کد خبر 124744
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۳:۰۲

اين فالگير شياد معجوني به دستم داد و گفت آن را داخل غذاي شوهرم بريزم تا مشکلاتم رفع شود. اما حميد به محض خوردن اين مايع بيهوش شد و تا نزديکي مرگ پيش رفت. خدا رحم کرد زود او را به بيمارستان رسانديم.

به گزارش مشرق به نقل از خراسان، قصه پر غصه دعواي عروس و خواهرشوهر هر روز در گوشه کنار شهر ما تکرار مي شود و آتش مشکلات و اختلافات زيادي را شعله ور مي کند.در اين شماره از بررسي حوادث به سرگذشت زن جواني اشاره مي کنيم که از پس مشکلات ارتباطي با خواهر و مادرشوهرش برنيامده است و براي حل مسئله زندگي خود بدترين راه ممکن را انتخاب کرده است. اظهارات اين زن جوان درس عبرتي است براي تمام مادرشوهرها و خواهرشوهرها و همچنين عروس هاي جوان تا قفل مسائل و اختلافات را با کليد مهارت هاي زندگي حل کنند و به بيراهه نروند.در اين داستان زني به نام حميده براي انتقام گيري از عروس خانواده، زمينه ارتباط نامشروع برادرش را با يکي از دوستانش برقرار کرد و... .

همسر برادر حميده که با اعلام شکايت خانواده اش به کلانتري ۱۵ مشهد احضار شده بود در گفت وگو با کارشناس مشاوره و مددکاري اجتماعي کلانتري گفت: خواهرشوهرم دست بردار نبود و هرچه سعي و تلاش کردم با او کنار بيايم نتيجه اي نگرفتم. موضوع را با مادرشوهرم مطرح کردم تا بلکه راهي نشانم بدهد اما مادر حميد ابرويي بالا انداخت و گفت: تو خواهرشوهر بدجنس نديده اي و نبايد بخواهي سر هر مسئله اي گلايه کشي راه بيندازي.

او معتقد بود چون حميده از شوهرش طلاق گرفته، همه ما بايد به نوعي تحملش کنيم و فرصت بدهيم تعادل روحي و رواني خودش را پيدا کند.من که به زندگي ام خيلي علاقه مند بودم و نمي خواستم اسمم به بدي دربيايد نصيحت هاي مادرشوهرم را گوش دادم و کوتاه آمدم اما حميده همچنان حسادت و حساسيت نشان مي داد و هميشه جلوي اعضاي خانواده با لحني تحقيرآميز مي گفت: اين عروس خانم، برادرم را از خانواده اش جدا کرده است و فکر مي کند مالک بي چون و چراي حميد است.زن جوان افزود: هرچند نيش و کنايه هاي حميده زهرآلود بود اما در برابر تمام اين نيش و کنايه ها صبر و تحمل به خرج دادم و چيزي نگفتم.

من مدام به خودم اميدواري مي دادم که بالاخره مشکلاتم رفع خواهد شد ولي هرروز که مي گذشت رفتار حميده، بدتر و بدتر مي شد و او به نوعي مي خواست انتقام ناکامي هايي را که در زندگي زناشويي داشته است از من بدبخت بگيرد.

در اين شرايط دچار افسردگي شديدي شده بودم و واقعا نمي دانستم چه خاکي بر سرم بريزم. از يک طرف مادرشوهرم مرا متهم مي  کرد که راه سازش و برقراري ارتباط با دخترش را پيدا نکرده ام و از طرف ديگر مادرم با وجود آن که خيلي برايم حرص و جوش مي زد مي گفت: صبر کن تا ببينيم چه اتفاقي خواهد افتاد.

زن جوان آهي کشيد و افزود: روزهاي سرد و بي روح زندگي ام در حالي سپري مي شد که شوهرم نيز از خواهرش طرفداري مي کرد و اجازه نمي داد حتي يک کلمه درباره حميده حرف بزنم. همسرم تصور مي کرد من مي خواهم خواهرش را تحقير کنم و براي همين هم در اين باره حساسيت بسيار شديدي از خود نشان مي داد.
خواهرشوهرم از من انتقام گرفت

آتش اختلافات من و خواهرشوهرم از حدود يک سال قبل و در پي درگيري لفظي شديدي که بين ما به وجود آمد، شعله ور شد و متاسفانه همسرم نيز در اين معرکه از خواهرش طرفداري کرد و با اين اشتباه شوهرم، حس حسادت و حساسيت حميده نسبت به من به تنفر و بدبيني تبديل شد.

مدتي از اين ماجرا گذشت و من متوجه تغيير رفتار و حرکات شوهرم شدم. او دير به خانه مي آمد و حال و حوصله اي براي حرف زدن و بيرون رفتن نداشت. هر موقع هم مي خواستم چيزي بگويم با جملاتي تحقيرآميز مي گفت: حيف من از تو، چون قدر زندگي ات را نمي داني و ...

اين حرف ها خيلي مرا به شک و ترديد انداخته بود و به همين دليل تصميم گرفتم موضوع را پي گيري کنم.

من با اندکي تعقيب و مراقبت فهميدم خواهرشوهرم زمينه ارتباط مخفيانه اي را بين حميد و يکي از دوستان قديمي اش که خانمي مطلقه است برقرار کرده است.

با روشن شدن اين واقعيت تلخ باز هم صبر و تحمل به خرج دادم و سعي کردم محبتم را نسبت به حميد بيشتر از پيش کنم. اما نتيجه اي نگرفتم و از روزي که در اين باره با شوهرم صحبت کردم او خيلي جدي و بي شرمانه گفت: مي خواهد از جواني اش لذت ببرد و نمي خواهد زود پير بشود.

من باز هم تحمل کردم و صدايم در نيامد، ولي او از مدتي قبل با تهديد و توسل به زور مجبورم مي کند همراه خواهرش و همان زن جوان براي تفريح و گردش به اين طرف و آن طرف بروم.

واقعا از اين شرايط خسته شده بودم و نمي دانستم چه کار کنم. من به پيشنهاد يکي از آشنايان به سراغ يک فالگير رفتم و در دو جلسه حدود ۳۵۰ هزار تومان پول پرداخت کردم.

اين فالگير شياد معجوني به دستم داد و گفت آن را داخل غذاي شوهرم بريزم تا مشکلاتم رفع شود. اما حميد به محض خوردن اين مايع بيهوش شد و تا نزديکي مرگ پيش رفت. خدا رحم کرد زود او را به بيمارستان رسانديم.

زن جوان اشک هايش را پاک کرد و گفت: متاسفانه الان هم من متهم هستم و همه تقصيرها را بايد به گردن بگيرم.

اي کاش شوهرم کمي منطقي تر فکر مي کرد و ما براي رفع مشکلات و اختلافات خود به مشاوره مي رفتيم تا به اين جا نمي رسيديم. حميد الان معتقد است قصد کشتنش را داشته ام و مي گويد حاضر نيست حتي يک لحظه با من زير يک سقف زندگي کند. نمي دانم چرا سرنوشتم به اين جا ختم شد. من قرباني گرفتاري روحي خواهرشوهرم و رفتارهاي نادرست همسرم و ندانم کاري خودم شدم. اي کاش شوهرم و مادرش به جاي حمايت بي چون و چرا از حميده، راه درست و منطقي براي رفع مشکلات و جلوگيري از به وجود آمدن حس بدبيني و تنفر بين ما که تقريبا همسن هستيم پيدا مي کردند تا کارمان به اين جا کشيده نمي شد.

البته من هم بايد به مراکز مشاوره مي رفتم و ر اه حل درست را انتخاب مي کردم چون اگر شوهرم جان خودش را از دست مي داد هرگز نمي توانستم خودم را ببخشم.

زن جوان در پايان گفت: من از رمال شياد شکايت کرده ام و به اين نتيجه رسيده ام که هرکس به اين افراد دروغگو اعتماد کند، اشتباه محض کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس