در اين جلسه صميمي که با اقامه نماز جماعت مغرب و عشا آغاز شد، رهبر معظم انقلاب، دو عنصر "ايمان و آگاهي " را از عوامل ايجادکننده انگيزه براي انجام "کارهاي بزرگ و ممتاز " دانستند و تاکيد کردند: "کارهاي ممتاز و خوب، فقط با انگيزههاي ممتاز و از اعماق دل برآمده انجام ميگيرد و نميتوان اين کارها را به صورت دستوري و تشريفاتي و اداري انجام داد ".
مشروح اين سخنان که راهکاري عملي براي تحقق شعار "همت مضاعف و کار مضاعف " است، به شرح زير ميباشد:
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اولاً خوشامد عرض ميکنيم به همه شما برادران، خواهران، خانوادههاي محترم؛ و تبريک عرض ميکنيم اين عيد سعيد و شريف را، بلکه اين اعياد شريفه را که به تقدير الهي در ماه مبارک شعبان گنجانده شده است. خود ماه شعبان هم عزيزان من! با قطع نظر از اين تولدها و ولادتهاي مبارک، عيد است؛ عيد تقرب و توجه به خداوند و توسل قلبي به ساحت ربوبي؛ فرصت بزرگي است براي نوراني کردن دل و جان انسان و آماده شدن انسان براي ورود در ضيافت ماه مبارک رمضان. با اين چشم نگاه کنيم به ماه شعبان؛ ماه فرصت عبوديت خداوند و فرصت خودسازي.
آن چيزي که من در اين جمع خواستم عرض بکنم، همين مسئله انگيزههاست. کارهاي خوب، کارهاي بزرگ، فقط با انگيزههاي ممتاز و از اعماق دل برآمده انجام ميگيرد. کارهاي بزرگ را به صورت دستوري و تشريفاتي و اداري و اينها نميشود انجام داد. کار مقرراتي و دستوري، در همان حد کار متعارف انجام ميگيرد؛ در صورتي که کار برجسته و ممتاز، تابع انگيزه است. آن کسي که از لحاظ کميت کار خيلي وقت خود را صرف ميکند و از وقت استراحت خودش ميزند، انگيزه بالائي دارد؛ اين يک چيز برجستهاي است. ما چنين روحيهاي را ديدهايم؛ در همين جا هم هست. در طول اين سي سال، بنده در جاهاي مختلف که بودم چه در زمان رياست جمهوري، چه قبل از آن در نيروهاي مسلح و جاهاي ديگر از نزديک کساني را مشاهده کردهام که واقعاً تعطيلي نميشناسند، استراحت نميشناسند؛ مايلند همه لحظاتشان را صرف همين کاري که بر عهده آنها محول است، قرار بدهند. البته من همين جا به شما عرض بکنم؛ موافق اينجور کار کردن نيستم. بنده معتقدم کار بايستي جوري برنامهريزي و تنظيم بشود که انسان بتواند به خانواده خود، به فرزندان خود، به روابط عاطفي بپردازد؛ خودش را له نکند. ولي خوب، بعضي هستند؛ حالا واقعاً يا ظرفيت زيادي دارند، به همه چيز در جاي خود ميپردازند و ظرف کار را لبريز ميکنند، يا اينکه از جاهاي ديگر کم ميگذارند و کار اضافه ميکنند. اين حجم کار و کميت کار است که سنگين و بزرگ و فراگير است؛ اين يکي از کارهاي برجسته است؛ اين احتياج به انگيزه دارد. تا انگيزه قلبي نباشد، هيچ کس به خاطر دستور و به خاطر حکم و به خاطر مقررات، اينجور کار نميکند. گاهي هيچ کس هم اين حجم کار را نميفهمد. من بارها در جمعهاي اداري که اينجا آمدند، گفتهام: شما يک پرونده دستتان است، يک پروژه دستتان است، يک کار دستتان است، ميگوئيد تمامش کنم. وقت اداري هم تمام ميشود، شما هم خسته هستيد، اما ميگوئيد من اين کار را بايد تمام کنم و بروم. نيم ساعت، يک ساعت، دو ساعت بيشتر از وقت ميمانيد؛ نه به رئيستان اطلاع ميدهيد، نه اضافهکار ميگيريد، نه کسي ميفهمد؛ اما شما اين کار را انجام داديد؛ اين خيلي ارزش دارد؛ اين در دفتر کرامالکاتبين محفوظ ميماند. کاتبان عمل ما - که مأموران ساحت ربوبي هستند - اينطور کارهاي اينجوري را بخصوص برجسته ميکنند. خوب، اين يک نوع کار برجسته است.
يک نوع کار برجسته، کارهاي کيفيتي است؛ کار را با کيفيتِ خوب انجام دادن، به شکل عاليتر انجام دادن. انسان ميتواند يک رسيدگي را، يک کار را دو جور انجام بدهد: جور آسانتري هم وجود دارد، اما انسان جور سختتر را انتخاب ميکند، براي اينکه کيفيت کار را بالا ببرد. اين هم انگيزه ميخواهد، اين هم کار برجسته است.
يک نوع کار، ابتکار و آفرينش کار است؛ پيدا کردن راههاي نو، شيوههاي نو، شيوههاي کارآمدتر؛ چه در کارهاي محدود، چه در کارهاي کلان. فکر لازم دارد، تلاش لازم دارد. بعضيها ميگويند حالا ولش کن؛ همان کاري که ديگران ميکنند، ما هم ميکنيم. بعضي ميگويند نه؛ به خودشان ميقبولانند که کاري مبتکرانه و خلاقانه ارائه بدهند. اينها انگيزه ميخواهد. بدون انگيزه، بدون يک عامل دروني، اينجور کارهاي برجسته، چه از لحاظ کمّي، چه از لحاظ کيفي، امکانپذير نيست. اين انگيزه چيست؟ اين انگيزه، ترکيبي است از ايمان و آگاهي. اين دو چيز به انسان انگيزه ميدهد: ايمان داشته باشد، آگاهي هم داشته باشد.
اگر خداي نکرده شما بيماري داشته باشيد؛ وقتي که نمي دانيد اين بيماري وجود دارد، يا نميدانيد که طبيبي براي اين بيماري وجود دارد، يک جور عمل ميکنيد؛ اما وقتي که ميدانيد اين بيماري هست، مي دانيد طبيبي هم هست، اعتقاد هم داريد که اين طبيب ميتواند اين بيماري را مرتفع کند، اينجا چه کار ميکنيد؟ اينجا ديگر معطل نميشويد. دور باشد، نزديک باشد، آسان باشد، سخت باشد، اين عزيز بيمار را ميکشانيد، ميبريد آنجا. اين انگيزه است. انسان براي کار انگيزه دارد. يک عامل دروني، انسان را وادار ميکند. انسان نياز را بفهمد، به نتيجه ايمان داشته باشد - و براي مردم مؤمن، در زير نظر خدا بودن را هم بداند - اين ميشود انگيزه کامل. بعضيها اين اعتقاد را دارند، اين آگاهي را دارند، اين ايمان به نتيجه را دارند، اما خدا ندارند؛ آنها انگيزهشان کمتر است. اما وقتي من و شما ميدانيم کاري که مي خواهيم انجام بدهيم، کاري که داريم انجام مي دهيم، کاري است براي خدا، کاري است براي نظام اسلامي، کاري است براي مردم و به سود مردم، و خدا اين را ميبيند، و اگر ديگران نفهمند، ديگران ما را تحسين نکنند، آفرين نگويند، براي ما کف نزنند، اما خداي متعال ميبيند و قدر ميداند و پاداش مي دهد. امام حسين در روز عاشورا فرمود: "انّ ذلک بعين اللَّه "؛ ميبينم که کار من زير نظر خداست. با اين ديد، اين ميشود آن انگيزهاي که با وجود آن، انسان هرگز ديگر بيکار نمي ماند. و اسلام و تاريخ اسلام و وجود مقدس خاتمالانبياء (صلّي اللَّه عليه و اله و سلّم) در تقويت اين انگيزه و شناخت مواقع وجود اين انگيزه و بهرهبرداري از آن به نفع اهداف و آرمانها، غوغائي کردند. انسان وقتي که تاريخ اسلام را نگاه مي کند، ميبيند در اين خصوص غوغاست.
يک نمونهي آن را من عرض بکنم. در جنگ احد - همين طور که اطلاع داريد؛ شنيدهايد يا خواندهايد - مسلمانها اول پيروز شدند؛ بعد به خاطر دنياطلبي يک عده از خودشان، دچار شکست شدند. کساني از اينها به شهادت رسيدند - مثل جناب حمزهي سيدالشهداء و ديگران - بقيه هم فرار کردند و رفتند روي آن کوه؛ دشمنان هم در آخرِ آن روزي که اين جنگ انجام گرفت، با دست پر و با خوشحالي آنجا را ترک کردند و اين غصه و اين عقده در دل مسلمانها ماند. پيغمبر فرمود شهدا را بردارند و به مدينه بياورند - احد نزديک مدينه است - راه افتادند، آمدند وارد مدينه شدند. در ميان افرادِ بازگشته به مدينه، مجروح هست، جانباز هست، اجساد مطهر شهدا هست، خانوادههاي داغدار هستند. مدينه غوغا شد از لحاظ گريه و نوحه و زاري براي کشته شدهها، و بعد هم ناکامي در اين جنگ؛ اينها همه تلخ بود.
شبِ آن روزي که اين حادثهي تلخ اتفاق افتاده بود، براي پيغمبر خبر آوردند که يک عده از مشرکين بعد از آنکه از مدينه دور شدند، به اين فکر افتادهاند که حالا که مسلمانها شکست خوردند، خوب است ما حمله کنيم و کار مسلمانها را تمام کنيم. اين خبر که به مدينه رسيد، يک عده از آدمهاي دهنلق - يا مغرض يا جاهل که شايعات بد را بلافاصله مثل برق و باد منتشر مي کنند - شروع کردند اين را منتشر کردن. اينگونه افراد همين قدر که خبر به گوششان برسد - چه راست باشد، چه دروغ - بلافاصله شروع مي کند آن را پخش کردن. آن زمان هم اين افراد بودند، امروز هم از اين قبيل افراد هستند. اينها شروع کردند توي مدينه خبر را منتشر کردن. گفتند آقا پدرمان درآمد؛ اينها به ما حمله مي کنند؛ بترسيم، چه، چه، چه. بنا کردند توي دل مردم را خالي کردن. اينجا پيغمبر اکرم آمد وسط ميدان. در يک چنين جاهائي، اِعمال آن روح نبوت لازم است.
پيغمبر مردم را جمع کردند، گفتند همه بيائيد توي مسجد. آمدند توي مسجد. فرمود: شنيدم دشمن در فلان نقطه اجتماع کرده؛ منتظر است که شما غفلت کنيد، به شما حمله کند. بايد همين امشب برويد آنها را تارومار کنيد. گفتند: حاضريم يا رسولاللَّه! فرمود: نه؛ فقط کساني که امروز در جنگ احد بودند، آنها بايد بروند. يعني همانهائي که خستهاند، همانهائي که از صبح تا شب جنگيدند، همانهائي که بدنشان هم زخمي است، بايد بروند؛ هيچ کس غير از اينها نبايد برود. اول يک عدهاي شايد تعجب کردند، بعد ديدند عجب حکمي است. کساني که آن روز در جنگ احد بودند، آسيب هم ديده بودند، خسته هم بودند، بلافاصله جمع شدند. پيغمبر گفت برويد اين قضيه را تمام کنيد و برگرديد.
کساني که آن زخم را امروز خوردهاند و ضربهاي را که دشمن وارد آورده، مايلند جبران کنند و ضربه متقابل بزنند، خودشان دستشان توي کار بوده، نه اينکه خبر را از دهن اين و آن شنفته باشند، همينها را پيغمبر به خط کرد، بسيج کرد و گفت شماها بايد برويد. اينها يک عدهاي بودند - خيلي هم نبودند - سوار شدند و راه افتادند طرف همان منطقه، و دشمني را که کمين گرفته بود، غافلگير کردند و به او ضربه زدند و تارومار کردند و برگشتند. آيه شريفه نازل شد: "الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم ". مؤمنين آن کساني هستند که وقتي شايعهپراکنها آمدند گفتند عليه شما آنجا جمع شدند و بترسيد، "فزادهم ايمانا "؛ اما اين ترس که به وجود نيامد، انگيزه و ايمان آنها تقويت و بيشتر هم شد. "و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکيل "؛(1) گفتند خدا کافي است، کار موکول به خداست. ببينيد اين چه معرفت عظيمي است. کار را شما داري ميکني، بازوي شما دارد کار ميکند، فکر شما دارد کار ميکند، قلم شما دارد کار مي کند؛ اما کار، کار خداست؛ موکول به اوست. موکول به خدا بودن معنايش اين نيست که ما کنار بنشينيم، بگوئيم خدا خودش درست کند؛ نه، خدا اينجوري درست نمي کند. اينکه من و شما يک کاري را انجام بدهيم، مغرور بشويم و خيال کنيم ما بوديم که کرديم، خيال کنيم که ما يک کار برجسته انجام داديم، اين هم غلط است، اين هم نادرست است. اگر خداي متعال کمک نکند، اگر هدايت نکند، اگر توفيق ندهد، هيچ کاري نميتوانيد بکنيد؛ هيچ نتيجهاي را هم به دست نخواهيد آورد.
وقتي دو عنصر همراه شد؛ يعني شما از يک طرف به خدا توکل کرديد، از خداي متعال استمداد کرديد، خدا را حاضر و ناظر دانستيد، خدا را صاحب کار خودتان دانستيد، و از طرف ديگر همه نيرويتان را پاي کار آورديد، اين ميشود همان شکل درست. "قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکيل "؛ اين توصيف اينهاست. نتيجهي کارشان هم در آيهي بعد ذکر ميشود: "فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء و اتّبعوا رضوان اللَّه ".(2) رفتند و برگشتند، بدون اينکه کوچکترين ضربه و زخمي بر آنها وارد شده باشد. آنها توانستند دشمن را تارومار کنند و همه موجوديهاي دشمن را مصادره کنند و غنيمت بگيرند و بياورند. آنها نه فقط توطئه را خنثي کردند، بلکه يک درآمدي هم براي مدينه و حکومت پيغمبر در سال سوم - که سال جنگ احد است - درست کردند.
ميخواهند ما اينها را به ياد داشته باشيم. اينها فقط تاريخ نيست، خاطره نيست؛ اينها درس است. مي خواهند من و شما اين حقايق را به ياد داشته باشيم و اينها را در زندگيمان اعمال کنيم. چهار تا آيه در تعقيب نماز صبح ذکر شده - که در کتاب مفاتيح الجنان هم هست - مي توانيد مراجعه کنيد و آنها را بخوانيد. هر کدام از اين آيات هم که ذکر شده، يک نتيجهاي دنبالش آمده است: "و افوّض امري الي اللَّه انّ اللَّه بصير بالعباد. فوقيه اللَّه سيئات ما مکروا ".(3) "لا اله الّا انت سبحانک انّي کنت من الظّالمين. فاستجبنا له و نجيّناه من الغمّ و کذلک ننجي المؤمنين "،(4) که آيهي جناب يونس است. آيه ديگر، همين آيهاي است که قبلاً تلاوت کردم: "حسبنا اللَّه و نعم الوکيل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء ". آيه چهارم هم "ما شاء اللَّه لا قوّة الّا باللَّه "(5) است که مال آن قضيه دو برادر است. اينها براي ما درس است. وقتي انسان احساس مي کند که کار بزرگ است، کار باارزش است، کار داراي تأثير اجتماعي کلان است، انگيزهاش بيشتر مي شود.
به هر حال آن چيزي که از بين مي رود، همين گذران روزانه ما و شماست. خوبش، بدش، بر طبق وظيفهاش، خلاف وظيفهاش، صوابش، اينها از بين ميرود. طبيعت عالم، طبيعت زوال است؛ "العالم متغيّر ". آنچه که مي ماند، اثر اين کار است در ديوان الهي؛ اين از بين نميرود. "لا يعزّب عنه مثقال ذرّة "؛(6) به قدر سنگيني يک ذره - حالا ذره چه به معناي ذرات غبار منتشر در هوا، چه به معناي مورچه - از ديد محاسبه الهي مخفي نمي ماند. دوربينهاي مخفي الهي ذره ذرهي اعمال ما را نگاه مي کنند و مي سنجند؛ و سختترش اين است که بر دلهاي ما هم تسلط دارند. دوربين مخفي فقط توي ساختمان و توي محيط کار و داخل خانه و اينها نيست؛ توي دل ما هم يک دوربين مخفي هست. آنچه بر دل ما مي گذرد، آنچه بر ذهن ما ميگذرد، آنچه در خلوات انجام مي دهيم، همه بدون هيچگونه کم و زيادي منعکس است و در روز قيامت اينها آشکار مي شود؛ "فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره. و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره ".(7) ظاهر آيه اين است که اين عمل تجسم پيدا مي کند و انسان خود آن عمل را ميبيند. عمده اين است که اين عمل مي ماند؛ به فکر اين ماندني باشيم. حوادث روزگار و گذران و روزمرهي عمر ما، خوبش، بدش، در اوج احترام، در حضيض بياحترامي، با جيب پر، با جيب خالي، همه جورش ميگذرد و باقي نميماند. خوبش هم قابل دلبستن نيست، چون باقيماندني نيست؛ بدش هم شکوه و شکايتِ آنچناني ندارد، چون باقيماندني نيست، چون گذراست. آن چيزي که مي ماند، اثر اين عمل است، نتيجه اين عمل است، ثواب الهي است، عقاب الهي است؛ به فکر اين بايد بود.
خوب، خيلي خوشحال شديم از زيارت شما برادران و خواهران، مخصوصاً جوانهايتان که الحمدللَّه در اين جلسه خانوادگي حضور دارند. اميدواريم انشاءاللَّه همه شما موفق و مؤيد باشيد و در خط راست و درست و صراط مستقيم الهي به پيش برويد.
والسّلام عليکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) آل عمران: 173
2) آل عمران: 174
3) غافر: 44 و 45
4) انبياء: 87 و 88
5) کهف: 39
6) سبأ: 3
7) زلزال: 7 و 8
انتهاي پيام/