به گزارش مشرق، نویسندگان بیشماری در طول تاریخ، از تاریخ گفته و نوشتهاند. در میان این خیل پرشمار، اسامی چهرههای بزرگ تاریخ ادبیات هم دیده میشود؛ کسانی همچون «هاینریش بل»، نویسنده آلمانی صاحب نوبل که «نان آن سالها»یش روایتی از روزهای قحطی و گرسنگی جنگ جهانی دوم است و «کورت ونهگات»، رماننویس شهیر آمریکایی که در «سلاخخانه شماره پنج»، به شرح بمباران ناجوانمردانه شهر «درسدن» در خلال همان جنگ پرداخته است. در فرانسه آرام مهد رمانتیسیسم هم شاهکاری مثل «بینوایان» ایستاده. «نیکوس کازانتزاکیس» یونانی هم با رمان خواندنیاش، «مسیح بازمصلوب» که شرح زندگی قدیس فرانسواست، هم از این جرگه است. «الکس هیلی» هم که با «ریشهها»ی معروفش در رونمایی از تاریخ سیاه بردهداری، در صدر جدول ایستاده است. همه این نمونهها، نشانگر این امرند که «رمان تاریخی»، در ادبیات اروپا و آمریکا، جای خود را پیدا کرده است و بهعنوان یکگونه ادبی خوشخوان، همواره طرفداران خودش را در بازار نشر، صید کرده است. در ایران اما، رمان تاریخی، نوع چندان مشهور و باعقبهای نیست. تجربههای تاریخینویسی نویسندگان ایرانی دستکم در سیسال اخیر، با یکخیزش حداکثری، در ادبیات دفاع مقدس خلاصه میشود. در این میان، گاه استثنائاتی نیز سر بلند کردهاند که از آن میان، میتوان از «نامیرا»ی «صادق کرمیار» و «وقتی دلی» «محمدحسن شهسواری» نام برد که هردو، رمانهایی تاریخی در بستری آمیخته به خیال و واقعیتاند. این استثناها، همواره با اقبال گسترده عمومی همراه بودهاند.
«دیلماج»، اثر جذاب و موفق نویسنده باتجربهاش، «حمیدرضا شاهآبادی»،کتابی کمحجم در 140صفحه است که انتشارات افق آن را به چاپ رسانده است. شاهآبادی در دانشگاه تاریخ خوانده و دانش تاریخی خودش را در سهرمان اخیرش که هرسه چشمگیر و پرمخاطباند، پیاده کرده؛ «لالایی برای دختر مرده»، «دیلماج» و «کافه خیابان گوته». در دیلماج که مورد اشاره این یادداشت است، ما با شخصیتی خیالی مواجهیم در دل ماجرایی واقعی و مستند. ببینید خود این ایده، خلق یکشخصیت داستانی و درهمتنیدن زندگی او با تاریخ مستدل این مملکت، چه ایده خلاقانه و جسورانهای است؛ جسورانه از آنرو که به اشراف تاریخی عمیقی نیازمند است که تحصیلات آکادمیک نویسنده و مطالعات مستمر او در زمینه تاریخ، راه را برایش هموار کرده و خلاقانه به این سبب که از فرمت داستانهای آپارتمانی پایتختی رهاشده و فضایی ندیده و نزیسته را مصور کرده است. «میرزا یوسفخان مستوفی»، شخصیت مذکور کتاب، مورخی است که در عهد ناصری زیسته و در عنفوان جوانی خود، در دل ماجرایی تاریخی قرار گرفته است. در طول کتاب، بارها میبینیم که او آرزو میکند کاش رماننویسی میبود و میتوانست این ماجراهای ازسرگذرانده را در قالب رمانی، بازآفریند؛ تو گویی نویسنده، تحقق آرزوی شخصیت اثر خویش است! برگ برنده شاهآبادی در هرسهرمان مذکورش، این است که نه صرفاً مورخ است و نه صرفاً نویسنده. او از پس نبرد دشوار ایندو برآمده و هردو وجه را به مساوات در اثرش حفظ کرده؛ البته با رویه داستانی بیشتر که برای خوانندهاش ملالآور نباشد.
این نویسنده پیشکسوت در مصاحبه خود با شهرستان ادب گفته بود: « من سهسال، هرروز بعدازظهر، با ذرهبین اسناد دستنوشت فراماسونری را که خواندنشان بسیار مشکل بود، میخواندم و با خط خودم رونویسی میکردم و مینوشتم. بعد سهسال، رفتم سراغ دستنوشتههای خودم و تازه نوشتن دیلماج را شروع کردم». زحمت و دقت و ممارست عظیمی که پشت این جملات نویسنده است، تمام و کمال خود را در رمانش نشان داده.
شما در دیلماج با نثر تازهای مواجه میشوید که نهتنها از مکان فعلی و جهان فعلی، بل از زمان فعلی کاملاً جدایتان میکند و شما را به سرزمین عجایب پیرامون میرزایوسفخان میبرد. ساعتی وقتگذراندن با چنین نثری در این زمانه کسالتآور، غنیمتی است. حجم کم کتاب هم دیگربرگ برنده آن است و هنر و تجربه بالایی میطلبیده خلق و پرداخت این قصه در چنین مجال اندکی، بدون اینکه به پیرنگ یا فضاسازیها لطمه بزند.
باید اشاره کرد دیلماج بهعنوان یکنمونه شاخص از رمان تاریخی معاصر، میتواند الگوی خوبی برای نویسندگان جوان و تازهکار باشد؛ بهویژه اینک که فقر سوژههای جذاب و تازه، رماناولیها را سخت آزار میدهد؛ البته اگر این نویسندگان، پیه روزهای متمادی پژوهش و خوانش و تحلیل را به تن بمالند که توانایی نگارش رمان موفق و بالاتر از آن، رمان تاریخی موفق، این مطاع قیمتی، آسان به دست نخواهد آمد.
*صبح نو