کد خبر 9570
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۸۹ - ۱۱:۰۸

از فتنه 88 به بعد تيرهاي فراواني به جانب جبهه خودي روانه مي شود اما نه از جنس جنگ سخت، که تيرهاي جنگ سخت در جاي خود- به انبوه- روانه است.

به گزارش مشرق، روزنامه کيهان در يادداشت روز خود با عنوان "کاش که اين فاصله را کم کنيم " به قلم محمد ايماني آورده است:
اين يکي تيرها، امضاهايي چون «بنده ناصح خدا»، «دوست دلسوز و نگران ارزشها و انقلاب»، «همسر شهيد...»، «حجت الاسلام و آيت الله فلان»، «دکتر ايثارگر بهمان» و... پاي پيام خود دارند.
تير در گوشه اي از اردوگاه افتاد. تير جنگ نبود، جنگ هنوز آغاز نشده بود. پيامي کوتاه بر چوبه آن حک شده بود. از اردوگاه دشمن پرتاب شده بود اما لحني خيرخواهانه داشت.
«م ن عبدالله الناصح ...از بنده خيرخواه و ناصح خدا. من شما را خبر و هشدار مي دهم که معاويه مي خواهد فرات را بشکافد و به جانب شما گشايد تا شما را غرق کند، پس خود را بپاييد.» تير که افتاد و در سپاه اميرمؤمنان(ع) دست به دست شد، ولوله برپا کرد. هنوز کار به قرآن هاي سرنيزه نکشيده و جنگ آغاز نشده بود. نيرنگ معاويه و عمروعاص کار خود را کرد. آنها مي خواستند اردوگاه کوفه را که در موضع بهتري قرار داشت از جاي بجنبانند و موقعيت آنها را به تسخير درآورند و چنين هم شد. جماعت به سوي علي بن ابيطالب(ع) هجوم آوردند درحالي که 200 عمله معاويه را نشان مي دادند، کنار فرات مشغول «نمايش» حفاري!
امام فرمود «آنها نيروي اين کار را ندارند و تنها مي خواهند شما را بترسانند و از جاي بجنبانند.» اما جماعت گفتند «به خدا سوگند دارند حفر مي کنند و ما اينجا نمي مانيم و تغيير موقعيت مي دهيم، تو مي خواهي بمان.» امام فرمود «رأي مرا تباه مي کنيد» و به ناچار با آنها همراه شد و لشکر شام موقعيت برتر را- از لحاظ امدادرساني و آب و آذوقه- اشغال کرد. بنابر روايت آيت الله رسولي محلاتي در کتاب «زندگاني اميرالمؤمنين(ع)»، امام پس از اين اتفاق تلخ، مالک اشتر و اشعث بن قيس، هر دو را سرزنش و ملامت کرد. «آيا شما نبوديد که مرا مغلوب نظر خود کرديد، اکنون اين شما و اين وضع تازه.» اين ماجرا پس از خطبه اي که امام در دعوت جماعت به عزت و جهاد خواند، ختم به خير شد و سپاه امام موقعيت از دست داده را پس گرفت اما صفين آبستن حادثه هاي مهيب تر و خرد سوزتر بود، آنجا که راه مالک و اشعث از هم جدا شد، يکي مدال شجاعت و افتخار از امام زمان خود گرفت و ديگري به عنوان بخشي از چيدمان نقشه دشمن، مجسمه خيانت در فتنه شد. اميرمؤمنان در همان آزمون اول صفين، 2 بيت شعر را زمزمه کرد که مضمون آن اين بود «اگر اطاعت مي شدم، قوم خود را مصون و در پناه نگاه مي داشتم اما چگونه کار خويش را محکم و استوار کنم حال آن که از من مي خواهند فرو مايگان را پيروي کنم.»
سخن از دوستان و دوست نمايان است، از دشمن که گله اي نيست. و خدا مي داند که سهم طايفه دوستان دين و اهل بيت، از تاخير در تشکيل دولت کريمه دوست چقدر است. و امن و آسايش و عدالت، همچنان پرده نشين غيبت شد تا آنجا که جماعتي به ترديد افتادند نکند عدالت، افسانه اي بيش نباشد! حمران بن اعين مگر از روزگار چه ديده بود که خدمت امام زمان خود- امام صادق عليه السلام- عرض کرد «ما شيعيان چه کم شماريم که اگر براي خوردن برّه اي دور هم جمع شويم، نمي توانيم آن را به پايان رسانيم». آيا سهل بن حسن خراساني را ديده بود که به امام عرض مي کند «چرا قيام نمي کنيد در حالي که فقط 100 هزار شيعه در خراسان آماده قيامند» اما وقتي امام به آزمون و استدلال، از او مي خواهد وارد تنور شود، عرض مي کند «مرا معاف داريد»؟! هارون مکي تو در آتش تنور شو! «فاخلع نعليک» را لبيک مي گويد و در تنور مي شود. سهل! چند نفر در ميان شما چنين آماده جهادند؟! هيچ مولايم... هيچ! چند نفر به عبدالله بن ابي يعفور مي مانند که به امام خود عرض کنند «به خدا سوگند اگر اناري را دو نيم کني و بگويي اين نيم حرام و اين نيم حلال است، من شهادت مي دهم همان نيم که گفتي حلال است و آن نيم ديگر، حرام» و صادق آل محمد او را دعا کند و بگويد «خداوند تو را رحمت کند.»
تکان دهنده است اين دو کلام ناب از حضرت به حق ناطق جعفربن محمدالصادق(ع) که فرمود «بدانيد اگر مردم، خداوند را چندان که شايسته طاعت اوست اطاعت مي کردند، همانا بارهاي خود را بر شيرها]به تسخير درآمده و رام شده[ بار مي کردند» و «اگر شيعيان ما استقامت مي ورزيدند، فرشتگان با آنها مصافحه مي کردند و ابرها سايه خويش بر آنها مي گستراندند و در روشناي روز مي درخشيدند و از بالاي سر و پايين پاي خويش روزي مي خوردند و چيزي از خدا نمي خواستند مگر آن که به آنها عطا مي کرد.» و همين شد قصه تلخ روزگار دراز ظهور و غيبت. آب در کنار و تشنه لبان در حيرت روزگار!
سخن از دوستان و دوست نمايان است، از دشمن که گله اي نيست. دست اولياي خدا را فقط دشمنان که نبستند. کم نبودند دوستان و دوست نماياني که دست مولاي حق را بستند و انسانيت و شرافت و عزت و عدالت و حق را در اضطرار انداختند. هنوز تازه و آشناست طنين گلايه روح خدا خميني که مي گويد «تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگان آن به اسلام ...سعدي، از دست دوستان فرياد». روح خدا مردم روزگار خويش را مي شناخت و شهادت مي داد که از امت پيامبر(ص) در حجاز برتر و وفادارترند اما همين مرد الهي در ماه هاي آخر عمر مبارک خود، درباره نظاير آن شيخ لجوج آلت دست منافقين- که او را حاصل عمر خود مي شمرد- خيانت بزرگان به اسلام را يادآور شد؛ و غصه خونباري که بر قلب امام رفت. و امان از آن زمان که ساده لوحي دوستان به مضرب «غرور و لجاجت و غفلت و نفوذ و تعصب باطل» گرفتار شود.
فتنه سال 88 را شماري از دوستان و دوست نمايان انقلاب- برخي از سر غفلت و شماري از سر غرض و هماهنگي با بيگانه- تدارک کردند تا معبر شبيخون دشمن به سرمايه 40 ميليوني اعتماد ملت مؤمن فراهم شد. آتش آن فتنه را خود همان ملتي فرو نشاندند که دل در گرو مولا داشتند و قصه هاي پرغصه و عبرت آلود خيانت خواص در تاريخ را آويزه گوش ساخته بودند. دشمن لحظه غفلت را غنيمت شمرد و خنجر خود را فرود آورد اما چون ايمان، دستاويز و سپر جان ملت ما بود، کيد دشمن در تضليل و گمراهي و تباهي خود او قرار گرفت و بصيرت و غيرت ازخاکستر فتنه روييد. آن فتنه به يقين با پايمردي ملت و نخبگان اهل حق مرد اما دشمني دشمنان و نفاق منافقان سر جاي خود باقي است. نفاق به تعبير امير مؤمنان مرضي است بي درمان و منافق، در هر موقعيتي به رنگي درمي آيد و به هر دلي- به مقتضاي تعلقات آن دل- راهي مي جويد.
منافق شاخ و دم ندارد اما نشانه دارد. منافق هر چند همرنگ متن و محيط مي شود و تشخيص او دشوار مي گردد، اما قابل شناسايي است آنجا که پس از مدت ها سکون براي همرنگي، ناچار از حرکت مي شود و خلاف متن جامعه ديني به حرکت در مي آيد. بزرگ نشان دادن دشمن و رعب او را در دل ها انداختن، خالي کردن دلها، نااميد ساختن و سياه نمايي، القاي اين که همه چيز از دست رفته و بايد کوتاه آمد و از باورها دست شست، تفرقه انداختن و زدن ريشه هاي وحدت و همدلي و الفت، القاي اعتماد مطلق به دشمن و بدگماني مطلق به جبهه خودي، دشمن را به عنوان دوست و محرم اسرار گرفتن، مخالف خواني با ولي حق يا او را متهم به خوش باوري و آسان پذيري کردن (آيه 61 سوره توبه)، کفر ورزيدن پنهان، آدرس غلط و انحرافي دادن و اصرار به بازي در زمين و نقشه دشمن از نشانه هاي منافقين است که در سوره هاي متعدد قرآن به ويژه سوره هاي توبه و احزاب مورد تصريح قرار گرفته است تا آنجا که خداوند از پيامبر خود مي خواهد بر جنازه آنها نماز نخواند و سر قبرشان نرود و براي آنها استغفار نکند که حتي 70بار استغفار پيامبر هم براي آنها- به خاطر کفر و فسق شان- باعث آمرزش آنان نمي شود. (آيه 84 سوره توبه). منافق با تأکيد قسم مي خورد که از ناصحان و خيرخواهان است و اين را از پيشواي خود- ابليس- آموخته است. منافق خود را مهياي يارگيري و کمک و همراهي نشان مي دهد، جاي پا باز مي کند و به وقت مقتضي از پشت شبيخون مي زند. منافق براي هر سليقه و هر محيطي، جامه و پوشش همان سليقه و محيط را دارد. از احزاب و شعارهاي سياسي بگيريد تا دستگاه ها، و تا دفتر و اندروني و خانه نخبگان صاحب نفوذ و محل رجوع.
از فتنه 88 به بعد تيرهاي فراواني به جانب جبهه خودي روانه مي شود اما نه از جنس جنگ سخت، که تيرهاي جنگ سخت در جاي خود- به انبوه- روانه است. اين يکي تيرها، امضاهايي چون «بنده ناصح خدا»، «دوست دلسوز و نگران ارزشها و انقلاب»، «همسر شهيد...»، «حجت الاسلام و آيت الله فلان»، «دکتر ايثارگر بهمان» و... پاي پيام خود دارند، متنوع و متفاوت و پر از عاطفه و احساس! اما تشخيص اينکه از کدام اردوگاه و براي چه پرتاب مي شوند، ناممکن نيست. فارغ از اينکه اين تيرها مستقيماً از جانب دشمن سفارش داده شده باشند يا با واسطه- و بدون اطلاع تيرانداز- محتواي پيام ها سوخته و لو رفته است. تيرها مرض آلوده و مسموم است چرا که اگر دقيق تر بنگري اثر انگشت «نفاق» در مرحله اي از ساخت و پرداخت يا انداخت آن مشاهده مي شود و طبق معمول، کارگران و عمله هايي چه در اردوگاه دشمن و چه در صف دوست، مشغول کار و هنرنمايي اند! يکي به حفر و ديگري به حرف، يکي به پاس و ديگري به آبشار!
... مطلب در تنگناي ستون يادداشت ماند، گفته و نگفته، به ايجاز. در اين مجال تنها دو کلمه مي ماند يکي خطاب به آنها که نفاق مي ورزند و به دشمن ميل مي کنند و آن اينکه «قل اذن خيرلکم... بگو شنيدن و پذيرفتن پيامبر از شما، خير شماست... و خداوند آشکار مي کند رازهاي شما را که از انتشار آن هراسانيد...بگو همانا خداوند ما را از اخبار شما باخبر کرده است» (سوره توبه). و مطلب دوم، بشارت دعاي خير رسول خدا(ص) است براي دوستان عمل آلوده که توبه کنند. «و ديگراني که به گناهان خود اعتراف کردند، آنها عمل صالح را با عمل بد و گناه آميختند. باشد که خداوند توبه آنها را بپذيرد،همانا خداوند آمرزنده مهربان است. از اموال آنها مالي را براي پاکيزه و خالص شدن آنها بگير و براي آنها دعا کن، که دعاي تو براي آنها سکينه و آرامش است. و خداوند وسعت دهنده و داناست» (توبه، آيات 301 و 401).
تيغ و تير دشمن را به تيغ و تير بايد پاسخ گفت و رجز و فريب را با رشادت و صراحت و سينه سپر کردن، چونان عمار ياسر... همچون اباالفضل العباس و حبيب بن مظاهر. گاه چند جمله از سر مروت و بصيرت، سال ها از زمان ظهور کم مي کند و گاه نگفتن همان ها، ظلمت 11قرن «غيبت» را بر سرنوشت بشر حاکم مي سازد. شايد اين راز آن آه پرحسرتي باشد که امام دوران، اميرمؤمنان علي عليه السلام کشيد و فرمود «أين عمار. کجاست عمار».
يکبار هم به جاي گله از امام عصر(عج) خطاب به خود بگوييم:
کاش که اين فاصله را کم کنيم
محنت اين قافله را کم کنيم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس