فیلم‌های روز پنجم سالن برج میلاد نسبت به روزهای قبل حاشیه های زیادی نداشتند و تقریبا روز آرامی برای خبر نگاران و اهالی رسانه بود. در این روز فیلمهای سینمایی «یه عاشقانه ساده »، «صداست که می ماند» ،‌ «یکی می خواد باهات حرف بزنه» ، «آمین خواهیم گفت»، «چک» و «پنهان» برای اهالی رسانه به نمایش درآمد.

گروه فرهنگی مشرق- در روز پنجم جشنواره فیلم فجر در سالن برج میلاد فیلمهای سینمایی «یه عاشقانه ساده »، «صداست که می ماند» ،‌ «یکی می خواد باهات حرف بزنه» ، «آمین خواهیم گفت»، «چک» و «پنهان» برای اهالی رسانه به نمایش درآمد.

یه عاشقانه ساده

تهيه‌کننده و کارگردان: سامان مقدم

بازيگران: مهناز افشار، مصطفی زمانی، همایون ارشادی، فرهاد آییش، احمد مهران‌فر، آتیلا پسیانی، امیرحسین رستمی، سارا بهرامی، هومن سلطانی، مهری سادات ال‌آقا، علی قربان‌زاده و مهراوه شریفی‌نیا

خلاصه داستان فيلم:

دو دوست قدیمی، از جوانی با هم عهد و پیمانی دارند. وصلت گندم دختر امان، با کرامت پسر صفر تقدیری نیست که گندم به آن تن دهد. او عشق خودش را می‌خواهد، سرنوشت خودش را می‌خواهد. عشق چیزی نیست که به عهد بی‌پرسش پایبند باشد. عاشقی ساده و سخت است. عاشقی حرف دلت است. گندم با بیست و چند سال سن، باید جلوی عهد و پیمان دو رفیق بایستد، که حرف دلش را نپرسیده بودند...
امان و صفر در جوانی با هم قراری گذاشته اند .ازدواج دو فرزند آنها وعده ایست قدیمی که هم اهل محل از آن خبر دارند اما گندم دختر امان سالها به بهانه های مختلف این وصلت را به تأخیر می اندازد و...




 فرو رفتن در سادگی و بلاهت

امیر عباس صباغ در باره فیلم یک عاشقانه ساده در کافه سینما با ضعیف خواندن این فیلم نوشت :

باید گفت «یک عاشقانه ساده» از سادگی مفرط به دام بلاهتی می افتد که نتیجه آن سقوط سامان مقدم بعد از ساخت دو فیلم خوش ساخت «صدسال به این سالها» و «کافه ستاره» در جایگاه یک فیلم اولی محافظه کار که می خواهد هم تماشاگر را داشته باشد و هم اهالی سینما را، رقم می زند و حاصلش خسرالدنیا و الاخرت شدن فیلم است.
 
خلاصه داستان:
صفر(فرهاد آییش) و امان (همایون ارشادی) سالها قبل عهدی با هم می بندند که گندم و کرامت با هم ازدواج کنند، اما گندم به علی (مصطفی زمانی) علاقه دارد و می خواهد با او ازدواج کند، در ابتدا گندم و علی بخاطر امان حرفی نمی زنند تا اینکه با اصرار صفر، امان مجبور می شود خود را حداکثر تا سه ماه بعد، برای عروسی آماده کند، اما امان با شناختی که از علی و پدرش دارد و در ضمن از علاقه گندم به علی نیز آگاه است، تصمیم می گیرد صفر را راضی کند تا قید وصلت گندم و کرامت را بزند، اما صفر زیر بار نمی رود و تاکید دارد که این دو حتما باید با هم ازدواج کنند و علاقه نیز بعدا به وجود می آید. علی که به ثوصیه امان به شهر رفته با شنیدن این خبر به ده برمی گردد تا ماجرا را از زبان خود گندم بشنود، اما گندم که بخاطر خطای پدرش (ریختن مخدر در خمیر نان که منجر به مرگ یکی از اهالی ده شده و این راز را تنها صفر و کرامت می دانند) به علی می گوید که تصمیمش را گرفته و می خواهد با کرامت ازدواج کند. اما درست شب ازدواج گندم و کرامت، کرامت از تصمیم خود منصرف شده و تصمیم می گیرد به شهر رفته و کار کند
نگاه:
ششمین ساخته سامان مقدم که قرار بود در ابتدا یک کمدی-فانتزی باشد، روایتی کلاسیک از یک عاشقانه ژانر روستاست! که داستان آن همان قصه «عروس آتش» است که فیلمساز به جای تاکید روی تعصبات قومی و قبیله ای، روی مضمون عاشقانه داستان تمرکز کرده است. عهد دو دوست قدیمی و سرنوشتی که برای فرزندان خود رقم می زنند، از تکراری ترین موضوعات داستانی ست که بارها و بارها به زبان ها و در فرم های مختلف روایت شده است که پرداخت این چنین ساده و بی هیچ ارزش افزوده ای، جذابیت چندانی ندارد. فیلمنامه « یک عاشقانه ساده » در ایجاد هرگونه کشش دراماتیک که عنصر جدانشدنی چنین فیلمهای کلاسیکی ست، عاجز بوده و همواره از تماشاگر خود عقب تر است و بی هیچ گره افکنی و گره گشایی آغاز شده و به پایان می رسد
«یک عاشقانه ساده» یک مهناز افشار خیلی خوب و یک مصطفی زمانی متوسط دارد که انتخاب خوبی برای بازی در نقش یک عاشق و معشوق اند و انتخاب احمد مهرانفر در قالب ضلع سوم این مثلث عشقی (علی رغم بازی خوبی که دارد) وصله ناجور ماجراست که در روستایی که اکثر اهالی آن با لهجه تهرانی صحبت می کنند و مدل شهری لباس می پوشند، تنها روستایی آنجاست که مختصاتش نزدیکی بیشتری با یک کاراکتر روستایی دارد. انتخاب روستای ابیانه (که از زیباترین مکان های تاریخی ایران است) برای لوکیشن های فیلم و عجز فیلمساز در استفاده از تصاویر کارت پستالی این مکان از دیگر نکات قابل اشاره این فیلم است.
در نهایت باید گفت «یک عاشقانه ساده» از سادگی مفرط به دام بلاهتی می افتد که نتیجه آن سقوط سامان مقدم بعد از ساخت دو فیلم خوش ساخت «صدسال به این سالها» و «کافه ستاره» در جایگاه یک فیلم اولی محافظه کار که می خواهد هم تماشاگر را داشته باشد و هم اهالی سینما را، رقم می زند و حاصلش خسرالدنیا و الاخرت شدن فیلم است.


************
سحر عصر آزاد نیز در نقد فیلم نوشت:

«یه عاشقانه ساده» با فیلمنامه‌ای از امیر عربی که سابقه نگارش فیلمنامه «سعادت‌آباد» را در کارنامه دارد، شبیه پنج فیلم دیگر کارنامه سامان مقدم نیست، همانطور که دیگر فیلم‌هایش. طبیعتاً این حق یک کارگردان است که گونه‌ها و سبک‌های مختلف را تجربه کرده و آزمون و خطای خاص خود را داشته باشد.
اما این تجربه‌گرایی دلیل نمی‌شود که یک فیلمساز لزوماً قید تفکر و دغدغه‌مندی را بزند و برای مخاطبی که پیگیر ردپای اندیشه او در فیلم‌هایش هست، چیزی برای پیگیری باقی نگذارد. مقدم هم کمدی مدرنی مثل «مکس» را ساخته هم فیلم اجتماعی خوش‌ساختی مثل «کافه‌ستاره» و البته فتو رمان «صد سال به این سال‌ها» و چند فیلم دیگر که هر کدام سمت و سویی متفاوت دارند.
با این پیشینه وقتی به تماشای «یه عاشقانه ...» می‌نشینیم مرتب این سئوال در ذهنمان شکل می‌گیرد که چرا باید شاهد روایت یک قصه عاشقانه تکراری در این شکل و شمایل باشیم؟ در پی این سئوال کاستی که بیش از همه خودنمایی می‌کند این است که فیلم نمی‌تواند اهمیت روایت و به تصویر درآمدن این قصه تکراری را از زاویه نگاه فیلمسازی مثل مقدم با پیشینه‌ای که در ذهن داریم، برای ما مشخص کند.
در واقع فیلم ویژگی خاص و متفاوتی ندارد و تلاشی که برای ایجاد بستری تا حدی تازه جهت روایت و شکل‌گیری اتفاقات شده و همه چیز در یک اجتماع کوچک روستایی شکل می‌گیرد، نه تنها نتوانسته دیدگاهی به فیلم بدهد بلکه از ترسیم تصویری باورپذیر از روابط و مناسبات مردم این اجتماع هم عاجز است.
در چنین شرایطی گره‌های داستانی ناکارآمدی مثل تلاش پدر گندم برای عادت دادن مردم به نان آن هم با ریختن مواد مخدر داخل آرد و ... به این دلیل که طراحی و زمینه‌چینی منطقی و درستی ندارد، پذیرفتنی نبوده و شبیه به یک شوخی است. درحالیکه این گره قرار است قصه را به سمت و سویی جدید ببرد و حلقه محاصره را بر پدر و گندم تنگ‌تر کند تا به وصلت با کرامت تن بدهند. ایکاش سامان مقدم قبل از ساخت یک فیلم سینمایی به این فکر می‌کرد که چرا باید این فیلم را در کارنامه خود ثبت کند.

