سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
خارج از کنترل
محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:
شعبان است و ماه رسول مهربان خدا. ماهی باشکوه و معظم. و پر از موالید مبارکی که هرکدام به تنهایی برای هدایت بشریت کافیاند. شعبان است و ماه رحمت و مغفرت و کسب آمادگی برای حضور در ماه بزرگ رمضان که ماه میهمانی خداست. شعبان است و ماهی که بهار صلوات است. و این بهار با بهار پر برکت طبیعت هماهنگ است و همزاد. هیچ مصیبتی و ناگواری نباید لبخند حلول این ماه مبارک و حضور او میان ما را مکدر کند. ماه ماه جشن است و سرور و شادی. ماه بیوفات بزرگان دین و ماهی که باید در آن تمرین بندگی کنیم و اطاعت.
ماه مناجات شعبانیه و خلوت خود با خدا. «… خدایا دعایم را بشنو وقتی که تو را میخوانم و به من توجه کن آنگاه که با تو مناجات میکنم. من به سوی تو گریختم و با درماندگی در مقابلت ایستادهام. خدایا فزونی و کاستی و سود و زیانم به دست توست. از خشم و غضبت به تو پناه میبرم. درحالیکه بر وجودم، حسن اعتماد به تو سایه افکنده، مقابلت ایستادهام. خدایا! کمال جدایی از مخلوقات را، برای رسیدن کامل به خودت به من ارزانی کن. من که نه قدرتی بر دفعی از خودم دارم، و نه بر نفع خویش مالکم....
«ما انقلابمان را از صفر شروع کردیم »۲. نه اینکه از صفر یکی یکی بالا برویم، نه. دوتا میرفتیم و یکی ما را عقب میکشاندند. ده تا میرفتیم و دوباره پنج تا ما را عقب میکشیدند. سه باره و چهار باره و… و تا امروز که چهلسالهایم صدها بار زمین خوردیم و بلند شدیم و به قله نگه کردیم و امروز دیگر در صد و هزار نماندهایم. ابرقدرتیم و تأثیرگذار در معادلات مهم جهان. کابوس صهیونیم و روابط با ایران جزء برنامههای انتخاباتی در آمریکا. دغدغه دشمنانیم و «زلزلهای برای فرعونهای در بسترِ راحت آرمیده »۳. بسیاری از بزرگان کفر و اولیاء شیطان، آرزوی سقوط جمهوری اسلامی را به گور بردند و در مقابل اینان، میلیونها نفر چشم امیدشان ایران است.
ایران الگوی آنان و مردمش مورد غبطه آنهاست. شعار ایران شعارشان و راهش مرامشان. مردم ایران اوج وابستگی و خفت دوران پهلوی را چنان عوض کردند که حسنین هیکل گفت «ایرانیها دو بار به مدیترانه آمدند. بار اول در دوره هخامنشیان و با زور اسلحه و قوای نظامی که چون فقط سرزمینها را تسخیر کرده بودند دوام زیادی نیاوردند، و بار دوم در دوران انقلاب اسلامی، این دفعه اما، ماندگارند زیرا، بر دلها حکومت میکنند».
هرچند که شاه میگفت «جزیره ثبات است و پرقدرت» و میگفتند «ژاندارم منطقه است» ولی در جنگ تحمیلی، ایران حتی سیم خاردار هم نداشت و به ما هم نمیدادند. ولی «اگر آن روز، مشکل غرب جلوگیری از خرید تسلیحات ابتدایی برای ایران بود، امروز مشکلش جلوگیری از انتقال سلاحهای پیشرفته ایرانی به نیروهای مقاومت است »۴ و نمیتوانند. مردم در انقلابشان با آمریکا دست به یقه شدند و در جنگ تحمیلی، ابرقدرت شرق و قدرتهای جهان هم به کدخدا، اضافه شدند.
حدود ۴۰ کشور به صدام کمک کردند و ما تنها بودیم ولی پیروز شدیم و انقلابمان زاد و ولد کرد و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هستههای مقاومت در افغانستان و پاکستان و عراق و سوریه و یمن و بحرین و لبنان و فلسطین و… را تشکیل داد و آنها هم با نام خدا سلاح بلند کردند و امروز در نام و نشان، خود را مقلدان خمینی و سربازان خامنهای میدانند و جمعی از آنان در سوریه پا بر خرخره اسرائیل گذاشتهاند و گروهی دیگر در یمن، گاوسعود شیرده را در گِل تپاندهاند و گروههای دیگری، گوش به فرمان و رو به دشمن خلاصی ماشه میگیرند.
اگر دهه ۶۰ در ازای دادن ۵-۶ موشک برایمان شرط میگذاشتند، در دهه هشتاد میگویند آن موشکی که حزبالله لبنان با آن ناو پیشرفته اسرائیل را، آهنپاره کرد، ایرانی بود. در دهه نود نیز موشکهای نقطهزن سپاه، برخی از سران ضدانقلاب و داعش را در آن سوی مرزها به جهنم فرستاد. اگر در دوران دفاع مقدس، ما برای خرید موشکی که با آن بتوانیم از مردم خود دفاع کنیم، باید به کشورها التماس میکردیم، امروز شهرهای موشکی زیرزمینی سپاه، تأمینکننده امنیت مردمانمان است. اگر در اول انقلاب، مردم، آمریکا را از ایران بیرون کردند، امروز به دنبال بیرون کردن آمریکا از منطقهایم.
حرف درستی است که گفتند سیاست نابخردانه بوش، افغانستان را به ایران هدیه داد و اوباما عراق را تقدیم ایران کرد و ترامپ نیز سوریه را برایش وانهاد. آمریکا در این ۱۷ سال شرارت اخیرش در منطقه، بیش از هفت تریلیون دلار هزینه کرد و صدها جنازه روی دست مردمانش گذاشت و رئیسجمهورش، اکنون مثل دزدان ترسو، شبانه به عراق میرود و مسئولین ارشد عراق نیز حاضر به ملاقاتش نمیشوند ولی ایران با حکومت بر قلبها، روزانه و سربلند، مسئولینش را به عراق میفرستد و مسئولین آنها استقبال میکنند.
اگر در سال ۶۷، آمریکای خبیث، هواپیمای ایرانی را در آسمان هدف موشک قرار میدهد و۲۹۰ بیگناه را به شهادت رساند، امروز ناوهای آمریکایی باید با زبان فارسی، به سؤالات پاسداران قایقنشین پاسخ دهند تا اجازه حرکت بگیرند. اگر زمانی سران آمریکا و شوروی و انگلیس بدون اطلاع به ایران میآمدند و جلسه میگذاشتند و شاه ایران را به حساب نمیآوردند، امروز، فرمانده سپاه قدس، رئیسجمهور سوریه را با عزت و احترام و سلامت، از میان گله گله گرگ تروریست کمین نشسته عبور میدهد و به دیدار رهبر انقلاب میرساند و حتی نزدیکترین افراد هم باخبر نمیشوند چه رسد به موشهای جاسوس و نفوذی سرویسهای دشمن در کشور و منطقه. و این نشانهای از قدرت امروز سپاه ایران است که به نام ذوالفقار بر سینه سردارش نشسته است.
ما انقلابمان را از صفر شروع کردیم و برخلاف تصور و تخیل روشنفکرانهای که معتقد است همه انقلابها فرزندان خود را میخورند و مرگ انقلاب در انقلاب است، انقلاب اسلامی ایران، انقلابیونی را از نو آفرید و بهوجود آورد و به کار گرفت و کار اصلی کشور را به آنها سپرد. وگرنه با مدیرانی که در ظاهر تنها نام مردم میبرند و در اصل آبرویشان را میبرند، نمیشد امور کشور را به سامان برد.
کار اصلی انقلاب به دوش همان مردمان مؤمن انقلابی بود که در سپاه و بسیج جمع شده بودند و مؤمنین دیگر را در ادارات و سازمانهای دیگر، همدل و همداستان انقلاب کرده بودند. مبادا گمان شود که کار انقلاب با امثال لیبرالها، متحجرین، منحرفین، غربزدهها و ارادتمندان به آمریکا و اروپا سامان میگرفت.
که اگر اینگونه بود، امروز وضعمان نباید اینگونه میبود «اگر بیتوجّهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در برهههایی از تاریخ چهلساله نمیبود -که متأسّفانه بود و خسارتبار هم بود- بیشک دستاوردهای انقلاب از این بسی بیشتر و کشور در مسیر رسیدن به آرمانهای بزرگ بسی جلوتر بود و بسیاری از مشکلات کنونی وجود نمیداشت.
به این دلیل است که مدیران دوتابعیتی، یا اهل استعفا، یا استراحت مزمن، یا اهل سفر به فرنگ، یا نجومیبگیر، و یا روشنفکرانی که چشم میبندند و چو ایران نباشد تن من مباد میگویند، و آنانکه اول و آخر سخنشان هخامنش و داریوش و کوروش است و در غرب برای باستانِ ایران، مویه میکنند را نه در جنگ میبینیم و نه در زلزله سرپل میبینیم و نه در سیل لرستان و گلستان و خوزستان.
آنها ایرانیان آکواریومی هستند که به آنان امیدی نیست و میلیارد میلیارد آنها برای دشمنان ایران، مهم نیست ولی حتی یک پاسدار برای آنان خار در چشم است و غیرقابل قبول. دشمنان و سمپاتها، تمام سابقه علمی غرب را به بیآبرویی میکشند تا بگویند مقصر آلودگی هوا، موفق نشدن برجام، زلزله سرپل، سیلاب اخیر و تمام اتفاقاتی که از این بعد ممکن است پیش بیاید یا نیاید، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. استدلالهای دو سال اخیر نتانیاهو در سازمان ملل را به یاد بیاورید، آنها که سالها علم و عقل اسرائیلی و عقل آنها را به رخ ما میکشیدند کجا هستند؟ ادبیات دلقکانه رؤسای آمریکا را ببینید، آنها که سروته حرفشان کدخدا بود، کجا رفتند؟
امروز از جهاتی اثبات حقانیت جمهوری اسلامی و مخصوصاً پیشانی نورانی آن یعنی سپاه پاسدارانش و نیز رذالت و خباثت آمریکا و صهیون، سخت نیست. کمی عقل میخواهد و نیز مرور گفتار و رفتار رؤسای آمریکا و اسرائیل. آمریکا که خود معترف به زاییدن توله مار داعش و النصره و… است و آلسعود به پشتیبانی او، گوشت کبابشده مردمان یمن را از استخوان جدا میکند و اسرائیل گوشت کودکان فلسطین را به دندان میکشد.
به پشتیبانی کدخدا در میانمار مسلمانان را زنده زنده میسوزانند و صدها افغان بیگناه را بمباران میکنند و کودکان را جدای از مادران، در قفس نگهداری میکنند و در خود آمریکا دیویدیان را زنده زنده جزغاله کرده و دهها هزار ژاپنی را در هیروشیما و ناکازاکی برشته کردهاند و.... و همین جانیان سادیسمی و وقیح، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تروریست میدانند و نمیدانند اگر آنها، سپاه را تروریست ندانند باید در حقانیت سپاه شک کرد.
سپاه پاسداران که در تمام این چهل سال، یار صادق و خادم مردم و انقلاب بوده و دست دولت دائماً روی شانهاش بوده، پاک است و پاکی همیشه دشمنانی دارد و اصلاً مگر میشود ترامپ قمارباز با آن سروشکلش، دشمن خوبان نباشد؟ سیل شایعات و تهمتها به سوی سپاه از جانب دوستان نادان و دشمنان بعید نیست چراکه موتور پیشران انقلاب است و ستون محکم و مطمئن کشور و سینه پاسدار، سرای امید مردم آسیبدیده و مظلوم.
حمله تبلیغاتی آمریکا به سپاه، حمله به کانون امیدواری مردم ایران است و حمله به دستان پرزور انقلاب اسلامی که دشمنان را در سه کنج گیر انداخته است. به نعرههای دشمن نباید نگریست، که لاف در غریبی است. به زانوی لرزانش نگاه کنید، که خود را باخته است و جگر ترکانده. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، خارج از کنترل دشمنان است و سرعتش برای دشمن سرسامآور. معادلات دشمن به هم ریخته و عقلشان زایل شده است و از شدت عصبانیت پریشان میگویند.
نماز جمعه باشکوه همین جمعه را نگاه کنید، دلیلش چه بود؟ مجلس اصلاحاتی و اعتدالی سبزپوش را ببینید، دلیل این اتحاد چیست؟ فضای مجازی و فضای حقیقی جامعه را مرور کنید، چه کسی نام سپاه را سر زبانها انداخت؟ جمله منسوب و جالبی است که «خدا را شکر که دشمنان ما را از احمقها قرار داد» و واقعیت این است که ترامپ و نتانیاهو چه ابله باشند و چه خود را به احمقی زده باشند، سودشان برای ما بیش از نفعشان است و قسمتی از حضور باشکوه مردم در ۱۳ آبان و ۹ دی و ۲۲ بهمن و نمازجمعهها و وحدت مردم به خاطر رفتار دشمنانمان است. خدا را شکر برای وحدتمان.
آموزش و پرورش و خاطره سیلی که میماند
سیدمحمد بطحایی در ایران نوشت:
سالهاست که گفتهایم و گفتهاند، نوشتهایم و نوشتهاند، تصویب کردهایم و تأکید کردهاند که آموزش و پرورش زیربناست به این معنا که برای برپا کردن هر مفهوم پایداری باید میان آن مقوله و نظام تعلیم و تربیت پیوند برقرار شود تا استوار بماند؛ اما این گزاره که به ظاهر معارضی ندارد و در سطح کلام از توافقی همگانی حکایت میکند در واقع از چه سخن میگوید و کدام حقیقت را در دل خود جای داده است؟
به نظر میرسد پیامدهای حادثه تأسفبار سیل اخیر در برخی استانهای کشور عزیزمان میتواند یک بار دیگر نسبت نهاد آموزش عمومی با دیگر بخشهای پیکره جامعه را گوشزد کند و این واقعیت را به رخ بکشد که هیچ رویدادی در زیست انسانی را نمیتوان سراغ گرفت که بر آموزش و پرورش تاثیر نگذارد و از سوی دیگر، از نظام تعلیم و تربیت متأثر نشود.
سیل که راه افتاد آب با خود خیلی چیزها را برد: انسانها، خودروها و حتی ساختمانهایی را بلعید، خانوادهها را بیخانمان کرد، استحکام بناها را گرفت و در خفیفترین حالت، زندگی روزمره را مختل کرد. در این میان نخستین سطح برخورد آموزش و پرورش با این حادثه غمبار از طریق آسیب به فضاهای آموزشی شکل گرفت. مدارس تحت تأثیر سیل باید در اولین فرصت ممکن پس از فروکش سیل و تخلیه روانابها برای ادامه تحصیل دانشآموزان، آن هم در آستانه امتحانات و در فصل کنکور آمادهسازی میشدند.
تخلیه مدارس آبگرفته، شستوشوی گل و لای، پاکسازی بهداشتی، بررسی استحکام مدارس مناطق سیلزده، جانمایی برای ادامه تحصیل دانشآموزان مدارس غیرقابل استفاده یا تخریبی بخشی از این روند بود. همزمان با برنامهریزی برای زدودن مدارس مناطق سیلزده از پیامدهای این حادثه دلخراش دو کار دیگر هم باید به عنوان اقدامات دارای اولویت زمانی در دستور کار قرار میگرفت: فراهم کردن امکاناتی برای اسکان فرهنگیان سیلزده و تأمین کتابهای درسی برای دانشآموزانی که آب خروشان کتاب و دفترشان را نیز با خود برده بود. آیا با انجام این کارها مأموریت آموزش و پروش در مناطق سیلزده پایان مییابد و بحران سیل برای این وزارتخانه به پایان میرسد؟
پاسخ این پرسش مسلماً نمیتواند مثبت باشد، بلکه مدیریت اصلی بحران در این مناطق از منظر نظام تعلیم و تربیت تازه زمانی آغاز میشود که آبها به مجاری خود باز میگردند، سیمای شهر و روستا از گلولای و دیگر آثار حادثه شسته میشود، جوش و خروش ماشینآلات سنگین روی زمین و غرش بالگردها در آسمان آرام میگیرد و نیروهای جهادی به خانههایشان بازمیگردند.
پس از آنکه سه اقدام اولیه پیشگفته پایان یافت، یعنی مدارس در همه نقاط سیلزده بازگشایی شد، کتابهای درسی در دسترس دانشآموزان قرار گرفت و فرهنگیان اسکاندادهشده به خانههایشان بازگشتند، نوبت به لایروبی رسوبات غیرمادیای میرسد که سیل برجا گذاشته است؛ در این هنگام دغدغههای اصلی آموزش و پرورش به این شرح است: از چه راههایی میتوان دانشآموزان و فرهنگیان سیلزده را از نظر روحی و روانی به سطحی رساند که در کمترین زمان ممکن آمادگی لازم برای حضور در کلاسهای درس را پیدا کنند؟ و آن دسته از خانوادههای فرهنگی که زندگی خود را در سیل از دست دادند، در وضع اقتصادی کنونی چگونه خسارتهایشان را جبران خواهند کرد؟
بیگمان، آموزش و پرورش به تنهایی و بدون کمک دیگر دستگاهها، سازمانهای مردمنهاد، خیران و مردم نمیتواند دو دغدغه مهم و بزرگ یادشده را رفع کند اما هرچه در توان دارد به کار خواهد گرفت تا در این رستا نقش مؤثری ایفا کند. بر همین اساس، برای هر یک از مناطق سیلزده استانهایی به عنوان معین تعیین شده است تا کاهش آلام دانشآموزان و فرهنگیان سیلزده و رفع کمبودهای آنان با بهرهگیری از ظرفیتهای دیگر نقاط کشور سرعت بیشتری پیدا کند. همچنین پس از گردآوری، بهروزرسانی و اعتبارسنجی آمار فرهنگیان آسیبدیده از سیل، ساز و کاری فراهم میشود تا پرداخت مطالبات و معوقات این دسته از همکاران در اولویت قرار گیرد.
در این میان بیشترین نگرانی را بچههای کنکوری دارند؛ با تجربهای که از زلزله کرمانشاه به دست آمده است، اردوهای آموزشی برای این دانشآموزان تدارک دیده میشود تا عقبماندگی آنان از دیگر دانشآموزان کنکوری جبران شود. تکلیف امتحانات نهایی و زمان پایان سال تحصیلی هم تا یکی دو روز آینده مشخص میشود.
همانطور که از نخستین روزهای وقوع سیل «پیک امید» کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در این مناطق مستقر شد، برنامههای فرهنگی و هنری معاونت پرورشی و فرهنگی و کانون پرورش فکری برای دانشآموزان سیلزده ادامه خواهد یافت. از یاد نبریم که آسیب حوادث غیرمترقبه خسارتبار در روح و روان دانشآموزان به اندازهای است که در برخی نقاط راهاندازی زمین بازی اولویت بیشتری از دایر کردن کلاس درس دارد. روحیه بچهها برای ما از نمره مهمتر است.
آنچه اهمیت دارد و اولویت اصلی آموزش و پرورش در مناطق سیلزده به شمار میرود این است که دانشآموزی که در دوره سنی حساس کودکی و نوجوانی قرار دارد و همکار فرهنگیای که پس از یک عمر فعالیت در شریفترین شغل، زندگیاش را از دسترفته میبیند، خود را نبازد و بتواند از نظر روحی در برابر حادثهای که اتفاق افتاده پایدار بماند. همانطور که بسیاری از صاحبنظران در روزهای اخیر هشدار دادهاند، سیل اصلی هنگامی به وقوع میپیوندد که نتوانیم مانع سرریز شدن تنش روانی ناشی از تلخی روزهای اخیر شویم.
بخش بزرگی از مسئولیت کمک به تابآوری سیلزدگان و بویژه دانشآموزان حادثهدیده اکنون بر عهده آموزش و پرورش است و بیتردید در این راه، نهاد آموزش عمومی کشور یک بار دیگر جلوهای از موقعیت راهبردی خود را به عنوان زیربنایی که میتوان روی آن بنایی نو و مستحکم بنیاد نهاد، به منصه ظهور خواهند رساند.
آری، مدیریت جهادی بحران سیل برای آموزش و پرورش به این زودیها به پایان نخواهد رسید همانطور که هنوز درباره دانشآموزان زلزلهزده کرمانشاه به پایان نرسیده است چرا که همکارانم در بیش از صد هزار مدرسه کشور حتی اگر خود از گزند حوادث در امان نمانده باشند، اجازه نمیدهند هیچ حادثه غیرمترقبهای روح و روان فرزندان این مرز و بوم را ویران کند.
شکست نقشه خطرناک ترامپ
محمدسعید احدیان در خراسان نوشت:
در این یادداشت توضیح می دهم که مهم ترین هدف ترامپ از اعلام سپاه به عنوان گروه تروریستی، اجرایی کردن بخشی از نقشه بسیار خطرناک و برنامه ریزی شده برای بعد از پایان تعطیلات نوروزی بود اما لازم است ابتدا توضیح دهم که خلاف برخی تحلیل ها از این اقدام هیچ بوی جنگی استشمام نمی شود.
به دلایل زیر احتمال حمله آمریکا به ایران منتفی است:
اول- افکار عمومی در کشور آمریکا به هیچ وجه موافق حمله نظامی نیست. شرایط اقتصادی کشور آمریکا، تعطیلی طولانی مدت دولت فدرال آمریکا، تجربه های شکست خورده حضور نظامی آمریکا در افغانستان، عراق و سوریه که بارها مورد اعتراض شخص ترامپ بوده است، فضایی کاملاً مخالف هرگونه حمله نظامی ایجاد کرده و ترامپ که نشان داده است همه هدف اش منافع شخصی اش است، خلاف افکار عمومی اقدامی انجام نمی دهد.
دوم- ترامپ نشان داده است در عمل به حرف های انتخاباتی اش کاملاً مصر است. در همین راستا یکی از مهم ترین شعارهای انتخاباتی وی خروج نظامیان از خاورمیانه بود. اقدامات برای خارج شدن از سوریه نیز به منظور اجرای همین وعده بود. همچنین شعار «اول آمریکا» نیز مخالف هر طرحی برای حمله به ایران است او به عنوان یک تاجر رئیس جمهور، بارها اعلام کرده است حاضر نیست هزینه سنگینی برای اقدامات نظامی از این دست که هیچ آورده اقتصادی برای آمریکا ندارد بپردازد.
احتمال پرداخت هزینه های چنین جنگ بسیار پرهزینه ای توسط سعودی ها یا اماراتی ها نیز منتفی است چرا که هزینه های جنگ یمن چنان بر اقتصاد بحران زده سعودی اثر گذاشته است که دولت سعودی با کسری بودجه سنگین هم اکنون نیز نمی تواند از پس مخارج کشورش به راحتی بر بیاید تا چه برسد که بخواهد هزینه مالی فوق العاده سنگینی را همراه با ناامنی فراگیر در کشورش به دلیل اقدامات تلافی جویانه ایران بپردازد. سعودی ها نه توان مالی، نه قدرت دفاعی و نه شجاعت آن را دارند که وارد جنگی با ایران شوند.
سوم- تجربه جنگ ۳۳ روزه در لبنان، ۲۲ روزه در غزه و یمن و همچنین افزایش توان فوق العاده دفاعی ایران، درسی بزرگ به پنتاگون داده است و آن اینکه نمی توانند ابعاد توان دفاعی ایران را درست محک بزنند و به دلیل ده ها هزار نظامی آمریکایی که در تیررس ایران دارند، احتمال تلفات سنگین و شکستی بسیار سنگین تر و سریع تر از جنگ ویتنام را بسیار بالا محاسبه می کنند و روشن است که آمریکا در جنگی که از پیروزی در آن ۱۰۰ درصد مطمئن نباشد ورود نمی کند چه برسد که شکست را با احتمال بالا محاسبه کند.
چهارم- زمانی که اسرائیل به لبنان حمله کرد، روشن بود که جورج بوش می خواهد در یک جنگ نیابتی دست قوی ایران را به عنوان مهم ترین نقطه کانونی عمق راهبردی اش قطع تا مقدمات حمله به ایران را فراهم کند اما این هدف پس از ۳۳ روز تبدیل به شکستی شد که نتیجه کاملاً معکوس داد به گونهای که تجربه این شکست که با جنگ ۲۲ روزه غزه تکمیل شد، تبدیل به تجربه ای منفی شد برای اسرائیل و ساکنان سرزمین های اشغالی و دولت آمریکا به گونه ای که جان کری وزیر خارجه سابق آمریکا به صراحت از «ماشه حزب ا…» سخن گفت که در صورت هر اقدامی علیه ایران این ماشه علیه متحد اصلی آمریکا عمل خواهد کرد. اسرائیل امروز بعد از جنگ سوریه و افزایش عمق راهبردی ایران، بسیار آسیب پذیرتر از گذشته شده است و بزرگ ترین مانع برای ماجراجویی های آمریکاست.
پنجم- در داخل آمریکا فقط بخشی از طیف تندروی جمهوری خواهان ممکن است با جنگ علیه ایران آن هم در شرایطی موافق باشند باید توجه کرد که این طیف علاوه بر اینکه باید موانع فوق الذکر را برطرف کنند مانعی دیگر دارند و آن مخالفت دموکرات ها که مجلس نمایندگان را در دست دارند، نظامیان دولت (پنتاگون) و بخش جدی از سیاستمداران جمهوری خواه است. علاوه بر آن همان طور که ذکر شد ترامپ نیز منفعت تبلیغاتی یا اقتصادی شخصی روشنی از این داستان ندارد شاید توجه به این نکته نیز مقوم منتفی بودن احتمال حمله آمریکا به ایران باشد که دولت فعلی آمریکا حتی مثل اوباما از این جمله که «همه گزینه ها روی میز است» نیز استفاده نمی کند.
حال این سوال مطرح می شود که پس هدف ترامپ از این اقدام چه بوده است. این سوال وقتی مهم تر می شود که توجه کنیم پیش از این به صورت مصداقی سپاه عملاً تحت همه تحریم های ممکن بود لذا اقدام جدید درعمل تاثیری بر تحریم های سپاه نمی گذارد دیگر آثار این اقدام مانند افزایش حساسیت ها در نقاط تماس بین نظامیان تروریست آمریکایی و سپاه مانند تنگه هرمز نیز جز دردسرهای احتمالی آورده ای برای آمریکا ندارد.
در پاسخ به سوال چرایی اقدام علیه سپاه، جواب های مختلفی مطرح شده است مانند تاثیر بر انتخابات اسرائیل، تاثیرات روانی بر تحریم های ایران که همه در جای خود می تواند درست باشد اما به نظر می رسد هدف ترامپ فراتر از اینها و مبتنی بر نقشه ای خطرناک بوده است برای توضیح باید کمی به عقب برگردیم و راهبرد کلان نوع مواجهه دولت ترامپ را با ایران به یاد بیاوریم بر اساس این راهبرد که بخش هایی از آن به صراحت توسط مقامات آمریکایی هم اعلام شد، آمریکا سیاست براندازی حکومت را در پیش گرفت.
پیرو اعتراضات اجتماعی دی ماه سال ۹۶ آمریکایی ها طراحی جدی کردند برای شوک های اقتصادی و معیشتی از یک طرف و تحریک مردم برای اعتراض های اجتماعی از طرف دیگر. طبق این طراحی دولت آمریکا عوامل خود را آماده کرده بود که سوار بر موج اعتراضات خیابانی، آشوب و ناامنی را در کشور فراگیر کند و با ادامه دادن این آشوب ها و اغتشاشات، اجازه ندهد کشور روال طبیعی خودش را ادامه دهد و در نتیجه چالش های اقتصادی تبدیل به بحرانی غیرقابل حل شود و از این طریق مقدمات فروپاشی حکومت را فراهم کند.
مبتنی بر برنامه ریزی صورت گرفته طبق اعلام رسمی مقامات آمریکایی، امید اول آنها این بود که این اتفاق در نیمه اول سال ۹۷ روی دهد. این طرح این گونه رقم خورد که با برنامه ریزی که در ایام تعطیلات نوروزی در امارات صورت گرفت، الزام به شفاف سازی صرافی های دبی در همکاری با مشتریان ایرانی مانع ایجاد کرد و در نتیجه خلل جدی در روند عادی نقل و انتقال های ارزی ایجاد شد و با این روش به صورت واقعی و عینی بر قیمت ارز تاثیر مستقیم گذاشت همچنین عملیات روانی با کمک کانال های تلگرامی وابسته و دیگر عوامل نفوذی انجام شد و در نبود برنامه روشن توسط دولت و اقدامات مشکوک برخی متولیان در بانک مرکزی وقت، به این تاثیرگذاری عینی ضریب چندبرابری داده شد و نقدینگی گسترده موجود در کشور به سمت خرید ارز سوق پیدا کرد نتیجه آن شد که فروردین ماه سال ۹۷ با شوک غیرقابل تصور ارزی شروع شد و با تصمیمات غلط ارزی دولت این شوک، چالشی بسیار سخت برای اقتصاد و معیشت مردم ایجاد کرد اما خلاف انتظار آمریکایی ها به رغم اینکه این فشار به شدت بر مردم سنگین آمد اما هوشمندی مردم (چه مدافعان نظام و چه مخالفانی که می دانستند هر اغتشاش و ناامنی شرایط را برای اقتصاد بدتر می کند) اجازه نداد پرده دوم نقشه آمریکا اجرایی شود. با شکست این طراحی، ترامپ فاز دوم نقشه خود را برای شش ماه دوم آغاز کرد و آن اعلام خروج از برجام در آبان ماه بود اما با تغییری که در مسئولان بانک مرکزی صورت گرفته بود به رغم فشارهای شدید و همه جانبه برای افزایش تحریم ها عملاً شوکی در ۱۳ آبان به اقتصاد ایران وارد نشد و آمریکا نتوانست حتی پرده اول نقشه خود را اجرایی کند.
بر این اساس به نظر می رسد آمریکا که در سال ۹۷ توانسته بود شوکی به شدت سنگین به اقتصاد ایران وارد کند، برنامه ریزی ترکیبی خطرناکی را برای موفقیت قطعی طرح کرد به این شکل که در بهترین زمانی که فکر می کرد یعنی ایام تعطیلات نوروز (مشابه سال ۹۷) از طریق دبی تلاش کرد تا با ایجاد تقاضای کاذب برای درهم امارات بتواند در بازار ارز ایران تاثیرات عینی بگذارد همچنین تلاش کرد همه ظرفیت های رسانه ای خود برای جنگ روانی را فعال کند در عین حال برای اطمینان از موفقیت خود نسبت به سال پیش تصمیم گرفت پارامتر تاثیرگذار روانی بسیار قوی را نیز اضافه کند اما از آنجا که قبلاً همه برگ های خود را خرج کرده بود به روکردن آخرین برگ خود یعنی تروریست اعلام کردن سپاه روی آورد.
آنها خیلی هوشمندانه برای اینکه تاثیر روانی این اقدام را بر افکار عمومی ایران بیشتر کنند ابتدا خبر را توسط چندرسانه آمریکایی درز دادند و سپس با فاصله چند روز به شکلی تبلیغاتی آن را رسماً اعلام کردند تا به اقتصاد ایران و مردم به صورت غیرمستقیم پیام جنگ را منتقل و از این رهگذر شوک شدید اقتصادی مجددی در ابتدای سال ۹۸ مشابه سال پیش وارد کنند و منتظر اعتراضات اجتماعی مردم خسته از مشکلات بمانند و در اولین فرصت توسط عوامل خود در داخل کشور آشوب و اغتشاش را کلید بزنند.
اما این نقشه بسیار دقیق و البته خطرناک به صورتی غیرقابل پیش بینی خنثی شد. اول اینکه خلاف سال ۹۷، زمام رئیس کلی بانک مرکزی دست فردی دلسوز و پرتلاش قرار گرفته بود که از نظرات کارشناسی دلسوزان خوب استفاده و با برنامه ریزی هایی که از قبل کرده بود (مانند بازبودن صرافی ها در تعطیلات نوروزی و…) و اقدامات فوری که در لحظه انجام داد (مانند امکان فروش درهم در دبی و تحویل ریال در ایران)، اجازه نداد، اتفاق مهمی در واقعیت های عینی بازار ارز صورت گیرد.
اتفاق معجزهوار دوم واکنش یکپارچه و متحد مسئولان مختلف، جریان های سیاسی حتی نخبگان غیرمعتقد به نظام در حمایت از سپاه بود که به هنگام فهمیدند دربرابر دشمن خارجی نباید کوچک ترین شکافی ایجاد کرد البته خدمات بی منت سپاه و بسیج در کنار ارتش و دولت و نیروهای مردمی نیز نقش مهمی در این پاسخ یکپارچه داشت. در مجموع این اتحاد و همدلی دربرابر دشمن و در دفاع از سپاه آرامش خاطر عجیبی به جامعه تزریق کرد. نتیجه این اتفاق ها، شوک لحظه ای و چندساعتی قیمت ارز و فروکش فوری آن در روز دوم بود و در نهایت دولت آمریکا ماند و نقشه شکست خورده اش و تبعات سنگین بین المللی، سیاسی و حتی نظامی تصمیمی که دیگر فقط صفت احمقانه بر آن بار می شود.
و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین.
اقتصاد را مردمی کنید
حیدر مستخدمین حسینی در آرمان نوشت:
اقتصاد ایران و اقتصاد ونزوئلا فقط به لحاظ بحث نفت مشترک است و در باقی ویژگیها و خصوصیات، اقتصاد ایران با ونزوئلا تفاوت ماهوی دارد. اقتصاد ما از یک ظرفیت تولیدی نسبتاً بالایی به لحاظ نفت و فرآوردههای نفتی و واحدهای متعدد پتروشیمی و حتی مشتقات دیگر نفتی برخوردار است.
در کنارش صنایع بزرگی به لحاظ تولید زیربنایی مورد نیاز کشور نظیر ذوب آهن، فولاد و مس را داراست و همچنین تولید کالاهای مصرفی و صنایع تبدیلی متعدد از جمله ویژگیهایی است که این تفاوت را رقم میزند. در صورتی که واحدهای ونزوئلا اصولاً در زمینه تولید صنعت با واحدهای ما قابل قیاس نیست. اما توقع و انتظاری که از دولت و مجلس داریم این است که با توجه به شرایطی که بهلحاظ تحریمها در آن قرار داریم، برنامه اقتصادی ویژه این دوران را رقم زده و برنامههای خود را ارائه دهند. شاهدیم در چند سال گذشته و بهخصوص از سال ۹۷ تا الان که مرتباً تهدیدهای تحریمی و حتی اجرایی بر اقتصاد ما صورت گرفته، دولت مرتباً بستههای اقتصادی اعلام کرده که بنا به هر موقعیتی ارائه دهد.
بستههایی که شاید وجود دارد و ولی هنوز در آن باز نشده و شرایطی که انتظار داریم را دولت هنوز نتوانسته رقم بزند. به طور کلی دولت و مجلس حرف و سخن در تقابل با تحریمها را مطرح میکنند اما قدم اجرایی که چشمگیر و قابل ملاحظه و تحلیل باشد برداشته نمیشود. اگر دولت در سال ۹۸ چند ظرافت کاری را برای برنامه اقتصادی در نظر بگیرد، قطعاً میتواند بهتر از سال ۹۷ عمل کند. سال ۹۷ سال سخت و مشکلی بود که پایههای بسیاری از ساختارهای اقتصادی را تحت تاثیر قرار داد و کاهش ارزش پول ملی، عدم ارائه برنامه درست اقتصادی، متضرر شدن بنیانهای اقتصادی و ساختارهای تولید یا فعالیتهایی که در قالب خدمات با ارزش افزوده نامگذاری میشود را رقم زد و به افزایش نرخ ارز، تورم و گرانی کالاها انجامید. در نهایت وضعیت رکود تورمی که در اواخر سال بدان مبتلا شدیم از جمله دستاوردهای دولت در سال ۹۷ بود.
اگر دولت در سال ۹۸ با علم به این موضوع که شرایطی که برای سال ۹۷ ترسیم کرده را کنار بگذارد و ویژگیهای جدیدی را تحت عنوان حذف همه محدودیتهای فضای کسب و کار مطرح کند تا مردم را به صحنه اقتصاد بکشاند و اقتصاد مردمی و بخش خصوصی را مورد توجه ویژه نه در حرف بلکه در عمل قرار دهد و حوزههای اقتصادی را به این بخش بسپارد که عرضه فروش نفت خام در بورس یکی از آن زوایا میتواند باشد. یا بورس کالا را از باب کالاهای تولیدی و کشاورزی مثل مرکبات و برنج را بسیار فعال کند. با سیلی که اخیراً رخ داد، کشاورزان نیاز به حمایت و کمک دارند و بورس کالا میتواند این بستر را فراهم کند و دولت از زمینهای که در اختیار دارد نهایت بهرهبرداری را ببرد که منجر به حذف واسطهها میشود و در نتیجه قیمت محصولات کشاورزی برای عرضه در بازار با تعدیل قیمت رو به پایین حرکت میکند که از طریق بورس کالا امکانپذیر است.
بنابراین با فضای کسب و کار و اصلاح ساختاری که در بورس کالا و انرژی میتواند انجام دهد و در کنارش نقدینگی پایان سال که هنوز بانک مرکزی اعلام نکرده ولی پیشبینی میشود به حدود ۲۰ هزار هزار میلیارد تومان در پایان سال ۹۷ رسیده باشد. از این مقدار حدود ۱۰ درصد افراد جامعه ۹۰ درصد این نقدینگی را دراختیار دارند و در نقطه مقابلش فقط حدود ۱۰ درصد این نقدینگی در اختیار ۹۰ درصد آحاد مردم است، بانک مرکزی و دولت مصر باشند که اصلاح توزیع تسهیلات را سرلوحه کار خود قرار دهند. درحقیقت با کارهای اینچنینی شرایط اقتصاد در سال ۹۸ بهتر از سال ۹۷ خواهد شد.
سالی که مورد تأیید نبود و مردم تحت فشار قرار گرفتند اما با اصلاحاتی اینچنینی میتوان اقتصاد را مردمی کرد و در اختیار مردم قرار داد. در کنار ساختاری که دولت از پیمانهای منطقهای دارد، با کشورهای دوست همسایه مثل ترکیه، عراق و افغانستان میتواند پیمانهای منطقهای که دربرگیرنده پیمانهای پولی و کالایی است را انجام دهد بدون اینکه نیاز به ارز دلار یا حتی یورو باشد. دولت بدین صورت میتواند سال ۹۸ را با تحریمهایی که هست و احتمالاً اضافه هم میشود، مدیریت کند و به ارز کمتری نیاز داشته باشد تا بتواند این فرایند را به خوبی از سر بگذراند.
آیا ۹۸ سال شکست تاریخی دشمن است؟
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
دقت در روندها، پدیدهها و تحولات موجود در ایران و جهان نشان میدهد که سال ۹۸ میتواند سال شکست تاریخی امریکا در مقابل ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی باشد که مقام معظم رهبری نیز با محاسبات دقیق نوید آن را دادند. البته این شکست را باید با توجه به عینیات موجود و به دور از آرزوپردازی فهمید تا باورپذیر گردد.
قبل از ورود به چرایی و استدلالات این شکست، ذکر این نکته ضروری است که شکست دشمن و پیروزی ما به معنی عدم فشار سنگین اقتصادی- روانی بر ملت و نظام نیست بلکه پیروزی ما زمانی فهمیده میشود که دشمن در رسیدن به هدف ناکام بماند. ضربه وارد کردن دشمن به معنی پیروزی نیست بلکه رسیدن او به هدف به منزله پیروزی است.
در جنگ تحمیلی نیز ما خسارات سنگین انسانی و اقتصادی متحمل شدیم، اما چون دشمن به هیچیک از اهداف اعلام شده نرسید، ایران پیروز آن جنگ شناخته شد. در تحریم نیز تاکنون دشمن به هدف مدنظر نرسیده است، اما خسارت وارد کرده و تا به هدف نرسد پیروزی در دسترس او نیست. اما چرا باید سال ۹۸ را سال شکست تاریخی امریکا از ایران دانست؟ شواهد و مدارک آن چیست؟
۱- بارندگیهای امسال - به جز تلخی سیل در برخی مناطق کشور – برخی از بحرانهای امنیتی و زیستمحیطی را حل نمود و رشد تولید و اشتغال را با خود به ارمغان آورد و به تبع آن صادرات غیرنفتی رشد خواهد نمود و درآمدهای ارزی کشور بیشتر خواهد شد.
۲- گرایش جدی مردم به مصرف کالای ایرانی که در سایه عرق ملی و تحریم دشمنان محقق شده تولید را رونق میدهد و مصرف کالای ایرانی باعث اشتغال و رشد چرخه تولید خواهد شد.
۳- وحدت مثالزدنی که با خروج امریکا از برجام، تروریست نامیدن سپاه و وقوع سیل به وجود آمد نعمت بزرگی است که در هنگامه ایستادگی مقابل دشمن محقق شد. حلقه تکمیلی آن اثبات بیخاصیت بودن و نفاق اروپا خواهد بود. بیخاصیتی اروپا در اجرای برجام آخرین اتمام حجت وحدتساز نظام در مقابل چشمان ملت است که از منطق قوی برخوردار است.
۴- اقدامات احمقانه ترامپ در خصوص پایتختی بیتالمقدس برای صهیونیستها، جولان اشغالی، قتل خاشقچی، خروج از معاهدات بینالمللی و مواجهه غیرمنطقی با برجام و سپاه، اپوزیسیون شناسنامهدار را نیز منفعل و بیخاصیت کرده است و اکنون زمینه اجتماعی را برای همراهی با امریکا نامناسب نمیبیند و اینچنین مجریان تلویزیونهای دشمن نیز در همبستگی با ایران در ماجرای تروریستی اعلام کردن سپاه لباس سبز میپوشند و دفاع از ایران در رسانههای غرب پررنگ شده است. از سوی دیگر منطق ۴۰ ساله نظام جمهوری اسلامی درباره فلسطین و نیات امریکا برای مردم منطقه برجستهتر شده است.
۵- بینتیجه بودن مذاکرات امریکا- کره و مهلت یکساله کره به امریکا خود تابلوی بزرگی از بیمنطقی است که در مقابل چشم ملت ما رخ داده است و درک این همانی آن موجب استنباط بیفایده بودن هرگونه مذاکره با امریکا است.
۶- بحران لیبی و ونزوئلا از سقوط قیمت نفت پیشگیری کرد و تلاش امریکا برای تولید بیشتر سعودیها نیز منجر به کاهش قیمت نشد. از سوی دیگر اعلام شد که فروش نفت ایران در ماه مارس به قبل از تحریم بازگشت و این خود نوید پیروزی برای کشوری است که تکمحصولی است و دشمن بر این پاشنه آشیل متمرکز شده است.
۷- هموار شدن مسیر شرق بعد از سفر لاریجانی به چین و ژاپن و تمام قد ایستادن دولت همسو در عراق و ترکیه منفذهایی است که نیازهای اضطراری را برطرف میکند و افزایش فروش گاز میتواند درآمدهای ارزی را در هنگام کاهش احتمالی فروش نفت افزایش دهد.
۸- خفت و خواری امریکاییها در مذاکره با طالبان و ناامنی منطقه برای آنان احتمالاً به خروج امریکا از افغانستان منجر خواهد شد که خود شکستی مضاعف برای امریکا بعد از سالها هزینه مالی و انسانی در افغانستان است.
۹- اخلال در ناتوی عربی با خروج بزرگترین کشور عربی یعنی مصر، بینتیجه بودن جنگ یمن برای پدیدآورندگان و افتضاح قتل خاشقچی نیز موفقیت همپیمانان امریکا را در منطقه تضعیف کرده است که خود آورده مضاعفی برای نظام جمهوری اسلامی است.
۱۰- چفت و بست منافقین با امریکا- با توجه به پایگاه اجتماعی آنان در ایران- نه تنها تهدید نیست که خود فرصتی برای چهرهنمایی از امریکاست. دادن اطلاعات غلط و تبدیل شدن آرزوهای منافقین به محاسبات امریکاییها خود از زمینههای پیروزی است. بازی خوردن مسئولان امریکایی با برآوردهای منافقین را در این شکست دست کم نگیریم.
۱۱- انتخابات ۱۳۹۸ خود آخرین برگ زرین شکست دشمن و پیروزی ملی است که انشاءالله در سایه وحدت موجود و مشارکت بالای مردم- مانند ۲۲ بهمن- بسان سیلی بزرگ ملت ایران بهصورت امریکا خودنمایی خواهد کرد.
اما آنچه نباید از نظر دور داشت اینکه ما در جنگ روانی آسیبپذیرتر از جنگ واقعی هستیم و باید برای این مهم تدبیری جدی اندیشید. امریکا در ۱۵ مرداد ۹۷ اولین مرحله تحریمها را اعمال کرد، اما از بهمن ۹۶ تا مرداد ۹۷ دلار به ۱۸ هزار تومان رسیده بود. بعد از اعمال تحریمها در مرداد و آبان ارز از مرز ۱۸ هزار تومان به ۱۱-۱۰ هزار تومان بازگشت. این کاهش در حالی بود که جنگ واقعی تازه شروع شده بود. این نشان میدهد که دولت ما به دلیل خاطر جمع بودن از استحکام برجام منتظر خروج امریکا و این عملیات روانی نبود. ممکن است با هر تهدیدی قیمتها بالا و پایین شود، اما اتفاق عملی رخ ندهد. مقابله با جنگ روانی مهمتر از مقابله در جنگ واقعی است که امید است بدان توجه مضاعف شود.
بازخوانی یک «سیلاب»
علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:
اهل لغت برای بسیاری از واژهها هم معنای واقعی متصورند و هم معنای مجاز؛ گاه یک واژه در شرایط و موقعیتی استفاده میشود که میتوان معانی متعددی اعم از واقع و مجاز از آن اخذ کرد. با این توضیح، بدون تردید سال ۱۳۹۸ آغازی «طوفانی» داشت؛ طوفانی که در معنای واقع، سیلابی سهمگین را روانه خانه و کاشانه مردم ۲۰ استان کشور کرد. در معنای مجاز هم رخدادهایی نظیر قراردادن نامشروع و غیرعقلانی نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لیست گروههای تروریستی توسط دولت آمریکا و کودتا در سودان و… آن را نمایندگی میکردند.
این شروع طوفانی و سهمگین زمانی که با رویدادها و اتفاقات سال ۱۳۹۷ بهویژه در ماههای پایانی آن جمع میشوند، نگرانیهایی بالقوه را نزد مردم و شاید مسئولان پدید میآورند. نگرانیهایی که آینده را بیش از گذشته با بیم و امید همراه میکند. خوف و رجایی که میتواند از یک سو، به خوشبینیهای متداول و مرسوم حمله کند و از سوی دیگر، تلاش برای برونرفت از آن را در دستورکار نهادها و سازمانها و گروههای مختلف اجتماعی قرار دهد. به هر روی، چالش بسیار جدی و خطرآفرینی که این روزها تودههای اجتماعی را تهدید میکند، «احساس عدم امنیت» یا «احساس ناامنی» در حوزههای مختلف است. این احساس موجب میشود تا جامعه آرامآرام به سمت رویکرد «خودمدیریتی» حرکت کرده و تلاش کند تا در این بزنگاه خطیر و صعب، گلیم خود را از آب بیرون آورد.
تردیدی نیست که ایجاد این رویکرد نزد گروههای اجتماعی، پیامدهای بسیار نگرانکنندهای را به دنبال خواهد داشت. به عنوان نمونه، میتوان به مسئله سیل اخیر اشاره کرد. در حالی که تمامی ارکان اجرایی و تصمیمگیر کشور اعم از دستگاههای مجری، ارتش، سپاه، هلالاحمر و سازمانهای مردمنهاد تلاشی شبانهروزی را برای حلوفصل آسیبهای ناشی از سیل آغاز کردهاند، فاصلهای شگرف میان این اقدامات و انتظارات مردم وجود دارد. این فاصله و شکاف جدی میان آنچه از سوی مسئولان اجرا میشود و آنچه مورد مطالبه بخشهایی از مردم است، میتواند آسیبهایی جبرانناپذیر را بر اراده عمومی و جمعی در یک ساختار نظاممند رقم بزند.
در چنین شرایطی، دستاندرکاران و مدیران اجرایی و تصمیمگیران کلان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در کشور باید راهبردهایی اجرایی، عملیاتی و اعتمادآفرین را در دستورکار قرار دهند. چرا که در حال حاضر هرقدر هم که تلاش میشود تا رنج مردم و هزینههای خسارت ناشی از این حوادث کاهش پیدا کند، اما وقوع آسیبهای موجود قابل کنترل و کتمان نیست. در این بستر است که مسئولان باید اقدامات و تصمیمهایی را تدوین کنند تا مردم احساس کنند برنامهریزیهای حاکمیت اعم از دولت و سایر نهادها بهگونهای است که امنیت را برای آنان به ارمغان میآورد. مردم باید مطمئن شوند که حداقل در روال عادی زندگی با مشکلی روبهرو نخواهند شد. بدون تردید، این مسئله یکی از اموری است که حاکمیت جمهوری اسلامی باید بیش از هر موضوع دیگری بر آن تاکید داشته باشد. لازمه تحقق این هدف هم تدابیر مدیریتی، انسجام حاکمیتی و تکیه بر اعتماد مردم خواهد بود و راهی جز این به نظر نمیرسد.
حیران در بحران
مسعود پیرهادی در رسالت نوشت:
چند دلیل باعث شد به خوزستان سفر کنم.
اول. اخبار متناقض در رسانه های شخصی و گروهی و جمعی به حدی بود که نمیشد عنان خط مشی روزنامه را به آن سپرد.
برای طی کردن فاصله حق و باطل که همان تفاوت میان دیدهها و اکثر شنیدهها باشد، چند صد کیلومتر آمدیم تا به یاد آوریم "شنیدن کی بود مانند دیدن".
دوم. به خوزستان رسیدیم؛ به شهرستانی که شبه جزیره شده بود و روستاهایی که جزیرههای دورافتاده از هم شدهاند پا گذاشتیم؛ آنجا بود که دیدیم حتی دیدن و تماشا کردن هم جوابگو نیست.
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
احساس سوختن به تماشا نمی شود
سوم. با قایق از روستایی به روستای دیگر میرفتیم که وسط آب، دو نفر تقریباً تا گردن در آب با چوب بلندی علامت دادند و فریاد زدند. وقتی به آنها رسیدیم متوجه شدیم برای نگهداری و حفاظت از وسایل خانه های روستا ماندهاند و به علت قطع برق عدم ارتباط و شدت گرسنگی میخواستند خود را به خشکی برسانند تا غذایی تهیه کنند و برای نگهبانان روستا ببرند. غذا داشتیم و تقدیم کردیم؛ نکته جالب این بود که اصلاً قبول نمیکردند بیشتر غذا بگیرند.
چهارم. نخلها زیر آب رفته بودند؛ عکس که گرفتم، انعکاس نخلها در آب، تعداد نفرات این نخلها را دو برابر کرده بود. حتی اگر باری به دوش می کشیدند، دم دست بود، اما چه سود که نوبت به طنازی و خودنمایی آنها نمیرسید. دیروز ایستاده ولو با سر بریده و امروز در آب و گل، اما بازهم ایستاده و عمده همین ایستادگی بود.
پنجم. از نگاه هر مجموعه فعالی در حوزه مدیریت بحران، عقل فقط در جلسات ستاد بحران "ما" ست نه ستاد بحران آنها؛ آخر میدانید، آقایان جلسات مشترک نداشتند، هر نهاد یک فرمانده میدان داشت و فرماندهی واحدی در صحنه دیده نمی شد و مثلاً از بالا آمدن آب در زمان عدم باران میفهمیدند فلان مجموعه با باز کردن دریچه سد، دبی آب را زیاد کرده! یا مثلاً سه برابر نیاز غذا طبخ می شده ولی حتماً به تعدادی غذا نمیرسید، یا مثلاً در یک کمپ، مسمومیت زیاد بود و در دیگری لباس نمیرسید. یا مثلاً احشام چند روستا بالای بام خانه نگه داشته می شدند و کسی نبود اینها را بخرد و هم خیال خانواده سیل زدهای را از نگهداری و عدم تلف آنها آسوده کند و هم در این وانفسا، اندک پولی به آنها برساند.
ششم. ما اکثر العبر و أقل الاعتبار؛ عبرت ها، بحران ها و مشکلات چه بسیارند و چه اصرار عجیبی داریم از عبرت نگرفتن و نیاموختن! هنوز سند جامعی برای مدیریت بحران نداریم و بالاتفاق، حاضران در مناطق سیل زده از حیرانی در بحرانها گلایه دارند. باشد که به فضل دلیل المتحیرین، آنان که در این امور کوتاهی کردند بیدار شوند و به وظیفهشان عمل کنند.