه است و از اين رو مطلقه است.
*از صحبتهاي شما ما تنها يک شاخص به دست ميآوريم؛ ولايت.
اگر بنده اين شاخص را داشته باشم که دارم، آقاي احمدينژاد گروه بياورد، نياورد؛ حزب بياورد يا نياورد؛ در هر صورت مسائل، اشخاص، گروهها و احزاب را با رهبري تنظيم خواهم کرد. البته مردم هم نشان دادهاند که اين گونهاند و با ولايت حرکت ميکنند. از اين رو، نبايد گول دو روز اقبال و ادبار ديگران را خورد چراکه آنها از حمايتهاي الهي برخوردار نخواهند بود. نديديد اصحاب فتنه به چه روزي افتادند و چگونه حضور مردم در9 دي براي آنها چيزي باقي نگذاشت. اين دليل بر اين هم نيست که مردم منِ اصولگرا را قبول دارند چون اصولگرا هستم. بنده اين را هم نميگويم؛ بلکه مردم ولايت فقيه را به عنوان شاخص قبول دارند و حتي اصولگراها را با آن تنظيم ميکنند. پس اصولگراها برندهاند؟ نه! اصلاحاتيها برندهاند؟ نه! احمدينژاد برنده است؟ نه! چه کسي برنده است؟ کسي که با شاخص خود را تطبيق داده و با او همخواني دارد. شايد کسي بخواهد شاخص ولايت را در ذيل اصولگرايي جاي داده و معنا کند، امّا بنده اين کار را نميکنم. اين شاخص بر هر چه بگوييد اشراف دارد و مستقل و در رأس است. هر کس بايد خودش را با اين شاخص بسنجد. درانحصار بنده اصولگرا و غيراصولگرا هم نيست. مگر هر کاري اصولگراها انجام ميدهند، مورد تأييد مقام ولايت بوده و هست؟ مگر حضرت آقا اصولگرا است؟ همهاش اين جور نيست که مقام معظم رهبري مثل ما فکر کنند. ايشان با يک اشراف ديگري مسائل را ميبينند و به هيچ حزب و دستهاي هم وابسته نيستند. اصلاً يکي از ويژگيهاي مثبت آقا همين است. برخي خيال ميکنند چون آقا از آقاي احمدينژاد حمايت ميکند پس با احمدينژاد است. اين جور نيست. شاخص ميبيند اين به شکلي عمل ميکند که مصلحت نظام اقتضا ميکند پس از او حمايت ميکند. روشن است که اگر کج شد و راه را اشتباه رفت ديگر حمايتي نخواهد بود که عمل حضرت امام هم با افراد، گروهها، خلقيها، بنيصدر و... اينگونه بود و دليل اين مدعا هم اين است که خود مقام ولايت هم شاخص دارد. شاخص او چيست؟ شاخص ايشان اسلام ناب محمّدي است که براي احياي آن تلاش ميکند. هيچ چيز ديگري هم نيست و اگر جدا از اين باشد که ولي فقيه ديگر ولي فقيه نيست. حضرت امام(ره) ميفرمود: من با احدي عقد اخوّت نخواندهام. هنر ولايت بيتعلّقي او نسبت به همه و وابستگي تامّ به خداوند و رضاي اوست که آن را در اسلامي بودن نظام دنبال ميکند.
*پيشبينيهاي شما درباره دولت آقاي احمدينژاد اتفاق افتاده يا اينکه انتظاراتي داشتيد که هنوز محقق نشده است؟
بنده آن زمان دغدغه جديام اين بود که ما به کدام سمت ميرويم؟ دوستان ما در مجلس ششم و دولتهاي مستقر چه اندازه در حال تثبيت اين اصل (ولايت فقيه) هستند. چون اگر ولايت برداشته شود ديگر چيزي از اسلاميت نظام نخواهيم داشت. تنها چيزي که نظام را اسلامي ميکند اين است که جايگاه مقام ولايت معلوم شود. خب، با حضور آقاي احمدينژاد احساس کردم اين اصل خيلي پررونق و پررنگ شد و حرکت در چارچوب اسلاميّت شتاب گرفت. کساني در دولت قبلي بودند که مقام معظم رهبري ميفرمودند يک لحظه براي اسلام کار نکردهاند. وزير هم بودند که بحث استعفاي او که مطرح شد رئيسجمهور وقت گفت اگر او برود، من هم استعفا ميدهم. مقام ولايت اين کسان و اين چنين وضعي را تحمّل کردند تا اين کشتي را به سلامت به ساحل نجات برسانند. با آدمهايي که هيچ تعهدي نداشتند. بعداً هم که بيچارهها به کشورهاي ديگر پناه بردند و الان هم بيرون از نظام هستند. خب با آمدن آقاي احمدينژاد احساس کردم راه درست در حمايت از ايشان است. بيانصافي نشود که دولت نهم و دهم حضرت آقا را تا حدود زيادي خشنود ساخت. حمايتها و سخنان حضرت آقا همه گواه اين بيان است امّا بنده اينقدر هم ميفهميدم و ميدانم که آقاي احمدينژاد انساني است که معصوم نيست و ممکن است در مواردي هم اشتباه بکند امّا بايد مجموعه حرکت را ديد و خيرخواهانه به دنبال رفع نواقص و جبران ضعفها بود که بنده به نوبه خود اگر موردي را ببينم خيرخواهانه به ايشان متذکر ميشوم. به علاوه مگر ايشان بايد مطابق خواستههاي بنده عمل بکند؟ اين اشتباه است. بعضيها خيلي خودمحورند و همه را با خودشان تنظيم ميکنند. اشتباه است که گفته شود هر کس با من ميآيد درست است و هر کس با من نيست اشتباه ميکند؛ که اگر خاطر شريفتان باشد آقاي بوش هم همين طور فکر ميکرد. ما بايد دقّت کنيم که خودمان اشتباه نکنيم و خود را خدا و رسول ندانيم که نيستيم و البته معيار حق و باطل هم نيستيم. زماني که آقاي احمدينژاد از بنده دعوت کردند در جلسات هيأت دولت شرکت کرده و درس اخلاق بگويم ديدم کار خوبي است و قبول کردم و به مناسبتي هم به ايشان نوشتم که «بنده خود را مديون خون هزاران شهيد انقلاب ميدانم و معتقدم بايد گامي براي اين انقلاب برداريم و فکر ميکنم اين کمترين کاري است که در برابر اقيانوسي از الطاف الهي ميتوانم انجام دهم»، بنابراين درس اخلاق را پذيرفتم و شرکت کردم که در درس اخلاق برخي مسائل به مناسبت مطرح ميشود. منتها بنده بيشتر روي مباني متمرکز ميشوم، که توقّع هم همين است. اين طور نيست که بخواهم هر مسئله جزئي را مطرح بکنم. شيوه افرادي را هم که مدام نق ميزنند، دوست نميدارم ولي بالاخره گاهي اوقات ممکن است آقاي احمدينژاد چيزي بگويند يا کاري بکنند که نياز به مشاوره و تذکر داشته باشند که در اين گونه موارد، بنده در خلوت مسائل را با ايشان مطرح ميکنم. گاهي اوقات دو تا سه ساعت با ايشان حرف زدم. از خصلتهاي ايشان اين است که در بحث و استدلال کم نميآورد امّا با بنده اين جور نيست که بحث کنند. وقتي جلسه ميگذاريم، ميگويم روي اين صحبتها فکر کنيد. بنده هم آدمي نيستم که نگاه کنم ايشان فردا به توصيهام عمل کرد يا نه، امّا مهمّ اين است که حرفها زده شود و بهترين انتخاب گردد. بنده در اواخر دولت نهم نشستم و عملکرد آقاي احمدينژاد را ارزيابي کردم و حُسنها و اشکالات آن را ليست کردم. بعد هم در جلسهاي که به نظرم حدود سه ساعت طول کشيد، رفتيم صحبت کرديم و ايشان هم تحمّل کردند که خيلي چيزها مطرح شد و هرچه بود گفتم. خود ايشان و دوستان ديگر هم ميدانند و به ايشان گفتهام که در مقام مشورت نبايد خيانت کرد، که غشّ در شور در اسلام حرام است.
منتقدان ايشان معتقدند به مباحث فرهنگي و اجتماعي کمتر پرداخته شده است، ديدگاه شما چيست؟
کارهاي فرهنگي ويژگي خاصّي دارد که زمانبر است. خود ايشان معتقد است «هنوز براي قضاوت در اين زمينه زود است». دو سال و نيم ديگر از عمر اين دولت باقي مانده است. برخي چيزها تازه در اين دوران مطرح شد. حتي در دوران قبل هم مطرح نبود. خسارتهاي فرهنگي دوران گذشته کم نبود و به اين زودي هم جبرانپذير نيست. کارهاي فرهنگي، دوره نهم بيشتر سختافزاري بود ولي در اين دوره به حالت نرمافزاري بايد برخورد شود. حالا بايد ديد. شايد قضاوت در اين زمينه زود باشد. البته اگر بنده به چيزي برسم که لازم باشد؛ در تذکّر دادن به ايشان و وزراي محترمشان دريغ ندارم. به عنوان نمونه درباره حجاب با ايشان صحبت کردم و ترديدي نيست که بخش عظيم بحث حجاب، موضوعي فرهنگي است امّا بخش ديگر کار اين است که اگر کسي اشتباه کرد شما چه ميکنيد؟ در اين جهت قانون اسلام روشن است. درباره حجاب هم حکم داريم و هم بايد دولت محترم برنامه داشته باشد؛ و البته چندين بار وزير کشور براي پاسخ به همين مسائل به کميسيونهاي مجلس و فراکسيون روحانيون و مجمع نمايندگان تهران آمدهاند و بالاخره اينها از مسائلي است که با حساسيّت مناسب بايد حل شود.
آقاي آقاتهراني! پس شما هم به دولت انتقاداتي داريد؟
در جمع بر اين باورم که دولت ولايتمدار، خدّوم، فعّال، کارآمد، مردمي، متديّن و... است و در بسياري از صفات با بسياري قابل قياس نيست، ولي البته آقاي احمدينژاد و دولت ايشان، معصوم نيستند. خودشان هم اين ادعا را نداشته و ندارند. پس اگر اشتباه کرد، نوع برخورد ما براي حلّ مسئله خيلي مهمّ است. چطور ميخواهيم برخورد کنيم؟ مواردي بوده که ايشان چيزي را گفتهاند که از نظر فقهي مورد اختلاف بوده و يا خالي از ترديد نبوده، در اين صورت بنده با ايشان مطرح کردهام. مراتب و شرايط امر به معروف و نهي از منکر و ارشاد ديگران را بايد در هر کاري رعايت کرد. در حکم امر به معروف هم داريم که کار شما بايد تأثير هم داشته باشد و اگر تأثير ندارد نبايد عمل کنيد. تازه ممکن است اگر علني گفته شود، طرف مقابل در مقام دفاع و يا سر لج هم بيفتد. البته اين بدين معني نيست که اين آقايان اينگونهاند و يا ما وظيفهاي نداريم، بلکه معتقدم بايد بهترين شيوه را براي نقد و بررسي پيدا کنيم. برخي فکر ميکنند که اگر انتقادي دارند بايد با صداي بلند اعلام کرده و در هر تريبون فرياد بکشند و يا آن را رسانهاي کنند که بنده معتقدم وظيفه افراد فرق ميکند و انتقاد بنده به شکل صحبت حضوري و تذکّر به فردي که دسترسي به ايشان دارم و او هم دو گوش براي شنيدن دارد و ميتوانم به ايشان آهسته گوشزد کنم، چرا چنين نکنم؟ مواردي در مجلس پيش آمده که خيرخواهانه با دکتر لاريجاني صحبت کردم و ديدم خودشان هم قبول ميکنند. مواردي بوده که با دکتر احمدينژاد صحبت کردهام و قبول کردهاند و با اين نوع برخورد ايشان نيز احساس ميکنند که بنده غرض سوئي نداشته و واقعاً هم قصدم اين نيست که ايشان را خراب کنم! بنده وظيفه خود را اين طور نميدانم که با صداي بلند اعلام کنم چراکه ميدانم نه براي آخرتم خوب است و نه براي دنيايم! نبايد در حلّ مسائل سياسي کاري، غرضورزي و اعمال نفسانيّت کرد و رعايت اين نکته بر همه لازم است. البته ممکن است فردا آقاي احمدينژاد در اتاقش را به روي ما ببندد. خوب شايد آن وقت وظيفهاي ديگر داشته باشيم، ولي فعلاً که ايشان به حرفها گوش ميدهند و در مردم و با مردمند، خب اين براي ما فرصتي است. بنده اين فرصت را حاضر نيستم با نفسانيّت خودم که اقتضائش بر فريادکشي، فرع و اصل را خلط کردن، ناديده گرفتن حُسنهاي فراوان و... است؛ داد بزنم و انتقادهاي علني داشته باشم تا که مردم احساس کنند بنده هم هستم، خراب کنم. بنده چنين احساسي را نه به خير خودم و نه به خير ايشان و نه نظام ميدانم. در آخر ناگفته نماند حُسنهاي فراوان اين نظام را نبايد ناديده گرفت که اين ناسپاسي و قدر ناشناسي از بندگان را خداوند هرگز نميپسندد.