*************
ايزوله، الکن و مصنوعي

امير فرض اللهي در سینما پرس با انتقاد از فیلم نوشت :

1.مسئله اينجا است که از سامان مقدم توقع چنين فيلمي نمي رود؛ فيلمسازي که با کافه ستاره و صد سال به اين سال ها توانمندي هاي خود را به رخ عام و خاص سينماي ايران کشانده است و وقتي يک عاشقانه ساده در ابيانه مي سازد به طرزي که حتا نمي تواند مناسبات حاکم بر روستا را به درستي به نمايش در آورد و شخصيت هايش به طرزي ايزوله در درام حضور دارند، چه بايد گفت به نحوي که حتي مي توان به عنوان نمايشنامه راديويي اجرا کرد بدون آنکه لطمه اي به اين نوشته و اين کار وارد شود.

واقعيت اين است که چنين کاري از سامان مقدم بسيار بعيد است اثري که در شخصيت پردازي هايش توهين آشکار به مخاطب مي کند و در تمام اجزاء رفتار و گفتار آنان توسط مخاطب قابل تحمل نيست چرا که نيت مضمون در نيامده و تمام شخصيت ها در حد کليشه مي مانند.

صفر؛ کدخدايي که مثبت مي نمايد و قرار است بخاطر خودخواهي هايش (پسرش) منفي شود اما نوع پردازش شخصيت آن چندان قابل هضم نيست.

شاطر؛ نماد انساني شريف که بخاطر حفظ آبرويش مرتکب خطايي مرگبار مي شود و اصلا قابل توجيه نيست و روستايي اينچنين تنها نانوايي روستا با چنين رکود کاري روبرو شود که مجبور باشد مخدر به نان بي افزايد تا اوضاعش روبراه شود و هيچکدام از اعضاي اين روستا هم جز يک نفر اين موضوع را نفهمند.

علي؛ کسي که فقط قرار است مظنون باشد و معلوم نيست که کيست.

کرامت؛ ضد قهرمان اصلي داستان که به سبک فيلم فارسي ها دقيقه 90 متحول مي شود و مردانگيش گل مي کند و پشت پا مي زند به ازدواجي که دل عروس در گرو آن نيست و ناگهاني بودن اين تحول و عدم مقدمه چيني بر آن براي مخاطب غير قابل هضم مي نمايد. با مروري بر اين شخصيت ها و اتفاقات نيک بدين نظر مي رسيم که در فيلمي که سامان مقدم همه چيز را به طرز غير قابل باور و مصنوعي چيده است حجم باورپذيري بر مخاطب نه تنها بسيار کم است که اينکه توهين فراوان به شعور آنان مي شود چراکه همه اجزاء اين فيلم به طرزي حيرت آور قلمبه است و بدجوري توي ذوق مي زند.

2. سامان مقدم بايد فکري به حال آبروي کاريش کند اگر برايش مهم است و اينچنين آينده فيلمسازي اش را، به سخره نگيرد حيف است کارگردان فيلم خوش ساختي همچون کافه ستاره اينگونه از دست برود و دست به ساخت چنين آثاري بزند.


***************

آمین خواهیم گفت

طراح صحنه، نويسنده و کارگردان:
سامان سالور
بازيگران: محمود نظرعليان، عليرضا مهران، آزاده زارعي، ساناز اسدي، حميد حبيبي‌فر، محمد فصيحي، حسن سکوند، ميسا مولوي و با حضور فرزاد حسني

- خلاصه داستان فيلم:

در بستر جغرافیایی سخت و کوهستانی ایستگاهی به نام تنگه هفت در یک هفته ای که پل تخریب و مراحل بازسازی آن انجام می شود حسن فرصت یافته تا آدمهای مختلفی را در میان رودخانه خروشان و عریض منطقه با وسیله ای تله کابین عبور دهد و...



نقد در نشست فیلم

مازیار فکری ارشاد در نقد «آمین خواهیم گفت» عنوان کرد: فیلم یک جهان روایتی لامکان و لازمان را خلق می کند و می خواهد قصه ای ابزورد را بیان کند. آدم هایی که در سقوط به سر می برند و فقط قطار مرگ است که حرکت می کند. دره ای که در فیلم نشان داده می شود میان آدم های فیلم جدایی انداخته است و فقط «گرگر» است که لزوم تعادل را در دنیا نشان می دهد. البته داستان مایه ای از بحران هویت جنسی را هم مطرح می کند.

وی ادامه داد: نکته مهم این جا است که با این همه فضایی که ساخته شده است چه اتفاقی قرار است بیافتد و چه نتیجه ای می خواهیم بگیریم. افتتاحیه قصه خیلی خوب است اما در ادامه راه نمی افتد و ریتم کندی را که در اغلب فیلم های جشنواره دیدیم در این فیلم هم می بینیم.


***************

سحر عصر آزاد نوشت:

«آمین خواهیم گفت» پنجمین فیلم سامان سالور است. فیلمسازی که با «ساکنین سرزمین سکوت»، «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» و «ترانه تنهایی تهران» به نوعی سبک شخصی در فیلمسازی و قصه‌گویی رسید. ترکیبی از یک خط قصه کمرنگ با نوعی ابهام در زمان و مکان که روایت با حضور کاراکترهای فرعی خاص در عرض حرکت می‌کند بدون آنکه تلاش کند وجوه دراماتیک کار پررنگ شود.
در این میان «سیزده 59» تلاشی بود برای سالور تا یک گونه فیلمسازی دیگر را تجربه کند و گامی در جهت سینمای داستان‌گو و دراماتیزه با حضور بازیگران حرفه‌ای سینما بردارد. تلاشی ناموفق که در اشل سینمای مهجور دفاع مقدس هم نتوانست تجربه‌ای قابل قبول و قابل دفاع شود.
حالا و پس از این تجربه، به نظر می‌آید بازگشت به سبک و سیاق قبلی حداقل باید بتواند این سئوال مهم را پاسخ دهد که سالورِ قبل و بعد از «سیزده 59» چه تفاوتی دارد؟ اگر قرار باشد او دوباره با همان نوع نگاه و بدون کوچکترین نشانه‌ای از تجربه جدید، به جایگاه اولیه خود بازگردد که این یک پسرفت حساب می‌شود!
«آمین ...» در راستای دوره اولیه فیلمسازی سالور است یعنی همان خط قصه کمرنگ که با تکیه بر کاراکترهای خاص بیش از هر چیز موقعیت آدم‌ها را بسط می‌دهد. آنچه از فیلمساز، نوع نگاه و بیان تصویری او در فیلم به چشم می‌آید نه می‌تواند فضا و حال و هوایی متفاوت داشته باشد نه فیلمی روان در این گونه فیلمسازی باشد.
فیلم همچنان بر محور چند کاراکتر خاص و ویژه شده در موقعیتی به شدت تکراری از جهت قرینه‌پردازی مولفه‌های مرگ و زندگی، خاکسپاری و ازدواج، لامذهبی و مذهب و ... مردپوش شدن یک دختر جوان، مرتب فلسفه وجود خودی را در ذهن مخاطب زیر سئوال می‌برد.

*******
 "
آمین خواهم گفت " حتی کمدی تلخ هم نیست

منیژه بهارلو با ضعیف خواندن فیلم آن را مورد نقد قرار داده است:

شاید هیچ وقت در قرن 21 نتوانید تصور کنید که جایی در همان ایران خودمان باشد که رودخانه‌ای پلی نداشته باشد که بتوان آن طرف رفت و برای رفتن به آن طرف رودخانه باید از سیم بکسل یا وسیله‌ای به نام «گرگر» استفاده شود تا بتوان به آن طرف رودخانه رفت.

بله چنین جایی درعصر تکنولوژی در همین کشور پهناور خودمان وجود دارد و شاید در خاطرتان باشد که چندی پیش با پیدا کردن این روستا در نزدیکی کهگیلویه و بویراحمد از شبکه‌های مختلف خبری گزارش آن پخش شد که بسیاری از افراد آن روستا انگشتان خود را برای رفتن به آن طرف رودخانه از دست داده‌اند.

این موضوع دستمایه فیلم «آمین خواهیم گفت» ساخته سامان سالور در سی‌امین جشنواره فیلم فجر است. موضوعی که شاید هر کارگردان و تهیه‌کننده‌ای جرات پرداختن به آن را ندارد، هم از باب برگشت سرمایه و اکران و هم از باب سخت بودن کار به علت صعب‌العبور بودن مسیر و سختی راه، ولی این کارگردان این جسارت را به خرج داد و و سراغ این سوژه با تمام مشکلاتش رفت که باید دست مریزاد گفت.

اما فیلم با اینکه سوژه مستند دارد پرداخت روایی و سینمایی خوبی ندارد و از نظر فیلمنامه بسیار ضعیف است، به طوری که حضور دختر پسرنما از اول فیلم برای مخاطب آشکار است اما در طول فیلم تماما به این موضوع می‌پردازد که هیچ کس در این روستا از دختر بودن قهرمان فیلم مطلع نیست و یک باره در انتهای فیلم با متحول شدن قهرمان پسرنما، نشان می‌دهد که دختر است آن هم فقط با روسری سر کردن قهرمان، چون قهرمان فیلم از ابتدا با سری تراشیده شده در فیلم حضور دارد و بسیار راحت با تمام مردمان ارتباط فیزیکی دارد و یکباره در انتها با پرداختن به این موضوع که پدرش به پسر داشتن علاقه‌مند بوده و بعد از به دنیا آمدن او نام «اصغر» را برای او انتخاب کرده است و او هم تصور پسر بودن را دارد، یک شبه متحول شد و احساس کرد که مونث است. در حالی که در تمام مدت که در کنار مردها بود چنین حسی نداشت.

فیلم پر از نابازیگران بود و چهره آشنا در فیلم فقط «فرزاد حسنی» بود و «علیرضا مهران» و تا حدی «محمود نظرعلیان» که «فرزاد حسنی» حدود 15 دقیقه‌ای در فیلم بود آن هم با گریم بسیار سنگین و در ظاهر فردی دائم الخمر که بسیار روشنفکر است. که لحظه‌های کمدی اندکی به وجود می ‌آورد که حالا چرا باید چنین چهره‌ای از وی نمایش داده می شد، آشکار نیست.

سکانس‌های ضعیف در کل فیلم، مشکل دیگر فیلم است. سکانسی که سربازی بی‌جهت به قهرمان مرد فیلم روسری می‌دهند کاملا مشخص است که قرار است در انتها روسری به دختر پسرنما داده شود. یا پلان‌های استفاده از وسیله «گرگر» برای حمل افراد به مناسبت‌های مختلف بسیار بی‌منطق پیش می‌رود و یا حضور روحانی در اکثر سکانس‌ها در فیلم به چه معناست؟ که فقط توجیه حضور دین و مذهب است چون مونث و مذکری در تمام فیلم، شب و روز در کنار هم هستند. یا پلان‌هایی که قهرمانان فیلم در لاشه قطار در ریل افتاده زندگی می‌کنند و آب ندارند تا احتیاجات اولیه خود را رفع و رجوع کنند ولی در پلانی نشان داده می‌شود که پیراهن‌های مدروز اتو کرده و کراوات‌های شیک در واگن‌ قطار که خانه‌شان است آویزان است و یا اصصلاحات روز دنیا و البته اسامی فیلم‌های سینمایی از «پل رودخانه کوای» تا «صخره‌نورد» در صحبت‌هایشان استفاده می‌شود.

همه این‌ها باعث شده فیلم چفت و بست محکمی نداشته باشد. به نظر می‌رسد فیلم یک مستند داستانی نیمه بلند است و نباید در مدیوم سینما وارد می‌شد تا برای ما، کاری ضعیف در کارنامه «سامان سالور» را رقم زند.



***********

یکی می خواد باهات حرف بزنه

کارگردان: منوچهر هادی

بازيگران: آناهیتا نعمتی، حمیدرضا پگاه، یکتا ناصر، هانیه غلامی، مرتضی کوهی، شهین تسلیمی، سارا اسماعیل‌پور

خلاصه داستان فيلم:

لیلا یک هفته فرصت دارد برای امری حیاتی از همسر سابقش رضایت بگیرد ....




نگاهی متفاوت به مقوله پیوند اعضا

نرگس محمدی در نقد فیلم منوچهر هادی نوشت:

این فیلم داستان مادری تنها (با بازی آنا نعمتی) است که به نظر می رسد به خاطر خیانت همسرش مصطفی(با بازی شهاب حسینی) از او جدا شده و اکنون تمام زندگیش را وقف بزرگ کردن دختر 15 ساله خود کرده و حتی علی رغم اصرار دخترش حاضر نیست تا با خواستگار دندانپزشک خود (با بازی حمید رضا پگاه) ازدواج کند، تصادف ناگهانی دختر او و مرگ مغزی شدنش باعث می شود تا به پیشنهاد بیمارستانبه فکر اهدای اعضای دخترش بیافتد ولی در این میان رضایت پدر نیز الزامی است
...

فیلم «یکی می خواد باهات حرف بزنه» اگرچه درباره موضوع تکراری پیونداعضاءاست ولیبا نگاهی متفاوت به تصویر کشیده شده بود، به همین خاطر تا حدودی توانست مخاطب را به خود جذب کند و با تمام نواقص خود به نظر می رسد که برای«منوچهر هادی»گامی رو به جلو محسوب شود که این خود جای خوشحالی دارد.

یکی از چیزهای که در فیلم «یکیمی خواد باهات حرف بزنه» کمی آزاردهنده بود،برداشت های بسته و پشت سر هماین فیلم بود که باعث می شدفضای فیلم آنگونه که باید برای تماشاگر ملموسنباشدو شاید مخاطب را کمی یاد صحنه تئاتر می انداخت تا صفحه سینما.

همچنین ریتم کند فیلم و بازی نه چندان جالب «آنا نعمتی» نیز در این میان مزید بر علت بود.

بازی «آنا نعمتی» در نقش یک مادر دلسوخته که فرزندنش بر تخت بیمارستان در انتظار مرگ است برای مخاطب قابل قبول نبود که شاید بخشی از آن نیز به ضعف فیلمنامه برمی گشت که چرایک مادر اینقدر راحت حاضر می شود که اعضایدخترش که تنها امید او برای ادامه زندگی است را ببخشد و تنها دغدغه اش راضی کردن همسر سابقش است.

البته در این میان بازی بسیار خوب و زیبای «یکتا ناصر» توانسته بود تا حدودی نواقص فیلم را جبران کند، او با آن لهجه شیرین کرمانی اش به خوبی توانسته بود از پس نقش یک زن ساده روستایی (همسر فعلی مصطفی)بربیاید و بهترین مزیت بازی اش این بود که به مخاطب می قبولاند که هنگام است نه یکتا ناصر معروف.

بازی «شهاب حسینی» نیز همچون همیشه خوب و گیرا بود و همواره با تشویق تماشاگران روبرو بود، البته به گونه ای نبود که همچون بازی «حمید فرخ نژاد» در فیلم «عروس آتش» مخاطب با خود بگوید این نقش برای خود او درست شده و اگر غیر از او کسی بود از پس این نقش بر نمی آمد.

از بازی ها و برخینواقصکه بگذریم، یکی از صحنه های جالب توجه فیلم صحنه تصادف دختر شخصیت «آنا نعمتی» با اتومبیل بود که بسیار واقعی و تکان دهنده بود و علیرغم بسیاری از فیلم های ایرانی که صحنه تصادفیا حذف می شود و یا خیلی غیرواقعی به تصویر کشیده می شود، این سکانس در فیلمبسیار خوب بود.

علاوه بر آن پایان فیلمنیز در مجموع قابل قبولو دربردارنده پیام فیلم درباره اهدا عضو و بخشش بود.

در کل فیلم «یکی می خواد باهات حرف بزنه» در میان فیلم های امسال جشنواره فجر به طور میانگین فیلم قابل قبولی بود که به نظر می رسید جای کار بیشتری داشت.

******************

مرگ حیات بخش یک دختر همراه با اشکالی اساسی و چند سوال

مهدی علیپور در نقد فیلم نوشت:

قصه " یکی می خواد باهات حرف بزنه " با محوریت شخصیتی بنام لیلا شکل گرفته و تمام روایت فیلم برای نفوذ به زندگی ، گذشته و چرایی وضعیت کنونی لیلا طرح می شود . از همان ابتدا کاملا مشخص است که بین لیلا و دخترش یاسمین تضاد بسیار زیادی وجود دارد که این مطلب را می توان از پوشش لیلا و دخترش نیز فهمید ( شال آبی لیلا و کلاه قرمز یاسمین ) . این تضاد بین دختر و مادر سبب می شود که لایه های پنهانی زندگی لیلا بر خلاف میل باطنی وی رفته رفته آشکار شود .

بطور کلی می توان فیلم را به چهار بخش تقسیم کرد:
1- آغاز فیلم تا زمان مرگ مغزی یاسمین و در خواست دکتر بیمارستان برای پیوند اعضا
2- جستجوی لیلا برای یافتن مصطفی تا پیامک مژگان
3- ورود به کرمان و ماجراهای لیلا و مصطفی (همسر قبلی لیلا )
4- بازگشت به تهران تا انتها

بخش اول معرفی شخصیت لیلاست و در کنار آن زمینه سازی و ایجاد کنجکاوی برای ورود به گذشته لیلا ؛ که این کار با تضاد شخصیت دختر و مادر شروع می شود . پافشاری های یاسمین برای ازدواج با علیرضا و نیز اصرار وی بر پی بردن به چرایی طلاق لیلا همگی زمینه ساز نفوذ به زندگی قبلی لیلا است . در این میان به نگاه بدبینانه او نسبت به مردان که ریشه در گذشته او دارد ، اشاره می شود ( صحنه های ارتباط یاسمین و علیرضا در مطب و رابطه خود او با علیرضا ) . او همچون سگ نگهبانی تمام تلاش خود را می کند که کسی به دخترش نزدیک نشده و با زیر نظر گرفتن کلیه رفتارهای یاسمین تمام سعی خود را می کند یاسمین به عاقبت او دچار نشود . لیلا همانند مفتشی با دختر خود رفتار کرده که این اخلاق او در کارش نیز تاثیر گذاشته است (صحنه مدرسه دخترانه ) . ماجرای بین لیلا ، یاسمین و علیرضا تا لحظه شوک فیلم که همان مرگ مغزی یاسمین است ، ادامه دارد.

در بخش دوم برای حفظ کنجکاوی مخاطب سعی شده است با نشان دادن رفتار تند مژگان و خانواده مصطفی با لیلا درستی حرفهای مادر با دختر درباره پدر زیر سوال رود . که این مطلب در بخش سوم نیز ادامه دارد تا لحظه ای که لیلا و مصطفی با هم ملاقات می کنند. نکته جالب اینجاست که در تمام این سه بخش، دیگر شخصیت ها، خلاف عقیده لیلا ، خود او را بخاطر غرور و خودخواهی بسیار زیاد و پافشاری وی در نبخشیدن افراد ، مسبب اصلی وضعیت حال حاضر می دانند . که با دیالوگی کوتاهی بین دختر و مادر در بخش اول و تکرار همان دیالوگ بین مادر و پدر در بخش سوم ، نویسندگان سعی کرده اند بر این نکته تاکید شود ( لیلا می پرسد تو جای من بودی چیکار می کردی؟ ، در جواب هم دختر و هم پدر می گویند : می بخشیدم ) که این نشان از عمق ارتباط روحی بین پدر ( مصطفی ) و دختر نیز هست . با توجه به سه بخش و نتیجه آن در بخش چهارم می توان گفت فیلم سفری‌ست روانکاوانه در گذشته لیلا برای درمان خودخواهی ، غرور و بدبینی وی.

اما یک اشکال اساسی:
اینکه چندان باورپذیر نیست که فردی خودخواه و مغرور با خصوصیات لیلا که به نوعی حتی با خودش هم قهر است ، فقط بخاطر آنکه یاسمین می خواست پدرش را ببیند ، دوره بیافتد و با خواهش و التماس و تحمل شنیدن تهمت‌ها و دشنامهای دیگران بخواهد خواسته او را اجابت کند.

و چند سوال از سازندگان فیلم:
1- چرا در صحنه اولین ملاقات لیلا با مادر مصطفی ، تاکید می شود که او به مسجد رفته است؟ مادری مسجدی که هم در ملاقات اول و هم در ملاقات دوم هرچه از دهانش بیرون می آید به لیلا می گوید .
2- چرا زن دوم مصطفی همانند خانواده او ظاهری مذهبی دارد ؟ و این درحالی‌ست که می خواهد بچه اش را سقط کرده و در ادامه مصطفی را مجبور به عملی می کند که در عرف جامعه بسیار زشت و ناپسند است .
3- چرا در فیلم به نوعی تاکید شده است که هم لیلا و هم مژگان با ظاهری مشخص ، در رابطه با مصطفی که زاییده خانواده‌ ایست مذهبی ( لااقل به ظاهر ) و خود او نیز همان وضعیت را دارد ، چه عرفا و چه شرعا در مشکلات پیش آمده کاملا بی گناه‌اند

البته در همین زمینه سوالات دیگری نیز مطرح است که روش پاسخگویی سازندگان فیلم به این سه سوال به نوعی سوالات دیگر را پاسخ خواهد داد.



***********


چک

تهيه‌کننده، نويسنده و کارگردان: کاظم راست گفتار

بازيگران: فرهاد آئیش، شاهرخ استخری، مژگان بیات، همایون ارشادی، حسن شکوهی، مریم سعادت، نفیسه روشن، فرخ نعمتی، سپند امیرسلیمانی، جشمید مشایخی و...

خلاصه داستان فيلم:

چهار نفر آدم کاملاً غریبه با هم به دلیل مالکیت مشترک بر سر یک چک علیرغم دیدگاه های اعتقادی کاملاً مغایر ناگزیرند که دو شب و یک روز کامل را باهم باشند ...



مصطفی موسوی در نقد کوتاهی بر فیلم "چک" نوشت:

فیلم چک ساخته کاظم راست گفتار، فیلم ساده ایست که بر اساس فرمولی که سالهای سال در سینمای ایران مورد استفاده قرار می گرفت، ساخته شده است. اگرچه در " چک" از این زاویه اثر سالم و صادقیست که قصد فریب تماشاگر و خنداندن آن را به هر قیمتی ندارد، اما شاید بخاطر تجربه های جدید و فیلم های متفاوتی که در این سالهای اخیر شاهد بو ده ایم، بیشتر حس نوستالژیک تماشاگر ایرانی است که تماشای این فیلم را ممکن می کند، تا ایده های نو و خلاقانه ی فیلمساز.

در کل چک بر اساس داستان و ساختاری شکل می گیرد که بیشتر برای یک اثر تلویزیونی یا سریال مناسب است تا یک اثر سینمایی جدی. فيلم برشي از اجتماع و واقعيت شهر تهران به لحاظ جغرافيايي و انساني در سال 1389 است. "چک" پس از "زنان ونوسی، مرد مریخی" جدیدترین ساخته کاظم راست گفتار در مقام کارگردان است.


**********

علی اصغر کشانی در نشست فیلم در برج میلاد در نقد فیلم بیان کرد: از تیتراژ فیلم به بعد اشاره های اجتماعی خوبی در فیلم وجود دارد اما منطقی که موقعیت ها را می سازد گاهی ساده انگارانه است در حالی که موقعیت ها باید نسبت منطقی با کل اثر داشته باشند. مشکل دیگر ثابت نبودن دوربین است که دائم روی دست می چرخد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس