کد خبر 12078
تاریخ انتشار: ۷ آبان ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۹

خنده ناتمام مشايي، خواست حضار براي پايان سخنراني رحيمي و استفاده از فرمايشات رهبري،نامه نويسي قمي ها و سخنان رهبري به يک طلبه بخشي از حواشي مراسم هيأت دولت با رهبر انقلاب بود.

به گزارش مشرق ، پايگاه‌ اطلاع‌رساني دفتر حفظ‌ و نشر آثار حضرت‌ آيت‌الله العظمي خامنه‌اي گزارشي از حاشيه ديدار رهبر معظم انقلاب اسلامي با مسئولان اجرايي قم که با حضور اعضاي هيئت دولت برگزار شد را به قلم «مهدي قزلي» منتشر کرده که مشروح آ‌ن در ذيل مي‌آيد:
صبح چهارشنبه ديدار رهبر با مسئولان اجرايي استان قم بود. مسئولان اجرايي هم يعني همه. از استانداري گرفته تا شهرداري و نيروي انتظامي و... و همه آنهايي که به نحوي با مردم قم سر و کار دارند. اين جلسه يعني سفر قم رهبر دارد تمام مي‌شود، چون مسئولان تقريباً آخرين گروهي هستند که به ديدار رهبر مي‌روند. جلسه هنوز شروع نشده بود که وزرا يکي يکي داخل شدند. معلوم است صبح جلسه هيات دولت بوده و آنها بعد از جلسه آمده‌اند مثل بقيه در جلسه عمومي. در سفرهاي استاني رهبر رسم بر اين است که هيأت دولت بدون رئيس جمهور بيايد. استاندار و معاون اول رئيس جمهور گزارش‌هايي به رهبر دادند. هر بندي را مي‌خواندند حضار صلوات مي‌فرستادند که يعني بس است و ما مي‌خواهيم رهبر صحبت کند. حالا گزارش معاون اول رئيس جمهور در ظاهر بايد به کام قمي‌ها مي‌بود: خانه‌دار شدن قمي‌ها از شهري و روستايي، حل شدن مشکل آب شرب، قطار سريع‌السير تهران-قم و... ولي حضار مي‌خواستند رهبر صحبت کند.
از وسط‌هاي جلسه ما بيرون آمديم و رفتيم سمت حسينيه امام خميني رهبر در قم؛ نزديک ميدان صفاييه.
اطراف دفتر رهبري در قم مغازه باز بود. تعدادي از مردم نشسته بودند و نامه مي‌نوشتند. صحنه نامه نوشتن مردم براي حل مشکلات‌شان هميشه برايم دردآور بوده چون حداقل 2 موضوع براي آدم روشن مي‌شود. يکي اينکه مشکلاتي هست و دوم اينکه راهي براي حل‌شان پيدا نشده که مردم مجبور مي‌شوند نامه مستقيم بنويسند. از بين مردم که گذشتيم، به لطف هماهنگي‌هاي قبلي داخل شديم. قرار بود جلسه هيأت دولت با رهبر باشد و البته ناهار. فکر نمي‌کنم ديگر جلسه‌اي باشد چون وزرا صبح جلسه عمومي آمدند و معاون اول هم گزارش داد.
داخل حسينيه که ‌شديم بعضي رفتيم براي وضو گرفتن. کار احمقانه‌اي است ولي ليطمئن قلبي آب لوله‌کشي را مزمزه کردم که شور باشد! با آب شور وضو گرفتم و وارد حسينيه شدم. کف حسينيه مثل حسينيه تهران زيلو نيست، فرش‌هاي ماشيني يک‌دست و درازي است که عرض يک متر دارند و طولِ طولاني و رويشان نقش سجاده تکرار شده است.
ديوارهاي حسينيه تا بالاي کمر يک آدم با قد متوسط سنگ شده (به سبک قمي‌ها) و بقيه‌اش تا سقف گچ است؛ بدون رنگ. روي ديوار سمت قبله حسينيه هم يک پرده سرمه‌اي رنگ بلند نصب است.
وزرا ساعت 12 آمدند و مسئولان اجرايي ما را چند بار جابه‌جا کردند تا براي آنها جا پيدا کنند. آخر سر هم ما را که قيافه‌مان برايشان آشنا بود، بردند پشت پانل‌ها. اولش خورد توي ذوق‌مان؛ من و دو نفر ديگر، ولي وقتي رهبر از همان جا آمد و رفت براي نماز و با ما سلام عليک کرد، اخم‌مان باز شد.
الله اکبر و بسم الله و نماز شروع شد. بعد از نماز رهبر نشستند روي صندلي هميشگي و کمي ذکر و بعد با يکي دو نفر در صف اول چيزي گفتند به لبخند، و کلمه‌ ناهار را توانستم لب‌خواني کنم. چند لحظه بعد رهبر بلند شدند و بقيه هم به تبع. ايشان از همان جا که ما بوديم دوباره برگشت و ما هم پشت سرشان و قاطي وزرا رفتيم عقب حسينيه که سفره‌ها پهن بود. نشستم کنار ستوني که از يک طرف پناه داشته باشم. لاريجاني و معاون اول و استاندار با راهنمايي مسئولان جلسه نشستند کنار ميز غذاي کوچک رهبر. ما شروع کرديم به ناخنک زدن و خوردن سبزي و نان و ماست و رهبر بدون اين‌که چيزي بخورد سر مي‌گرداند و به تکان سر با جماعت خوش و بش مي‌کرد. وزير بهداشت بعد از اين‌که صحبت‌هاي آرام معاون اول تمام شد، با خوشحالي تمام آمد کنار صندلي رهبر و چند جمله گفت و شنيد و برگشت سر جايش. کم کم از پشت پرده بشقاب‌هاي استيل خورش و بعد ديس‌هاي برنج وارد مجلس شد. اين خورش را به حال نديده بودم.
بغل دستي‌ام به نفر کناري‌اش گفت: آقاي فلاني مردم توي جلسه براي مسأله آب چنان صلواتي فرستادند که وظايف شما سنگين‌تر شد. بعد تکه ناني را ماستي کرد و گذاشت توي دهانش و ادامه داد: اگر حل بشه خيلي خوبه.
يکي از مسئولان اجرايي بيت طلبه جواني را سر سفره جابه‌جا کرد. طلبه سرگردان بود کجا بنشيند. رهبر پرسيد: چرا سر پا ايستاديد. طلبه گفت: مثل اين‌که بايد جايم را عوض کنم، مي‌شه از پشت سر شما رد شوم. رهبر گفت: برو. هيچ آدابي و ترتيبي مجوي.
طلبه رد شد و رهبر ادامه داد: هر چه مي‌خواهد دل تنگت... بخور!
مشغول خوردن شديم و طبق معمول کنار صندلي رهبر يک نفر نشسته و مشکلاتش را حل و فصل مي‌کند. يکي از وزرا جلو مي‌آمد تا با رهبر صحبت کند که محافظي با ادب خواهش کرد بگذارد براي بعد از ناهار. وزير هم قبول کرد و برگشت. به هر حال وزراي آموزش و پرورش، دفاع، بهداشت، رئيس مجلس، معاون اول رئيس جمهور و... صحبت‌هايشان را کردند.
رئيس دفتر رئيس جمهور با يکي از خانم‌هاي دولت بحثي طولاني و احتمالاً خنده‌دار را پي‌گيري مي‌کرد که خنده‌شان قطع نمي‌شد. معاون پارلماني غذايي را داد به رهبر تا تبرک کند، رهبر هم دعايي خواند. چند دقيقه بعد هم چفيه‌اي گرفت. مديران استان قم غذاي‌شان را سريع‌تر خورده بودند و هر کدام‌شان وزير مربوطه را پيدا کرده بودند و تندتند گزارش مي‌دادند و سعي مي‌کردند دستورات لازم را بگيرند.
وقتي رهبر از سر سفره بلند ‌شد مطمئن ‌شدم جلسه ديگر تمام است؛ البته اين جور جلسات معمولا تمامي ندارد. مسئولان نشسته و سر پا گپ مي‌زدند و پوشه‌هاي زير بغل‌شان را به هم نشان مي‌دادند، گاهي امضايي زير نامه‌اي مي‌گرفتند يا زير نامه‌اي را امضا مي‌کردند.
ديگر تراکم جمعيت کمتر شد. ما هم ديگر بايد مي‌رفتيم. مزه غذا هنوز زير زبانم بود. از يکي از دوستان پرسيدم: راستي فلاني خورش ناهار امروز چي بود؟ من تا حالا نديده بودم.
گفت: واقعاً تا حالا خورش سيب نخورده بودي. بين مشهدي‌ها خيلي غذاي معروفيه!
از حسينيه که بيرون آمديم، از تجمع مردمي که اميد داخل شدن داشتند، گذشتيم و سنگيني نگاه حسرت‌آلودشان را حس کرديم. کمي آن‌طرف‌تر مردم هنوز داشتند نامه مي‌نوشتند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس