
مرتضي نبوي چندي پيش نيز در مصاحبهاي با پنجره به بررسي وضعيت جريان اصولگرا پرداخته بود که تعبير "اصولگرايي منهاي روحانيت " وي بهشدت در عرصه سياسي و رسانهاي بازتاب پيدا کرد.
چنانکه در آن مصاحبه يادآور شديم، وي اگر چه در اردوگاه فکري اصولگرايان بهسر ميبرد، اما براي اظهارنظر و قضاوتهايش درباره تحولات سياسي جانب احتياط و مداقه را نگه داشته سعي ميکند انصاف را سرلوحه اظهارات خود قرار دهد.
وي به هاشمي رفسنجاني توصيه کرد که حمايت از اصلاحطلبان را که سال 1376 بهواسطه عدم تمايل به رياست جمهوري ناطقنوري آزمود، دوباره تجربه نکند و اظهار اميدواري کرد که کروبي مانند حر به اشتباهاتش پي برده و به دامان نظام بازگردد؛ اما تأکيد کرد که معتقد است روحيات خاص و شخصي ميرحسين موسوي، به او اجازه بازنگري در افکار و عملکردش را نميدهد.
متن کامل اين گفتوگو در ادامه ميآيد:
* آقاي نبوي! چندي قبل براي بررسي وضعيت جريان اصولگرا در آرايش سياسي کشور به حضورتان رسيده بوديم و مصاحبهاي که انجام شد، موجي را در فضاي سياسي کشور به راه انداخت و تعبير "اصولگرايي منهاي روحانيت " تا مدتها نقل محافل سياسي بود. در مصاحبه قبل هم گريزي به وضعيت اصلاحطلبان زديم اما در اين مصاحبه بنا داريم مشخصا به بررسي وضعيت اصلاحطلبان بپردازيم.
وضعيت اصلاحطلبان در فضا و آرايش سياسي کشور، با اصولگرايان يک تفاوت عمده دارد و آن اينکه علاوه بر غيبت اصلاحطلبان در عرصه قدرت، بهواسطه نوع نقشآفريني آنها در وقايع بعد از انتخابات رياستجمهوري سال 1388، عمده سران و افراد مطرح آنها در معرض اتهام هستند و اين بر ابهام در وضعيت فعلي و آينده آنها افزوده است.
بهعنوان اولين سؤال بفرماييد که وضعيت رقابت دو جريان سياسي عمده اصولگرا و اصلاحطلب در فضاي سياسي کشور ادامه مييابد يا اينکه شاهد تغييراتي در اين آرايش خواهيم بود؟
من معتقدم جريان اصلاحطلب با توجه به اينکه يکي از جريانهاي اصلي بوده که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي شکل گرفته است - حالا ابتدا به اسم مجمع روحانيون مبارز اعلام وجود کرد، بعد به اسم جريان چپ شناخته شد و پس از انتخابات رياست جمهوري سال 1376 بهعنوان جريان اصلاحطلب خود را معرفي و در عرصه سياسي نقشآفريني کرد - خوب طبيعتاً يک بدنه اجتماعي دارد و قاعدتاً اينکه ما فکر کنيم که اين جريان ديگر در عرصه سياسي کشور حضور نخواهد داشت، تحليل و تصور صحيحي نيست.
ضمن اينکه ما وقتي از جريان اصلاحطلب يا جريان اصولگرا صحبت ميکنيم، اينها طيف خيلي گستردهاي را شامل ميشوند. در خود جريان اصلاحطلب، شما از کسانيکه کاملاً ساختارشکن يا حتي به تعبير خودشان لائيک و سکولار هستند، حضور دارند تا کسانيکه هنوز به راه و خط امام و انقلاب اسلامي معتقدند. بهويژه در جريان اصلاحطلب طيفها خيلي گسترده و متنوع هستند؛ از لائيکها و سکولارهاي ساختارشکن گرفته تا افراد متدين و پايبند به خط امام و آرمانهاي انقلاب اسلامي.
در مجموع بهنظر ميآيد که حيات جريان اصلاحطلب ادامه پيدا ميکند منتها اينکه آيا اينها در صحنه و فضاي سياسي کشور چگونه ظاهر شوند، بستگي به نوع بازيابي و بازسازي افراد و شخصيتها و گروههاي مؤثر در اين جريان دارد.
* اصلاحطلبان به سياست "تَتَرُس " روي آوردهاند
من بهنظرم ميآيد که در حال حاضر، جريان اصلاحطلب از سياست "تَتَرُس " استفاده ميکند، تترس به معني گرفتن "تُرس " است و "تُرس " هم به معني سپر است.
اين وضعيت فعلي اصلاحطلبان است؟
بله. خوب اين "تَتَرُس " يک اصطلاح فقهي است و در آن دوران اوايل ظهور که اسلام در حال قدرت گرفتن بود، در جنگها معارضين ميآمدند کساني را از مسلمانها اسير ميگرفتند و آنوقت اين مسلمانان به اسارت گرفته شده را مقابل خودشان بهعنوان سپر قرار ميدادند و به اين کار ميگفتند: "تَتَرُس ".
مصاديق عيني اين "تَتَرُس " را که از سوي جريان اصلاحطلب بهعنوان سپر مورد استفاده قرار ميگيرند چهکساني ميدانيد؟
اين نکتهاي است که الان قصد توضيح آن را دارم. در حال حاضر بهنظر ميآيد که همان جريان اصلاحطلب ساختارشکن يعني کساني که ابتکار عمل را در فاصله سالهاي 1376 تا 1384 در اختيار داشتند و بهويژه در مجلس ششم سردمدار آن جريانها و اتفاقات ساختارشکن بودند و بعد هم در جريان همين فتنه، فتنه سال 1388 فعال بودند، اينها از اين سياست همچنان دارند پيروي ميکنند، يعني در اصل ساختارشکنيهايشان هنوز تجديدنظر نکردهاند.
اين است که اينها به اصطلاح از شخصيتهايي که همچنان جزو شخصيتهاي درون نظام بهحساب ميآيند و مشروعيت دارند، بهعنوان سپر براي خودشان استفاده ميکنند. نامه سرگشاده نوشتن آقاي کديور به آقاي هاشمي رفسنجاني بهعنوان رييس مجلس خبرگان رهبري و نامه سرگشاده نوشتن آقاي کروبي بازهم به آقاي هاشمي رفسنجاني را در اين راستا ارزيابي ميکنم که آقاي کروبي ميگويد که ما به شما دلبستهايم تا از حقوق ما دفاع کنيد، ديدار خانواده جمعي از بازداشتشدگان حوادث پس از انتخابات با آقاي هاشمي هم در راستاي همان سياست بهنظرم "تَتَرُس " صورت گرفت.
*آقاي هاشمي نميخواست آقاي ناطق نوري رييسجمهور شود
آقاي هاشمي خوب در نظام جايگاهي دارد، رييس مجلس خبرگان رهبري است، رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام است، هنوز درون نظام باقيمانده است، يار ديرينه نظام و رهبري است و بهنظرم اين دسته از افراد ساختارشکن از اين موقعيت دارند سوءاستفاده ميکنند؛ براي اينکه فعاليتهاي خودشان را پشت اين سپر ادامه داده و آن را مشروع جلوه دهند تا مجالي براي ادامه اين فعاليتها بيابند.
ميخواهم در پرانتز عرض کنم که آقاي هاشمي يکبار در سال 1376 چون مخالف رييسجمهور شدن آقاي ناطق نوري بود، وزن خودش را در سبد جرياني گذاشت که بعدها خود را اصلاحطلب ناميد و البته اين اصلاحطلبان خيلي زود پاداش آقاي هاشمي را در جريان انتخابات دوره ششم مجلس در زمستان سال 1378 دادند و اين سپري را که ميخواهند الان مقابل خود بگيرند، کاملاً شکستند؛ با آن حرکتهايي که انجام دادند. ما يادمان نرفته که در مطبوعاتشان ايشان را با عناويني مثل عاليجناب سرخپوش ناميدند؛ کسي را که اينقدر به اينها در زمان انتخابات قبلي خدمت کرده بود، حالا که در " آقاي هاشمي رييس مجلس خبرگان رهبري و مجمع تشخيص مصلحت نظام است، هنوز درون نظام باقيمانده است، يار ديرينه نظام و رهبري است و بهنظرم اين دسته از افراد ساختارشکن از اين موقعيت که دارند سوءاستفاده ميکنند؛ براي اينکه فعاليتهاي خودشان را پشت اين سپر ادامه داده و آن را مشروع جلوه دهند تا مجالي براي ادامه اين فعاليتها بيابند. " وقتي در انتخابات مجلس کانديدا شده است، چنان بازي سخيفي بر سرش آوردند که اصلا از حضور در مجلس پشيمان و منصرف شد.
با چنين تجربهاي حالا اين سؤال براي انسان پيش ميآيد که آقاي هاشمي چرا دارد دوباره ميپذيرد که اصلاحطلبان ساختارشکن از ايشان بهعنوان سپر استفاده کنند.
آقاي نبوي! شما گفتيد که نوع حضور اصلاحطلبان در انتخابات آينده و اساسا فضاي سياسي آينده کشور بستگي به اين دارد که چطور اقدام به بازسازي خودشان بکنند...
البته من اين را هم گفتم که سردمداران طيف ساختارشکن - که اتفاقا ابتکار عمل را هم در سالهاي 1376 تا 1384 در دست داشتند - در منش و روش خود تجديدنظر نکردهاند. وقايع بعد از انتخابات سال 1388 را همان جماعت ساختارشکن اينبار پشت سر آقاي موسوي مرتکب شدند.
* آقاي خاتمي سعي دارد خود را درون نظام تعريف کند
حالا تحليل شما با توجه به اوضاع و احوال کامل اصلاحطلبان چيست؟ يعني با لحاظ اين موضوع که طيف ساختارشکن اين جريان که البته مؤثرترين طيف آن نيز بوده و هست، هنوز در عقايد و عملکرد خود تجديدنظر نکرده است. آقاي خاتمي بهعنوان يکي از اعضاي مؤثر اين گروه... .
ببينيد بهنظر من تازه حالا آقاي خاتمي در حال تعريف يک فاصله و مرز بين خود و طيف ساختارشکن اصلاحطلبان است. آقاي خاتمي ميخواهد اينگونه نشان دهد که دارد درون نظام بازي ميکند و هنوز از کشتي نظام پياده نشده و فقط منتقد دولت است؛ همان موضعي که آقاي هاشمي هم دارد که منتقد خيلي سرسخت دولت فعلي است ولي خود را همواره درون نظام تعريف کرده است و بهنظرم آقاي خاتمي هم ميخواهد همين کار را بکند و مرزي را بين خود و ساختارشکنان دوم خردادي تعريف کند ولي در عينحال منتقد دولت هم باشد.
حالا با اين اوصاف با توجه به وضعيت ساختارشکنان، نقشي که آقاي خاتمي دارد و نقش عدهاي ديگر از اصلاحطلبان که البته خيلي کمتر شناخته شده هستند و بعضا مواضع خيلي تندي عليه اعضاي مؤثر جريان اصلاحات مثل آقاي خاتمي و آقاي کروبي ميگيرند، وضعيت آينده اصلاحطلبان را چگونه ارزيابي ميکنيد؟ آيا مثلا ميتوان تصور کرد که اين عده اخير ميتوانند در آينده عنان کار را در جريان اصلاحات بر عهده بگيرند؟
تصور من اين است که اين جريان اصلاحطلب قصد دارد در پوشش آقاي هاشمي و آقاي خاتمي در انتخابات آينده شرکت کند و کلا در فضاي سياسي آتي کشور نقشآفريني کند. احتمالا اينها ميخواهند با تاکتيک چراغ خاموش و استفاده از موقعيت چنين شخصيتهايي به پيش بروند و بعد بهنوعي نيروهاي خودشان را وارد مجلس کنند. بهنظر ميآيد اين جريان سعي دارد در پوشش آقاي هاشمي که خيلي هم دارند روي ايشان سرمايهگذاري ميکنند، به عرصه بازگردد.
البته روشن نيست با توجه به تجربهاي که آقاي هاشمي از نوع برخورد اصلاحطلبان ساختارشکن با ايشان در انتخابات مجلس ششم داشتند، چگونه است که بازهم براي اينها هزينه ميکند. ولي اين افراد به هر حال دارند سعي ميکنند آقاي هاشمي را سپر خود قرار دهند. البته اين سئوال هم وجود دارد که آيا اين قابلتوجيه است که اگر آقاي هاشمي خيلي مخالف قوه مجريه فعلي و رييسجمهوري است دوباره بيايد از اينها بهعنوان ابزار مخالفت خود استفاده کند؟ آيا اين کار منطقي است که ايشان با آن سابقه بيايد دوباره اين آزموده را تجربه کند؟ من نتوانستم توجيهي براي اين کار پيدا کنم. بهنظر ميآيد که اين سياستي است که اصلاحطلبان اتخاذ کردهاند و خوب قاعدتا يک تاکتيک است اين سياست تا از شخصيتي که رييس مجلس خبرگان رهبري و رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام است بهعنوان "تُرس " در سياست "تَتَرُس " استفاده کنند و بيايند وارد عرصههاي قدرت شوند؛ بدون اينکه در اصل اعتقادات و عملکرد خود تجديدنظري کرده باشند.
*اميدوارم آقاي کروبي "حر "وار به دامان نظام بازگردد
اين تحليلي است که ميتوان از رفتار اصلاحطلبان داشت؛ اما خوب همانطور که عرض کردم، ديگراني هم هستند در بدنه جريان اصلاحطلب که اينها آنطور که بايد و شايد ظهور و بروزي ندارند اما اين احتمال هم هست که شايد اينها بتوانند خودشان را سازماندهي کرده و در صحنه حضور يابند و بيايند آن بدنه اجتماعي اصلاحطلبان را که درون ساختار نظام خود را تعريف کرده به حرکت در بياورند و وارد عرصه شوند.
اينجا بد نيست من دو اظهار اميدواري بکنم، يکي در مورد آقاي کروبي است که خيلي الان راه افراط و مقابله با نظام را در پيش گرفته است؛ منتها خوب ايشان يک سابقه خوبي دارد در همراهي با حضرت امام راحل و يک شخصيت متواضعي بوده است؛ برخلاف خيلي از چهرهها و شخصيتهاي دوم خردادي و اصلاحطلب که آدمهاي متکبري هستند، ايشان اينگونه نبوده و خيلي متواضع بود. حالا آقاي کروبي به راهي افتاده که خيلي راه بد و غيرقابل توجيهي است و ما آرزويمان اين است که شايد ايشان هم در يک لحظه مثل "حر " برگردد و "حر "وار بيايد و اشتباهات گذشتهاش را با اظهار ندامت جبران کند و انشاءالله بتواند سرافراز شود و با اين حالت، زندگي سياسياش ختم نشود. اين اظهار اميدواري را من ميخواهم درباره آقاي کديور هم بکنم، اين دو نفر در کسوت روحانيت هستند. آقاي کديور هم گاهي در اظهاراتش اظهار تعصبي نسبت به دين و ديانت نشان ميدهد و اين مسئله اين اميدواري را ميآفريند که شايد اين تعلقخاطر به هر ترتيب باعث عاقبت بهخيري اينها شود.
اينها بايد بدانند که الان دارند آب به آسياي آمريکا و اسراييل و شبکههاي جاسوسيشان ميريزند و فعاليتها و تلاشهايشان دارد بهنفع آنها تمام ميشود. اميدواريم تحولي در احوال ايشان پيدا شود و سرنوشتي مثل حر پيدا کنند و به خانواده انقلاب برگردند.
خوب در تقابل اين دسته افراد با نظام، عمده ايستادگي در برابر ايشان در فضاي سياسي و رسانهاي بر عهده نيروهاي جريان اصولگرا بود که داعيه فعاليت زير پرچم نظام را هم دارند. در جريان اصولگرا هم که طيف گسترده است؛ گرايشهاي مختلفي حضور دارند و به تبع اين تنوع گرايش هم برخوردهاي نسبتا متفاوتي با عاملين وقايع بعد از انتخابات داشتند. در اين وقايع، برخي از گرايشهاي اصولگرايان برخوردهاي خيلي تندي با اصلاحطلبان داشتند و برخي برخوردي نرمتر، اين برخوردها را در تشديد وقايع بعد از انتخابات چگونه ارزيابي ميکنيد؟
شما احتمالا ميخواهيد يکجوري نظريه و تئوري علي آقاي مطهري را مطرح کنيد که ميگويد علت اين فتنه برخوردهاي تند آقاي احمدينژاد بوده است.
نه ببينيد، آقاي مطهري ميگويد نوع مواجهه آقاي احمدينژاد با رقبايش در مناظرات انتخاباتي يکي از دلايل تشديد اتفاقات بعد از انتخابات بوده است، من ميخواهم نظر شما را يکمقدار بيشتر درباره اين مسئله بدانم.
ميخواهم بفرماييد که تنوع برخوردهاي رسانهاي و سياسي با جريان فتنه و مثلا شدت برخوردها از جانب عدهاي چه تأثيري در تشديد مواضع غلط آنها داشت؟ ما همچنين مواضع رهبري را داريم که اطلاق فتنه و سران فتنه را اينطور که در فضاي رسانهاي و سياسي ديديم خيلي بهکار نميبرند؟
البته من معتقدم که جريان فتنه منحصر به داخل ايران نيست و ريشهها و سرمنشأ آن خارجي است و آمريکا که از ابتداي پيروزي انقلاب بهدنبال براندازي نظام برآمده از آن بود، در اين فقره نيز نقش آشکاري داشت و از روشهاي نرم و سخت همواره و توامان استفاده ميکرد. ما ريشه فتنه را آنجا ميدانيم اما به هر حال " حتي رهبري اين کساني را که بهنظر ما سران فتنه هستند ابتدا به آنها انذار ميدادند و نصيحت ميکردند که آقا اين راهي که شما ميرويد، به فتنهاي ختم ميشود که نميتوانيد آن را جمع کنيد. " فتنهانگيزي در ابعاد آنچه پارسال ديديم، بايد عوامل داخلي داشته باشد تا آن حوادث را بيافريند. خوب عوامل داخلي آمريکا و فتنهگران اصلي، همينها هستند و اين نوع قضاوت درباره اينها و اطلاق عنوان فتنهگر به اينها يک قضاوت افراطي نيست. اين که ما سردمداران و افراطيون اصلاحطلبان را منشا فتنه در داخل بدانيم و بعضي از کانديداهاي انتخابات دور قبل را که بهطور مشخص دارند فتنهگري ميکنند، سران فتنه بدانيم، اين غلط نيست. شما به اظهارات، بيانيهها، تيکها و مواضع اين افراد اگر نگاه کنيد، ميبينيد که ميشود عنوان فتنهگران داخلي را به اينها اطلاق کرد.
البته چنانکه شما گفتيد، در جريان اصولگرايان هم موضعگيريهاي مختلفي از سوي طيفهاي مختلف مشاهده شد اما بهنظرم اين موضعگيريهاي تند يا نرم طيفهاي مختلف اصولگرايان در اثبات اين نکته که عاملان وقايع تلخ پارسال مصداق فتنهگر باشند، ترديدي ايجاد نميکند.
بهنظرم اين ادبيات فتنه را خود مقام معظم رهبري ابتدا توليد کردند و ديگر پيدا کردن مصداق براي آن در جامعه، وظيفه شنونده است که بگردد و ببيند مصداق اين ادبيات کيست؟ شنونده گشته و پيدا کرده است و فکر ميکنم اينها اشتباه هم نکردهاند و بهنظرم اکثر مخاطبان رهبري در يافتن مصاديق فتنه اشتباه نکردند که مصاديق را در همين کساني که وقايع پارسال را به پا کردند، ديدهاند و آنها را فتنهگر و سران فتنه ميدانند. اين برداشت عمومي بهنظرم بعيد است که فاصله زيادي با برداشت رهبري داشته باشد.
اما نکته مهم اين است که در نوع برخورد با اينها که موضوع سئوال شما هست، اين درست است که برخوردها بعضاً صحيح نبود و برخيها اگر اختيار با آنها بود تا به حال بعضي از اين سران را که کانديداي انتخابات بودند، ميگرفتند، محاکمه کرده و زنداني ميکردند، منتها رهبري نظام چنين مواضعي را قبول ندارند، ايشان بر اساس سيره حضرت امام (ره) در برخوردي که با جريان انحرافي زمان خودشان يعني نهضت آزادي و جبهه ملي داشتند، بر يک معيار و منطق ديگري عمل ميکنند که بناي آن بر روشنگري و ايجاد بصيرت است، آنچه براي رهبري، در اين جريان فتنه مهم است ايجاد بصيرتي در مردم است که حماسه نهم دي و 22 بهمن 1388 را آفريد.
براي رهبري اين مهم است که طبق سيره ائمه و امام راحل روشنگري کنند، اتمام حجت کنند و براي مردم بصيرت بيافرينند، حتي رهبري اين کساني را که بهنظر ما سران فتنه هستند ابتدا به آنها انذار ميدادند و نصيحت ميکردند که آقا اين راهي که شما ميرويد، به فتنهاي ختم ميشود که نميتوانيد آن را جمع کنيد.
ببينيد اينها در سال 1376 هم فتنهاي را شروع کردند که در سال 1378 به آن وقايع منجر شد و نتوانستند جمعش کنند. من اخيرا جايي شنيدم که آقاي خاتمي هم گفته است که وزير علوم در سال 1376 جرياني را راه انداخت که در سال 1378 شد ماجراي کوي دانشگاه و کسي نتوانست آن را جمع کند. حالا فارغ از اينکه اين خبر درست است يا نه، اين افراد دوباره در سال 1388 فتنه ديگري راه انداختند که خودشان هم نتوانستند کنترلش کنند.
رهبري نصيحت کردند، چندبار هم نصيحت کردند، بعد هشدار دادند و حتي در آخر هم با آنها برخورد نکردند و همه اهل انصافي که در اين رابطه اظهارنظر کردند، معترفند که رهبري در نهايت بردباري، عالمانه و حليمانه نظام را مديريت کردند تا هدف اصلي که ايجاد بصيرت است، ايجاد شود.
البته برخيها در انجام وظايفشان در رابطه با ايجاد بصيرت کوتاهيهايي کردند ولي رهبري اصرارشان اين بود که تا آنجا که ممکن است، سعي کنيم کسي از قطار نظام پياده نشود و در اين اواخر در يکي از سخنرانيهاي ماه رمضان هم اعلام کردند که سعي کنيد کاري کنيم که کسي از قطار نظام پياده نشود.
شما فقط درباره آقاي کروبي و کديور اظهار اميدواري کرديد که به درون نظام برگردند ولي درباره آقاي موسوي اينگونه نگفتيد، دليل اين مسئله چيست؟
من عرض کردم که آقاي کروبي را از قبل از انقلاب ميشناسم. ايشان يک شخصيت مردمي و متواضع داشته و داراي سابقه طولاني در انقلاب است. ايشان سابقه مديريت مجلس ششم را دارد که در آن مجلس با افراطيون اصلاحطلب برخورد کرد. سلوک شخصي آقاي کروبي را وقتي در نظر ميگيرم، ميبينم اين امکان هست که ايشان خود را مانند حر از راهي که الان در پيش گرفته آزاد کند يا وقتي آقاي کديور را ميبينم، احساس ميکنم که اگرچه الان در دام شبکههاي جاسوسي دشمنان جمهوري اسلامي ايران قرار گرفته است، اما آن تتمه تعلقخاطر به دين ميتواند ايشان را نجات دهد اگر خودش بخواهد. اميدوارم اين لباس روحانيت و اين عمامه اين دو نفر، بالاخره ايشان را نجات دهد.
* بعيد است موسوي با روحيات خاصي که دارد به اشتباه خود پي ببرد
اما بعضيها اساسا روحياتي دارند که آدم بعيد ميداند که اينها به راه فلاح و نجات بازگردند.
الان مشخصا آقاي موسوي را ميگوييد ديگر؟
بله. فکر نميکنم ايشان به اين سادگي ولو اينکه به اشتباهاتش پي ببرد، اين روحيات و غروري که دارد اجازه دهد که بازگردد.
اين را ناشي از روحيات شخصي ايشان ميدانيد يا مثلاً اطرافيان و کسانيکه ايشان را دوره کردهاند؟
بيشتر بهنظرم روحيات شخصي ايشان دخيل است در اين قضاوت. البته ما که علم غيب نداريم و هر انساني تا قبل از مرگ امکان اصلاح خودش را دارد و ما حتي براي آقاي موسوي هم آرزوي اين را که به اشتباهاتش پي ببرد، داريم. آقاي موسوي که خوب خيلي به نظام و مردم بد کرده است و به تعبير مقام معظم رهبري اينها خيلي به نظام خسارت وارد کردهاند که هنوز هم آثار آن ادامه دارد. ما براي آقاي موسوي هم آرزوي اين را داريم که به اشتباهاتش پي ببرد اما اين برداشت ما از خصوصيات شخصي ايشان است. من در دوره نخستوزيري ايشان همکاري داشتم با ايشان و معتقدم اگر اين خصوصيات ايشان ادامه داشته باشد، بعيد بهنظر ميآيد که به وي اجازه بازبيني در عملکرد و فهم اشتباهات و بازگشت به دامان انقلاب را بدهد.
*نظام با فتنه سخت و نرم به تناسب برخورد قاطع ميکند
اگر اصحاب جرياني که فتنه ناميده ميشود بر راه و نظر خود اصرار داشته باشند، بهنظرتان تکليف در مواجهه با آنها چيست؟
اگر اينها بر راه و نظر خود اصرار بورزند، بهنظرم تکليف روشن است. ببينيد برخورد نظام با منافقيني که از نظر خود عدول نکردند، برخوردي قاطع بود و حالا هم تکليف همان است. اين فتنه قصدش براندازي نظام بود. شايد اين سئوال پيش بيايد که مثلا منافقين دست به اسلحه بردند و مواجهه نظامي کردند، بايد گفت براندازي، چهرههاي سخت و نرم دارد و عمدتا ترکيبي از اينها هست. اينگونه نيست که نظام فقط با براندازيهاي سخت برخورد کند، مثلا حضرت علي (عليهالسلام) با خوارج فقط وقتي به برخورد مسلحانه روي آوردند، برخورد قاطع کردند و يا حضرت امام فقط با منافقين که وارد فاز نظامي شدند برخورد سخت کردند و بهعنوان مثال با نهضت آزادي اينگونه برخورد نکردند. شما اگر به فرهنگ قرآن مراجعه کنيد، ميبينيد که اگر جريان نفاق و فتنه خواست با استفاده از روشهاي نرم، يک نظام اسلامي را سرنگون کند، اين نظام هم براي مقابله از روشهاي نرم استفاده ميکند.