
جناب آقاي احمدي نژاد، سلام
اين دومين نامه اي است که براي شما مي نويسم، آنهم بعد از فرو نشستن نسبيِ گرد و غبار هاي فتنه ي ?? و بازگشت عزتمندانه شما ازلانه ي شيطان. يادتان هست نخستين نامه را يکسال مانده به پايان دوره اول رياست جمهوري تان و با تيتر “آقاي احمدي نژاد! گردان متلاشي را در يابيد” نوشته بودم؟ در آن نامه و به عادت ايام معاشرت بي تکلف مان در روزگار شهردار بودن تان و در يادداشتي خودماني و خير خواهانه، درد و دل ها و ناگفته هايي را با شما گفتم و هشدارهايي را در ميان گذاشتم که نه تنها حق ما بود، بلکه وظيفه ما بود. اما تصور مي کنم منشيان دلسوز(!) دفتري شما، رسيدگي به آن عريضه ي تظلم و دادخواهي اهالي مظلوم محله فرهنگ و ادب و هنر انقلاب را همچنان در کارتابل اولويت هاي دست چندمِ رييس دولت بايگاني کرده اند اما در چند روز اخير و از طريق خبر سيماي جمهوري اسلامي، شاهد حماسه حضور سفير انقلاب اسلامي و”جنگ ? روزه” جناب عالي و پيروزي در برابر قدرتمندترين و پر مخاطب ترين رسانه هاي وابسته به لابيِ صهيونيستيِ حامي اسراييل در آمريکا بودم. هر چند احساس غرور و شعف از حضور مقتدرانه و رسوا کننده فرزند ملت در خانه دشمن، کامم را شيرين مي کرد اما اندوهي پنهان و کهنه در جانم، مانع از بهره ي بيشتر بردن از شکوه اين درخشش بود. مي دانيد چرا؟ خواهم گفت. لازم مي دانم در آغاز اين نوشته و براي چندمين بار و قبل از آنکه همچون نامه ي قبلي، برچسبِ ناچسبِ ضديت با دولت را به اين کمترين دوستدار شخص شما بچسبانند، به اطلاع تان برسانم که فقير نه توپچي توپخانه ي جناح موسوم به راست است و نه پياده نظام گردان هاي کماندويي که در جناح چپ هواي فتح سنگر به سنگر داشتند. چه آنکه اساساً شأن و منزلت هنر متعهد را از آنکه چرخ پنجم ارابه شکسته ي سياست بازان اين ديار باشد، اجلّ مي دانم. درد من و همسنگرانم در خط مقدم جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي به اقتضاي رسالتي که اين سالها همواره بر دوش داشته ايم، بيان حال وخيم و روبه احتضار بيمارخفته در بخش ICU يي به نام فرهنگ و هنر انقلاب اسلامي و دفاع مقدس است. بيمار رو به احتضاري که به جاي رسيدگي اورژانسي و درمان عاجل، با تزريق آمپول هاي تسکين دهنده، او را براي لحظاتي ساکت مي کنند! پس گاهي که فرياد نمي زنيم، نه از آن روست که بي درديم!
آقاي احمدي نژاد!
خرده مگيريد اگر بي رودربايسي با شما سخن مي گويم و اين نقد کام شمارا تلخ مي کند. هرچند نقدي که از دل آن راهکارهاي مؤثر و کارآمد استخراج شود، مجالي مي طلبد طولاني تر و چه بسا چند ده برابر اين صفحات که البته بنا دارم به ياري پروردگار، نقدها و راهکارهاي شدني و دست يافتني در هر يک از حوزه ها و زير شاخه ها ي فرهنگ، هنر و رسانه را که متوجه دستگاههاي عريض وطويل سوبسيد خور فرهنگي کشور است، طي يادداشت هايي در هفته هاي آتي ارائه دهم.
براي يک منتقد منصف، نيم نگاهي به کارنامه فرهنگي دولت نهم و يکساله ي نخست دولت دهم کافي است تا او را به اين جمع بندي برساند که گويا در سياست گذاري فرهنگي شما، غرق شدن در توليد انبوه سخت افزار، کاملاً بر نزديک شدن به حريم متروک نرم افزاريِ آفرينش هاي اصيل و فاخر فرهنگي – هنري غلبه يافته است و به تعبيري ساده تر، حجم ساخت و تجهيز سالن هاي سينما، نمايش و کتابخانه ها –که البته ضرورتي اجتناب ناپذير هم هست– با اهميت تر از سرمايه گذاري در کيفيت و کميت توليد آثاري است که بر پرده و يا صحنه اين اماکن و يا در رديف قفسه ها خود نمايي مي کند، چرا که متاسفانه بالا بردن ميزان توليد و مصرف ميلگرد و سيمان و آهن و سنگ و چوب، ارزشمندتر از رشد انديشه و فرهنگ نسل جوانِ تشنه ي کمال است.
صاحب اين قلم باور دارد که طوفان آراي ملت در حماسه سوم تير ماه ?? و ??خرداد ?? نه صرفاً با هدف اصلاح ساختارهاي اقتصادي و رفع مشکلات معيشتي وکنار گذاشتن نوکيسه هاي سياست باز قدرت طلب و برقراري عدالت در همه شئون به صندوق ها سرازير شد، بلکه با هدف والاتري همچون تحول فرهنگي و رشد و پالايش روحي، فکري و عقيدتي ?? ميليون ايرانيِ رنج ديده، ماهواره زده و بمباران شده از سوي رسانه هاي غربي و شلاق خورده ي تهديدات و دشمني هاي خارجي و عنادهاي بدانديشان داخلي، بوده است. تن رنجور اقتصاد را با دست تواناي خود به تيغ جراحان سپرده ايد اما براي اين فرهنگ سرطان زده، دريغ از يک درمانگاه پاره وقت؛ بيمارستان شبانه روزي پيشکش!
آقاي دکتر!
گذر سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي اين واقعيت را به حقير آموخته است که در حوزه تدبير امر اين مُلک و ملت، هرکس گوش به منويات، دغدغه هاي بيان شده و هشدارهاي ولايت داشته باشد، طعم رستگاري و عاقبت بخيري را مي چشد، اگر نه رييس جمهورها مي آيند و مي روند.
از همين منظر بايد از شما به عنوان رييس شوراي عالي انقلاب فرهنگي بپرسم: به راستي “رفع مظلوميت” از فرهنگ و هنر انقلابي اين آب و خاک چه شد؟! چگونه و با کدام برهان و حجتي، خود را مي توان قانع کرد که جنابعالي به عرصه ي جنگ نرم و فر هنگ و هنر انقلاب اسلامي، به چشم يک پديده ي لوکس و سرگرم کننده نمي نگريد؟! اگر خلاف مي گويم، پس نشستهاي پي در پي و حمايت هاي بي دريغ شما و دفتر دارتان از ستاره هاي سينمايي و سوپر استارهاي پول دار و معلوم الحال به ظاهر هنرمند وبي درد اين روزها، چه معنايي دارد؟ صلاح مي دانيد يک بار ديگر اسامي شان را برايتان فهرست کنم؟
به راستي ماچه بي غيرت شده ايم! چه بي فرياد شده حنجره مان. فکر مي کنيد اگر به جاي شما، خاتمي و مهاجراني ها هنوزبرگرده ي فرهنگ ما نشسته بودند، ما الان ساکت و نظاره گر بوديم؟ جاي تعجبي نيست وقتي به جاي ژنرال هاي قد بلند و افسران جنگ نرم و هنرمردان عرصه پيکار فرهنگي در کنار شما و در لابلاي اتاق هاي دلباز نهاد رياست جمهوري عروسکان بزک کرده و هنر پيشه هاي آنچناني جولان مي دهند و پشت درب اتاق دفتردار ذوالفنون(!) جنابعالي صف کشيده اند، به ما و دوستداران خسته و بي رمق تان حق بدهيد که از اين آمد و رفت هاي مشکوک، بوي تعفّن استشمام کنيم!
حتي اگر ساده انگارانه دل به حمايت اين جماعتِ نا محبوب براي انتخابات آتي هم خوش کرده باشيد، مسير را وارونه رفته و آب در هاون کوفته ايد، تجربه نشان داده که اين جماعت، درست در هنگامه ي نيازتان به ايشان، شما را قال مي گذارند و روبروي شما مي ايستند، همچنان که ايستادند! و در گوشي شما را به سُخره مي گيرند که: “به به! از نقول شان مي خوريم وبه عقول شان مي خنديم!”
بياييد و باور کنيد نفس اين نشست و بر خاست ها و خروجي هاي بعدي آن، زخم ها و ضربات بسيار تکان دهنده و جبران ناپذيري بر انگيزه و پيکر رنجور وخسته ي هنرمردان بسيجي عرصه نبرد فرهنگي خواهد نشاند. به راستي، کليد خانه ي فرهنگ را به دست چه کسي سپرده ايد؟ اين همه قفل بر پيکر نحيف فرهنگ را، کدام يک از ياران تان قرار است رمز گشايي کند؟
رييس محترم شوراي عالي انقلاب فرهنگي!
در نامه ي قبلي گفتم و دوباره يادآوري مي کنم، هشت سال پيش “بنيامين نتانياهو” طي سفر به آمريکا و حضور در گردهمايي اعضاي “آيپک”به صراحت گفت: “… بزرگ ترين خطري که موجوديت اسراييل را تهديد مي کند، حضور ميليون ها جوان در هر يک از کشورهاي مسلمان و عرب است که هر يک بالقوه مي توانند در حکم يک بمب انساني – انتحاري عليه اسراييل وارد عمل شوند. از جمله ي اين کشور ها ايران با ?? ميليون جوان است. راهکار پيشنهادي من براي بر داشتن فيوز اين بمب هاي بالقوه ي انساني و خنثي سازي خطر ايشان براي اسراييل، نه حمله ي نظامي با امکان بالاي شکست در نبرد رويارو، بلکه يورشي است پنهاني با استفاده از سلاح نيرومند سينماي آمريکا! جوانان ايراني را با فيلم هاي آکنده از سکس و منادي آرمانهاي زندگي به سبک آمريکايي بمباران کنيد. آنان را زير باراني از شوهاي ماهواره اي، کارتون ها و ديگر آثار نمايشي ساخت هاليوود دفن کنيد و حتي از دادن سوبسيدهاي کلان در اين راه واهمه اي به خود راه ندهيد، زيرا اين سرمايه گذاري، بهايي است که بايد براي تضمين موجوديت و امنيت اسراييل بپردازيد.”
بله! و البته نه از همان روز، بلکه از سال ها قبل تر و از سربند پذيرش قطعنامه ??? فرمان آتش بر روي نسل جوان جامعه ي ايران صادر شد و امواج توفنده ي اين تهاجم و لشکر کشي همه جانبه ي فرهنگي، مرزهاي جغرافيايي و خط قرمزهاي بنياني اين سرزمين را در نورديد، تا امروز که به خانه هاي مان –که عمق استراتژيک جامعه ايراني، خانواده محسوب مي شود– رسيده.
زمان، بي رحمانه مثل باد پاييزي، پر سرعت و بي توقف در حال حرکت است. پنج سال از عمر دولت شما گذشت و سه سال ديگر هم از پي هم مي گذرند.
برادر عزيز!
اين غبن و حسرت بزرگ را به کجا ببريم که به رغم گذشت سه دهه از بر افراشته شدن پرچم مقدس مزيّن به نام نامي “الله” بر بام اين خاک الهي، هنوز که هنوز است يک اثر سينمايي در حد و قواره هاي بين المللي که حاوي شرح ماوقع حوادث تاريخ ساز آن ده روزه ي ?? تا ?? بهمن ???? و پيروزيِ به دور از خشونت و خون ريزي ملّت دلباخته امام (ره) بر رژيم طاغوت باشد را براي عرضه به مخاطبين جهانيِ سينماي کشورمان نداريم!
براستي اگر در اين پنج سال منتظر يک تحوّل تاثيرگذار فرهنگي و تزريق خوني تازه به بدنه ي فرهنگ انقلاب بوديم، پايمان را از گليم خود فراتر گذاشته ايم؟!
آيا دستاورد بيروني عملکرد شوراي عالي انقلاب فرهنگي بايد تا آنجا تنزّل يابد که به عزل و نصب و ابقاي چند رييس دانشگاه بسنده شود؟ مي دانيد در برخي محافل نام ديگر اين شورا را “مدرسه پيرمردها” گذاشته اند؟
آقاي دکتر!
ايجاد اتاق وضعيت و تشکيل کار گروه اضطراري در برابر قتل عام ناتوي فرهنگي را از چه کسي بايد مطالبه کنيم؟ به خدا اهميت و اولويت اين عرصه از حوزه ي بحران زده ي مسکن و اقتصاد و سياست خارجي و… که شخصاً به ميدان مي آييد وفوراً کنترل مي کنيد، نه تنها کمتر نيست، بلکه به مراتب بيشتر است. چه آنکه زيان ها وخسارت هاي اين بخش نيز به مراتب هولناک تر وخانمان سوزتر و اثرات مخرّب آن به مراتب ديرپاتر از زيانهاي وارده به ديگر بخش هاي کشور است. باور نداريد؟! سر بسته مي گويم: به تلفات و ريزش هاي برجاي مانده در بين اصحاب فرهنگ و هنر و رسانه در همين فتنه ي اخير نگاه کنيد. منظور مرا متوجه خواهيد شد. هر چند که بنده منکر رويش هاي مبارک اين دوران نيستم که البته خود جوش اند و نه با اعمال سياست و راهبرد هاي دولتي!
باور کنيد تحول فرهنگي با پمپاژ کور و بي هدف???? ميليارد تومان بودجه به دستگاه هاي فرهنگي در استانها به دست نمي آيد! مظلوميت فرهنگ و هنر انقلابي با رفع توقيف فيلم هاي مريض و مسئله دار و صدور پروانه ساخت هاي فلّه اي و رفع توقيف از کتاب هاي شبهه دار و باج دادن به شبه هنرمندان روشنفکر مآبِ دل در گرو فرهنگ غرب و خائن به امّت و امام در طوفان فتنه ها، از بين نمي رود.
آقاي احمدي نژاد!
نشست و برخاست و حمايت بد سليقه و جنجال برانگيز از برخي هنر پيشه هاي امتحان پس داده که هر از گاهي فيلم هاي سياه و فضاحت بار يکي از آنها از سايت هاي مستهجن اينترنتي سر در مي آورد براي دولت مکتبي شما وجاهت نمي آورد.
بد نيست سر زده سري به بازار کتاب بزنيد، همين خيابان انقلاب و کتاب فروشي هاي روبروي دانشگاه تهران محل مناسبي است. اصلاً چرا راه دور برويم؛ خيابان وليعصر (عج) را از سر پاستور تا چهار راه وليعصر- انقلاب پياده قدم بزنيد. بله به تئاترشهر مي رسيد. به صحنه ي سياه نمايش هاي امروز نگاه کنيد، در و ديوار شهر پر شده از تبليغات پر زرق و برق تئاترها و آثار نمايشي مبتذل وپوچِ ترجمه شده از آثار خارجي که با کپي کردن هاي ناشيانه به خورد مخاطبين تشنه و دلسرد شده ي اين روزها داده مي شود. در برخي خيابان هاي شهر از آن رو که ديگر فتنه براي بخشي از مردم تمام شده است، صداي بي پرواي “عکس، سي دي، پاسور” براي گوش مردم، از سياست هاي فرهنگي اهالي پاستور(!) آشناتر است.
برادر ايماني ام، آقاي احمدي نژاد!
آيا زمان سپري شده ي سالهاي ماضي، فرصت کمي بود تا مديران و سياست گزاران فرهنگي و هنري دولت شما، هم براساس موازين روانشناسي مخاطبين خارجي طرح ريزي کنند، هم با صرف وقت و دلسوزي و بکارگيري هوشمند ترين عناصر ادبي – هنريِ حوزه ي هنر هفتم عملياتي کنند و هم در تيراژ انبوه، روانه ي پرده ي نقره ايِ سينماهاي چهار گوشه ي عالم نمايند؟! امري چنين مهم را بزرگان حاکم بر مقدرّات فرهنگي دولت هاي گذشته عاطل و منسي رها کردند، خب بکنند! شما چرا مرتکب اين غفلت شديد؟! ما زياده خواه نيستيم، اما توقع داشتيم سوژه هاي ناب موجود در رخداد هاي ماندگار انقلاب و آن دفاع عاشورايي و همچنان باقي ملّت ايران، ظرف پنج ساله سپري شده، دست مايه ي خلق آثاري ناب و تاثير گذار قرار گيرد که در مواجهه با سيل بنيان کن توليدات مسموم شرکت هاي غربي، تا اين حد احساس دست تنگي و غربت نکنيم.
به سر در سينماهاي شهر نگاه کنيد! ديگر لازم نيست اسامي فيلم ها و محتواي سخيف آنها را برايتان رديف کنم. آيا انتظار بي جايي بود که در دوره ي حاکميت اين دولت، چشم به راه پنج فيلم استاندارد دفاع مقدس از نظر قالب و محتوا باشيم؟ يعني سالي يک فيلم! اين فقر را مقايسه کنيد با تعداد کثير جشنواره هاي پر زرق وبرق و بي خاصيت و حاصلِ فيلم که به صورت روتين در تقويم ساليانه ي کشور برگزار مي شود. واقعاً فاجعه بار نيست؟
و کلام آخر اينکه:
بنده نااميد نيستم، اما نگرانم! با اين بي مهري ها به سربازان خطوط مقدم جبهه ي فرهنگي انقلاب و فرصت سوزي ها در روزها و ماه هاي باقيمانده، ياران صف شکن و هنر مردان بسيجي سيرتِ نسل خاکريز را در برابر خودتان قرار ندهيد. بار ديگر و باصداي بلند به شما اعلام خطر مي کنم. خاکريزهاي فرهنگي دارند بي سر و صدا و پي در پي سقوط مي کنند. بي سيم هاي قرار گاه شما خاموش اند! ناتوي فرهنگي از همه سو خاکي پوشانِ جبهه ي فرهنگِ محکوم به مظلوميتِ اين انقلاب را دور زده و قيچي کرده! اگر نه به خاطر خود اين جماعت، دست کم به خاطر خودتان و بقاي معنوي، عقيدتي و فرهنگي مردم و خصوصاً روح پاک نسل جواني که با نهايت صداقت، با آراي شان حماسه هاي سوم تير و بيست و دوم خرداد ماه را رقم زدند و شما را بر مسند کرسيِ “رياست جمهوري اسلامي ايران” نشاندند، خاکريز نشينان خط نگهدارِ جبهه ي فرهنگ و ادب و رسانه و هنرِ از ياد رفته ي انقلاب را در يابيد. نيروهاي زبده و متخصص اين گردان ها از عملکرد فرهنگي دولت شما نا اميد و ناراضي اند و از اطراف شما پراکنده شده اند. تا دير نشده آنها را دريابيد و گول مشاوره هاي غلط وآدرس هاي اشتباهِ ديده بان هاي به ظاهر دلسوز وفرصت طلبِ حوالي خيابان پاستور را نخوريد!
والسلام -برادر شما- احسان محمد حسني