اما سؤال اینجاست که «قحطالرجالی» در اردوگاه اصلاحطلبان تا چه حد است که آنان برای حضور در انتخابات با عطش فراوان به دنبال چهرههای مقبول و معتدل اصولگرایان میافتند؟
پیشینه یارگیری از رقیب
اول: برخورد با هاشمی رفسنجانی؛ از لجنمالی تا هورا کشیدن
دوران ریاست جمهوری رییس اصلاحات و پایان مجلس پنجم، اصلاحطلبان چنان بر اسب قدرت لگام زده بودند که هیچکس را در حد آن نمیدیدند که به درون خود راه دهند؛ آنان با هرکسی که کوچکترین مخالفتی در یک مورد جزئی هم با آنان داشت و یا کوچکترین سابقه اصولگرایی – و یا راست سنتی – داشت چنان با خشونت رفتار میکردند که آن شخص نمیتوانست در فضای رسانهای آنان کوچکترین نفسی بکشد.
حجم فشارهای اصلاحطلبان در روزهای انتخابات مجلس ششم آنقدر بر هاشمی بالا رفت، که او نیز نتوانست در برابر این سیل تخریب مقاومتی کند و درنهایت تسلیم خواسته آنان شد و از حضور در مجلس ششم انصراف داد؛ آنهم کسی که همیشه ادعا میکرد در برابر فشار تخریب گران کوتاه نمیآید و به وظیفهاش عمل میکند؛ این بار اما هاشمی هم کم آورد؛ و اصلاحطلبان مغرور مجلس ششم را کامل به دست گرفتند. هاشمی نمیبایست به مجلس راه مییافت چه آنکه هم عضو جامعه روحانیت مبارز بود و هم سابقه عضویت در جریان چپ سنتی را نداشت.
شرایط اما چنان پیش رفت که تنها چند سال بعد، اصلاحطلبان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 84، ابتدا سعی کردند با مهرههای خود به میدان بیایند؛ اما در مرحله دوم انتخابات، هاشمی رفسنجانی گزینه ایده آل آنان شد؛ هاشمی بهیکباره تبدیل به امیرکبیر دوران و نماد نجات مردم از مشکلات تبدیل شد. تلاشهای وسیع اصلاحطلبان در دو محور گسترش یافت؛ اول تبلیغ وسیع و همهجانبه هاشمی، دوم تخریب احمدینژاد.
درنهایت اما اصلاحطلبان زیر لوای هاشمی هم شکست خوردند. هاشمی البته پسازآن تمایلات خود به این جناح را بیشتر نشان داد و ظاهراً از یاد برد آن آبروها که اصلاحطلبان از او بردند.
دوم: برخورد با حسن روحانی: مصادره پیروزی
با پیروزی دکتر روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، بهیکباره و با هماهنگی وسیع، عملیات مصادره پیروزی حسن روحانی به نفع اصلاحطلبان از سوی آنان و رسانههایشان آغاز شد. ارسال پیامهای تبریک فوری به رئیسجمهور منتخب و یادآوری حمایت خود از وی، در همین راستا صورت گرفت. پسازآن حجم وسیعی از رسانههایشان را به مصادره این پیروزی اختصاص داده و سعی در «مدیون سازی» روحانی به خود نمودند. ازاینرو شروع به پمپاژ خواستههای خود – بهعنوان خواستههای مردم – به روحانی نمودند.
البته زمان زیادی طول نکشید که مکنونات درونی خود را آشکار کردند؛ دولت روحانی را یک «رحم اجارهای» خواندند و بهصراحت گفتند که شکست او، شکست اصلاحطلبان نیست و ...
سؤال اینجاست که اگر اصلاحطلبان واقعاً خواستار روحانی بودند چرا از ابتدا روی او سرمایهگذاری نکردند؛ اصلاً چرا روحانی؟ مگر عارف چه مشکلی داشت؟ عارف هم سابقه اصلاحطلبی داشت، هم وزیر و هم معاون رئیسجمهور در دوره خاتمی بود و یک اصلاحطلب تمامعیار بود؛ پس چرا روحانی به عارف ترجیح داده شد؟
مگر نه اینکه روحانی سابقهای کاملاً اصولگرایانه سنتی – به عبارت بهتر راست سنتی – داشت و کوچکترین عضویت در گروههای اصلاحطلبی در کارنامهاش نبود؟ مگر نه اینکه روحانی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز – که همگی به اصولگرایی شهرهاند – بود؟ پس چرا اصلاحطلبان مهره خود – یعنی عارف – را وانهادند و یارگیری از اردوگاه حریف را بر وی ترجیح دادند؟ آیا اصلاحطلبان گزینه دیگری ندارند که اینگونه به سمت اصولگرایان دستدرازی میکنند؟ آنان آنقدر از سخنرانی 23 تیر 78 روحانی کینه داشتند که نخواهند به این گزینه فکر کنند، اما چرا چنین کردند؟ جواب مشخص است: آنان مطمئن بودند با مهره خود شانسی برای پیروزی و حتی برد نمایی ندارند.
البته بازی اصلاحطلبان باروحانی هنوز تمام نشده است؛ بدون تردید اگر دولت روحانی در زمینه حل مشکلات مردم توفیقی یابد، اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس ترجیح خواهند داد، زیر بیرق کسی سینه بزنند که مهرومومهای سال است عضو مجمع روحانیت مبارز – از نهادهای سنتی اصولگرایان – است.
سوم: برخورد با ناطق نوری؛ دامی برای شیخ نور
با پایان گرفتن انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، اصلاحطلبان هموغم خود را برای راهیابی به مجلس دهم جزم کردند و تلاش وسیعی در این زمینه آغاز کردند. اما این بار هم اصلاحطلبان با فقدان یک پرچمدار معتدل و چهرهای که بتوانند ذیل او در انتخابات مجلس عرضاندام کنند مواجهاند.
ازاینرو حجتالاسلام ناطق نوری میتوانست گزینه مطلوبی برای آنان باشد؛ شیخ نور دلخوری از رئیس دولت دهم داشت و این سبب شد عدهای این دلخوری را تسری به مجموعه اصولگرایان بدهند. بزرگان اصلاحات تمام تلاش و هموغم خود را به کار بستند تا شیخ علیاکبر ناطق نوری را راضی کنند که پرچمدار اصلاحات برای انتخابات مجلس دهم باشد.
آخرالامر هم ناطق نوری با شریعتمداری پس از انتشار یادداشت مذکور، تماس گرفته و چند محور را با مدیرمسئول کیهان در میان میگذارد:
1- از لحن محترمانه مقاله شما تشکر میکنم که حرمت نگه داشتید
2- آمادگی دارم در نشستی سو تفاهمهای به وجود آمده را برطرف نمایم
3- من جذب اصلاحطلبان نشدهام و کار خودم را میکنم
4- من ماهیت جریان فتنه و افراطیون را میشناسم و با طناب آنها ته چاه نخواهم رفت
5- من در گفتگو با روزنامه آسمان علیه جریان فتنه و اصلاحطلبان تندرو صحبت کردهام... (مشرق، 16 اسفند 92)
اصلاحطلبان امیدوارند با آوردن ناطق به صحنه، ریاست مجلس را نیز به وی بسپارند – که احتمالاً با توجه به جایگاه ناطق همین امر هم رخ خواهد داد – و درنتیجه بازهم خود را پیروز انتخابات معرفی و پیروزی و ریاست مجلسی ناطق را مانند ریاست جمهوری روحانی به نفع خود مصادره کنند.
بااینحال عدم موضعگیری صریح ناطق سبب شده که اصلاحطلبان هنوز از ناطق نوری، رئیس شورای هماهنگی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری نهم و عضو جامعه روحانیت مبارز، قطع امید نکنند و چشم طمع به او بدوزند؛ حالآنکه قطعاً پاسخ ناطق درنهایت به آنان این خواهد بود که «برو این دام بر مرغی دگر نه ...»
چهارم؛ برخورد با علی لاریجانی؛ فراموشی ریاست قاطعانه لاریجانی بر صداوسیما
اختلافافکنی در میان اصولگرایان سبب شده تا اصلاحطلبان حتی تلاش کنند تا دکتر علی لاریجانی، ریاست مجلس را نیز به سمت خود بکشانند.
مرور بسیار اجمالی گذشته لاریجانی این احتمال را به ذهن متبادر میسازد که آیا واقعاً اصلاحطلبان دچار آلزایمر سیاسی شدهاند که به دنبال جذب لاریجانی هستند و یا شهوت حضور در قدرت آنان را به این سمت کشانیده که به لاریجانی نیز چشم طمع بدوزند. بدون تردید اقدامات انقلابی لاریجانی در دوره ریاست بر سازمان صداوسیما – مخصوصاً پس از قدرت یافتن اصلاحطلبان در مجلس ششم و ریاست جمهوری هفتم – یکی از مهمترین جلوههای بر هم زدن زیادهخواهیها و قانونشکنیها و افشای چهره واقعی برخی افراطیون این جریان بود؛ افشای ماجرای کنفرانس برلین و انعکاس دقیق حوادث کوی دانشگاه ازجمله این موارد است که بعید است اصلاحطلبان آن کینه خود از لاریجانی را به فراموشی سپرده باشند.
از همین رو بود که چندی قبل در رسانهها این خبر منتشر شد که «بر اساس تصمیم شورای مشورتی رئیس دولت هفتم و هشتم، بایستی «علی لاریجانی» در انتخابات آتی یا در کنار «حسن روحانی» قرار گیرد و یا اینکه به عنصری برای تفرقه در میان اصولگرایان تبدیل شود. بر اساس این طراحی درصورتیکه فضای سیاسی و اجتماعی برای همکاری نزدیک «علی لاریجانی» و «حسن روحانی» وجود نداشت، رئیس مجلس اصولگرایان بایستی وارد طراحی وحدت اصولگرایان شده و با مخالف خوانیهای گسترده، به فروپاشی وحدتِ «نیمبند» اصولگرایان اقدام نماید». (دیدبان؛ 13 اردیبهشت 94)
وجود لاریجانی در لیست اصلاحات و دولت و تلاش برای نزدیک شدن به وی، در شرایطی که تقریباً اصلاحطلبان نیز مطمئناند هر کس را از اصلاحطلبان هم به میدان بیاورند، بازهم ریاست مجلس به لاریجانی خواهد رسید، یک مصادره به مطلوب در گام اول است. اصلاحطلبان مطمئن هستند حتی اگر عارف هم بارأی بسیار بالا به مجلس راه یابد، بازهم رئیس مجلس او نخواهد بود؛ چون قبل از آنکه اصولگرایان او را در این اندازه نبینند، این خود اصلاحطلبان هستند که بههیچوجه جایگاه خاصی برای عارف قائل نیستند؛ نمونه آن در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بهوضوح مشخص شد.
البته پیشبینی میشود که فشارها بر دکتر لاریجانی جهت موضوع فوق از سوی اصلاحطلبان و نزدیکان آنها در دولت افزایش یابد؛ ولی از سوی دیگر نیز سابقه انقلابی لاریجانی نشان میدهد که بیتردید تسلیم فشار اصلاحطلبان نخواهد شد و بازهم بهعنوان یک عضو از مجموعه اصولگرایان در انتخابات مجلس حضور خواهد یافت؛
چرا اصلاحطلبان علاقه به سرقت مهرههای حریف دارند؟
پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری هفتم و هشتم، و تصاحب کرسیهای مجلس ششم، اصلاحطلبان دریافتند که دیگر یارای رقابت با حریف قدر خود، با مهرههای اصلاحطلب را ندارند؛ از همین روست که هرازگاهی هم که وارد عرصه انتخابات میشوند، یا از همان ابتدا سعی در مهره دزدی از رقیب خود میکنند، و یا سعی میکنند پس از پیروزی، آن پیروزی رقیب معتدل را به نام خود مصادره کنند.
در بررسی چرایی رفتار اصلاحطلبان در سرقت مهرههای متنفذ حریف، میتوان به چند عامل اشاره کرد:
1. فقدان رویکرد اعتدالی در جریان اصلاحات
واقعیت این است که جریان اصلاحات، مخصوصاً در رأس این جریان، آنقدر دچار رفتارهای افراطی بودهاند که امروز وقتی میخواهند نماد اعتدالی از خود نشان دهند، مهرهای ندارند که رو بکنند و درنتیجه مجبور میشوند چشم طمع به اردوگاه رقیب خود، یعنی اصولگرایان داشته باشند.
به نظر میرسد این جریان باید تلاش کند تا با بازتعریف خود بهمرور گذشته ناصحیح خود بپردازد و ضمن عذرخواهی از رفتار ناصحیح گذشته، نشان دهد که نادم از رفتار افراطی است و کمی در جاده اعتدال قدم بزند.
2. فقدان مهره معتدل، نتیجه رفتار افراطی بزرگان
بعد از انتخابات ریاست جمهوری هفتم و هشتم، اصلاحات دیگر نتوانست چهرهای را به جامعه ارائه کند که بتواند با رویکرد اعتدالی شانس پیروزی در انتخابات را برای خود حفظ کند؛ بگذریم از اینکه رئیس دولت اصلاحات نیز با رویکردهای نابخردانه و بعضاً افراطی در انتخابات ریاست جمهوری دهم و پسازآن، از جاده اعتدال خارج شد و شد آنچه شد.
ازاینرو، مخصوصاً پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، اصلاحطلبان نشان دادهاند که تمایلی به حرکت در جهت اعتدال ندارند؛ به همین خاطر است که همیشه در آستانه انتخابات نگاهشان به معتدلان در اردوگاه رقیب است؛ از روحانی و ناطق نوری گرفته تا لاریجانی.
این جریان باید تجدید رفتاری در عملکرد سیاسی خود انجام دهد، از رویکرد افراطی بپرهیزد، و تلاش کنند تا بتوانند نشانههای اعتدال در عملکرد سیاسی را بیشتر از خود نشان دهند تا شاید نیاز نباشد هنگامه انتخابات، همیشه چشم به اردوگاه رقیب داشته باشند.
3. بر هم زدن وحدت در جریان رقیب
اصلاحطلبان چند سالی است که پیروزی خود را در این میبینند که مانع شوند به هر دلیلی وحدتی در جریان اصولگرا به وجود آید؛ آنان به دنبال این هستند تا با جذب برخی چهرههای متنفذ اصولگرا به میان خود و یا حداقل جدا نمودن برخی از این چهرهها از بدنه اصولگرایی، خودشان در انتخابات پیروز شوند. اصلاحطلبان این روزها احتمال پیروزی خود را در اختلاف جریان رقیب میدانند. از همین روست که گهگاه طبل جذب برخی از اصولگرایان را از چند ماه قبل از انتخابات به صدا درمیآورند تا زمینهسازی گستردهای برای ایجاد اختلاف در اردوگاه رقیب بنمایند. چنانکه در مورد ناطق نوری بیش از یک سال است که مدام بر این طبل میکوبند.