به گزارش مشرق، «در دو هفته عملیات امدادرسانی بعد از حادثه تلخ متروپل، همه ایران را می توانستی در آبادان ببینی. نیروهای داوطلب از سراسر ایران آمده بودند و هرکس هر کاری از دستش برمی آمد، دریغ نمی کرد.» عضو خانه طلاب جوان قم، این را می گوید و اضافه می کند: «برخلاف بدخواهان آن طرف آبی که در ماجرای متروپل، کاری جز سمپاشی و ناامید کردن مردم انجام ندادند، در واقعیت این میدان، مردم و مسئولان، زن و مرد، پیر و جوان، مسلمان و مسیحی و ... همه با هم، دوشادوش هم، بدون منت و چشمداشت و به عشق وطن پای کار آمدن و به جای حرف زدن، خدمت کردند. عاشق واقعی وطن، این انسان های گمنام اما بزرگ هستند.»
نیروی جهادی، نمی خوابد؛ خوابش می برد...
در میان صحبتهای حجت الاسلام «حسین کاظم زاده»، قلاب ذهنم روی عبارت «مسلمان و مسیحی» گیر می کند. و نگاهم آنقدر پرسئوال است که بی آنکه بپرسم، می گوید: «یک روز صبح در مسجد قائم(عج) در نزدیکی ساختمان متروپل که محل اسکان و استراحت جهادی ها بود، داشتیم صبحانه میخوردیم که دیدیم آقایی وارد مسجد شد. خستگی از سر و رویش میبارید. آمد رو به روی ما نشست اما از شدت خستگی، در همان حالت نشسته خوابش برد! به قول یکی از رفقا، نیروی جهادی نمی خوابد؛ خوابش می برد... از دور و بری ها که درباره اش سئوال کردم، گفتند: تمام دیشب مشغول آواربرداری بوده و الان برای استراحت آمده. منتظر ماندم و وقتی بیدار شد، کنارش نشستم و سر صحبت را باز کردم.
خودش را «پاپاچیان» معرفی کرد و گفت: «ما یک گروه 12 نفره هستیم که در یک معدن در اطراف کرج کار می کنیم. وقتی شنیدیم ساختمان متروپل ریزش کرده، طاقت نیاوردیم و از مسئول مان خواهش کردیم با آبادان تماس بگیرد و هماهنگ کند تا ما هم بتوانیم برای کمک برویم. به خودش هم قول دادیم در مدتی که در کرج هستیم، دو سه شیفته و شبانه روزی کار کنیم تا نبودن هایمان را در روزهای بعد جبران کند. وقتی خبردار شدیم مسئولان عملیات امدادرسانی متروپل با حضور ما موافقت کرده اند، خیلی خوشحال شدیم. انگار دنیا را به ما داده بودند. خلاصه به صورت خودجوش، با دو تا بیل مکانیکی فوق سنگین، چهار تا کامیون و شش تا لودر به آبادان آمدیم، آن هم فقط هم به عشق کشورمان و مردم آبادان. این چند روز که اینجا هستیم هم، داریم با عشق کار می کنیم.»
از معدن کارِ ارمنی تا خادم داوطلب تازه مسلمان
برای راوی این داستان، فقط روحیه جهادی آقای پاپاچیان نبود که جذابیت داشت. تمام رفتار و سکنات آن راننده بی ادعای بیل مکانیکی، برای او و رفقایش شده بود کلاس درس: «آدم جالبی بود این آقای پاپاچیان. شنیدیم با اصرار و التماس، همه را راضی کرده که هزینه گازوییل مصرفی بیل مکانیکی اش را خودش بپردازد! حتی حاضر نبود از ناهار و شامی که برای جهادی ها و نیروهای امدادی تهیه می شد، استفاده کند. با اینکه غذا و خوراکی آنجا فراوان بود، خودش غذا تهیه می کرد. استدلال جالبی هم برای این کارها داشت. می گفت: «می خواهم این کار، خالص برای خدا باشد. دلم میخواهد صفر تا صدش را به نام خودم بنویسند.»
همه این نکات جذاب اما انگار، مقدمه بوده برای روایت اصل ماجرا. حاج آقا کاظم زاده مکثی می کند و می گوید: «اسم پاپاچیان، ذهن را به سمت هموطنان اقلیت مذهبی می برد. حدس مان درست بود. گروه 12نفری معدن کاران اعزامی از کرج، همگی ارمنی بودند اما آقای پاپاچیان، در میان آنها استثنا بود. او کمتر از یک سال قبل، مسلمان شده بود. خودش می گفت: «در ایام فاطمیه سال گذشته، توفیق پیدا کردم در هیئت، شیعه شدم.» هنوز هم وقتی آن روایت ها درباره شوق خدمت و خلوص آقای پاپاچیان را در ذهنم مرور می کنم، برایم جالب و عجیب است که یک تازه مسلمان چنین روحیه جهادی داشته باشد.»