کد خبر 1246686
تاریخ انتشار: ۲۶ تیر ۱۴۰۰ - ۲۲:۵۲
ماشین تشریفات فرمانده مشهور سپاه چه بود؟

جلوی استانداری همدان، حاج حسین، قبل از اینکه پیاده شود، گفت: «میرزاخانی، من می‌روم جلسه و یک ساعت دیگر می‌آیم.»

به گزارش مشرق، «مردادماه ۸۰ صبح زود، بین خواب و بیداری بودم که زنگ تلفن خانه خواب را از سرم پراند. گوشی را که برداشتم صدای آقای همدانی کاملاً هوشیارم کرد.

- آقای میرزاخانی، برادر، هنوز که خوابیدی!

- نه حاج آقا. در خدمتم. امری باشد؟

- یک کار فوری دارم. سریع با ماشین خودت را برسان منزلمان.

آن طور که حاج حسین بر سریع رفتنم تاکید کرد، با خودم گفتم: «حتماً حاج آقا کار کوچکی دارد.» به همین علت سریع لباس ساده‌ای پوشیدم و با دمپایی سوار خودروی ژیان شدم و به طرف خانه ایشان حرکت کردم. پنج دقیق بعد، جلوی خانه حاجی بودم.

یک ماشین تویوتا هم داشتم که آن شب در محل کار مانده بود. همیشه حاجی را با آن خودرو این طرف و آن طرف می‌بردم. ولی آن روز، چون حاج حسین عجله داشت دیگر نرفتم به محل کار تا تویوتا را بیاورم. البته، خودم خجالت می‌کشیدم حاجی را با ژیان این طرف و آن طرف ببرم.

حاج حسین با لباس کامل نظامی، مثل همیشه، تمیز و اتوکشیده، با آن دو درجه و مدال فتحش، از در خانه بیرون آمد. محو ابهت حاج حسین بودم و با خودم فکر می‌کردم: «چقدر این لباس به حاج حسین می‌آید! خیلی زیبا شده است.» ناگهان یادم آمد که حاجی این لباس‌ها را فقط برای جلسات رسمی می‌پوشد. باخودم گفتم: «وای خدای من ... حالا چه کارکنم با دمپایی و ماشین ژیان؟» فکر کردم: «حاج حسین الان من را سرزنش می‌کند.»

سریع از ژیان پیاده شدم. حاج حسین یک نگاه به ظاهر من و دمپایی‌ام کرد و یک نگاه به ژیان. بعد تبسمی شیرین بر لب آورد و سریع، بدون اینکه حرفی بزند، سوار ژیان شد.

- میرزاخانی جان. سریع برو استانداری. یک جلسه مهم دارم.

اسم استانداری که به گوشم رسید، عرق سردی بر پیشانی‌ام نشست. دلم لرزید. با خودم گفتم: «خدای من، با این وضع و این ماشین چطور برم روبه‌روی استانداری؟! خودم خجالت می‌کشم؛ وای به حال حاج حسین!»، اما جالب بود که حاج حسین یک کلمه هم درباره این مسائل صحبت نکرد. من هم جرئت نکردم حرفی بزنم.

جلوی استانداری همدان، حاج حسین، قبل از اینکه پیاده شود، گفت: «میرزاخانی، من می‌روم جلسه و یک ساعت دیگر می‌آیم.»

یک ساعت بعد، دیدم حاج حسین همراه دیگر مسئولان همدان از استانداری خارج شد. هر یک از آن‌ها به طرف خوردوهای مدل بالای خود رفتند. حاج حسین هم بدون هیچ شرمندگی و خجالتی آمد و سوار ژیان شد.

در راه بازگشت، حاج حسین هیچ حرفی در این زمینه نزد. من خیلی خجالت می‌کشیدم. خواستم در این باره حرفی بزنم و معذرت خواهی کنم که گفت: آقای میرزاخانی ... دنیا محل گذر است نباید به فکر دنیا باشید. ضمنا ماشین شما با همه آن ماشین‌ها فرق می‌کرد به این می‌گویند ماشین تشریفات!»

خاطره‌ای از محمود میرزاخانی

برگرفته از کتاب «ساعت شانزده به وقت حلب»؛ روایت‌هایی از زندگانی شهید حسین همدانی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 6
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • فامیل دور IR ۰۰:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۲۷
    15 1
    سردار بینظیر حق این انسان ها شهادته خوشا به سعادتشون
    • دیدگا IR ۱۱:۲۰ - ۱۴۰۰/۰۴/۲۷
      1 0
      رحمت خدا بر او باد... ایکاش برخی فرماندهان و مسئولین دیگر هم راه و روش و منش این شهدا رو سرلوحه کاراشون میکردن!! چند وقت پیش برای کاری رفته بودم جایی که ناگهان خروج کاروان تشریفات از مقر همه نگاهها رو به خودش جلب کرد!! هفت هشت ده تا خودروی لوکس مشکی جنسیس و بنز یک شکل و انتهای کاروان هم یه شاسی بلند مشکلی و ... ژیان؟!! معععععع
  • IR ۰۱:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۲۷
    14 1
    طوبی له و حسن مآب
  • IR ۰۸:۳۵ - ۱۴۰۰/۰۴/۲۷
    7 0
    َشفاعت این سردار دلها نصیب من روسیاه باد
  • IR ۰۹:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۴/۲۷
    5 0
    رضوان الهی بر او باد!
  • IR ۱۳:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۴/۲۷
    0 1
    در تعجبم از اینکه به جای اینکه مسئولین که از جیب مردم ارتزاق می‌کنند تا به مردم خدمت کنند در نتیجه عقلا و شرعا باید در حد متوسط به پایین جامعه زندگی کنند چرا از اینکه تجملاتی زندگی می‌کنند از این مردم خجالت نمی کشند!!!! بابا آقای مسئول آقای کارمند دولت تو از پول مالیات و نفت که هر دو مال مردم است حقوق میگیری پس باید در حد مردم ضعیف زندگی کنی تا برای قدرت گرفتن آنها و بعد بهبود زندگی خودت تلاش کنی‌. حالا اونقدر این مسئولین تجملاتی شده اند که وقتی یک عزیز دل شهید را ساده زیست میبینیم تعجب میکنیم!!!!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس