کد خبر 10318
تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۳۸۹ - ۱۸:۵۲

نامه‌هاي سرگشاده کديور و کروبي به آقاي هاشمي رفسنجاني در راستاي سياست تترس و استفاده به عنوان سپر مي‌باشد.

به گزارش مشرق، سيد مرتضي نبوي در گفت‌وگو با نشريه پنجره افزود: "تَتَرُس " يک اصطلاح فقهي است. در اوايل دوران ظهور که اسلام در حال قدرت گرفتن بود، در جنگ‌‎ها معارضين مي‌آمدند مسلماناني را اسير مي‌گرفتند و آنها را مقابل خودشان به‎عنوان سپر قرار مي‌دادند و به اين کار مي‌گفتند "تَتَرُس ".
مرتضي نبوي چندي پيش نيز در مصاحبه‎اي با پنجره به بررسي وضعيت جريان اصول‎گرا پرداخته بود که تعبير "اصول‎گرايي منهاي روحانيت " وي به‎شدت در عرصه سياسي و رسانه‎اي بازتاب پيدا کرد.
چنان‎که در آن مصاحبه يادآور شديم، وي اگر چه در اردوگاه فکري اصول‎گرايان به‌سر مي‎برد، اما براي اظهارنظر و قضاوت‎هايش درباره تحولات سياسي جانب احتياط و مداقه را نگه داشته سعي مي‎کند انصاف را سرلوحه اظهارات خود قرار دهد.
وي به هاشمي رفسنجاني توصيه کرد که حمايت از اصلاح‎طلبان را که سال 1376 به‎واسطه عدم تمايل به رياست جمهوري ناطق‌نوري آزمود، دوباره تجربه نکند و اظهار اميدواري کرد که کروبي مانند حر به اشتباهاتش پي برده و به دامان نظام بازگردد؛ اما تأکيد کرد که معتقد است روحيات خاص و شخصي ميرحسين موسوي، به او اجازه بازنگري در افکار و عملکردش را نمي‎دهد.
متن کامل اين گفت‌وگو در ادامه مي‌آيد:
* آقاي نبوي! چندي قبل براي بررسي وضعيت جريان اصول‎گرا در آرايش سياسي کشور به حضورتان رسيده بوديم و مصاحبه‎اي که انجام شد، موجي را در فضاي سياسي کشور به راه انداخت و تعبير "اصول‎گرايي منهاي روحانيت " تا مدت‌‎ها نقل محافل سياسي بود. در مصاحبه قبل هم گريزي به وضعيت اصلاح‎طلبان زديم اما در اين مصاحبه بنا داريم مشخصا به بررسي وضعيت اصلاح‎طلبان بپردازيم.
وضعيت اصلاح‎طلبان در فضا و آرايش سياسي کشور، با اصول‎گرايان يک تفاوت عمده دارد و آن اين‎که علاوه‎ بر غيبت اصلاح‎طلبان در عرصه قدرت، به‎واسطه نوع نقش‌آفريني آن‎‎ها در وقايع بعد از انتخابات رياست‎جمهوري سال 1388، عمده سران و افراد مطرح آن‎‎ها در معرض اتهام هستند و اين بر ابهام در وضعيت فعلي و آينده آن‎‎ها افزوده است.
به‎عنوان اولين سؤال بفرماييد که وضعيت رقابت دو جريان سياسي عمده اصول‎گرا و اصلاح‎طلب در فضاي سياسي کشور ادامه مي‌يابد يا اين‎که شاهد تغييراتي در اين آرايش خواهيم بود؟
من معتقدم جريان اصلاح‎طلب با توجه به اين‎که يکي از جريان‌‎هاي اصلي بوده که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي شکل گرفته است - حالا ابتدا به اسم مجمع روحانيون مبارز اعلام وجود کرد، بعد به اسم جريان چپ شناخته شد و پس از انتخابات رياست جمهوري سال 1376 به‎عنوان جريان اصلاح‎طلب خود را معرفي و در عرصه سياسي نقش‌آفريني کرد - خوب طبيعتاً يک بدنه اجتماعي دارد و قاعدتاً اين‌که ما فکر کنيم که اين جريان ديگر در عرصه سياسي کشور حضور نخواهد داشت، تحليل و تصور صحيحي نيست.
ضمن اين‎که ما وقتي از جريان اصلاح‎طلب يا جريان اصول‎گرا صحبت مي‌کنيم، اين‎‎ها طيف خيلي گسترده‎اي را شامل مي‌شوند. در خود جريان اصلاح‎طلب، شما از کساني‎که کاملاً ساختارشکن يا حتي به تعبير خودشان لائيک و سکولار هستند، حضور دارند تا کساني‎که هنوز به راه و خط امام و انقلاب اسلامي معتقدند. به‎ويژه در جريان اصلاح‎طلب طيف‎ها خيلي گسترده و متنوع هستند؛ از لائيک‌‎ها و سکولار‎هاي ساختارشکن گرفته تا افراد متدين و پايبند به خط امام و آرمان‌‎هاي انقلاب اسلامي.
در مجموع به‎نظر مي‌آيد که حيات جريان اصلاح‎طلب ادامه پيدا مي‌کند منتها اين‎که آيا اين‎‎ها در صحنه و فضاي سياسي کشور چگونه ظاهر شوند، بستگي به نوع بازيابي و بازسازي افراد و شخصيت‌‎ها و گروه‎‎هاي مؤثر در اين جريان دارد.
* اصلاح‎طلبان به سياست "تَتَرُس " روي آورده‎اند
من به‎نظرم مي‌آيد که در حال حاضر، جريان اصلاح‎طلب از سياست "تَتَرُس " استفاده مي‌کند، تترس به معني گرفتن "تُرس " است و "تُرس " هم به معني سپر است.
اين وضعيت فعلي اصلاح‎طلبان است؟
بله. خوب اين "تَتَرُس " يک اصطلاح فقهي است و در آن دوران اوايل ظهور که اسلام در حال قدرت گرفتن بود، در جنگ‌‎ها معارضين مي‌آمدند کساني را از مسلمان‌‎ها اسير مي‌گرفتند و آن‎وقت اين مسلمانان به اسارت گرفته شده را مقابل خودشان به‎عنوان سپر قرار مي‌دادند و به اين کار مي‌گفتند: "تَتَرُس ".
مصاديق عيني اين "تَتَرُس " را که از سوي جريان اصلاح‎طلب به‎عنوان سپر مورد استفاده قرار مي‌گيرند چه‎کساني مي‌دانيد؟
اين نکته‎اي است که الان قصد توضيح آن را دارم. در حال حاضر به‎نظر مي‌آيد که همان جريان اصلاح‎طلب ساختارشکن يعني کساني که ابتکار عمل را در فاصله سال‌‎هاي 1376 تا 1384 در اختيار داشتند و به‎ويژه در مجلس ششم سردمدار آن جريان‌‎ها و اتفاقات ساختارشکن بودند و بعد هم در جريان همين فتنه، فتنه سال 1388 فعال بودند، اين‎‎ها از اين سياست همچنان دارند پيروي مي‎کنند، يعني در اصل ساختارشکني‎هاي‎شان هنوز تجديدنظر نکرده‎اند.
اين است که اين‎‎ها به اصطلاح از شخصيت‎‎هايي که همچنان جزو شخصيت‎‎هاي درون نظام به‎حساب مي‎آيند و مشروعيت دارند، به‎عنوان سپر براي خودشان استفاده مي‎کنند. نامه سرگشاده نوشتن آقاي کديور به آقاي هاشمي رفسنجاني به‎عنوان رييس مجلس خبرگان رهبري و نامه سرگشاده نوشتن آقاي کروبي بازهم به آقاي هاشمي رفسنجاني را در اين راستا ارزيابي مي‎کنم که آقاي کروبي مي‎گويد که ما به شما دلبسته‎ايم تا از حقوق ما دفاع کنيد، ديدار خانواده جمعي از بازداشت‎شدگان حوادث پس از انتخابات با آقاي هاشمي هم در راستاي همان سياست به‎نظرم "تَتَرُس " صورت گرفت.
*آقاي هاشمي نمي‎خواست آقاي ناطق نوري رييس‎جمهور شود
آقاي هاشمي خوب در نظام جايگاهي دارد، رييس مجلس خبرگان رهبري است، رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام است، هنوز درون نظام باقي‌مانده است، يار ديرينه نظام و رهبري است و به‎نظرم اين دسته از افراد ساختارشکن از اين موقعيت دارند سوءاستفاده مي‎کنند؛ براي اين‎که فعاليت‎‎هاي خودشان را پشت اين سپر ادامه داده و آن را مشروع جلوه دهند تا مجالي براي ادامه اين فعاليت‎‎ها بيابند.
مي‎خواهم در پرانتز عرض کنم که آقاي هاشمي يک‎بار در سال 1376 چون مخالف رييس‎جمهور شدن آقاي ناطق نوري بود، وزن خودش را در سبد جرياني گذاشت که بعد‎ها خود را اصلاح‎طلب ناميد و البته اين اصلاح‎طلبان خيلي زود پاداش آقاي هاشمي را در جريان انتخابات دوره ششم مجلس در زمستان سال 1378 دادند و اين سپري را که مي‎خواهند الان مقابل خود بگيرند، کاملاً شکستند؛ با آن حرکت‎‎هايي که انجام دادند. ما يادمان نرفته که در مطبوعات‎شان ايشان را با عناويني مثل عالي‎جناب سرخپوش ناميدند؛ کسي را که اين‎قدر به اين‎‎ها در زمان انتخابات قبلي خدمت کرده بود، حالا که در " آقاي هاشمي رييس مجلس خبرگان رهبري و مجمع تشخيص مصلحت نظام است، هنوز درون نظام باقي‌مانده است، يار ديرينه نظام و رهبري است و به‎نظرم اين دسته از افراد ساختارشکن از اين موقعيت که دارند سوءاستفاده مي‎کنند؛ براي اين‎که فعاليت‎‎هاي خودشان را پشت اين سپر ادامه داده و آن را مشروع جلوه دهند تا مجالي براي ادامه اين فعاليت‎‎ها بيابند. " وقتي در انتخابات مجلس کانديدا شده است، چنان بازي سخيفي بر سرش آوردند که اصلا از حضور در مجلس پشيمان و منصرف شد.
با چنين تجربه‎اي حالا اين سؤال براي انسان پيش مي‎آيد که آقاي هاشمي چرا دارد دوباره مي‎پذيرد که اصلاح‎طلبان ساختارشکن از ايشان به‎عنوان سپر استفاده کنند.
آقاي نبوي! شما گفتيد که نوع حضور اصلاح‎طلبان در انتخابات آينده و اساسا فضاي سياسي آينده کشور بستگي به اين دارد که چطور اقدام به بازسازي خودشان بکنند...
البته من اين را هم گفتم که سردمداران طيف ساختارشکن - که اتفاقا ابتکار عمل را هم در سال‎‎هاي 1376 تا 1384 در دست داشتند - در منش و روش خود تجديدنظر نکرده‎اند. وقايع بعد از انتخابات سال 1388 را همان جماعت ساختارشکن اين‎بار پشت سر آقاي موسوي مرتکب شدند.
* آقاي خاتمي سعي دارد خود را درون نظام تعريف کند
حالا تحليل شما با توجه به اوضاع و احوال کامل اصلاح‎طلبان چيست؟ يعني با لحاظ اين موضوع که طيف ساختارشکن اين جريان که البته مؤثرترين طيف آن نيز بوده و هست، هنوز در عقايد و عملکرد خود تجديدنظر نکرده است. آقاي خاتمي به‎عنوان يکي از اعضاي مؤثر اين گروه... .
ببينيد به‎نظر من تازه حالا آقاي خاتمي در حال تعريف يک فاصله و مرز بين خود و طيف ساختارشکن اصلاح‎طلبان است. آقاي خاتمي مي‎خواهد اين‎گونه نشان دهد که دارد درون نظام بازي مي‎کند و هنوز از کشتي نظام پياده نشده و فقط منتقد دولت است؛ همان موضعي که آقاي هاشمي هم دارد که منتقد خيلي سرسخت دولت فعلي است ولي خود را همواره درون نظام تعريف کرده است و به‎نظرم آقاي خاتمي هم مي‎خواهد همين کار را بکند و مرزي را بين خود و ساختارشکنان دوم خردادي تعريف کند ولي در عين‎حال منتقد دولت هم باشد.
حالا با اين اوصاف با توجه به وضعيت ساختارشکنان، نقشي که آقاي خاتمي دارد و نقش عده‎اي ديگر از اصلاح‎طلبان که البته خيلي کمتر شناخته شده هستند و بعضا مواضع خيلي تندي عليه اعضاي مؤثر جريان اصلاحات مثل آقاي خاتمي و آقاي کروبي مي‎گيرند، وضعيت آينده اصلاح‎طلبان را چگونه ارزيابي مي‎کنيد؟ آيا مثلا مي‎توان تصور کرد که اين عده اخير مي‎توانند در آينده عنان کار را در جريان اصلاحات بر عهده بگيرند؟
تصور من اين است که اين جريان اصلاح‎طلب قصد دارد در پوشش آقاي هاشمي و آقاي خاتمي در انتخابات آينده شرکت کند و کلا در فضاي سياسي آتي کشور نقش‎آفريني کند. احتمالا اين‎‎ها مي‎خواهند با تاکتيک چراغ خاموش و استفاده از موقعيت چنين شخصيت‎‎هايي به پيش بروند و بعد به‎نوعي نيرو‎هاي خودشان را وارد مجلس کنند. به‎نظر مي‎آيد اين جريان سعي دارد در پوشش آقاي هاشمي که خيلي هم دارند روي ايشان سرمايه‎گذاري مي‎کنند، به عرصه بازگردد.

البته روشن نيست با توجه به تجربه‎اي که آقاي هاشمي از نوع برخورد اصلاح‎طلبان ساختارشکن با ايشان در انتخابات مجلس ششم داشتند، چگونه است که بازهم براي اين‎‎ها هزينه مي‎کند. ولي اين افراد به هر حال دارند سعي مي‎کنند آقاي هاشمي را سپر خود قرار دهند. البته اين سئوال هم وجود دارد که آيا اين قابل‎توجيه است که اگر آقاي هاشمي خيلي مخالف قوه مجريه فعلي و رييس‎جمهوري است دوباره بيايد از اين‎‎ها به‎عنوان ابزار مخالفت خود استفاده کند؟ آيا اين کار منطقي است که ايشان با آن سابقه بيايد دوباره اين آزموده را تجربه کند؟ من نتوانستم توجيهي براي اين کار پيدا کنم. به‎نظر مي‎آيد که اين سياستي است که اصلاح‎طلبان اتخاذ کرده‎اند و خوب قاعدتا يک تاکتيک است اين سياست تا از شخصيتي که رييس مجلس خبرگان رهبري و رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام است به‎عنوان "تُرس " در سياست "تَتَرُس " استفاده کنند و بيايند وارد عرصه‎‎هاي قدرت شوند؛ بدون اين‎که در اصل اعتقادات و عملکرد خود تجديدنظري کرده باشند.
*اميدوارم آقاي کروبي "حر "وار به دامان نظام بازگردد
اين تحليلي است که مي‎توان از رفتار اصلاح‎طلبان داشت؛ اما خوب همان‎طور که عرض کردم، ديگراني هم هستند در بدنه جريان اصلاح‎طلب که اين‎‎ها آن‎طور که بايد و شايد ظهور و بروزي ندارند اما اين احتمال هم هست که شايد اين‎‎ها بتوانند خودشان را سازماندهي کرده و در صحنه حضور يابند و بيايند آن بدنه اجتماعي اصلاح‎طلبان را که درون ساختار نظام خود را تعريف کرده به حرکت در بياورند و وارد عرصه شوند.
اين‎جا بد نيست من دو اظهار اميدواري بکنم، يکي در مورد آقاي کروبي است که خيلي الان راه افراط و مقابله با نظام را در پيش گرفته است؛ منتها خوب ايشان يک سابقه خوبي دارد در همراهي با حضرت امام راحل و يک شخصيت متواضعي بوده است؛ برخلاف خيلي از چهره‎‎ها و شخصيت‎‎هاي دوم خردادي و اصلاح‎طلب که آدم‎‎هاي متکبري هستند، ايشان اين‎گونه نبوده و خيلي متواضع بود. حالا آقاي کروبي به راهي افتاده که خيلي راه بد و غيرقابل توجيهي است و ما آرزوي‎مان اين است که شايد ايشان هم در يک لحظه مثل "حر " برگردد و "حر "وار بيايد و اشتباهات گذشته‎اش را با اظهار ندامت جبران کند و ان‎شاءالله بتواند سرافراز شود و با اين حالت، زندگي سياسي‎اش ختم نشود. اين اظهار اميدواري را من مي‎خواهم درباره آقاي کديور هم بکنم، اين دو نفر در کسوت روحانيت هستند. آقاي کديور هم گاهي در اظهاراتش اظهار تعصبي نسبت به دين و ديانت نشان مي‎دهد و اين مسئله اين اميدواري را مي‎آفريند که شايد اين تعلق‎خاطر به هر ترتيب باعث عاقبت به‎خيري اين‎‎ها شود.
اين‎ها بايد بدانند که الان دارند آب به آسياي آمريکا و اسراييل و شبکه‎‎هاي جاسوسي‎شان مي‎ريزند و فعاليت‎‎ها و تلاش‎هاي‎شان دارد به‎نفع آن‎‎ها تمام مي‎شود. اميدواريم تحولي در احوال ايشان پيدا شود و سرنوشتي مثل حر پيدا کنند و به خانواده انقلاب برگردند.
خوب در تقابل اين دسته افراد با نظام، عمده ايستادگي در برابر ايشان در فضاي سياسي و رسانه‎اي بر عهده نيرو‎هاي جريان اصول‎گرا بود که داعيه فعاليت زير پرچم نظام را هم دارند. در جريان اصول‎گرا هم که طيف گسترده است؛ گرايش‎‎هاي مختلفي حضور دارند و به تبع اين تنوع گرايش هم برخورد‎هاي نسبتا متفاوتي با عاملين وقايع بعد از انتخابات داشتند. در اين وقايع، برخي از گرايش‎‎هاي اصول‎گرايان برخورد‎هاي خيلي تندي با اصلاح‎طلبان داشتند و برخي برخوردي نرم‎تر، اين برخورد‎ها را در تشديد وقايع بعد از انتخابات چگونه ارزيابي مي‎کنيد؟
شما احتمالا مي‎خواهيد يک‎جوري نظريه و تئوري علي آقاي مطهري را مطرح کنيد که مي‎گويد علت اين فتنه برخورد‎هاي تند آقاي احمدي‎نژاد بوده است.
نه ببينيد، آقاي مطهري مي‎گويد نوع مواجهه آقاي احمدي‎نژاد با رقبايش در مناظرات انتخاباتي يکي از دلايل تشديد اتفاقات بعد از انتخابات بوده است، من مي‎خواهم نظر شما را يک‎مقدار بيشتر درباره اين مسئله بدانم.
مي‎خواهم بفرماييد که تنوع برخورد‎هاي رسانه‎اي و سياسي با جريان فتنه و مثلا شدت برخورد‎ها از جانب عده‎اي چه تأثيري در تشديد مواضع غلط آن‎‎ها داشت؟ ما همچنين مواضع رهبري را داريم که اطلاق فتنه و سران فتنه را اين‎طور که در فضاي رسانه‎اي و سياسي ديديم خيلي به‎کار نمي‎برند؟
البته من معتقدم که جريان فتنه منحصر به داخل ايران نيست و ريشه‎‎ها و سرمنشأ آن خارجي است و آمريکا که از ابتداي پيروزي انقلاب به‎دنبال براندازي نظام برآمده از آن بود، در اين فقره نيز نقش آشکاري داشت و از روش‎‎هاي نرم و سخت همواره و توامان استفاده مي‎کرد. ما ريشه فتنه را آن‎جا مي‎دانيم اما به هر حال " حتي رهبري اين کساني را که به‎نظر ما سران فتنه هستند ابتدا به آن‎‎ها انذار مي‎دادند و نصيحت مي‎کردند که آقا اين راهي که شما مي‎رويد، به فتنه‎اي ختم مي‎شود که نمي‎توانيد آن را جمع کنيد. " فتنه‎انگيزي در ابعاد آن‎چه پارسال ديديم، بايد عوامل داخلي داشته باشد تا آن حوادث را بيافريند. خوب عوامل داخلي آمريکا و فتنه‎گران اصلي، همين‎‎ها هستند و اين نوع قضاوت درباره اين‎‎ها و اطلاق عنوان فتنه‎گر به اين‎‎ها يک قضاوت افراطي نيست. اين که ما سردمداران و افراطيون اصلاح‎طلبان را منشا فتنه در داخل بدانيم و بعضي از کانديدا‎هاي انتخابات دور قبل را که به‎طور مشخص دارند فتنه‎گري مي‎کنند، سران فتنه بدانيم، اين غلط نيست. شما به اظهارات، بيانيه‎ها، تيک‎‎ها و مواضع اين افراد اگر نگاه کنيد، مي‎بينيد که مي‎شود عنوان فتنه‎گران داخلي را به اين‎‎ها اطلاق کرد.
البته چنان‎که شما گفتيد، در جريان اصول‎گرايان هم موضع‎گيري‎‎هاي مختلفي از سوي طيف‎‎هاي مختلف مشاهده شد اما به‎نظرم اين موضع‎گيري‎‎هاي تند يا نرم طيف‎‎هاي مختلف اصول‎گرايان در اثبات اين نکته که عاملان وقايع تلخ پارسال مصداق فتنه‎گر باشند، ترديدي ايجاد نمي‎کند.
به‎نظرم اين ادبيات فتنه را خود مقام معظم رهبري ابتدا توليد کردند و ديگر پيدا کردن مصداق براي آن در جامعه، وظيفه شنونده است که بگردد و ببيند مصداق اين ادبيات کيست؟ شنونده گشته و پيدا کرده است و فکر مي‎کنم اين‎‎ها اشتباه هم نکرده‎اند و به‎نظرم اکثر مخاطبان رهبري در يافتن مصاديق فتنه اشتباه نکردند که مصاديق را در همين کساني که وقايع پارسال را به پا کردند، ديده‎اند و آن‎‎ها را فتنه‎گر و سران فتنه مي‎دانند. اين برداشت عمومي به‎نظرم بعيد است که فاصله زيادي با برداشت رهبري داشته باشد.
اما نکته مهم اين است که در نوع برخورد با اين‎‎ها که موضوع سئوال شما هست، اين درست است که برخورد‎ها بعضاً صحيح نبود و برخي‎‎ها اگر اختيار با آن‎‎ها بود تا به حال بعضي از اين سران را که کانديداي انتخابات بودند، مي‎گرفتند، محاکمه کرده و زنداني مي‎کردند، منتها رهبري نظام چنين مواضعي را قبول ندارند، ايشان بر اساس سيره حضرت امام (ره) در برخوردي که با جريان انحرافي زمان خودشان يعني نهضت آزادي و جبهه ملي داشتند، بر يک معيار و منطق ديگري عمل مي‎کنند که بناي آن بر روشنگري و ايجاد بصيرت است، آن‎چه براي رهبري، در اين جريان فتنه مهم است ايجاد بصيرتي در مردم است که حماسه نهم دي و 22 بهمن 1388 را آفريد.
براي رهبري اين مهم است که طبق سيره ائمه و امام راحل روشنگري کنند، اتمام حجت کنند و براي مردم بصيرت بيافرينند، حتي رهبري اين کساني را که به‎نظر ما سران فتنه هستند ابتدا به آن‎‎ها انذار مي‎دادند و نصيحت مي‎کردند که آقا اين راهي که شما مي‎رويد، به فتنه‎اي ختم مي‎شود که نمي‎توانيد آن را جمع کنيد.
ببينيد اين‎‎ها در سال 1376 هم فتنه‎اي را شروع کردند که در سال 1378 به آن وقايع منجر شد و نتوانستند جمعش کنند. من اخيرا جايي شنيدم که آقاي خاتمي هم گفته است که وزير علوم در سال 1376 جرياني را راه انداخت که در سال 1378 شد ماجراي کوي دانشگاه و کسي نتوانست آن را جمع کند. حالا فارغ از اين‎که اين خبر درست است يا نه، اين افراد دوباره در سال 1388 فتنه ديگري راه انداختند که خودشان هم نتوانستند کنترلش کنند.
رهبري نصيحت کردند، چندبار هم نصيحت کردند، بعد هشدار دادند و حتي در آخر هم با آن‎‎ها برخورد نکردند و همه اهل انصافي که در اين رابطه اظهارنظر کردند، معترفند که رهبري در نهايت بردباري، عالمانه و حليمانه نظام را مديريت کردند تا هدف اصلي که ايجاد بصيرت است، ايجاد شود.
البته برخي‎‎ها در انجام وظايف‎شان در رابطه با ايجاد بصيرت کوتاهي‎‎هايي کردند ولي رهبري اصرارشان اين بود که تا آن‎جا که ممکن است، سعي کنيم کسي از قطار نظام پياده نشود و در اين اواخر در يکي از سخنراني‎‎هاي ماه رمضان هم اعلام کردند که سعي کنيد کاري کنيم که کسي از قطار نظام پياده نشود.
شما فقط درباره آقاي کروبي و کديور اظهار اميدواري کرديد که به درون نظام برگردند ولي درباره آقاي موسوي اين‎گونه نگفتيد، دليل اين مسئله چيست؟
من عرض کردم که آقاي کروبي را از قبل از انقلاب مي‎شناسم. ايشان يک شخصيت مردمي و متواضع داشته و داراي سابقه طولاني در انقلاب است. ايشان سابقه مديريت مجلس ششم را دارد که در آن مجلس با افراطيون اصلاح‎طلب برخورد کرد. سلوک شخصي آقاي کروبي را وقتي در نظر مي‎گيرم، مي‎بينم اين امکان هست که ايشان خود را مانند حر از راهي که الان در پيش گرفته آزاد کند يا وقتي آقاي کديور را مي‎بينم، احساس مي‎کنم که اگرچه الان در دام شبکه‎‎هاي جاسوسي دشمنان جمهوري اسلامي ايران قرار گرفته است، اما آن تتمه تعلق‎خاطر به دين مي‎تواند ايشان را نجات دهد اگر خودش بخواهد. اميدوارم اين لباس روحانيت و اين عمامه اين دو نفر، بالاخره ايشان را نجات دهد.
* بعيد است موسوي با روحيات خاصي که دارد به اشتباه خود پي ببرد
اما بعضي‎‎ها اساسا روحياتي دارند که آدم بعيد مي‎داند که اين‎‎ها به راه فلاح و نجات بازگردند.
الان مشخصا آقاي موسوي را مي‎گوييد ديگر؟
بله. فکر نمي‎کنم ايشان به اين سادگي ولو اين‎که به اشتباهاتش پي ببرد، اين روحيات و غروري که دارد اجازه دهد که بازگردد.
اين را ناشي از روحيات شخصي ايشان مي‎دانيد يا مثلاً اطرافيان و کساني‎که ايشان را دوره کرده‎اند؟
بيشتر به‎نظرم روحيات شخصي ايشان دخيل است در اين قضاوت. البته ما که علم غيب نداريم و هر انساني تا قبل از مرگ امکان اصلاح خودش را دارد و ما حتي براي آقاي موسوي هم آرزوي اين را که به اشتباهاتش پي ببرد، داريم. آقاي موسوي که خوب خيلي به نظام و مردم بد کرده است و به تعبير مقام معظم رهبري اين‎‎ها خيلي به نظام خسارت وارد کرده‎اند که هنوز هم آثار آن ادامه دارد. ما براي آقاي موسوي هم آرزوي اين را داريم که به اشتباهاتش پي ببرد اما اين برداشت ما از خصوصيات شخصي ايشان است. من در دوره نخست‎وزيري ايشان همکاري داشتم با ايشان و معتقدم اگر اين خصوصيات ايشان ادامه داشته باشد، بعيد به‎نظر مي‎آيد که به وي اجازه بازبيني در عملکرد و فهم اشتباهات و بازگشت به دامان انقلاب را بدهد.
*نظام با فتنه سخت و نرم به تناسب برخورد قاطع مي‎کند
اگر اصحاب جرياني که فتنه ناميده مي‎شود بر راه و نظر خود اصرار داشته باشند، به‎نظرتان تکليف در مواجهه با آن‎‎ها چيست؟
اگر اين‎‎ها بر راه و نظر خود اصرار بورزند، به‎نظرم تکليف روشن است. ببينيد برخورد نظام با منافقيني که از نظر خود عدول نکردند، برخوردي قاطع بود و حالا هم تکليف همان است. اين فتنه قصدش براندازي نظام بود. شايد اين سئوال پيش بيايد که مثلا منافقين دست به اسلحه بردند و مواجهه نظامي کردند، بايد گفت براندازي، چهره‎‎هاي سخت و نرم دارد و عمدتا ترکيبي از اين‎‎ها هست. اين‎گونه نيست که نظام فقط با براندازي‎‎هاي سخت برخورد کند، مثلا حضرت علي (عليه‎السلام) با خوارج فقط وقتي به برخورد مسلحانه روي آوردند، برخورد قاطع کردند و يا حضرت امام فقط با منافقين که وارد فاز نظامي شدند برخورد سخت کردند و به‎عنوان مثال با نهضت آزادي اين‎گونه برخورد نکردند. شما اگر به فرهنگ قرآن مراجعه کنيد، مي‎بينيد که اگر جريان نفاق و فتنه خواست با استفاده از روش‎‎هاي نرم، يک نظام اسلامي را سرنگون کند، اين نظام هم براي مقابله از روش‎‎هاي نرم استفاده مي‎کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس