
ايشان زمانی که وارد دوران راهنمايی شد به شدت از اختلافات طبقاتی جامعه رنج ميبرد و دوست داشت هر چه دارد به بينوايان اهدا نمايد وبه بچه هايی که از نظر درسی و مالی ضعيف بودند،کمک درسی و مالی کند.
او پس از طی اين دوران وارد هنرستان شد و در رشته راه و ساختمان مشغول به تحصيل شد. ايشان در سالهای اوج مبارزه ملت مسلمان ايران با رژيم منحوس پهلوی همواره در راه اين مبارزات تلاش مینمود و يک لحظه آرام نمینشست تا اينکه انقلاب شکوهمند اسلامیايران به پيروزی رسيد و او که عاشق امام (ره)بود،همراه با اولين گروه به عضويت سپاه پاسداران در آمد و در صف سبز پوشان انقلاب اسلامیقرار گرفت.
ناگفته نماند که شهید همپای انقلابیون گرمابخش مبارزات در مسجد پرطپش صبوری قائمشهر بود. پس از پیروزی انقلاب نیز، با توجه به موقعیت ویژه شهرستان قائمشهر و فعالیت گروه های ضد انقلاب، شهید بهداشت، یکی از عناصر اصلی مبارزه با این گروهها بوده است. ایشان در فاصله زمانی ۶۰ - ۵۹ مسئول یکی از تیم های عملیاتی در سپاه قائمشهر بود. فعالیت در پادگان شیرگاه جزو کارهای اصلی و ویژه شهید در این ایام بود. آموزش نیروهای تحت امر و آماده سازی آنها برای مقابله با گروههای معاند و همچنین اعزام به جبهه دغدغه شبانهروزی شهیدبهداشت در این سالها بود.
«سردار شهيد ناصر بهداشت»با آغاز جنگ تحميلی به مناطق عملياتی اعزام شد و در مسئوليت های مختلف با دشمن بعثی به مبارزه پرداخت و در اين راه بارها مجروح شد، اما جراحات وارده مانع از ادامه مبارزه نشد و همچنان در خط مقدم جبهه،حضوری چشمگير داشت.
شهید نماینده منطقه۳ در مریوان بود. ايشان پس از مدتی، بهدليل نشان دادن لياقت، شجاعت و درايت نظامی، از سال ۱۳۶۱فرماندهی گردان حمزه سيد الشهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا عليهالسلام را پذيرفت و عاشقانه در مسئوليت جديد با نيرو های تحت امرخويش حماسه ای بزرگ را رقم زد.شهید همزمان با فرماندهی گردان حمزه، مسئول محور چنگوله – مهران نیز بود.
اوج دلاوری شهید در عملیات والفجر۶ با گردان حمزه به ثبت رسیده است. شهید در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۴ در ارتفاعات قلاویزان در کمین دشمن به شهادت رسید و جنازه ایشان حدود ۱۰ روز مفقود بود و با تفحص همرزم و دوست دیرین شهید، سردار شهید جعفر شیرسوار، شناسایی شد.
غصه دار مادر پهلو شکسته
در سال ۱۳۶۳،يک روز که با تويوتای گردان،بههمراه سردار شهيد «بهداشت» بهطرف خط مقدم حرکت کرديم،از من سوال کرد:حاجی!برای دخترت چه اسمیانتخاب کردی ؟ گفتم «کوثر» چشمان او با شنيدن نام «کوثر» پر از اشک شد و مخفيانه گريه ميکرد.گريه های مخفيانهاش پس از چند لحظه ای آشکار شد و در حالي که زمزمه «يا زهرا يا زهرا!...» بر لب داشت،اشک میريخت و گاهی نيز چنين میگفت: «حاجی!چه اسم قشنگی!»و آنجا بود که براي مظلوميت زهرای اطهر سلام الله عليها گريه ميکرد و مرثيه ميخواند وعاشقانه برای مادر پهلو شکستهاش اشک ميريخت.
«عروس شهادت را در آغوش گرفت»
همسر شهید میگوید: شب خواستگاری وقتی پای صحبت به جزئيات مراسم و ازدواج کشيده شد مادرم از ناصر پرسيد که برای مراسم عقد و عروس چه لباسی بر تن کند ؟ شهيد بزرگوار در جواب مادرم فرمودند: لباسی که بتواند در روز تشييع جنازه من هم همان را بپوشد...
امام سر ناصر را بوسید
شهيد به بهداشت علاقه زيادی به ولايت و رهبری داشتند...بعد از ازدواج ما، ايشان به تهران رفتند تا با امام ملاقات کنند. اما در آنجا به او اجازه ديدار را از نزديک ندادند ولی او با اين وجود دو روز تمام در پشت در بيت رهبری بدون آب و غذا نشست تا اينکه يکی از ياران امام نزد امام رفتند وبه او گفتند که يک بسيجی برای ديدن شما آمده و دو روز است که برای ملاقات خصوصي پافشاري کرده و پشت در مينشيند. امام دستور داد که او را نزد ايشان ببرند. ناصر موفق شد با امام ملاقات خصوصي داشته باشد. امام سر ناصر را بوسيد و سخنی زير گوشش گفت. که شهيد آن را به هيچ کس نگفت. ناصر بهترين رزمنده در جبهه معرفي شد و از امام جمعه اهواز انگشتری هديه گرفت که روی عقيق آن نوشته بود: روح منی خمينی بت شکنی خمينی
روایتی از سردار حاج اکبر خنکداراز نحوه شهادت ناصر
نماينده منطقه ۳در مريوان بود. همزمان با عمليات محرم بود که بهعنوان فرمانده گردان حمزه در لشکر بودند تا زمانی به شهادت رسيدند. درچندين عمليات همراه شهيد حضور داشتم.در عمليات والفجر ۴ بود که شهيد به مجروحيت رسيدند.
در عمليات والفجر ۶ هم با شهيد حضور داشتم و بحث پيدا کردن جنازه شهيد هم پيش آمده بود.در عمليات والفجر ۴ بود که ما در شياري در پايين تپهاي حضور داشتيم. تپهاي بود که ميخواستيم از دشمن باز پس بگيريم. شهيد بهداشت با شهيد محمودي راد و... حضور داشتند.فرمانده گردان شهيد بهداشت بود.دشمن بهوسيله مکالمات بيسيم بود که متوجه حضور ما در پايين تپه شده بود.
به وسيله يک گلوله توپ آنجا را منفجر کرد، ۲ الي ۳ نفر از بچههاي ما، در آن منطقه به شهادت رسيدند. شهيد بهداشت هم از ناحيه دست مجرو حيت پيدا ميکنند.
نحوه شهادت شهيد بهداشت: در جاده مهران - چنگوله مسئول تأمين جاده بود و يک جلسه در ايلام براي فرماندهان گردان ميگذارد درتيپ امير المومنين اين جلسه بود.شهيد همراه چند تا از همراهانش آقايان عسگري نژاد و يزداني به سمت مهران حرکت ميکنند و در مقر فرماندهي مهران شب را ميمانند.در نيمههاي شب بود که در ارتفاعات قلاويزان چند نفر با نور چراغ قوه مشاهده ميشوند.
شهيد براي شناسايي به همراه چند نفر از دوستانش به آنجا ميرود و چون در مقر نيرويي نبود، مقر هم خالي از نيرو ميماند. هنگامي که به تپه و ارتفاعات قلاويزان ميروند گروههاي مخالف نظام آنجا را محاصره کرده و در درگيري با آنها دوباره دست ديگر شهيد تيري ميخورد. خودش را زير جيپ فرماندهي دشمن قرار ميدهد و در همانجا به شهادت میرسد آقا محسن زخمیميشود و اسير ميشود ما چون اطلاعاتي از آنها نداشتيم همه جا را دنبال آنها گشتيم تا آنها را پيدا کنيم.نيروهاي ثابت گردان حمزه را در گروههاي ۱۰ نفره تقسيم کرديم تا آنها را پيدا کنند. بعد از ۳ روز بود که مهران پرستش در مقر مهران دوربين ميزند و بالاي ارتفاعات قلاويزان يک چيزي شبيه چهار گوش مشاهده ميکند. مثل ماشين بود تصميم گرفتيم که به آنجا برويم و در آنجا بود که جنازه شهيد بهداشت و ديگران را مشاهده کرديم.
تصميم گرفتيم که پلاستيکي بزرگ گرفته و شهيد را در داخل آن بگذاريم تا به پايين ببريم چون جنازهها را کرم گرفته بود، در اثر تکان دادن امکان داشت جنازه تکه تکه شود.جنازهها سمپاشی هم شد.ماشين را هل داديم تا جنازه داخل پلاستيک افتاد. بعد از ۳ الي ۴ روز بود که جنازه را به پايين انتقال داديم.در حمل جنازه، شهيد گلزاده خيلی زحمت کشيد.