به گزارش مشرق، در حالی که به نظر می رسد آمریکا باز هم به سمت یک جنگ قریب الوقوع دیگر– این بار احتمالا با ایران- حرکت می کند، بزرگ ترین نگرانی این است که دولت برای طرح و نقشه های قتل و کشتارهای جمعی خود به شدت از پذیرش و اقبال مردمی برخوردار است. اما برخی روانشناسان می گویند که در این باره نباید اشتباه کرد. ما به عنوان مردم آمریکا به گونه ای شرطی شده ایم که در تمام طول عمرمان پذیرای جنگ باشیم.
آمریکاییان به گونه ای برنامه ریزی شده اند با این باور که قاتلان جمعی برای انجام این کار حتما دلیل خوبی دارند به خشونت و سلطه تن دهند. این تبلیغات به طور گسترده و تا جایی به همراه تصاویر میهن پرستانه مورد استفاده قرار می گیرد که حتی کسانی که خود را صلح طلب می دانند نیز به جایی می رسند که برای مرگ، خشونت و نابودی هورا بکشند.
نشریه سایکولوژی تودی می نویسد: «به آمریکاییان از کودکی آموخته می شود که بدون هیچ سئوالی نظامی گری این کشور را پذیرا باشند. این شرطی شدن اجزای متعددی دارد. درونمایه های ناسیونالیسم و نظامی گری مکررا از طریق رسانه ها و نهادهای دیگر به پیکره جامعه تزریق می شود تا این احساس را به شکلی بپذیرد که آمریکا کمابیش همواره یک نیروی خیر است؛ باوری که به ندرت به چالش کشیده می شود.»
در شرطی شدن ذهن آمریکاییان، ترس یک عنصر بزرگ به شمار می رود. دولت و رسانه های آمریکایی همواره به آمریکاییان از هر سنی یادآوری می کنند که دشمنان فرضی خطری مدام را متوجه آنها کرده اند. در بخش عمده ای از قرن بیستم از تهدید اتحاد جماهیر شوروی برای توجیه هزینه های نظامی و ماجراجویی های نظامی در گوشه و کنار جهان مورد استفاده می شد تا مهر تاییدی باشد بر این هشدار پرزیدنت آیزنهاور در سخنرانی خداحافظی سال ۱۹۶۱ خود که مردم را نسبت به نفوذ روزافزون «مجموعه نظامی- صنعتی» زنهار داده بود.
در نمونه اخیرتر آمریکاییان از طریق یادآوری های همیشگی «جنگ با ترور» با موفقیت جوری شرطی شده اند که چنین بپندارند که شیاطین همیشه از جایی در حال سربرآوردن هستند. تقریبا هیچ حرفی از این زده نمی شود که آیا سلاخی مردم و کشتن دیگران در فاصله ای چندین هزار کیلومتری از خاک آمریکا درست است یا غلط. نتیجه ای که اکثریت مردم آمریکا همیشه به آن می رسند، این است که نظامی گری و زور از طریق کشتار جمعی چاره کار است.
سایکولوژی تودی می نویسد: «به نظر می رسد که ضدیت با روشنگری یکی از اجزای مهم شرطی کردن طرز فکر مردم آمریکا در ارتباط با جنگ باشد، با سیستمی که بر جمعیتی اتکا دارد که ترس و امتناع از تفکر انتقادی انگیزه بخش آنهاست. به وضوح می توانیم ببینیم که این ضدیت با روشنگری حتی در ذهن جوانان جامعه شکل گرفته است. ایالات متحده تنها کشور توسعه یافته است که انتظار دارد دانش آموزان در مدارس هر روز نسبت به آمریکا سوگند وفاداری یاد کنند. این نوع اعمال هیچ ربطی به تشویق تفکر انتقادی یا رساندن دانش آموزان به درک لازم از پیچیدگی های مسائل ژئوپلتیک امروزی ندارد، بلکه هدف آن تحکیم نوعی حس عظمت ملی در جامعه است تا بتوان از آن برای تبلیغ یک تهاجم نظامی به عنوان عملی توجیه شده استفاده کرد.
در واقع بسیاری از مردم به کسانی که نظامی گری آمریکایی را زیر سئوال می برند به چشم افرادی مشکل آفرین نگاه می کنند و این مدرک دیگری است دال بر اینکه طرز تفکر مردم به نفع جنگ شرطی شده است.»
قطعی ترین نشانه از موفقیت آمیز بودن این شرطی شدن، وجود جمعیتی است که نه تنها خود را با عواقب این سیاست ها سازگار می کنند بلکه این کار را بدون هیچ سئوالی انجام می دهند.
می توانیم این وضعیت را هر بار که رئیس جمهور جدیدی انتخاب می شود ببینیم. قوانین چه از نظر اخلاقی «درست» باشند چه «غلط»، اگر ارباب خود آنها برای حکومت بر بردگان انتخاب شده باشد، اکثر آمریکاییان این قوانین را به عنوان قوانینی اخلاقی و قابل قبول می بینند. در این صورت اخلاقیات از پنجره بیرون می رود. به ما یاد داده شده که فقط بپذیریم این طبقه حاکم است که بر زندگی ما اختیار و سلطه دارد و ما دو گزینه بیشتر نداریم: یا اطاعت کردن یا تن دادن به خشونتی که علیه شما به کار گرفته می شود.
موضوع بدتر این است که به ما یاد داده شده به دولت خود افتخار کنیم و به خود ببالیم که فقط آمریکاست که به اندازه مثلا کره شمالی خشن و استبدادی نیست، پس باید به عنوان بردگان این صاحبان قدرت، به سرنوشت خود تن دهیم.
لارکن رز این رفتار را در کتابش «خطرناک ترین خرافه» روشن تر می کند. به اعتقاد او تهدید اولیه ای که متوجه آزادی و عدالت است طمع یا نفرت یا هیچ یک از عواطفی یا نقص های انسانی که معمولا گناه چنین چیزهایی را متوجه آنها می کنیم نیست. بلکه تهدید، شایع ترین خرافه ای است که ذهن مردمان را از تمام نژادها، مذهب و ملیت ها آلوده می کند، خرافه ای که افراد دارای حسن نیت و آراسته را فریب می دهد تا از خشونت و سرکوب حمایت و دفاع کنند. حتی بدون واداشتن انسان ها به اینکه اندکی خردمندتر یا با فضیلت تر باشند، حذف این خرافه بخش اعظمی از بی عدالت ها و رنج های حاکم بر جهان را از میان خواهد برداشت.
شروع به اندیشیدن کنید. فقط یک سئوال را از خودتان بپرسید: چه کسی مالک شماست؟
نویسنده: مک سالوو (Mac Slavo) سردبیر سایت