
گمانم هست؛ زيباترين حالتي که مي توان ماه را نظاره کرد در ميان خيل انبوه ستاره هاست و بهترين حالتي که مي توان شمع را مشاهده کرد، اين است که تو در کنار پروانه ها باشي. بسيجي ها عطر مقتداي شان را مي دهند و چه خوب است که مقتداي سيدعلي، علي است و چه خوب است تجلي 9 دي در خيابان 19 دي و چه خوب که باز هم غديرخم وزيد از کوير قم.
سه شنبه قم پر بود از اباذر. ابوزرها نبودند. خدا را شکر که ابوزرهاي زور و تزوير نبودند. امام ابوزر، شهرام است و دلار آمريکا و امام اباذر، علي است. اباذر شهره بود به صداقت و نفاق نداشت. راستي که چه نسبتي است ميان ابوزر و ابوزور و ابوتزوير، چه تناسبي است ميان سران کفر و سران فتنه با اباذر؟ کساني که الله اکبر خود را بر بالاي مناره مسجد ضرار گفتند، رو سياه تر از آنند که با بلال و مقداد و عمار و اباذر، قياس شان گرفت. بگو فريادت از کدام حنجره بيرون مي زند تا بگويم به که برمي گردد نسبت.
اباذر به بسيجيان خامنه اي مي گويند که حتي اگر به ربذه فتنه هم تبعيدشان کني، دست از دامن رهبر خود برنمي دارند. اباذر به مراجع عاليقدر شيعه مي گويند ... کساني که با معاويه هاي امروز پالوده ميخورند و قرآن و قانون بر سر نيزه مي کنند و براي کودتاي مخملي، کاريکاتوري از انقلاب اسلامي مي کشند، شايد ابن ابي باشند ليکن اباذر نيستند. نسل اباذر را من با همين چشمان خود در غدير قم ديدم و ديدم که در اين کوير، باز هم ستاره باران است آسمان. علي را هر آنکس که تنها نگذارد، اباذر است و تو ببين معاويه هاي آخرالزمان، سران آمريکا و اسرائيل کدام مرد خدايي را براي زدن نشانه گرفته اند، جبهه حق و باطل برايت ترسيم مي شود.
خامنه اي خود را غلام قنبر علي مي داند اما کيست که نداند افتخار علي در اين زمانه مقتداي بسيجي هاست.
اين بار اما به کوري چشم ابوزرها، اباذرها زيادند. مطمئن باشيد مالک اين بار برنمي گردد از در خيمه معاويه. فتنه هر چه مي خواهد پيچيده تر شود؛ ما علي را تنها نمي گذاريم. پرچم علي در روزگار غيبت، دست سيدعلي است و خورشيد به ماه اين نيابت را داده. کساني که نيزه خوارج دست شان است، ابازرهايي هستند که به خون ابوذرها تشنه اند. اين بار اما چون علي تنها نبود، اباذر از فتنه تبعيد به سلامت برگشت. فتنه هرچه مي خواهد پيچيده تر شو؛ ما علي را تنها نمي گذاريم. ما بزرگ شده مکتب شهادتيم. ابوزرها مشق خود را با ديکته جورج سوروس مي نويسند، ما اما با جان و دل به وصيت نامه شهدا عمل مي کنيم و نمي گذاريم ولايت فقيه تنها بماند. ما بيشماريم. بارها ثابت کرده ايم که بيشماريم. اي ابوزرها که شهرام، امام تان است و نيزه خوارج، رساله تان و 200 کلاهک هسته اي اسرائيل، همه زورتان، حضور حماسي نسل 9 دي در خيابان 19 دي، يعني که با عرض معذرت، شما ابوزرهاي اهل زور و تزوير، غلط کرديد بيشماريد. بيشمار به ما ستاره هاي حضرت ماه مي گويند. آن ابوزري که از فرط بيسوادي بعيد مي دانم تا 10 را بتواند درست بشمارد، خوابش را ببيند که بتواند ستاره هاي حضرت ماه را بشمارد؛ ما بيشماريم. «بالاترين» به تعداد ستاره هاي حضرت ماه مي گويند در آسمان کوير قم، که دگر براي تاريخ، غديرخم را تداعي کرد.
مدح خامنه اي تمجيد از رسالت انبياي دين خداست. مقتداي ما ناخداي باخداي سفينه انقلاب است. ما دليلي نداريم براي اينکه چون شمعي را بهترين پروانه نباشيم و چون ماهي را پرنورترين ستاره. ما اثبات اين سخن خميني کبير هستيم، معناي آن فرمايش حضرت روح الله که فرمود؛ از قوم حجاز، از امت زمان پيامبر و علي، برتريم. ما دليلي نداريم که عاشق مقتداي خود نباشيم. ما با کدام دليل، وقتي چشممان به جمال آقا روشن مي شود، اشک بر گونه مان جاري نشود؟ اصلا مگر مي توان خامنه اي را عاشق نبود؟ اصلا مگر مي توان علي را تنها گذاشت؟ ما که در کوفه به دنيا نيامده ايم. ما جوانان کوچه بني انقلابيم؛ هرکس مي خواهد پي به اصل و نسب ما ببرد، برود و جوانان کوچه بني هاشم را ببيند. ما نسل 9 دي ادعاهاي بزرگي داريم. اگر ما امت خميني و خامنه اي در صدر اسلام بوديم، اجازه نمي داديم ابوزرها، سر از بدن اباذرها جدا کنند. ما امتحان خود را پس داده ايم. ما فريب عکس داشتن عده اي را با امام نخورديم. ما الله اکبرهاي آلوده به فتنه را که شنيديم، قرآن را که روي نيزه ديديم، آخرين خوارج را که در مسجد ضرار مشاهده کرديم، هزار و يک تهمت و شايعه را که تحمل کرديم، نفاق را که ديديم، زر و زور و تزوير را که نظاره کرديم، 2500 ماهواره دشمن را که به جاسوسي مشغول شان ديديم، باز هم اين ماه پاره علوي تبار خود را اين ميثم تمار، اين عمار، اين اباذر، اين مقداد و اين مالک و اين ذوالشهادتين، اين افتخار علي در زمانه واپسين تاريخ را براي لحظه اي تنها رها نکرديم. ابوزرها مدتهاست که آن روي خود را نشان مان داده اند. راست مي گويند؛ از همان اول هم ولايت فقيه را قبول نداشتند. ابوزرها از همان اول ولايت فقيه را قبول نداشتند اما حقيقت اين است که نسبت به مصداق آن، ديگر فقط بحث قبول نداشتن نيست، کينه ها دارند اينها از علي. کينه هاي خيبري دارند و عقده هاي بدري. ابوزرها مي خواهند انتقام همت و باکري را از اباذر بگيرند. همت و باکري که با شهادتشان خواب معاويه هاي زمان را آشفته کرده اند.
مگر ما مرده ايم که تنها بماند علي. دشمن بداند؛ خامنه اي هر کجا برود، داستان همين است. به کوري چشم دشمن، سانديس نظام مان را مي خوريم و به کوري چشم سران فتنه، به کوري چشم ابوزرهاي ويلانشين، ني سانديس را فرو مي کنيم در چشم فتنه. حرفي هست؟ هزاران برابر کينه اي که معاويه هاي کاخ سفيد از علي دارند، ما علي را عاشقيم. حرفي هست؟ هر کجا حضرت ماه برود، ما جملگي ستاره هاي بي شمار مقتداي نوراني مان هستيم. حرفي هست؟ ما بي شماريم. حرفي هست؟ ما مثل کوه، باشکوه تر از دماوند، پشت انقلاب اسلامي پدران مان ايستاده ايم. حرفي هست؟... البته که حرفي نيست. مگر حرفي هم مي تواند باشد. کدام ديار، يار ما سفر کرده، که تنها بوده؟ کجا اباذر رفته، که ما تبعيدي عشقش نبوديم؟ اباذر به مولا و مقتداي ما حضرت آيت الله العظمي خامنه اي مي گويند که ويلا ندارد. بصيرت دارد؛ بصيرتي از نسل بصيرت عباس که به حق «نافذ البصيره» بود.
اباذر ما آنجا که قرار به ايستادگي است، چون سرو محکم مي ايستد؛ آنجا که قرار به روشنگري است، ميکروب فتنه را در نطفه و با نکته هاي ناب خود، خفه مي کند؛ آنجا که قرار به کرامت است، خود را غلام قنبر علي مي داند؛ آنجا که قرار به دلدادگي است، دست تکان مي دهد براي ما؛ آنجا که فرزند شهيدي تمنا مي کند چفيه اش را، مي بخشد؛ آنجا که بايد توي دهن آمريکا و اسرائيل بزند، مثل امام، محکم و برق آسا مي زند؛ آنجا که بايد تذکري به دوست بدهد، هواي عدالت را حتي درباره ابوزرها هم دارد و مي گويد؛ به احدي ظلم نکنيد؛ آنجا که بايد نايب خورشيد باشد، چون ماه در اين شبهاي تاريک، مي درخشد؛ آنجا که بايد اباذر باشد، اباذر است و آنجا که بايد مقداد باشد، مقداد. اي داد که الگوي سيدعلي در رهبري، علي است و آن وقت ابوزرها خود را قياس با اباذر مي گيرند. شيخ بي سواد! کلا به شما که عرض مي کنم؛ ما را زياد خندانده اي، اين بار اما واقعا از قياست خنده آمد خلق را. آخر تو را چه به اباذر؟ تو البته قبول؛ ابوزري، منتهي فقط با اين «ز»! حالا بايد فکر کني که روي اين «ز» فتحه بگذاري يا کسره؟! شيخ بي سواد! مي خواهم بدانم؛ اباذر هم بلد نبود «العربيه» به «خليج» برمي گردد يا به چي؟!... نه جانم؛ زر اباذر فقر بود، نه ويلاي قيطريه. زور اباذر ذوالفقار بود، نه 200 کلاهک هسته اي اسرائيل و اباذر اهل تزوير نبود. مرد تزکيه بود. ما در روز قدس، روزه خواري طرفداران تو را ديديم اما نماز خواندشان را نديديم! و در 9 دي شنيديم و خود نيز گفتيم که تو عامل دست موسادي. چه مفت فروختي گذشته خود را. آدمي که به هستي اش چوب حراج نمي زند. به خود بيا اي شيخ. با دردکشان هر که در افتاد، ور افتاد. ما که علي را تنها نمي گذاريم. خيال همه جمع. ما شمع را پروانه ايم؛ خيال همه جمع. ما ماه را ستاره ايم؛ خيال همه جمع. اين از بدسليقگي عده اي است که ويروس تاريکي، ميکروب فتنه را به شعاع نور ماه ترجيح مي دهند. بدسليقه نبودند که خط امام را به خط و ربط به پول شهرام نمي فروختند. ما را اما با کج سليقه ها چه کار؟ سليقه ستاره زيباست و او در شب فتنه، ماه را برمي گزيند. سليقه امام هم زيبا بود که مي گفت؛ من در خامنه اي لياقت رهبري مي بينم. اماما! ما هم مثل تو سليقه مان زيباست. ما هم ستاره هاي گرد ماهيم. اماما! در 8 سال قصه تحميلي پدران ما اجازه ندادند که آبادان، عبادان شود و خرمشهر، المحره. ما هم در 8 ماه غصه تحليلي، شما را و نايب شايسته شما را نفروختيم به ابوزرهايي که با تو چندتايي عکس داشتند اما بر عکس راه تو و برخلاف توصيه ات به پشتيباني از ولايت فقيه حرکت کردند.
اماما! در خيابان 19دي، انگار تو بودي که براي ما دست تکان مي دادي. پيرمردي مي گفت: انگار همان روز است که دوباره خميني به قم برگشته بود. اماما! ما از قوم حجاز تا ابد بهتر مي مانيم و براي يک آن، خواه دشمن مان «بعثي ها» باشند، خواه دشمن مان «بعضي ها»، نمي گذاريم اينجا کوفه شود؛ تنها بماند علي. اماما! با دلي مطمئن، روحي شاد و ضميري اميدوار، با شهدا عندربهم يرزقون باش که به فضل خدا رهبري داريم که تو را برايمان تداعي مي کند. اماما! خامنه اي، خميني ديگر است اما «خامنه اي» يک «الف»، يک «ها» از «خميني» بيشتر دارد که روي هم مي شود؛ «آه». اماما! ما از قوم حجاز برتريم. نسل اباذريم؛ اجازه نمي دهيم آه علي، گره بخورد با سينه چاه.