من کمک کردم مجروحان را به بیمارستان برسانیم. بدنم گرم بود، متوجه سوختگی خودم نشده بودم.. فلز مذاب گوشت صورت پدرم را سوراخ کرده بود. بدن دوستانم تکه پاره شده بود...

به گزارش مشرق به نقل از ایلنا، چنان بدیهی می‌گوید «کوره نفس نداشت» که خجالت می‌کشیم بپرسیم یعنی چی که نفس نداشت. سکوت خنگ و نافهمیده‌مان را از راه دور حس می‌کند که خودش به صرافت توضیح می‌افتد: «کوره کیپ شده بود، فولاد مذاب سرد شده داخلش ریخته بودند. دهنهٔ کوره بسته بود.. راهی نداشت که گاز خارج شود. گاز زیر مواد مذاب جمع شده بود و فولاد هم که داشت می‌جوشید. پنج ثانیه هم طول نکشید.»



برای صحبت با محمدعلی مکاری، نوزدهمین کارگری که از انفجار کوره کارخانه نورد فولاد غدیر یزد زنده مانده است، ناچار شدیم یک ماه صبر کنیم تا کمی بهبود پیدا کند. امروز او چشم آن ۱۸ کارگری است که انفجار را دیدند اما زنده نماندند تا برای ما تعریف‌اش کنند. می‌گوید همهٔ مصدومیت‌اش این ۴۵ درصد سوختگی نیست. لحظه حادثه را که توصیف می‌کند می‌شود فهمید دردهای دیگری هم هست که به سبک آن جمله دستمالی شده ـ اما تا ابد به شدت صادق ـ روح را مثل خوره از درون و این حرف‌ها..

می‌گوید: «پنج ثانیه هم طول نکشید. من آن روز در قسمت دیگری، دور‌تر از کوره کار می‌کردم. از کارگر‌ها شنیدم که فولاد بالای کوره ذوب نمی‌شود. رفتم نگاهی به کوره انداختم و بعد هم رفتم با پدرم (جلیل مکاری) حال و احوالی کنم که آن روز کنار کوره کار می‌کرد. من و پدرم حدوداً ۹۰ متری کوره ذوب فولاد ایستاده بودیم. من پشت به کوره داشتم و پدرم روبروی من ایستاده بود. همینطور که داشتیم حرف می‌زدیم، پنج ثانیه هم طول نکشید.. کوره منفجر شد و فولاد مذاب را مثل شلیک گلوله تا شعاع ۱۰۰ متری پرتاب کرد. من که پشت به کوره بودم آن لحظه دردی حس نکردم چون پدرم را دیدم که فولاد مذاب صورت و بدنش را پوشانده. در عرض پنج ثانیه همهٔ رفقایم با بدن‌های پاره شده و سوخته روی زمین افتاده بودند. گیج شده بودم. تا وقتی از پشت گوشت سوخته بدن‌هایشان جنازه‌ها را از زنده‌ها تشخیص بدهیم و زنده‌ها را به بیمارستان منتقل کنیم اصلا نفهمیدم چه بلایی سر خودم آمده. توی بیمارستان متوجه نشدم چطوری، چند وقت بعد، دیدم خودم هم روی یکی از تخت‌ها افتاده‌ام. دکتر‌ها گفتند ۴۵ درصد سوختگی داری. سراغ پدرم را که گرفتم گفتند کشته شده است.. اگر او جای من، پشت به کوره ایستاده بود الان زنده بود.»

از برادرش شنیده‌ایم که پزشکی قانونی محمدعلی را جهت کنترل صدمات روحی این حادثه به روانپزشک معرفی کرده است. پس سعی می‌کنیم موضوع صحبت را به شرایط کارشان در کارخانه فولاد غدیر بکشنایم. می‌گوید «از ساعت ۸ صبح تا ۸ شب کار می‌کردیم. ۱۲ ساعت کار و ۲۴ ساعت استراحت داشتیم.» با اینکه سعی می‌کنیم از ماجرا دور شویم و سئوالی نمی‌پرسیم، خودش طاقت نمی‌آورد و ادامه می‌دهد: «کوره ساعت یک ربع به ۷ شب بود که منفجر شد. من کمک کردم مجروحان را به بیمارستان برسانیم. بدنم گرم بود، متوجه سوختگی خودم نشده بودم.. فلز مذاب گوشت صورت پدرم را سوراخ کرده بود. بدن دوستانم تکه پاره شده بود.»

می‌خواهیم بدانیم حادثه‌ای که چنین تلفاتی داشته هیچ وقت مورد نظارت بازرسان کار که بابت جلوگیری از این قبیل حوادث حقوق می‌گیرند قرار داشته؟

می‌گوید: بازرس‌ها از اداره کار می‌آمدند اما به درستی کار خود را انجام نمی‌دادند. چرا که در سالهای گذشته هم چنین اتفاقاتی (البته نه در این سطح با ۱۸ کشته) داشتیم. اگر آن‌ها کارشان را به درستی انجام می‌دادند ما فقط برای کار کردن به کارخانه می‌رفتیم.. نمی‌رفتیم که ندانیم امروز زنده بر می‌گردیم یا نه.
در بهمن ماه سال ۸۷ برای خود من و ۶ نفر از همکارانم که دوستان صمیمی بودیم چنین اتفاقی افتاد و کوره منفجر شد که یکی از دوستانم به نام حسین سلطانی از ناحیه یک چشم آسیب دید و نابینا شد و الان به مدت ۳ سال است که تحت درمان است.
بله بازرسین می‌آمدند و می‌رفتند ولی پیگیری نمی‌کردند. بازرس‌ها غیر از اینکه باید وضعیت ایمنی کوره را بررسی می‌کردند باید به تجیزاتی که کارفرما به ما می‌داد هم نظارت می‌کردند. ما باید لباسهای ایمنی می‌داشتیم اما روز حادثه لباس پلاستیکی بر تن ما بوده که از کارخانه به ما داده بودند. همین لباس پلاستیکی باعث شدت سوختگی ما شد.
ما می‌دانستیم که لباس پلاستیکی هیچ محافظتی از ما نمی‌کند. اما از ترس اخراج حرفی نمی‌زدیم و تحمل می‌کردم. دولت.. همین بازرس‌های کار باید صاحب کارخانه را مجبور می‌کردند که به کارگرانش لباس ایمنی بدهد. ما که کارگر بودیم و قراردادمان کف دستمان بود. می‌گفتند این کوره ذوب فولاد و این هم لباس، نمی‌خواهید: به سلامت.»

در پایان، کنجکاویم بدانیم حقوق این «کار» که نه؛ قیمت این معاملهٔ جان، چقدر بوده. می‌گوید: «با اضافه کار مبلغ دریافتی من ۵۵۰ هزار تومان می‌شد.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس