به گزارش مشرق، رجا نوشت: مختارنامه تا اينجاي کار سريال پُر خبر و پُر حاشيه اي بوده است. يک روز ترانه عنوان بندي پاياني آن خبر ساز شد و روز ديگر نحوه حضور شخصيت هاي ايراني در آن به مسئله اي حاشيه اي تبديل شد. البته اين سريال در زمان توليد خود نيز چندان بي سر و صدا و بي حاشيه نبوده و ماجراهاي زيادي را از سر گذرانده است. ماجراهايي که قرار است همزمان با پخش اين سريال ،از قلم «رضا استادي» روزنامه نگار و کارشناس حوزه سينما و تلويزيون و نيز مدير روابط عمومي سريال مختارنامه روايت شود.
«رضا استادي» از تابستان سال 1381 به عنوان مدير روابط عمومي همکاري خود با مختارنامه را آغاز کرد.
اينکه سريالي تلويزيوني براي هشت سال متوالي«روابط عمومي» داشته باشد، امر بي سابقه اي است که استادي خود در توصيف آن مي گويد: «در ايران شايد هيچ سازمان و موسسه اي نيز براي اين مدت طولاني يک مدير روابط عمومي نداشته و تداوم حضور من در اين مسووليت، جز با لطف و حمايت تهيه کننده سريال ـ که تا همين روزها نيز ادامه داشته ـ ممکن نبوده است. به دليل همين حضور طولاني مدت در سريال مختارنامه، استادي گفته ها و ناگفته هاي فراواني از نحوه توليد اين سريال تلويزيوني پُرماجرا دارد که قرار است اين ماجراها از قلم وي منتشر شود. اين مطالب شامل خاطرات، تجارب و اتفاق هايي است که در حاشيه سريال مختارنامه رخ داده و بعضا جنبه هاي آموزشي نيز دارد. قسمت اول خاطرات او از نحوه شکل گيري سريال مختارنامه پيش روي شما است.
فيلم نامه اوليه مختارنامه چه زماني نوشته شد؟
کارهاي بزرگ مقدمات پيچيده و سنگيني دارد. گاه اين مقدمات بسيار طولاني مي شود و فقط گذشت سال هاي بسيار طولاني باعث مي شود تا حرکتي بزرگ سرانجام به نتيجه برسد. قصه شکل گيري سريال مختارنامه نيز چنين ماجرايي دارد.
حدود چهارده سال پيش، در زماني که «داوود ميرباقري» مشغول ساخت آخرين بخش هاي سريال مختارنامه براي شبکه يک سيما بود، «محمد ابراهيم سلطاني فر» يکي از کارگردان هاي قديمي و باسابقه تلويزيون در حال تحقيق و نگارش فيلم نامه اي درباره «نهضت توابين» و «قيام مختار» بود. سال 1375 دقيقا همان زماني است که من در سن 17 سالگي فعاليت مطبوعاتي خودم را آغاز کردم! بخش عمده اي از اين عُمر چهارده ساله صرف فعاليت در حوزه سينماو تلويزيون شده است. در طي اين سال ها بارها ديده و شنيده ام که سريال هاي تاريخي هم در اغلب موارد «سرنوشتي تاريخي» پيدا مي کنند! فيلم نامه اين آثار معمولا در يک مقطع خاص نوشته و به مرور و در طول سال هاي مختلف «چکش کاري» مي شود تا به مرحله «ساخت» برسد. گاهي براي يک موضوع مشخص به چند نفر سفارش نگارش فيلم نامه داده مي شود و گاهي فيلم نامه هاي زيادي نوشته مي شوند اما امکان ساخت پيدا نمي کنند. نگارش متن فيلم نامه مختارنامه هم محدود به «محمد ابراهيم سلطاني فر» نبود و روزي در دفتر «مجيد رضا بالا» معاون فرهنگي سابق سيما فيلم، با متن ديگري که نوشته «کريم آتشي» کارگردان اکشن کار سينماي ايران بود مواجه شدم که موضوع آن هم قصه زندگي «مختار ثقفي» بود.
سال ها گذشت و ميرباقري ساخت سريال امام علي (ع) را به پايان برد. سريالي که در زمان پخش بازتاب هاي فراواني داشت و مسير زندگي اين کارگردان پُرسابقه تلويزيوني را تغيير داد. از توقيف درآمدن فيلم آدم برفي نيز در همين سال ها اتفاق افتاد. «ساحره» و «مسافر ري» فيلم هاي بعدي اين کارگردان بود که هر چند وقت يکبار سري هم به صحنه نمايش مي زد و با تئاترهاي موفق خود، علاقمندانش را غافلگير مي کرد. همين موفقيت هاي پي در پي بود که سبب شده بود «داوود ميرباقري» هميشه زير ذره بين خبرنگاران باشد. من هم که از اواخر سال 1378 در روزنامه جام جم مشغول به کار شده بودم، ماهي يکبار با او تماس مي گرفتم تا از آخرين فعاليت هاي او در عرصه سينما و تلويزيون مطلع شوم. در آن سال ها فعاليت خبرگزاري ها مثل امروز گسترده نشده بود و خبرنگاران روزنامه ها در اغلب موارد براي تهيه خبر متکي بر منابع خودشان بودند و اينطور نبود که خبرنگاران روزنامه ها در اغلب موارد فقط زحمت «copy » و سپس «paste » مطالب خبرگزاري ها را بکشند. نکته جالب توجه اينکه ميرباقري آن زمان تلفن همراه نداشت و هميشه در ساعت هاي پاياني شب با منزل او تماس مي گرفتم. البته اغلب اين تماس ها بي نتيجه بود. در آن سال ها قرار بود ميرباقري سريال «سلمان فارسي» را براي شبکه يک سيما بسازد اما هربار که تماس مي گرفتم، خبر جديدي وجود نداشت و هنوز مشخص نبود چه زماني اين سريال مقابل دوربين خواهد رفت.
روزي از طريق يکي از همکارانم در سازمان صدا و سيما باخبر شدم قرار است «سلمان فارسي» ديگري هم ساخته شود. «حبيب الله کاسه ساز» تهيه کننده سريال بود و «شهرام اسدي» کارگردان آن. قرار بود سريال براي «معاونت برون مرزي» سازمان صدا و سيما ساخته شود. حتي «مجيد ميرفخرايي» هم به عنوان طراح صحنه همکاري خود با اين آن پروژه را آغاز کرده بود. بعدها وقتي در سفري چند روزه با ميرفخرايي همسفر شدم، گفت که در آن مقطع براي بازبيني لوکيشن هم رفته بودند و بخش هايي از شهر يزد را براي ساخت و ساز در نظر گرفته بودند.
همان روزها قراري با کاسه ساز گذاشتم و در گفت و گويي اطلاعات کاملي درباره آن «سلمان فارسي» تهيه و خبر مفصلي در روزنامه جام جم منتشر کردم. پس از چاپ خبر بود که با ميرباقري تماس گرفتم و ماجرا را به او اطلاع دادم. شنيدن آن خبر براي ميرباقري هم جالب بود و هم غافلگير کننده! طرح سلمان فارسي مربوط به مدرسه کارگاهي فيلم نامه نويسي حوزه هنري بود و ميرباقري سال ها قبل آن را نوشته بود و حالا از اينکه مي شنيد فيلم نامه او هنوز به نتيجه خاصي نرسيده اما فيلم نامه ديگري به مرحله ساخت نزديک مي شود، تا حدودي غافلگير شده بود. حاصل اين گفت و گو تبديل به خبري شد که در سال 1380 در روزنامه جام جم منتشر شد. اگر روزي اين خبر را از آرشيو روزنامه جام جم پيدا کنم، در اين صفحه قرار خواهم داد. مضمون خبر هم اين بود که چگونه مي شود در دو بخش از يک سازمان، دو فيلم نامه با يک موضوع واحد در جريان باشد. خبر بازتاب زيادي داشت و عملا در سال هاي بعد هيچ يک از اين دو اثر مقابل دوربين نرفت.
حضور در مختارنامه به عنوان «مدير روابط عمومي»
ارديبهشت سال 1379 روزنامه جام جم آخرين روزهاي پيش از انتشار خود را سپري مي کرد. از اسفند سال 1378 من هم به عنوان خبرنگار بخش «تلويزيون» به ترکيب «گروه رسانه» اضافه شده بودم. جام جم هم مثل هر روزنامه ديگري براي آغاز، نياز به يک تيتر جذاب داشت و براي روزنامه اي که «صدا و سيما» باعث و باني انتشار آن بود، چه تيتري مي توانست بهتر از خبر توليد يک توليد تلويزيوني معظم و فاخر مباشد؟ آن روزها سريال «تفنگ سرپر» در حال توليد بود. با پرس و جوي فراوان شماره تلفن «محمود فلاح» تهيه کننده سريال را پيدا کردم و با او تماس گرفتم. در همان برخورد اول به گرمي براي همکاري اعلام آمادگي کرد؛ روحيه اي که در آن سال ها کمتر تهيه کننده اي نسبت به يک روزنامه منتشر نشده داشت. با هماهنگي او بود که توانستم با امرالله احمدجو، خسرو شکيبايي و تورج منصوري تماس بگيرم و گزارشي تهيه کنم که يکي از دو تيتر اصلي روزنامه جام جم شود. اين همکاري ادامه داشت و در ارديبهشت همان سال به ديدار با اين تهيه کننده سخت کوش در سر صحنه سريال تفنگ سرپر در «ميمه» منتهي شد. در زمان پس از توليد سريال نيز چند بار با همکاري فلاح گزارش هاي اختصاصي از تفنگ سرپر تهيه کردم که مهم ترين آن گزارشي درخصوص پشت صحنه تدوين سريال بود. سال 1381 روزي با او تماس گرفتم تا درباره تهيه کننده اي که براي روابط عمومي سريالش به من پيشنهاد همکاري داده بود، اطلاعاتي کسب کنم. در همان تماس تلفني پيشنهاد داد با دفتر او نيز به عنوان روابط عمومي همکاري داشته باشم. پس از آن بود که روزي براي ديدار با او و مشاورش «حسين صابري» به دفتر آنها در يکي از خيابان هاي اطراف ميدان توحيد رفتم و از همانجا اين همکاري آغاز شد. البته ورود من به اين مجموعه در تابستان سال 1381 شکل گرفت و همزمان با برخي کارهاي مربوط به سريال مختارنامه، روابط عمومي سريال «تفنگ سرپر» را هم در مقطع پخش به عهده گرفتم که اين همکاري تا امروز با فراز و نشيب هاي فراوان همچنان ادامه دارد.
عبور ازسلمان، رسيدن به مختار
سال 1381 سال مهمي در تاريخ سريال مختارنامه است. در همين سال «محمود فلاح» از طرف معاونت سيما مامور ساخت سريال «مختارنامه» شد. قرار بود براي فيلم نامه نوشته شده توسط ابراهيم سلطاني فر کارگردان پيدا شود. طبق روال موجود در سازمان صدا و سيما، فيلم نامه هاي اينچنيني در اختيار چند کارگردان مطرح که سابقه کار در اين زمينه دارند قرار مي گيرد تا از آنها مشاوره گرفته شود. داوود ميرباقري هم يکي از آنها بود. آنگونه که فلاح بعدها برايم تعريف کرد، روزي با او در رستوراني در دربند قرار ناهار مي گذارد. فيلم نامه را به او مي دهد و بعد از گفت و گو از او درباره سيف الله داد براي کارگرداني سوال مي کند. ميرباقري به شدت از اين پيشنهاد استقبال مي کند و مي گويد سيف الله داد گزينه خوبي است. البته به خاطر دارم قرار بود آن سال ها مرحوم داد فيلم نامه «دکتر حسابي» را بسازد. فيلم نامه اي که تا اين لحظه هم ساخته نشده است اما در نهايت قسمت نبود که مرحوم داد کارگردان اين سريال شود. طي مشورت هايي که ميان فلاح و معاونت سيما صورت مي گيرد، نام «داوود ميرباقري» هم مطرح مي شود. مسوولان تلويزيون به فلاح مي گويند اگر بتواند ميرباقري را به ساخت اين سريال متقاعد کند، آنها حرفي ندارند اما ميرباقري که به شدت پي گير ساخت سريال سلمان فارسي است، به ساخت مختارنامه علاقه اي نشان نمي دهد تا اينکه با قطعيت به او مي گويند که فعلا امکان ساخت سريال سلمان فارسي وجود ندارد. جالب اينکه در آن مقطع سريال سلمان فارسي مرحله حساس «برآورد بودجه» را هم گذرانده بود و آنطور که بعدها «بهروز خوشررزم» تهيه کننده سلمان فارسي و اولين مدير توليد سريال مختارنامه در گفت و گويي به من گفت، ساخت سلمان حدود 4 ميليارد تومان هم برآورد شده بود اما اين سريال ساخته نشد و البته در زمان ساخت مختارنامه، بارها شنيده شد که ميرباقري بعد از مختار سلمان را خواهد ساخت.
بعد از آنکه ميرباقري مطمئن شد فعلا امکان ساخت سلمان فارسي وجود ندارد، براي مطالعه فيلم نامه مهلت خواست. او پس از مطالعه فيلم نامه تحقيقاتي را هم آغاز کرد و بعد از طي کردن اين مراحل بود که با شرط «کنار گذاشتن فيلم نامه قبلي و نگارش فيلم نامه اي جديد»، ساخت مختارنامه را پذيرفت. در اين مرحله از کار «حسن ميرباقري» و «محمد بيرانوند» نيز به کار اضافه شدند و مسووليت نگارش سيناپس اوليه را به عهده گرفتند. تمامي اين ماجراها در فاصله بهار سال 81 تا مهر 81 اتفاق افتاد. من از اواخر تابستان 81 به مجموعه مختارنامه پيوستم. با اينکه تجربه يک سريال تلويزيوني را پشت سر گذاشته بودم، براي روابط عمومي مختارنامه دغدغه زيادي داشتم. اين موقعيت در 23 سالگي براي من بسيار مغتنم بود که بعد از محمود فلاح و داوود ميرباقري، سومين نفري باشم که حضورش در پروژه تاريخي مختارنامه قطعي شده است. در آن زمان با همکاران مختلف مشورتهاي زيادي انجام دادم. تا آن زمان درباره مختارنامه خبري منتشر نشده و اصطلاحا کار «زخمي» نشده بود و همين ويژگي، فضايي را فراهم کرده بود که مي شد از آن بهره برداري تبليغاتي درستي کرد.
بر همين مبنا به تهيه کننده سريال پيشنهاد کردم تا گفت و گويي با داوود ميرباقري و خودش داشته باشم و از زبان آنها خبر را اعلام کنم. محمود فلاح علاقه اي به مصاحبه نشان نداد. او در سال هاي بعد هم هيچ گاه علاقمند به گفت و گوي رسانه اي نبود و جالب اينکه هيچ گاه عکسي از او در رسانه ها و در ميان خبرهاي متعدد سريال مختارنامه منتشر نشد و اولين بار زماني تصوير او در رسانه ها منتشر شد که به دليل سکته اولش در بيمارستان بستري شد. درباره اين بخش ها در آينده خواهم نوشت. در نهايت قرار شد گفت و گو فقط با ميرباقري انجام شود.
روزي در دفتر تهيه کننده قراري گذاشته شد. داوود ميرباقري به همراه «محمد بيک زاده» تهيه کننده سريال امام علي (ع) که بعدها در پروژه مختارنامه مسووليت يکي از کارگاه هاي مرتبط با بخش صحنه و دکور را نيز به عهده گرفت؛ به دفتر آمد. دفتر سريال مختارنامه از همان ابتدا در ميدان توحيد بود. آن زمان چهره خيابان و ميدان توحيد با چهره امروز آن تفاوت زيادي داشت. نه خبري از خط BRT بود و نه تونل توحيد از زير آن عبور مي کرد. اما در يک چيز با امروز شباهت داشت و آن ترافيک عجيب و غريبي بود که گاهي از سر گيشا تا ميدان توحيد ادامه مي يافت. اين جلسه که در هفته آخر شهريور ماه تشکيل شد، اولين برخورد حضوري من با داوود ميرباقري بود. ميرباقري فرد باهوشي است و اولين برخورد با او مي تواند در همکاري بسيار سرنوشت ساز باشد. يکي از همکارانش بعدها برايم نقل کرد که اگر در اولين برخوردها احساس کند طرف مقابل به کار علاقمند است و نسبت به کار حساسيت دارد، تا پايان با او همراهي مي کند و اگر به چنين نتيجه اي نرسد، آن فرد را خيلي تحويل نخواهد گرفت. من تا آن زمان به دليل موقعيت شغلي ام با کارگردان هاي زيادي برخورد کرده بودم. کارگردان هايي که اولين ويژگي اغلب آنها «غرور کاذب» بود اما ميرباقري فردي ساده و بي تکلف بود و نوعي «اصالت روستايي» در رفتارش وجود داشت که در کنار تواضع ذاتي اش آدم را مجذوب خودش مي کرد. از لحاظ ظاهري شيک و مرتب بود. آرامش عجيبي در رفتار و کردارش بود و با لحني شمرده و آرام و با استفاده از کلماتي ساده سخن مي گفت. مجموعه اين ويژگي ها باعث شد در برخورد اول کمي غافلگير شوم. واقعا انتظار اين ميزان سادگي را نداشتم! در سال هاي 1375 به بعد و در زمان اوج فعاليت هاي حوزه هنري که با پخش سريال امام علي (ع) همراه بود، ميرباقري بارها در جلسات شب فيلم نامه حوزه هنري حضور يافته بود و در همان جلسات چند باري خودم را به او رسانده و سوال هايي از او پرسيده بودم. در همان ديدار اول به چهره ام دقيق شد و پرسيد قبلا کجا همديگر را ديده ايم؟! من هم به سابقه همان جلسات اشاره کردم و اين آشنايي مقدمه اي براي آغاز مصاحبه شد. در اين جلسه «جواد ملکي» هم حضور داشت و از ميرباقري و حاضران در جلسه چندين عکس گرفت تا خبري که ارسال مي شود عکس داشته باشد. به تجربه دريافته بودم که خبر وقتي با عکس ارسال شود ارزش بيشتري پيدا خواهد کرد.
بعد از صرف ناهار ، پشت ميز اتاق نشستم و مصاحبه با ميرباقري آغاز شد. درباره اين ميز هم نکته جالبي وجود دارد. در اتاق محمود فلاح يک ميز مديريتي بزرگ وجود داشت که هيچ گاه مورد استفاده فلاح نبود. او اغلب هنگام حضور ميهمان هايش روي يکي از مبل هاي «نيم ست» اتاقش مي نشست و هميشه اين مسئله که اين ميز بي استفاده است، مورد اشاره همکاران و ميهمانان او بود.
مصاحبه ميرباقري را در نهايت تنظيم و پشت تلفن برايش خواندم. سپس آن را به همراه چند قطعه عکس براي «خبرگزاري ايسنا» ارسال کردم. ايسنا در آن مقطع يکي از خبرگزاري هاي فعال در زمينه خبرهاي تلويزيوني بود و اين ويژگي را هنوز هم حفظ کرده است. مصاحبه روز سه شنبه 2 مهر 1381 بر روي خروجي خبرگزاري ايسنا منتشر شد. خبر اينگونه آغاز مي شد:« داوود ميرباقري : پس از اجراي بخش اول نگارش و تحقيق/ ميگويند ساخت مجموعهي “سلمان فارسي” فعلا مقدور نيست» و اينطور ادامه پيدا مي کرد:« خبرگزاري ايسنا ـ داوود ميرباقري ،به زودي ساخت سريال تلويزيوني جديدي را با نام موقت “مختارنامه“ به تهيهکنندگي محمود فلاح، آغاز خواهد کرد. به گزارش ايسنا،اين مجموعه، پنجمين سريال تلويزيوني ميرباقري پس از سريالهاي “حکايت مسافر گمنام“،“گرگها“،“رعنا” و “امام علي(ع)” است که کار بازنويسي فيلمنامهي آن از اوايل فروردين ماه امسال آغاز شده است».
انتشار خبر بازتاب هاي گوناگوني داشت. روزنامه جام جم در چند سطر کوتاه به خبر پرداخت و تيتر «ميرباقري از سلمان به مختارنامه رسيد» را انتخاب کرد. هفته نامه سينما تيتر زد: «داوود ميرباقري: سلمان را کنار گذاشتم» و چند نشريه ديگر نيز به خود مختارنامه توجه نشان دادند.
ميرباقري در همان ايام قرار بود سريال «معصوميت از دست رفته» را براي شبکه سه سيما بسازد. در قسمت بعدي اين خاطرات درخصوص اين سريال و تاثير ساخت آن در مختارنامه مي نويسم.
يک ماه از آغاز پخش سريال تلويزيوني مختارنامه مي گذرد. در اين مدت با پخش سه قسمت، اين سريال شخصيت ها و جغرافياي قصه اش را معرفي کرده و با پخش قسمت چهارم در آخرين جمعه مهرماه، وارد روايت داستان اصلي خود شده است.