3

ایران می‌رود تا آرام‌آرام به یک‫سالگی شیوع ویروس کرونا در کشور نزدیک شود. وضعیتی که با بسیاری از کشورهای جهان همسان است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


فرصت‌های سوخته‌ای که نباید تکرار شود

کمال احمدی در روزنامه کیهان نوشت:

«هیچ‌کس حق ندارد فرصت‌سوزی کند. هر فرصت مناسبی که به‌وجود می‌آید باید از آن بر مبنای منافع ملی استفاده شود.»
عبارات فوق بخشی از سخنان رئیس‌جمهور محترم در جلسه 21 آبان ماه جاری هیئت دولت است. تأکید آقای روحانی مبنی بر اجتناب از فرصت‌سوزی را به فال نیک می‌گیریم و امیدواریم این دیدگاه در محدوده «نظر» باقی نماند و به عرصه عمل پای بگذارد. چرا که طی 7 سال و چند ماه گذشته فرصت‌های ناب فراوانی را از دست داده‌ایم و برای آنکه درس و عبرتی از آن گرفته شود و فرصت‌سوزی‌ها به تکرار ننشیند، به چند نمونه از فرصت‌های نابی که برای رشد اقتصادی کشور پیش‌روی دولت قرار داشت اما با کمال تعجب و تأسف با بی‌توجهی روبرو شد ‌اشاره می‌کنیم با این امید که مورد توجه قرار بگیرد و از فرصت‌های باقی مانده بهره لازم گرفته شود:


1- فرصت ناب سوریه؛ بازاربکر سوریه خصوصا در مرحله بازسازی، شرایط ایده‌آلی برای رونق‌بخشی به واحدهای تولیدی دارد. خاصه اینکه مشوق‌های جذابی از سوی مقامات سوری برای این سرمایه‌گذاری اندیشیده شده است ازجمله اینکه طبق گفته «دیاب» رئیس‌سازمان سرمایه‌گذاری سوریه، «برای پروژه‌های سرمایه‌گذاری تا 50درصد تخفیف مالیاتی در نظر گرفته می‌شود یا اینکه هر سرمایه‌گذار می‌تواند ظرف یک هفته مجوزهای لازم را برای آغاز یک فعالیت کسب کند.همچنین مهم‌ترین نکته در قانون سرمایه‌گذاری خارجی سوریه مساوات بین سرمایه‌گذار داخلی و خارجی است و سرمایه‌گذار خارجی می‌تواند صد درصد پروژه خود را در اختیار داشته باشد. همچنین یک سرمایه‌گذار خارجی می‌تواند برای خود و خانواده‌اش اقامت اخذ کند و در صورتی که پروژه‌اش موفق نباشد ظرف شش ماه می‌تواند سرمایه خود را از سوریه خارج کند. حتی یک سرمایه‌گذار می‌تواند ۱۰ درصد از نیروی کار مورد نیاز برای پروژه‌اش را با خودش به کشور سوریه بیاورد.» همان‌طور که ملاحظه می‌شود شرایط برای سرمایه‌گذاری سودآور در سوریه و به تبع آن رونق‌بخشی به واحدهای تولیدی کشورمان آن‌هم در سال جهش تولید کاملا فراهم است. اما متاسفانه با وجود این شرایط ایده‌آل حدود 2سال است که مسئولان اجرایی به این فرصت فوق‌العاده مطلوب بی‌اعتنایی می‌کنند. حتی به گفته برخی فعالان اقتصادی، هزینه صادرات از ایران نسبت به رقبای دیگر مثل روسیه و چین پایین‌تر است و به همین دلیل ما می‌توانیم کالای بیشتری به آن کشورصادر کنیم؛ شنیده‌ها حاکی است حتی یک خط اعتباری ارزشمند حدودا یک میلیارد دلاری، برای برقراری تبادلات سهل‌الوصول‌تر و سریعتر بین ایران و سوریه ایجاد شده که متاسفانه از آن استفاده نشده است! موافقت‌نامه تجارت آزاد و خط اعتباری در حد کاغذ و امضا باقی مانده‌ و در عمل شاهد اجرای این دو توافق تجاری نبوده‌ایم. نکته عجیب اینکه از ۴۰ میلیارد دلار صادرات ایران، فقط حدود ۱۶۰ میلیون دلار مربوط به سوریه بوده و این کشور در لیست کشورهای هدف صادرات ایران تقریبا در رتبه ۴۱ است و این یعنی ما اصلا از ظرفیت سوریه استفاده نمی‌کنیم. نکته تاسف بارتر اینکه اکنون بسیاری از کشورهایی که خودشان در سوریه جنگ‌افروزی کردند و جنایات فراوانی مرتکب شدند همچون عربستان و امارات در حال حاضر با روش‌های مختلف در تلاش برای سرمایه‌گذاری در این کشور هستند. فراموش نکنیم حدود 2/5 میلیون واحد مسکونی در سوریه تخریب شده که با توجه به تجربه بسیار بالای ایران در ساخت مسکن مهر ،سوری‌ها به شدت علاقمند بهره‌گیری از این تجربه ارزشمند برای بازسازی واحدهای مسکونی هستند و سرمایه‌گذاری ما در این زمینه می‌تواند به رونق بخشهای مهمی از اقتصاد در رکود رفته ما کمک کند. خلاصه اینکه بازار سوریه اکنون مانند سفره‌ای پر از غذاست که همه تلاش می‌کنند از آن سهمی داشته باشند، اما ایران دقیقا برعکس عمل می‌کند یعنی دولت سوریه مدام تعارف می‌کند که بیا تناول کن، اما دولت ایران امتناع می‌ورزد!


2- کشورهای همسایه فرصت ناب دیگری بودند که طی سال‌های اخیر با وجود پتانسیل بالا برای همکاری و تجارت و بازار چند صدمیلیونی‌شان اغلب مورد غفلت قرار گرفتند؛ از بازار بکر روسیه و آسیای شمالی گرفته تا افغانستان و پاکستان و عراق و قطر و... که همگی هم روابط سیاسی خوبی با ما داشتند ولی ما از این زمینه مساعد، تقریبا استفاده بهینه نکردیم.حتی در مورد قطر وقتی این کشور در خرداد96با عربستان دچار مشکل شد و از سوی این کشور تحریم گردید فرصت بسیار بکری در اختیار ایران قرار گرفت تا در سایه توسعه صادرات کالا و خدمات به منابع ارزی بالایی دست یابد اما صد حیف که این فرصت هم بنا به دلایل نامعلوم و شاید هم به دلیل دلخوشی بیش از حد مسئولان دولت به برجام ، از دست رفت و عمده بازار قطر در اختیار ترکیه قرار گرفت.  «شیبانی» رئیس‌بانک مرکزی دوران اصلاحات، سال گذشته علت این فرصت سوزی‌ها را در نبود دیپلماسی اقتصادی در وزارت خارجه دانست و گفت «متاسفانه در حال حاضر ما دیپلماسی اقتصادی نداریم زیرا دیپلماسی اقتصادی این است که وزارت خارجه ما هدف اصلی را اقتصاد قرار دهد... تیم دیپلماسی ما باید تبلیغ کند و هنر این است که بتوانند کالاهای کشور را تبلیغ کنند اما عموما خود را محدود کردند و سیاسی کار می‌کنند... دنیا، دنیای سابق نیست که انگلیس فقط تولید کند و بگوید فقط من هستم. ما در این دنیای مسطح می‌توانیم مبادله و معامله کنیم و بازار خود را برای کالاها پیدا کنیم. لذا نظر ما نباید منحصراً به غرب آن‌هم به سه کشور مشخص باشد. صادرات ما به افغانستان سه برابر اتحادیه اروپا بوده... بنابراین در شرایطی که مسئولان دولت به دلیل کاهش درآمدهای نفتی به دنبال کسب درآمدهای غیر نفتی هستند بی‌شک نباید از ظرفیت بازارهای کشورهای همسایه و نیز ظرفیت ایجاد شده جبهه مقاومت در سوریه غفلت کنند. این تجربه محکی بود که نشان داد مجموعه دیپلماسی اقتصادی کشور از چابکی لازم برخوردار نیست».


3- معدن؛ فرصت ناب دیگری است که طی سال‌های اخیر با وجود ظرفیت بسیار بالای آن مورد غفلت شدید قرار گرفته است. شاید بد نیست بدانیم ایران اولین کشور غرب آسیا از نظر ذخایر معدنی است. تاکنون 68 نوع ماده معدنی با 60 میلیارد تن ذخیره قطعی در کشور شناسایی شده که با اکتشافات جدید ارزشی معادل حداقل 1400 میلیارد دلار دارد. با این حال اکتشافاتی که تاکنون انجام شده حدود هشت درصد مساحت جغرافیایی کشور و به‌طور میانگین تا عمق 10 متر است حال آنکه این عدد در جهان 100 متر است.ایران بر روی کمربند آهن، روی، سرب، مس و طلا قرار گرفته و دست‌کم 100 سال مواد معدنی برای تولید و استخراج دارد. اما با این وجود در حالی که سهم معدن از تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۱۷ در آفریقای جنوبی هشت درصد، شیلی ۱۰ درصد، استرالیا ۶ درصد و روسیه هشت و نیم درصد بوده سهم معدن در اقتصاد ایران طی سال ۱۳۹۶ کمتر از 0/7 درصد بوده است. تاسف آور اینکه بر اساس آمار بانک مرکزی این رقم در سال 91 یعنی قبل از دولت آقای روحانی 1/3 درصد بوده ولی طی پنج سال به 68 صدم درصد در سال ۱۳۹۶ کاهش یافته است!


4- مسکن‌سازی یکی دیگر از فرصت‌های ناب برای رشد اقتصادی کشور است که طی هفت سال اخیر با بی‌توجهی شدید مواجه شده است.این تغافل در حالی رخ داده که به اذعان اکثر کارشناسان و اهل فن تقریبا 100درصد مصالح و امکانات اولیه ساختمان‌سازی در داخل کشور موجود است و ما هیچ نیازی در این باره به خارج نداریم. حمیدرضا رستگار، رئیس‌اتحادیه صنف فروشندگان آهن، فولاد و فلزات استان تهران، چندی پیش در این باره گفت: «بنده به نمایندگی از سایر همکاران فعال در صنف فروشندگان آهن و فولاد خیلی محکم اعلام می‌کنم، توانایی تامین صد درصد آهن و فولاد به منظور ساخت یک میلیون واحد مسکونی بدون تزریق هیچ سرمایه در گردشی در داخل کشور وجود دارد، زیرا پتانسیل تولید آهن در کشور 60 درصد بیش از نیاز به مصرف در شرایط کنونی است. در طول هفت سال گذشته متاسفانه آمار مرتبط با فروش آهن‌آلات هیچ رشدی موثری را تجربه نکرده است و از مقادیر فروش آهن در حال حاضر، بخش اندکی به حوزه مسکن تعلق دارد. تولید آهن و فولاد کشور در حداقلی‌ترین حالت، 10 میلیون تن بیشتر از میزان مصرف کنونی است و تولید انبوه مسکن علاوه ‌بر پاسخگویی به نیاز جامعه، می‌تواند زمینه رونق صنایع پایین‌دستی را فراهم کند. بازار آهن و فولاد به دلیل شدت گرفتن تولید مسکن تحت عنوان پروژه عظیم مسکن مهر، رونق مناسبی گرفت اما پس از آن شاهد رکود بخش مسکن و به تبع آن رکود بازار آهن و فولاد بودیم. «بی‌توجهی به این فرصت ناب که توانایی فعال‌سازی بیش از  200رشته صنعتی و خدماتی را داراست و نقش مهمی در کاهش بیکاری دارد سبب شده که طی هفت سال اخیر قیمت مسکن حداقل  600درصد افزایش یابد و رویای خانه‌دارشدن برای قشر عظیمی از جامعه به آرزوی دست نیافتنی تبدیل شود.»


نمونه‌های فوق فقط بخشی از فرصت‌های از دست رفته دولت موسوم به تدبیر و امید برای بهبود وضع مردم است، دولتی که متاسفانه تمام تخم‌مرغهایش را در سبد رابطه با غرب و برجام و اینستکس و... گذاشت و هنوز هم دست بردار نیست. براستی یک انسان زیرک چندبار باید از یک سوراخ گزیده شود؟ 

 نهادهای حاکمیتی در کنار دولت باشند

احمد معتمدی در روزنامه ایران نوشت:


در شرایطی که کشور با بحران کرونا مواجه است و آمار مرگ ومیر در تهران و شهرهای پرخطر روز به روز سیر صعودی دارد بحث لاک داون شاید برای مدت کوتاه و موقت بتواند تا حدودی بحران ایجاد شده ناشی از کوید 19 را مهار کند اما قطعاً روند اقتصادی و معیشتی جامعه را با چالش‌هایی مواجه خواهد کرد که باید نسبت به نوسانات ناشی از این تصمیم اقدامات فوری و اثربخشی را جایگزین و اجرا کرد زیرا بخشی از افراد جامعه مسأله معیشت و درآمدشان به تلاش و کار روزانه آنها بستگی دارد و قطعاً به این طیف از جامعه باید بیشتر توجه کرد البته هم اکنون باوجود همه مشکلات همچنان دولت تصمیمات جامع و کلانی را متناسب با سیاست‌های ستاد ملی مقابله با کرونا در کنترل و مبارزه با این بیماری خطرناک اجرا می‌کند ازطرفی بتازگی بحث تعطیلی شهرها مطرح است.

تصمیم تعطیلات فراگیر در کشور یک تصمیم بسیار سخت برای دولت بوده است و هر تصمیم اینچنینی هم تبعات منفی و هم آثار مثبتی دارد. ابتدا باید بگویم چرا دولت تصمیم به تعطیلات فراگیر گرفته است. متأسفانه ابتلای مردم به بیماری کرونا بیشتر شده است و هموطنان زیادی را هم به خاطر کرونا از دست داده‌ایم.

همین موضوع موجب شد تا دولت به این فکر بیافتد که از جان مردم به‌هر صورتی که شده حفاظت کند برای همین با تعطیلات فراگیر که خواسته اصلی کارشناسان حوزه بهداشت و درمان است موافقت کرد. این یک تصمیم بسیار مهم و خوب دولت است.

با این کار ترددها کم می‌شود. ارتباطات در سطح خیابان و وسایل حمل‌ونقل عمومی کاهش پیدا می‌کند و مردم می‌فهمند که چقدر وضعیت کشور بحرانی است. شاید همین موضوع تلنگری برای حفظ جان‌شان شود. اما در اینجا می‌خواهم به موضوع مهمتری اشاره کنم و آن هم همکاری دستگاه‌های مختلف حاکمیتی است.

دولت تصمیم سخت را گرفت و در این راه نهادهای مختلف باید کنار دولت باشند و مردم نباید در این دو هفته سفر بروند یا برنامه‌ریزی برای دورهمی‌ها داشته باشند.

هموطنان ما باید بدانند که دولت با چه مشقتی تصمیم به این تعطیلات گرفته است. آن هم در کلانشهری مثل تهران که ممکن است آثار منفی‌اش را به چشم ببینیم. این تعطیلات روی کسب و کارها تأثیر می‌گذارد.

فعالیت اقتصادی کشور را کند می‌کند و خسارت بسیاری به دولت وارد می‌کند ما تحریم هستیم و دست دولت هم خالی است.اقتصاد کشور به‌دلیل تحریم‌ها و مسائل اقتصادی با مشکل مواجه است، اما در این سال‌ها دولت فعالیت اقتصادی را تعطیل نکرد.

تعطیل فراگیر یعنی تعطیلی اقتصاد. زنجیره اقتصاد به یکدیگر متصل هستند بویژه به تولیدکننده. با این همه مردم باید بدانند که دولت مشکلات را به خاطر سلامت مردم به جان خریده است و فکر می‌کنم بعد از رسیدن واکسن کرونا به کشور تمام کسب و کارها باید با قدرت بیشتر برای بهبود اقتصاد کشور قدم بردارند آن زمان است که دولت باید چتر حمایش را بیشتر کند.

بایدنی سیاه‌کارتر از کارتر!

شروین طاهری در روزنامه وطن امروز نوشت:

این روزها مد شده است دموکرات‌ها، جو بایدن را با جیمی کارتر مقایسه می‌کنند یا به قول خودشان با آخرین سیاستمدار واقعی و استخوان‌داری که از دار و دسته الاغ‌ها به کاخ سفید راه یافته است. از این حیث کارتر همتای جورج بوش اول در میان جمهوری‌خواهان است که هر دو، یکی قبل و دیگری بعد رونالد ریگان، یک دوره‌ای شدند. طرفه آنکه حتی کارتر 96 ساله، آخرین مستاجر کاخ سفید که شاه پهلوی به افتخارش نوشید، از زمان پایان دوران ریاست‌جمهوری‌اش تا حالا که 40 سال می‌گذرد، وزن سیاسی و تشکیلاتی به مراتب کم‌رنگ‌تری نسبت به بایدن تقریبا 78 ساله داشته و دارد که تازه پس از 8 سال معاونت کاخ سفید دارد به عنوان رئیس به عمارت مشهور سیاه‌کاران بازمی‌گردد.


اگر صرفا خود سیاست ملاک قضاوت باشد، بایدن همان زمان که کارتر رئیس‌جمهور بود نیز به عنوان یک سیاستمدار آمریکایی تمام‌عیار سیاه‌کارتر از کارتر محسوب می‌شد.


با این حال به نظر می‌رسد تیم رسانه‌ای دموکرات‌ها برای آنکه او را با کارتر، بدترین رئیس‌جمهور دموکرات- به خاطر شکست حیثیتی‌اش از انقلابی‌های ایران، یک دوره‌ای شدن ریاست‌جمهوری‌اش و فراهم کردن شرایط واگذاری قدرت به جمهوری‌خواهان به مدت 12 سال- قیاس کنند، دلایل خاص خود را دارند. شاید به این خاطر که در همه این سال‌ها کلینتون‌ها و اوباماها خار چشم مرد جاه‌طلبی بوده‌اند که تا پیرانه‌سری برای چنگ زدن به جایگاه مرد اول آمریکا لحظه شماری کرده است.


جایگاهی که به معنای واقعی برازنده عنوان «بزرگ‌ترین شیطان» باشد، البته نه فقط بر اساس قول تاریخ امام خمینی، بلکه با تصویری که خود آمریکا از زن و مرد اول و ایده‌آلش در سریال «خانه پوشالی» ارائه داده است؛ ملغمه‌ای از بوش پدر و پسر، هیلاری چندش‌آور و شوهر تجاوزکارش و سرانجام ترامپ بر قله کثافت‌ها.


از نظر اطرافیان بایدن، بیل کلینتون هرگز یک سیاستمدار جدی به شمار نمی‌رفته و بیشتر یک سلبریتی بوده که با رسوایی‌های جنسی خودش و رسوایی‌های فساد همسرش هیلاری در وزارت خارجه و ساختار حزب دموکرات، حرفه سیاسی را لکه‌دار کرده است. همچنین اوباما هم جز سایه سیاهی که بر گذشته بایدن انداخته، از نگاه آنان یک پدیده اجتماعی بوده نه یک وزنه سیاسی در حاکمیت آمریکا.


مهم‌ترین هدف بایدن از قیاس خود با کارتر اما خودنمایی با ریشه‌های عمیق و کهنه‌اش در قدرت است؛ اینکه بایدن حتی از قبل از آغاز ریاست‌جمهوری کارتر در کنگره حضور داشته و در دولت او هم مشاور بوده، اگر چه نه آنچنان جنجالی و تصمیم‌ساز که زبیگنیو برژینسکی بود.


در طرف مقابل، از پیام تبریکی که کارتر ۴ روز پس از انتخابات ریاست‌جمهوری از خانه‌اش در آلبانی جورجیا برای بایدن فرستاد نیز کنایه‌ای حاکی از همزادپنداری بیشتر او با رئیس‌جمهور جدید دموکرات به نسبت قبلی‌ها به چشم می‌خورد. کارتر گفته است به «تغییر مثبت» که تیم بایدن- هریس برای آمریکا به ارمغان می‌آورد چشم امید دارد؛ کنایه‌ای روشن از اینکه «تغییر» قبلی یعنی شعار 8 ساله اوباما مثبت نبوده است.


از طرف دیگر خود بایدن در نخستین نطقی که به مناسبت پیروزی در انتخابات کرد، شعارهای به اصطلاح اخلاقی بسیار مشابه شعارهای ۴ دهه پیش کارتر سر داد؛ التیام آمریکا و احیای نجابت و صداقت! اگر چه در آمریکای پساترامپ حتی حرف از این حرف‌ها هم مضحک به نظر می‌رسد.


جیمی کارتر چهره‌ای سیاسی است که تاریخ مصرفش با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در همان قرن بیستم به پایان رسید اما جو بایدن ذخیره‌ای است به جا مانده از قرن آمریکا برای قرن پایان آمریکا.


اگر جیمی فرزند یک ملاک سیاستمدار اهل جورجیا بود که با کمترین زحمت سلسله مراتب حزب دموکرات در ایالت زادگاهش را طی کرد و در 1963 به کرسی سناتوری رسید اما جو فرزند پدری ورشکسته اهل پنسیلوانیاست که حتی از خودش خانه‌ای نداشت و به همین خاطر است که امروز آدرس رسمی خانواده بایدن ایالت دلاور است، نه ایالت زادگاهش. بایدن از وقتی یک دانشجوی پاپتی بود پا به نازل‌ترین رده‌های حزب جمهوری‌خواه گذاشت و برای اینکه سری بین سرها درآورد به حزب دموکرات شیفت کرد. او فقط 5 سال بعد از کارتری که از او 18 سال بزرگ‌تر بود، برای انتخابات سنا نامزد شد و در نهایت در سال 1972 سناتور ایالت دلاور شد.


شاید اگر مرگ همسر اول و دخترش در همان سال سرعت پیشرفت او را نمی‌گرفت، او حتی سریع‌تر از همتای مسن‌تر و ثروتمند جورجیایی خود نردبان حزبی را بالا می‌رفت. وقتی کارتر سال 1976 از جناح محافظه‌کار دموکرات‌ها وارد کارزار انتخابات ریاست‌جمهوری شد، بایدن جوان در جناح لیبرال به مراتب سیاستمداری فعال‌تر و مهره‌ای تشکیلاتی‌تر محسوب می‌شد نسبت به کارتری که حتی پس از پیروزی‌اش بر رئیس‌جمهور وقت جرالد فورد، چنین مورد تمسخر مطبوعات قرار می‌گرفت: «آقای کارتر، مرد بی‌بخار روستایی به واشنگتن می‌رود!»


او در اغلب دوران ۴ ساله ریاست‌جمهوری‌اش یک چهره نچسب برای رسانه‌ها و حتی اعضای کنگره بود که ۴ سیلی از سوی خاورمیانه و ایران، آن را به عنوان بازنده‌ترین رئیس‌جمهور تاریخ معاصر آمریکا حتی فراتر از نیکسون به ثبت رساند. فرار شاه پهلوی (بزرگ‌ترین متحد شرقی واشنگتن در آن زمان)، انقلاب اسلامی ضدامپریالیستی در ایران، بحران اشغال سفارت ایالات متحده در تهران و گروگان‌گیری 444 روزه دیپلمات‌های آمریکایی به وضوح کارتر را پیر کرد و در نهایت شکست عملیات «پنجه عقاب» در توفان طبس کمر او را شکست.


با این حال او بود که بنای تحریم‌های ضدایرانی را گذاشت و وقتی چنین می‌کرد بایدن یکی از حامیان دموکرات سفت و سخت او در کنگره بود. دورانی بود که بایدن با فاصله گرفتن از کمیته قضایی سنا به سرعت سلسله مراتب قدرت را در راهبردی‌ترین کمیته دوران جنگ سرد در کنگره یعنی کمیته دفاعی می‌پیمود. پس از شکست کارتر، طی یک دهه بایدن یکی از شاخص‌ترین نامزدهای حزب دموکرات برای بازگشت به کاخ سفید مطرح می‌شد و بدین منظور او در خط مقدم تمام رویکردهای جنایتکارانه آمریکا در خاورمیانه علیه ایران، عراق و افغانستان حضور داشت.


بی‌شک بایدن عصاره نیم‌قرن سیاست آمریکایی با همه پلیدی‌هایش است که سرانجام به راس قدرت می‌رسد. او از کثیف‌ترین فیلترهای شوراهای شهر، کنگره، اف‌بی‌آی، پنتاگون، سیا و کاخ سفید گذشته و اینک خالص خالص شده است: یک شیطان تمام‌عیار با لبخند یک پیرمرد مهربان.

 برگشت به برجام فرصت مجدد برای تکمیل زیرساخت‌ها

هادی حق‌شناس در روزنامه آرمان ملی نوشت:

به نظر می‌رسد باید منتظر دو اتفاق خوب در آینده نه‌چندان دور باشیم. اتفاق خوب اول که قطعی است اینکه حداکثر اول بهمن‌ماه دوره ترامپ تمام خواهد شد و مطمئنا دوره رئیس‌جمهور جدید متفاوت خواهد بود. هرچند ممکن است درمورد سیاست‌های مربوط به ایران باز شاهد نوسان باشیم اما حداقل می‌توان اطمینان داشت که سیاست‌های اقتصادی رئیس‌جمهور جدید با جهان متفاوت‌تر از ترامپ خواهد بود و نکته اطمینان‌بخش دیگر اینکه کشورهای‌ عربی و همچنین اسرائیل در دوره جدید ریاست‌جمهوری موضعی مثل دوره ترامپ نخواهند داشت یا اینکه این مثلث شوم صهیونیستی، عربی و غربی که علیه ایران شکل گرفته بود، به‌شدت دوره ترامپ نخواهد بود.

از طرف دیگر به نظر می‌رسد مجموع تحقیقات دانشمندان علوم پزشکی احتمالا به نتیجه قطعی دست یافتن به واکسن منتهی خواهد شد. منتها این موضوع ممکن است تا بهمن‌ماه نباشد و چند ماهی بعد یا در خوشبینانه‌ترین حالت همان بهمن باشد اما آنچه مسلم است، امید به دست یافتن به واکسن امروز بین متخصصان بیشتر شده که این هم خبر خوشی برای دنیای اقتصاد خواهد بود.

برآیند این دو برای اقتصادهایی شبیه اقتصاد ایران که از اردیبهشت 97 آسیب جدی از تحریم و کرونا دیده و سه سال پیاپی اقتصاد آن کوچک شده است و طبیعتا بخشی از ظرفیت اقتصاد استفاده نشده، می‌توان پس از تحقق این دو موضوع یعنی پایان دوره ترامپ و کشف واکسن از ظرفیت بلااستفاده بلافاصله استفاده کرد. اقتصاد ایران به‌شدت تشنه سرمایه‌گذاری است؛ هم سرمایه‌گذاری در صنعت نفت و گاز و پتروشیمی و معدن و گردشگری و حمل‌ونقل دریایی و زمینی و ریل و راه‌آهن و تا تشنه جذب سرمایه‌گذاری با تکنولوژی‌های روز و در کنارش با توجه به منابع انسانی غنی در ایران، طبیعتا سرمایه، تکنولوژی و این منابع انسانی بی‌شمار می‌تواند منجر به نقد سرمایه خام کشور شود. فکر می‌کنم اگر آمریکا و غرب به برجام برگردند و تکلیف کرونا هم مشخص شود، حتما اقتصاد ایران با یک هجوم سرمایه‌گذاری هم در داخل و هم خارج مواجه خواهد شد.

این یک موضوع بدیهی است همچنان که در دور اول انعقاد تفاهمنامه برجام، هتل‌های تهران با کمبود جا مواجه شدند، مطمئنا این‌بار ترافیک سرمایه‌گذاری در ایران بیشتر خواهد بود. چون با برگشت به برجام این‌بار می‌توان از مزایای آن برخوردار بود.

هم اروپا در این خروج از برجام آسیب دید و هم کشورهای آسیای جنوب‌شرقی و هم طبیعتا ما آسیب دیدیم. برای جبران این آسیب‌ها به‌خصوص در زیرساخت‌های کشور یک فرصت جدیدی ایجاد خواهد شد اما طبیعتا این دفعه باید در بخش‌هایی به جذب سرمایه بپردازیم که منجر به ایجاد زیرساخت‌های جدید بدون وابستگی جدید باشد.

ما در خصوص خودرو در هر دو مقطع تحریم آسیب‌های جدی دیدیم و همچنین برخی از صنایع دیگر اما آسیبی که در بخش بنزین در دور اول دیدیم، در دور دوم ندیدیم یا برخی از محصولات فلزی دیگر یا حتی فرآورده‌های نفتی و پتروشیمی. لذا به نظر می‌رسد همچنان که «اگر کنفرانسی در آذرماه با حمایت اتحادیه اروپا درباره جلب سرمایه‌گذاری در ایران برگزار می‌شود تا در صورت لغو مجدد تحریم‌ها از این فرصت استفاده کنند»، چنین اتفاقی باید در ایران هم بیفتد تا با یک نقشه‌راه به‌دنبال جذب سرمایه‌های داخلی و خارجی باشیم و طبیعتا نگاه به سرمایه‌های ایرانی برای کشور تضمین بیشتری دارد تا صرفا نگاه به جذب سرمایه خارجی ولی در هر حال این‌بار باید طوری با طرف‌های سرمایه‌گذار قراردادهایی منعقد بشود که با هر تکانه کوچک منجر به این نشود که یکطرفه فسخ قرارداد بشود و اصطلاحا دست کشور در پوست گردو بماند.

خلاصه مطلب این است که سه سال پشت‌سرهم رشد اقتصادی منفی در صورت رفع تحریم‌ها و کشف واکسن می‌توان این امیدواری را داشت که ما حتی در سال اول به رشد اقتصادی دورقمی دست پیدا کنیم به شرط اینکه سرمایه‌ها را با تدبیر به سمت اهداف اقتصادی مدنظر هدایت کنیم و البته یادمان نرفته است که برای بار دوم وارد لیست سیاه FATF شدیم ولی از آنجا که هر وقت ایران به دو کنوانسیون سی‌اف‌تی و پالرمو برگردد از لیست سیاه خارج خواهد شد. لذا به نظر می‌رسد درصورتی‌که آمریکا به برجام برگشت، حتما هم این اتفاق باید بیفتد تا روابط پولی یا ارتباط مالی و مبادلات تجاری ما به حالت عادی برگردد.

امید به بورسی مثبت اما منطقی

مهدی حسن زاده در روزنامه خراسان نوشت:


 بورس پس از رسیدن به کف 1.2 میلیون واحدی، روند صعودی تدریجی و آرامی را در پیش گرفته و طی چهار روز متوالی روند مثبتی داشته است. برخی شاخص های دیگر از جمله حجم معاملات نیز نشان از اقبال مجدد سهام داران به بورس دارد. سهام دارانی که از زمان نزولی شدن بازار، سبد سهام خود را رها کرده بودند. اکنون این سوال مطرح است که روند پیش رو چگونه خواهد بود و الزامات مواجهه با بورس چه باید باشد؟


واقعیت این است که جهش بسیار شتابان بورس از اواخر سال گذشته، عملا موجب شکل گیری یک حباب بزرگ در بورس شد. ورود گسترده سهام داران تازه وارد و شاید انگیزه دولت برای جبران بخشی از کسری بودجه خود از طریق فروش سهام دولتی در بورس، موجب شد تا دعوت گسترده ای برای ورود به بورس از سمت دولتی ها و غیردولتی ها صورت گیرد. در نتیجه چنین هیجان عجیب و رشد 4 برابری شاخص کل بورس طی کمتر از پنج ماه، بسیاری از مردم روانه این بازار شدند اما سوزن اختلاف دو وزارتخانه بر سر عرضه سهام صندوق پالایشی موجب شد تا حباب بترکد و با سقوط از دو میلیون به 1.2 میلیون واحد، بسیاری از تازه واردان بورسی را نقره داغ کند.به نظر می رسد پس از طی این مسیر، بازگشت بورس به تعادل به هیچ وجه، به معنای بازگشت بورس به نقطه قبلی در نیمه مرداد و لمس دو میلیون واحد توسط شاخص کل نباشد. سهام داران هم تجربه قبلی را در ذهن دارند و می دانند در پس رشدهای بزرگ، افت های سنگین قرار دارد. سیاست گذار نیز بعید است دوباره به این زودی از این سوراخ گزیده شود. واقعیت های اقتصاد و بازار هم دیگر اقتضای رشدهایی شبیه ماه های نخست امسال را به هیچ وجه ندارد.در این میان، مهم ترین دستور کار متولیان بازار سرمایه باید بازگرداندن اعتماد به شدت مخدوش شده مردم به متولیان بازار باشد. در حقیقت اکنون با یک واقعیت دو وجهی مواجه ایم. وجه مثبت این واقعیت سهامدار شدن بسیاری از مردم و رسوخ فرهنگ سهامداری در بسیاری از توده های مردم  و وجه منفی این واقعیت، اعتماد مخدوش شده مردم است. مردمی که به خیال ادامه رشد فزاینده شاخص کل و به پشتوانه اعلام حمایت از بورس وارد این وادی شدند و اکنون احساس می‌کنند که بازی خورده اند.


به نظر می رسد در گام نخست، اعتراف به اشتباه و حتی استعفا در سطح متولیان اصلی بورس و حتی وزیر اقتصاد به عنوان متولی اصلی و مستقیم در این زمینه ضروری است. در گام دوم، اصلاح قوانین و رویه ها و تعبیه ابزارهایی برای حمایت از سهام داران خرد و سهام داران حقیقی در برابر حقوقی ها باید در دستور کار قرار گیرد، به ویژه در شرایط نزولی شدن بازار، عرضه سهام توسط حقوقی ها باید از لحاظ قوانین و مقررات محدود شود و کاملا تحت نظارت قرار گیرد. در گام سوم، تقویت نهادهای مالی برای حمایت از بازار ضروری است. هم اکنون صندوق تثبیت بازار که وظیفه اش حمایت از بورس و تزریق نقدینگی به آن در روزهای قرمز بازار است، کارایی چندانی ندارد. می توان با اختصاص بخشی از کارمزد معاملات به ویژه دریافت  کارمزد بیشتر از معاملات کلان و معاملات حقوقی ها این صندوق را تقویت کرد تا در زمان ریزش بازار، سراغ صندوق توسعه ملی، برداشت از بانک مرکزی و سایر روش های تورم زا را نگیریم و به پشتوانه صندوق تثبیت بازار، بتوانیم بازار را مدیریت کنیم.در هر صورت بورس می تواند اعتماد از دست رفته را جبران کند. این جبران اعتماد مشروط به مواجهه صادقانه با سهام داران و اطمینان بخشی به آنان در زمینه تقویت چارچوب های قانونی است. در این صورت می‌توان به بورسی مثبت و در عین حال منطقی و غیرهیجانی امید بست.


ناکارآمدی نهادهای تصمیم‌گیر و نفس‌های تنگ جامعه

علیرضا صدقی در روزنامه ابتکار نوشت:



ایران می‌رود تا آرام‌آرام به یک‫سالگی شیوع ویروس کرونا در کشور نزدیک شود. وضعیتی که با بسیاری از کشورهای جهان همسان است. اما مشکل جایی بروز می‌کند که زمینه‌ها، منابع و ثروت کشورها با یکدیگر متفاوت می‌شود. به عنوان نمونه وضع گسترش بیماری در آمریکا، از منظرهای مختلف، به شکلی عجیب شبیه به ایران است با این تفاوت که آمریکا از نظر ثروت و مدیریت در سطحی بسیار فراتر از ایران قرار دارد.‬


مساله مهم در مقابله با بحران کروناویروس ساختار مدیریت است. هرچند به ترامپ در مقام رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا انتقادهای شدیدی وارد شده است که به کروناویروس کم‌توجه است ولی آمریکا در سطوح بالا و میانی و پائینی از مدیریت بسیار توانمند برخوردار است که می‌تواند ناکارآمدی دولت مرکزی (دولت فدرال) را جبران کند.


در ایران اینگونه نیست. وضع ایران به‫گونه‌ای است که به نظر می‌رسد علاوه بر دولت در سطوح میانی و پایینی نیز مدیریت به کلی مفلوج است. این فاجعه پیامد نحوه مدیریت جامعه ایرانی است به نحوی که حتی در خُردترین سطوح مدیریت راه برای ارتقاء نیروهای ناتوان هموار شد. هم‌اکنون جامعه ایرانی با بحران ناشی از این ناتوانی دست به گریبان است.‬


در گذشته و در ادوار مختلف کشور ایران وضعیتی به مراتب متفاوت حاکم بود و شرایط شکل و ماهیت دیگری داشت. جامعه ایرانی از قدرت زایندگی طبیعی در سطوح پایین و محلی برخوردار بود و این مدیریت‌های کوچک محلی در غیاب دولت متمرکز رانتیر، یعنی دولتی که بند ناف آن به درآمد نفتی وصل است، امور جامعه را مدیریت کرده و تمشیت امور را در دست داشتند. در ایران، نظام سیاسی رانتیر متمرکز قاهر و در عین حال ناتوان، پدیده‌ای جدید است و به شکل کامل و بارز از میانه دهه 40 شمسی ظهور و بروز کرد و میراث آن در سال‌های اخیر و خاصه در یک دهه گذشته به هیولایی بدشکل و بنیان‌برانداز تبدیل شد.


این فرآیند که از همان زمان بر جامعه ایران تحمیل شد، قدرت زایندگی و به تبع آن بالندگی از پائین را به شدت کاهش داد. این فرایند ناشی از غلبه سازوکار برکشیده شدن از طریق ارتباطات رانتی با نظام سیاسی بود که بستری گسترده برای ارتقاء افراد فرصت‌طلب و نالایق، به مناصب مدیریت خرد و کلان فراهم آورد؛ یعنی افرادی برکشیده می‌شدند که به جای بدنه جامعه با سلسله مراتب نظام سیاسی پیوند داشتند و قدرت خود را «از بالا» می‌گرفتند نه «از پایین».


در حال حاضر جامعه ایران علاوه بر عدم توانایی مدیریت کلان از بالا و وجود ظرفیت‌های فرادستی، با مشکل بسیار بزرگ مدیریت و تمشیت امور از سطوح میانی و پایینی نیز رنج می‌برد. این وضع، نظام مدیریت جامعه ایرانی را به شدت ناکارآمد و آسیب‌پذیر کرده است. این ناکارآمدی در بحران کروناویروس به شکلی روشن و آشکار نمایان شده است. پیامد این ناکارآمدی مدیریت اجتماعی و سیاسی، هم در سطوح بالا و هم در سطوح میانی و پایینی، می‌تواند آشوبی گسترده و بسیار پرهزینه برای جامعه ایرانی باشد. آشوبی که یا خود را در بستر اعتراضاتی عمومی نشان خواهد داد و یا به سکوتی مرگبار در دهک‌های متکثر اجتماعی تبدیل خواهد شد. این سکوت و درافتادن به دام جامعه صامت، آسیبی به مراتب سترگ برای هر جامعه‌ای محسوب می‌شود. آسیبی که نمی‌توان نسبت به رفع آن در کوتاه‌مدت امید چندانی داشت.


نباید فراموش کرد که قطع ارتباط سطوح مختلف تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی با بدنه اجتماعی و بی‌توجهی به نهادهای مدنی مشکلاتی سترگ را فراروی جامعه قرار می‌دهد. این وضعیت بی‌گمان ره‌آوردی نامیمون را برای جامعه ایران به همراه خواهد داشت.


چالش‌های پساجنگ در قره‌باغ

محمدجواد اخوان در روزنامه جوان نوشت:


درگیری‌های اخیر قره‌باغ کوهستانی که میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر کنترل این منطقه در گرفته بود، بعد از حدود یک ماه و نیم، ظاهراً پایان یافت و به نظر می‌رسد تحولات منطقه قفقاز جنوبی وارد مرحله جدیدی شده است. البته پیشتر بارها گفته شده، مناقشه قره‌باغ هرچند شبیه اختلافات ارضی موجود در سایر نقاط جهان مسئله‌ای دوجانبه است، اما هرگز نباید آن را فقط در چارچوب اختلافات میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان تحلیل کرد. در واقع، منافع برخی قدرت‌های فرامنطقه‌ای و اهداف برخی بازیگران مایل به نفوذ در منطقه، اگر بیشتر از تمایلات دو کشور نباشد، کمتر نیست.

در طول سه دهه گذشته و پس از پایان جنگ سرد، غرب در راستای راهبرد «گسترش ناتو به شرق» تلاش وافری را برای ایجاد دالانی راهبردی به‌سوی شرق و برای ایجاد گسست میان قدرت‌های نوظهور، همچون روسیه، چین، ایران و هند به کار بسته است. منطقه قفقاز جنوبی یکی از اجزای مسیر پیش‌بینی‌شده برای گسترش ناتو به شرق است و حلقه وصلی میان دریای سیاه و آناتولی با آسیای میانه است. حضور مستقیم ناتو در گرجستان و تلاش برای ایجاد اتصال مستقیم ترکیه به جمهوری آذربایجان بخشی از سناریوی پیش رو در این حوزه است.

جالب اینجاست که هرچند به لحاظ سنتی ایروان به مسکو نزدیک است، اما چندسالی است که غربگرایان در ارمنستان به قدرت رسیده‌اند. علاوه بر آن به نظر می‌رسد غربی‌ها برای نفوذ به منطقه آسیای میانه روی برخی آرزوهای توسعه‌طلبانه آنکارا (که پیش‌تر در تلاش برای بازگرداندن سرزمین‌های عثمانی در منطقه عربی با ناکامی مواجه شد) با شعارهای «پان‌ترکیستی» و «پان‌تورانیستی» حساب باز کرده‌اند. در صورتی که آذربایجان در فرایندی موفق شود که دالان «زنگ زور» در جنوب ارمنستان (که منطقه خودمختار نخجوان را به سرزمین اصلی متصل می‌کند) در اختیار بگیرد، آرزوی دیرینه آنکارا برای ایجاد محور «توران بزرگ» که از استانبول در شرق اروپا شروع شده و تا مغولستان در خاور دور امتداد می‌یابد، به تحقق نزدیک می‌شود.

به نظر می‌رسد با توجه به تقسیم‌بندی‌ای که پیشتر ساموئل هانتینگتون در مورد تمدن‌های رقیب غرب داشته، سناریوی «توران» نوعی دخالت مصنوعی در این منطقه برای ایجاد منطقه حائل و شکافی غیرطبیعی میان دولت‌های ایران، روسیه و چین است که شکل‌گیری چنین محوری می‌تواند جریانات تجزیه‌طلبانه را در این سه کشور تقویت کند. بر این اساس هرگونه دخالت ژئوپلتیک و تلاش برای تغییر در مرزهای کشورها، غیرقابل قبول است و باید جدا با آن مقابله کرد.

به‌جز نیات توسعه‌طلبانه ناتو و خیالات قومیت‌گرایانه یادشده، موضوع دیگری که نمی‌توان بر آن چشم پوشید، حضور و نفوذ مخرب «رژیم‌صهیونیستی» در منطقه است. اهمیت تاریخی منطقه قفقاز برای صهیونیست‌ها (به‌عنوان یکی از کانون‌های خاستگاه یهودیان اشکنازی) و نزدیکی آن به مرزهای جمهوری اسلامی ایران، سبب شد که از نخستین روزهای فروپاشی شوروی، طمع صهیونیست‌ها برای نفوذ در آن برانگیخته شود. در ادامه نزدیک شدن هرچه بیشتر دولت باکو به تل‌آویو از یک‌سو و احساس خطر آن‌ها از نزدیکی دو ملت مسلمان ایران و آذربایجان، جای پای بیشتری در قفقاز جنوبی برای این رژیم جعلی فراهم کرد. در سال‌های اخیر مناطق شمال رود ارس به بهشتی برای فعالیت‌های جاسوسی و تروریستی رژیم اشغالگر قدس علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد و متأسفانه دولت باکو نیز بی‌توجه به حسن همجواری با همسایه جنوبی به این رویه ادامه داد. نکته قابل‌تأمل آنکه نفوذ این رژیم به دو طرف منازعه توسعه یافت، به‌گونه‌ای که با روی کار آمدن دولت غربگرا در ایروان، سفارت صهیونیست‌ها در پایتخت ارمنستان درست چند روز قبل از آغاز دوباره منازعه بازگشایی شد. اگر بگوییم صهیونیست‌ها بازیگر پنهان و سود برنده از تداوم منازعه در منطقه هستند که به‌نوعی به هر دو طرف درگیر نزدیک شده‌اند.

هرچند اکنون جنگ در این مرحله به پایان رسیده است، اما آنچه موجبات نگرانی بیشتر را فراهم می‌کند، حضور بیشتر صهیونیست‌ها در مرزهای شمالی جمهوری اسلامی ایران است. برای روشن شدن اهمیت موضوع کافی است بدانیم طول مرز مشترک سرزمین‌های اشغالی فلسطین با لبنان تنها ۷۹ کیلومتر است و از همین طول مرز نسبتاً کوتاه، صهیونیست‌ها بارها به نقض تمامیت ارضی و هوایی و جاسوسی الکترونیکی پرداخته‌اند. اکنون تقریباً دو برابر همین فاصله به مرزهای مشترک ایران و همسایه آذری اضافه شده و بیم آن می‌رود اراضی خالی از سکنه این منطقه به بهشتی برای صهیونیست‌ها در جهت ایجاد ایستگاه‌های شنود و جاسوسی و ارسال پهپاد و ... علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شود؛ موردی که مشابه آن پیش‌تر در منطقه تالش علیا و شمال مغان شاهد آن بوده‌ایم.

از سویی می‌دانیم صهیونیست‌ها سابقه آشکاری در انتقال و حمایت از تروریست‌های تکفیری دارند که نمونه بارز آن در حمایت از تروریست‌های منطقه جولان سوریه رخ داد. در جنگ اخیر نشانه‌هایی از انتقال برخی از عناصر میدانی گروهک‌های سلفی تروریستی سابقاً فعال در سوریه به منازعه قفقاز دیده می‌شود. هرچند با تأسف باید گفت به جز صهیونیست‌ها برخی کشورهای ناکام در جنگ سوریه همچون ترکیه نیز در این ماجرا نقش‌آفرین هستند. بر این اساس حضور عناصر صهیونیست و نیز تروریست‌های تکفیری در مرزهای شمال غربی، تهدیدی جدی علیه امنیت ملی کشور تلقی می‌شود که باید هرچه زودتر برای آن چاره‌اندیشی کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس