در هفت سال گذشته کسی در راس دولت جمهوری اسلامی بود که ۱۶ سال جایگاه بسیار حساس دبیری شورای عالی «امنیت ملی» را به عهده داشت، اما عملکردشان نشان می‌دهد بر بدیهیات حوزه امنیت ملی نیز تسلطی ندارند.

سرویس سیاست مشرق- " بعضی خیال میکنند اگر ما بخواهیم خودمان را از تهمت سلطه‌طلبی و اقتدارطلبی بین‌المللی و منطقه‌ای برکنار کنیم، باید برویم در لاک دفاعی؛ این‌جوری نیست. در لاک دفاعی نمیرویم، در موضع انفعال قرار نمیگیریم، بلکه ما در موضع «اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِهٖ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم» (۱) قرار میگیریم. در موضعی قرار میگیریم که در این آیه‌ی شریفه از آن تعبیر شده است به «تُرهِبونَ بِهٖ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم»؛ «تُرهِبونَ بِه» یعنی چه؟ «تُرهِبونَ بِه» همان چیزی است که در ادبیّات سیاسی امروز به آن «قدرت بازدارندگی» میگویند. جمهوری اسلامی در جایگاهی قرار میگیرد که دارای قدرت بازدارندگی است؛ دارای اقتدار بازدارنده است؛ میخواهند این اقتدار نباشد ..."(بیانات رهبر انقلاب در دانشگاه افسری امام حسین، ۲۰ اردیبهشت ۹۶)

علی‌رغم تحولات مختلفی که در دهه‌های گذشته، به ویژه بعد از فروپاشی بلوک شرق، در علم سیاست و نظریات روابط بین‌الملل صورت گرفت، همچنان یک نظریه، پابرجاترین و استوارترین نظریه در این حوزه است: واقع‌گرایی

امّهات و سرفصل‌های مهم نظریه «واقع‌گرایی» از این قرار هستند:

" یکم، نظام بین‌الملل آنارشیک است(قانون جنگل حاکم است)

دوم، دولت‌ها مهم‌ترین بازیگران نظام بین‌الملل هستند(سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی یا تحت سلطه قدرت‌های جهانی هستند، یا این که برد و نفوذ موثر ندارند، چرا که مصوبات آن‌ها ضمانت اجرایی ندارد)

سوم، تمامی دولت‌ها در نظام بین‌الملل بازیگرانی عقلایی هستند. دولت‌ها تمایل دارند به دنبال منافع ملی خود باشند (اصل خودیاری) و خودیاری مبتنی بر پدیده قدرت است(ز نیرو بود مرد را راستی)

چهارم، نگرانی اصلی تمامی کشورها حفظ بقا می‌باشد.

پنجم، از آنجا که قدرت هر بازیگر تهدیدی برای دیگران است، تنها راه حل جلوگیری از تهدید آن قدرت، قدرت یافتن دیگران است.

و عصاره این سرفصل‌ها و ملحقات و تفاسیر آن‌ها را اگر بخواهیم به زبان امثال و حکم پرمغز و غنی فارسی بیان کنیم، همان شعر معروف مرحوم علی اکبر گلشن، شاعر معاصر است که:

برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی/ که در نظام طبیعت، ضعیف، پامال است

در هفته‌ای که پشت سر گذاشتیم، دو اقدام مهم در عرصه سیاست خارجی صورت گرفت، که هم ارزش عملی و هم ارزش نمادین داشت:

از سرگیری رسمی غنی‌سازی ۲۰ درصدی در تاسیسات هسته‌ای ایران

توقیف کشتی باری متعلق به کره جنوبی، کشوری که نزدیک به ۹ میلیارد دلار از پول نفت خریداری شده از ایران را مسدود کرده و بابت نگهداری از آن در دو بانک خود، مطالبه هزینه هم نموده است.

در باب ارزش نمادین این دو تحول مهم، روزنامه کیهان نوشت:

" هنگامی که دولت آمریکا رسما از برجام خارج شد، جماعت منفعل، ادعا کردند «ترامپِ دیوانه» قصد جنگ‌افروزی دارد و بنابراین باید صبر پیشه کرد؛ آنها نام غلط‌انداز «صبر استراتژیک» را برای انفعال و پایبندی یکطرفه به تعهدات برجامی گذاشتند.

این دوره تقریبا سه‌ساله و به یک معنا هفت‌ساله! به سر آمده است

آن معطلی مزمن، در حالی بود که تحریم‌ها از فردای اجرای برجام، توسط دولت اوباما و سپس ترامپ رو به تزاید گذاشت؛ ویزا، سیسادا، آیسا، کاتسا، مصادره پیاپی اموال ایران و... اما با روی کار آمدن مجلس انقلابی و تقویت ساخت درونی قدرت، ورق برگشته و اقتدار بازدارنده کشور در حال تقویت است. "

مهدی محمدی، تحلیل‌گر مسایل سیاست خارجی، نیز نوشت:

" ایران در حال ‘تغییر فاز’ از احتیاط و صبر، به ابتکار و تهاجم است. وقتش رسیده و دشمن نشانه هایش را به خوبی می بیند. غنی سازی ۲۰ درصد یک آغاز مهم بود. همه بازی های کودکانه و خبرسازی های مضحکی که درباره احتمال حمله نظامی می بینید برای جلوگیری یا حداقل کند کردن این تغییر فاز است. "

واقعیت آن است که به انفعال کشیدن کشور و راکد کردن ظرفیت‌های عظیم قدرت ملی در هفت سال اخیر در لوای گزاره‌های جعلی و کاملا نادرستی چون «دنیای فردا، دنیای گفتمان است، نه موشک» یا «ژاپن و آلمان نیروی نظامی را رها کردند و قدرت اقتصادی شدند» تبعات بعضا جبران‌ناپذیری برای کشورمان به دنبال داشت که تنها دو مورد آن از دست دادن محور و نقطه ثقل نفوذ منطقه‌ای جمهوری  اسلامی، شهید سپهبد سلیمانی، و فخر صنعت هسته‌ای کشور، شهید محسن فخری‌زاده بود. جدای از این که، به مصداق «شیر که پیر بشه، بازیچه شغال میشه»، آن چه که به عنوان صبر راهبردی (عمدتا از داخل) به کشور و نظام تحمیل شد، کم کم داشت به سوءمحاسبه و سوء تفاهم درباره قدرت و نفوذ ایران حتی در میان شهر-دولت‌های حاشیه خلیج فارس منجر می شد.

کمی بعد از ترور شهید سلیمانی و همراهان در فرودگاه بغداد

خودروی شهید فخری‌زاده بعد از ترور

نکته تلخ و قابل‌تامل‌تر این که، در هفت سال گذشته کسی در راس دولت جمهوری اسلامی بود که ۱۶ سال جایگاه بسیار حساس دبیری شورای عالی «امنیت ملی» را به عهده داشت و به روایتی «امنیتی» ترین کابینه تاریخ جمهوری اسلامی را با خود به قوه مجریه برد و در عین حال، فهرست نسبتا بلندی از کتاب و مقاله در حوزه «امنیت ملی» و «سیاست خارجی» در سابقه ایشان ثبت شده، لیکن آن اندازه از بدیهیات و مبتدیات مفهوم امنیت ملی و نظریه‌های غالب و حاکم بر روابط بین‌الملل غافل بوده که در چند نوبت بخش اصلی نیروهای مسلح کشور را با اصلاحاتی چون «دولت با تفنگ» و انتقاد آشکار از مانور قدرت نیروهای مسلح در آزمایش موشکی زیر سوال برد و «ظاهرا» توجه نداشت که تخطئه نیروی مسلح کشور و محور اقتدار آن، به ناظران خارجی(به ویژه دشمنان قسم خورده) چه پیامی مخابره می کند و چه ضرباتی به منافع ملی می زند. بگذریم از این که کریمی قدوسی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس دهم در اسفند ۹۶ مدعی شد که روحانی در دیدار با اعضای کمیسیون تلفیق آن مجلس برای بودجه سال ۹۷ گفت که «به دو نیروی مسلح نمی توانم پول بدهم!»[۱]

از سوی دیگر، درست همزمان با شروع فاز ایجابی تحرکات جمهوری اسلامی در راستای احیای اقتدار در سیاست خارجی، یکی از چهره‌های سیاسی حامی دولت محسن امین‌زاده، در سخنرانی در انجمن اسلامی جامعه پزشکی، مدعی شد که چون مدیریت سیاست خارجی نظام، به مانند برجام، دست وزارت خارجه نبوده، دچار خسران شدیم و امریکا از برجام خارج شد!

محسن امین زاده، محکوم فتنه ۸۸ و عضو «محفل امنیتی» اصلاحات

به بیان دیگر، در حالی که سوراخ‌ها و اصطلاحا باگ‌های برجام، و مسیر یکطرفه‌ای که با جهل حقوقی و اعتماد به دشمن، منجر به دادن امتیازات نقد و به دست نیاوردن حداقل حقوق ما از توافق هسته‌ای شد و نه تنها چرخ ساتریفیوژ نچرخید، که چرخ اقتصاد هم با تفکرات معیوب، منسوخ و تاریخ‌مصرف‌گذشته غربگرایان متوقف شد و ملتی که سال ۹۶ از دلار ۵ هزار تومانی (در صورت به قدرت رسیدن رقیب) ترسانده می شد، دلار ۳۲ تومانی و پراید ۱۱۰ میلیون تومانی را هم تجربه کرد، تنها از حجم و سطح وقاحت یک عضو فتنه‌گر این جریان، یعنی محسن امین زاده، برمی آید که چنین طلبکار هم شود.

باید در جواب امین‌زاده‌ها باز این حقیقت آشکار و تلخ را تکرار مکرّر کرد که دوستان شما که «زبان دنیا را بلد بودند»، نه تنها نتوانستند امتیازی از آمریکا بگیرند، که با شیفتگی و سرمستی که از امضای توافق هسته‌ای نشان دادند، روی بر متحدان راهبردی ما، روسیه و چین، ترش کردند و آن‌ها را هم تا مرز گسستن پیوندهای راهبردی پیش بردند.

جالب این‌جاست که هر امتیاز واقعی که دولت ائتلافی اعتدال-اصلاحات بعد از ترکیدن حباب برجام به دست آورد، میراث گذشته و محصول ابتکار عمل «نظامیان» بوده است.

اگر «ژنرال» اصلاح‌طلبان، یعنی بیژن زنگنه، امروز توانسته جریان صدور نفت را زیر ظالمانة‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین رژیم‌های تحریمی تاریخ حفظ کند و حتی به اعدادی امیدوارکننده برساند، بابت آن است که در پشت پرده به کسانی متوسل شده که دور زدن تحریم‌ها را در میدان عمل آزموده بودند و از قضاء، ژنرال زنگنه با تخطئه عملکرد آن‌ها و «گروهبان» و «سرجوخه» خواندن ایشان، دوباره سکاندار وزارت نفت شد.

اگر دولت روحانی امروز محموله بنزین به ونزوئلا می فرستد و پول آن را نقد تحویل می گیرد، محصول موازنه قوایی است که همان نظامیان ایجاد کرده‌اند و امروز امین‌زاده و سایر حامیان دولت، در کمال نفاق مردم را از روی کار آمدن آن‌ها می ترسانند.

طنز تلخ ماجرا آن‌جاست که در اوج دوران شادمانی و سرخوشی از برجام، یعنی دوره اوبامای «مودب»، باز بیشترین پولی که دولت روحانی به دست آورد(پول نقد در گونی)، محصول مبادله جاسوسی بود که به ادعای خودش، طعم آدامس رییس جمهور را هم فهمیده بود، و بعد از دستگیری، دولت نه تنها او را جاسوس نمی دانست، که برای آزاد کردنش از هر طریق ممکن فشار می آورد.

امین‌زاده گفته است:

" یک‌دستگی در مدیریت سیاست خارجی می‌توانست منجر به پیشگیری از خروج آمریکا از برجام شود. «اگر دولت و وزارت خارجه سیاست خارجی منطقه‌ای را در اختیار داشت و مدیریت می‌کرد، امکان داشت که دیپلماسی مانع خروج ترامپ از برجام شود. اما سیاست خارجی منطقه‌ای در دولت احمدی‌نژاد به کلی از وزارت خارجه خارج شده بود. یعنی امور مربوط به منطقه از جمله مبارزه با داعش مدیریت دیپلماتیک نمی‌شد. "

ترجمان ساده این دعاوی آن است که باید با اعمال نمونه مدیریت دستگاه دیپلماسی در هفت سال گذشته، دستاوردهای نفوذ منطقه‌ای و قابلیت‌های بازدارندگی دفاعی را هم به سان توافق هسته‌ای، به هوای وعده‌های نسیه دشمن و به صورت یکطرفه «بتن‌ریزی» می‌کردیم و در نهایت به ذلت «نفت در برابر غذا» می‌رسیدیم، در عین حال که تمام شوونات کشورمان با برجام‌های ۲ و ۳ و... تحت سلطه قرار می گرفت و هیچ نشانی از اقتدار و قدرت و نفوذ ما نیز باقی نمی‌ماند.

امین‌زاده، در دولت اصلاحات معاون وزارت خارجه بود با همین تفکرات، جزو تیمی بود که در وزارت خارجه و شورای عالی امنیت ملی وقت، کشور را در مرداد سال ۷۷، و بعد از حمله مشکوک به کنسولگری ایران در مزار شریف، به آستانه درگیر شدن در باتلاق ویتنام‌وار افغانستان پیش بردند[۲] و اگر درایت رهبر معظم انقلاب نبود، ضربه‌ای سهمگین به منافع ملی وارد می آوردند.

امین‌زاده همچنین جزو همان تیمی در وزارت خارجه دولت خاتمی بودند که در سال ۲۰۰۳، نامه ذلت‌بار خاتمی به آمریکایی‌ها را به عنوان خروجی فکر و عمل خود رقم زدند.

امین‌زاده در ادامه سخنرانی خود، با دلسوزی برای «اقتدار ملی» کشور می‌گوید:

" امروز بازدارندگی معنای صرفا نظامی ندارد. بازدارندگی اقتصادی هم با تفاوت‌هایی، کاملا معنی‌دار شده است. کشوری که به لحاظ اقتصادی به اندازه کافی توانا و پویا نباشد می‌تواند در معرض تهدیدهای تحریمی قرار گیرد. به‌طور کلی عناصر اصلی قدرت ملی جابه‌جا شده و اهمیت قدرت اقتصادی خیلی بیش از گذشته شده است. ممکن است کشوری قدرت بازدارندگی نظامی داشته باشد مثل ایران و کره شمالی. اما در اثر فقدان قدرت بازدارندگی اقتصادی در معرض تهدیدهای خیلی بزرگ قرار گیرد و حتی از پای درآید. اتحاد جماهیر شوروی در اوج قدرت نظامی که جایگاه اول یا دوم جهان را داشت به دلیل ناکارآمدی اقتصادش از پای درآمد و بدون به‌کارگیری هیچ سلاحی کل نظام شوروی از هم فروپاشید. "

از تلاش برای کنار هم قرار دادن ایران و کره شمالی، که مثلا یک تاکتیک عملیات روانی تاریخ مصرف گذشته است که بگذریم، امین‌زاده عامدانه قاعده را برعکس می کند، چرا که دست‌کم، تاریخ یکصدساله اخیر دنیا نشان می‌دهد که قدرت‌های جهانی خارج از سیطره آمریکا، زمانی به جهش تکنولوژیک و اقتصادی رسیدند که در وهله نخست «بازدارندگی دفاعی» ایجاد کردند.

این بازدارندگی دفاعی به کشوری چون جمهوری خلق چین، تحت رهبری مائو اجازه داد که در برابر تعدی و تجاوز قدرت‌های جهانی، مجال و موقفی برای تنفس ایجاد کند که در همین فضای تنفسی، انقلاب تکنولوژیک، جهش صنعتی و فرا رفتن این کشور استعمارزده را از یک کشور دهقانی و فقیر، به یک قدرت جهانی دارای حق وتو در سازمان ملل متحد رقم بزند.

یا در نمونه اتحاد شوروی، اگر جهش نظامی و بازدارندگی دفاعی آن پیش از شروع جنگ جهانی دوم صورت نمی گرفت، با هجوم گستردهٔ ارتش فاتح بیش از نصف اروپا، یعنی ارتش آلمان هیتلری، اتحاد شوروی فروپاشیده بود و نه تنها کار آن، که کار متفقین هم تمام بود. جامعه دهقانی و به شدت فقیر اتحاد شوروی در اوایل قرن بیستم، بعد از آن که به مدد بازدارندگی دفاعی خود، جزو فاتحین اصلی جنگ دوم جهانی شد، به ابرقدرت شرق و صاحب حق وتو در شورای امنیت تبدیل گردید و به لحاظ فناوری، صنعتی و اقتصادی یک مجموعه توسعه یافته شد.

علی ایّ حال، به مصداق آن که یک دشمن دانا از صد دوست جاهل یا، بدتر از آن، مغرض، بهتر است، شاید بهتر باشد نظر یکی از دشمنان شهید قاسم سلیمانی را نقل کنیم تا معلوم شود ملاک تشخیص شجاعت رزمندگی قاسم و یارانش، در عین درایت دیپلماتیک آنان، امین‌زاده‌ها و تاجزاده‌ها نیست.

جوزف ووتل، فرمانده پیشین نیروهای سنتکام(قرارگاه مرکزی نیروهای ایالات متحده) که مدت‌ها در نبرد مستقیم با فرمانده نیروی قدس و یارانش بود، درباره سلیمانی گفت:

"قاسم سلیمانی نقش بسیار خاصی را برعهده داشت که ترکیبی از فرمانده نظامی، دیپلمات و ریاست یک سازمان اطلاعاتی بود. "‌

.

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: video/mp4
 

[۱] https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-۳۳۶۶۸۹۳

[۲] https://www.khabaronline.ir/news/۱۲۸۴۸۲۵/