به گزارش مشرق، پایگاه خبری انصارحزب الله در گزارشی نوشت:
آينده اصلاحطلبان آيندهاي مبهم است. در واقع، «فتنه» رخدادي بود که در دو مقطع يعني در سالهاي ۷۸ و ۸۸ اين ابهام راتا هميشه بر سرنوشت اصلاحات حک کرد.
اين معادله سه مولفه دارد؛ «فتنه»، «اصلاحات» و «ابهام».
اين فتنه دامنگير
فتنه به شرايطي گفته ميشود که تشخيص حق از باطل مشکل شود. شرايطي که در آن غبارهاي تيره به هوا برميخيزد و در ادامه فضايي را فراهم ميکند تا عدهاي مغرض، بر «حق»، لباس باطل بپوشانند و بر «باطل»، لباس حق.
پر واضح است که وقوع فتنه يکي از خواستهاي اصلي دشمن است چه اينکه تنها با فتنه و فضاي پرغبار آن است که ميتوان به جنگ حقيقت رفت و امام زمانه را يا به مسلخ کشاند و يا بر سر ميز مذاکره نشاند.
درباره اينکه فتنه را چگونه ايجاد ميکنند؛ گمانههاي فراواني وجود دارد. گمانههايي که ميتوان همه آنها را نيز انگارههايي درست پنداشت؛ ايجاد شبهه، بهانه جويي بر سر رخدادهاي کوچک و شايد بزرگ، ادعاهاي غلط، مظلوم نمايي و...
نگاهي به رخدادهاي قبل از تيرماه ۷۸ نيز به همين مقولات اشاره دارد. اينکه حساسيت اصلاحطلبان براي بحثي مثل «آزادي مطبوعات» بجا بود يا بيجا محل اشاره ما نيست. نکته اساسيتر درس گرفتن از فرآيندي است که تلاش ميکند مدعاي آزاد نبودن رسانهها در ايران اسلامي! را همانند مسئلهاي اصلي نمايش دهد و کار را به آنجا برساند که عدهاي با مديريت اصلاحطلبان و به بهانه اين نبودن آزادي رسانهاي به خيابانها بريزند و دست به بلوا و اغتشاش بزنند.
در سال ۸۸ اما بهانه جديدتر يعني «تقلب» مطرح ميشود. رخدادي که البته از مدتها قبل و با تشکيل ستادهاي صيانت از آرا توسط اصلاحطلبان کليد خورده بود و از صبح روز انتخابات رياست جمهوري دولت دهم، همانند يک مسئله اصلي جلوه داده شد.
اين در حالي بود که عدهاي از آگاهان سياسي معتقد بودند که نحوه تعامل سران فتنه با هواداران انتخاباتي خود در دوران رقابت نيز روشي است که قصد آن محبوبيت بيشتر يا جذب راي نيست بلکه در حال تلاش براي تربيت يک اوليگارشي بيرحم و نوعي ميليشيا است که قصد دارد با رنگ سبز به صحنه بيايد و استعدادهايي نيز در زمينه سنگ پراني و به آتش کشيدن دارد.
نکته جالب هر دو فتنه نيز يک چيز بود. نخست شبهات و حرف و حديثهاي حاشيهاي که به عنوان مقوّم شبهه اصلي عمل ميکرد و دوم نيت شوم اصلي که پس از مدتي بروز نمود و آن، عزم جزم هر دو فتنه بروز کرده براي انهدام اصل نظام بود.
به اذعان تمامي کارشناسان سياسي و امنيتي و حتي با استناد به اعترافات عناصر دستگير شده در هر دو فتنه و يا فراريان آنها؛ ميتوان با قاطعيت اين نکته را بيان کرد که عزم اصلاحطلبان در هر دو فتنه اشاره شده، منها کردن و انهدام اصل ولايت فقيه از نظام جمهوري اسلامي ايران بوده است.
مخالفتي که ممکن بود يا پردهاي شبيه به عاشورا را انتخاب کند و يا پرده بعدي يعني ماجراي صلح امام حسن(ع) را.
«اصلاحات»
اساس تفکر اصلاحات همانگونه که از شواهد و اسناد پيداست و همانطور که چهرههاي وابسته به اين جريان اذعان کردهاند بر «ليبراليسم» استوار است. مقولهاي که ميانهاي نه با انقلاب ما دارد و نه با اسلام ناب ما.
البته نبايد از نظر دور داشت که ليبراليسم به سبب انعطاف شيطنت آميزي که دارد به راحتي با اسلام سکولار، اسلام آمريکايي و هر نوع اسلامي که با «اسلام ناب» در تنافي باشد کنار ميآيد اما آب آن هيچگاه با اسلام ناب در يک جوي نخواهد رفت و اين نکته مصرّح بدان معناست که اصلاحات هيچگاه با نظام جمهوري اسلامي ايران و ولايت فقيه سر آشتي پذيري نخواهد داشت.
خواه از سوي آنهايي که در مبدا اصلاحات نشستهاند و خود به آنچه ميکنند، آگاهاند و خواه از سوي آنها که نادانسته قباي اصلاحطلبي بر تن کردهاند و مدعي موافقت با اصل نظام در کنار اصلاحخواهي هستند.
فتنه روي ديگر اصلاحطلبي است
در واقع، فتنه نتيجه طبيعي حرکت کساني است که از دوم خرداد سال ۷۶ تا امروز و در فضاي جمهوري اسلامي ايران خود را اصلاحطلب ناميدهاند. آنها به دليل ماهيت متناقض ليبراليسم و اسلام ناب، خواسته يا ناخواسته به اين ورطه ميافتند که تلاش کنند تا مطالبات خود را به وسيله زور بر کرسي بنشانند.
و همين ميشود که دو فتنه ۷۸ و ۸۸ به صورتي واضح در پرونده اصلاحطلبي در ايران حک ميشود و هيچکس را ياراي پوشاندن يا محو آن نيست. اگرچه حتي تني چند از چهرههاي اصلاحطلب سعي ميکنند در رخدادي که برخي رسانههاي اصولگرا از آن با عنوان «فتنهپوشي» ياد ميکنند نسبت به پاک کردن فتنه و پاره کردن اوراقي که دو فتنه بزرگ اشاره شده را روايت کردهاند، از کتاب تاريخ اقدام کنند اما براي چشمان بيدار جامعه اين حقيقت آشکار است که اصلاحطلبي قاعدتاً از فتنه سر درميآورد و علتي هم که همواره بايد سران فتنه را در ميان اصلاحطلبان و يا چهرههاي منحرف نزديک به آنان جست، همين مسئله است.
همچنين اين نکته را نيز نبايد از ياد برد که حلقه کيان اصلاحات و آنها که به ليدر بودن در اين جريان مشهورند، خود نيز به اين حقيقت معترف و واقف هستند که مرکب مراد آنها جز با زين و يراق فتنه نخواهد تاخت و لذاست که امثال اين صحبتها را از آنان ميشنويم.
ــ ما براي طرح کردن مطالبات اصلاحات نياز به يک نسل! داريم
ــ اگر موفق شويم (... ) درصد مردم را در تهران به خيابانها بکشانيم، فاتحه نظام خوانده ميشود
ــ مقاومت! تنها راه است
ــ نظام جمهوري اسلامي ايران آفت! زده است
صحبتهاي اشاره شده مربوط به ۴ چهره مبرّز اصلاحطلب است که در مقاطع مختلف قبل و بعد از دو فتنه ۷۸ و ۸۸ بيان شده و نشاني از اين دارد که اصلاحطلبان حتي در صحبتهايشان چگونه بر نفوذهاي نرمي مثل نسل سازي! ايجاد شبهه و پرورش نيرو براي اغتشاش و بلوا و فتنه اهتمام به خرج داده و ميدهند.
و درباره ابهام
در ابتداي اين گزارشي تحليلي، اشاره کرديم که آينده اصلاحطلبان به دليل فتنه در ابهام فرو رفته است. به سخن ديگر، از هم اکنون تا هميشه در حافظه تاريخي نسلهاي ايراني ثبت و ضبط شده است که مفهوم اصلاحطلبي مساوي با مفهوم فتنه است و لا غير.
نسلهاي ايران از هماکنون تا فردا و فرداها به صورتي ناخواسته در ذهنهاي خود اينطور يافته و مييابند که عزيمت اصلاحطلبان به سمت حضور در فضاي سياسي کشور به معناي فتنهانگيزيهاي جديد و ايجاد اغتشاشاتي است که در ميانه آنها عدهاي کشته ميشوند، فرصتهاي زيادي ميسوزند و انرژي فراواني به غلط، از کشور و مردم تلف ميشود.
از ديگر سو، اصلاحطلبي هم به دليل همزيستي فطري و ضروري که با فتنه و فتنهگري دارد، نخواهد توانست از ذات خود برون بيفتد و به سمت ديگري غير از فتنه حرکت کند.
نتيجه آنکه، اصلاحطلبان به «خوارج سياسي» تبديل شدهاند که هر نسل نويي که در قاموس ايران اسلامي به رشد و تکامل ميرسد پروندههاي خروج آنها عليه اسلام و نظام و مردم را در پيش روي خود گشاده ميبيند و به تامل در اين پروندهها ميپردازد.
آينده اصلاحطلبان به دليل اشارههايي که مطرح کرديم با ابهام مواجه است و بايد گفت که آنها بيش از هر کس ديگري به اين ابهام واقفند.وقوفي که آنها را براي چينش يک راهبرد يا راهبردهاي جديد در کنار هم مينشاند تا بتوانند حيات سياسي خود را حفظ کنند.
حيات سياسي اصلاحطلبان در آينده
اصلاحطلبان به دلايلي که واضحترين آنها «تلاش ذاتي براي فتنهگري» است طي دو دوره قبلي مجلس شوراي اسلامي و مجلس فعلي با ناکامي مواجه بودهاند. اين کارنامه البته در دولت قبلي و دولت فعلي و همچنين در شوراهاي شهر نيز تکرار شده است.
اين در حالي است که معدود عناصر اصلاح طلب راه يافته به نقاط اشاره شده نيز همواره مجبور بودهاند به صورتي تلويحي راه خود را از راه سران فتنه و ديگر اصلاحطلبان جدا نشان دهند و با محکوم کردن فتنه و اغتشاش اينطور بيان کنند که با ساير همقبيلههاي خود فرق دارند.
ناکاميهاي اشاره شده که قسمت اعظمي از آنها قبل از سال ۸۸ رخ دادهاند را نيز البته بايد به کارنامه سياه فتنه اضافه کرد. فتنهاي که بزرگي آن سبب شد تا نقاب تزوير از چهره بسياري از اصلاحطلبان و رهبران آنان برافتد و هماينک اين عده يا در زندانند و يا در افواه عمومي به سران فتنه و فتنهگر مشهورند.
مداقّه در کارنامه اشاره شده و رخدادهاي پس و پيش آن اينطور ميگويد که اصلاحطلبان لااقل تا مدتي مديد در سپهر سياسي ايران و در عرصه اجرا جايگاه دندانگيري نخواهند داشت. و البته اين فرض خوشبينانه را بايد در کنار فرضي ديگر مشاهده کرد که احتمال «موت سياسي» را نيز براي اصلاحطلبان، احتمالي قوي ميداند.
يک ذهن منطقگرا اينطور ميگويد که همواره بايد در پي رفع بزرگترين خطر بود و لذا دستور کار اصلي اصلاحطلبان تلاش براي جلوگيري از موت سياسي است. تلاشي که به ويژه در انتخابات آتي رياست جمهوري با تاکيد بر گزينه حداقلي از سوي آنان جلوهگر خواهد شد.
آنها اگرچه با دو، سه کانديداي مبرّز به صحنه خواهند آمد، اما نقطه کانوني آنها حمايت خفي و جلي از يک کانديداي اصولگرا خواهد بود که به احتمال زياد در انتخابات آتي منهاي اينکه برنده يا بازنده باشد؛ تا حد زيادي در افواه عمومي مطرح خواهد شد.
اين اقدام که سينگالهاي رسيده از درون اردوگاه چند تکه شده اصلاحطلبان نيز آن را تاييد ميکند، يگانه راهيست که تضمين کننده حيات نباتي اصلاحطلبان و ضامن ناميرايي کامل خوارج سياسي است.
صادق زيباکلام چندي قبل در گفت وگو با روزنامه اصلاحطلب اعتماد گفته است:
«من معتقدم هرکدام از نيروهاي اصلاحطلب که کانديدا شوند حتي اگر به پيروزي در انتخابات هم دست يابند نخواهند توانست کار چنداني در جهت محقق کردن اهداف اصلاحطلبانه انجام دهند. به همين دلايل است که به گمانم حمايت اصلاحطلبان از يک کانديداي اصولگراي معتدل و ميانهرو گزينه بهتري براي نحوه ورود آنها به انتخابات خواهد بود.»
همچنين، رخدادهاي اشاره شده در حالي است که موت سياسي اصلاحطلبان از سمت و سوهاي ديگري نيز در حال رخ دادن است. ظهور و بروز کساني که اصلاحطلبي را منهاي رويکردهاي ليبرالياش دوست دارند، اين روزها تبديل به يکي از دغدغههاي اصلي اصلاحطلبان شده است.
پديدهاي که از آن با عنوان «اصلاحطلبان جديد» ياد ميشود و ميرود تا در کنار ناکاميهاي پياپي سياسي؛ اصلاحطلبان را براي هميشه تاريخ در فرمولي به نام «خوارج سياسي» جاي دهد.
فتنه نتيجه طبيعي حرکت کساني است که از دوم خرداد سال 76 تا امروز و در فضاي جمهوري اسلامي ايران خود را اصلاحطلب ناميدهاند.آنها به دليل ماهيت متناقض ليبراليسم و اسلام ناب، خواسته يا ناخواسته به اين ورطه ميافتند که تلاش کنند تا مطالبات خود را به وسيله زور بر کرسي بنشانند.