به گزارش مشرق ، روزنامه تهران امروز با عدهای از کارشناسان مسائل سیاسی درباره مهمترین رویدادهای سال 2011 گفتوگو کرده است:
سال 2011 با همه فراز و نشيبهايش به پايان رسيد. سالي كه به لحاظ تحولات بينظيرش از ديگر سالهاي قرن بيست و يكم متمايز شد. چه آنكه در اين سال شاهد سرنگوني ديكتاتورهاي مادام العمري چون بن علي، حسني مبارك، معمر قذافي و علي عبدالله صالح بوديم. خود سوزي محمد بو عزيزي جوان سبزي فروش در تونس آن چنان شعلهاي را روشن كرد كه آتش آن در كيلومترها آن ورتر در تونس (پايتخت) و قاهره، دامان ديكتاتورهاي دو كشور را گرفت. بن علي در تونس و حسني مبارك با اندكي مقاومت هر دو سرنگون شدند. يكي به توصيه مقامات امنيتي راهي رياض شد و ديگري اكنون جلسه چهارم محاكمه خود به علت كشتار مردم مصر، فساد گسترده و... را سپري ميكند. اين آتش شعله ور معمر قذافي، ديكتاتور ليبي را هم بيبهره نگذاشت. شهر بنغازي به محلي براي اعتراضات مسالمتآميز تبديل شد، اما اين تظاهرات مسالمتآميز با گلوله پاسخ داده شد. معترضين هم به اسلحه روي آوردند و همين امر سبب شد تا انقلاب ليبي از دو انقلاب قبلي متمايز شود. جنگ داخلي و سركوب معترضين زمينه را براي تصويب قطعنامههاي شوراي امنيت و دخالت در ليبي مهيا نمود. همين امر سبب شد تا نيروهاي ناتو وارد جنگ با معمر قذافي بشوند. سرهنگ قذافي هم كه سرمست از قدرت بود، به اميد آنكه مردم ليبي از او در برابر اين جنگ با بيگانگان به ميدان ميآيند، صحنه را رها نكرد و پيشنهاد براي پناهندگي را رد كرد. وي به اميد آنكه ايستاده ميميرد از اين شهر به آن شهر رفت تا آخر به طرز فجيعي توسط يك جوان انقلابي كشته شد. البته پيش از كشته شدن، انقلابيون به شدت وي را مورد نوازش قرار دادند و خشم انقلابي خود را به رخ قذافي و بازماندگانش كشاندند.
يمنيها موفق شدند با ماهها تظاهرت خياباني و تقديم چند صد شهيد تا حدي از شر ديكتاتور خود، كه رفتارش هيچ تناسبي با اسمش ندارد، خلاص شوند. صالح در جريان حمله سهمگين به مقر رياستجمهوري به شدت آسيب ديد و لذا راهي عربستان شد. همين امر سبب شد تا مردم يمن رفتن او را به فال نيك بگيرند حال آنكه شواهد نشان ميدهد كه وي قصد ندارد به راحتي از قدرت خداحافظي كند. در آخرين اقدام، صالح تلاش ميكند تا قبيله 12 هزار نفري خود را مسلح كند و كودتايي را ترتيب دهد. اما بايد گفت كه ديري نميگذرد كه مردم يمن نيز شاهد رفتن وي باشند.
البته بايد گفت آتش اين تحول خواهي هنوز سرد نشده است و ميرود تا دودمان ديگر ديكتاتورهاي منطقه را نيز بسوزاند. در فضاي فعلي خاورميانه كشورهايي چون بحرين، عربستان، قطر، كويت (در صورت عدم پيشبرد اصلاحات جدي) در معرض تهديدات جدي موج برخاسته از تونس و مصر هستند. آل خليفه و آل سعود ديگر نميتوانند با كشتار مردم و سركوب تظاهرات به خلافت خود ادامه دهند و تاريخ نيز اين امر را ثابت كرده كه نميتوان با زور بر مردم حكمراني كرد. سرزمينهاي اشغالي نيز سال 2011 را در حالي سپري كردند كه از يك طرف اسرائيل با بحرانهاي داخلي (اقتصادي) و بينالمللي (ناشي از از دست دادن همپيمانان منطقهاي مانند مصر وتركيه) دست و پنجه نرم ميكرد و در مقابل فلسطينيان در قالب دو گروه مهم فتح و حماس هم موفق شدند به پيمان آشتي ملي دست يابند، هم اسراي در بند را در برابر شاليت آزاد كنند و هم كمپين بهرسميت شناختن فلسطين را به سامان برسانند.
اندكي آن ور تر، دو بازيگر شبه قاره يعني پاكستان و افغانستان هم تحولات جدي را سپري كردند. روابط پاكستان با متحد خود يعني آمريكا به شدت رو به سردي گذاشته است. از طرفي افغانها نيز دولت پاكستاني را به دخالت در امور داخلي متهم ميكنند و پيشبيني ميشود اين روند همچنان در سال 2012 ادامه يابد. البته افغانها در يك موضوع خوشحال هستند و آن اين است كه مانند عراقيها نيروهاي اشغالگر كشورشان را ترك ميكنند.جهان سال 2011 از آن جهت قابل توجه مينمايد كه كنار رفتن از قدرت و سرنگوني ديكتاتورهايش محدود به خاورميانه نمانده است. اگر در خاورميانه و جهان عرب مردم با صحنه آمدن اين مهم را رقم زدند، قدري آن طرفتر اين دست غيب الهي بود كه كره شماليها را از كيم جونگ ايل در كره شمالي راحت كرد. اينك «ايل» قدرت خود را براي پسر جوان و بيتجربهاش« اون» به ارث گذاشته است. پسري كه از يك طرف عاشق سبك زندگي غربي است (علاقه منديهايش اين نكته را ثابت ميكند) و از طرفي تلاش ميكند تا با تاسي از پدر نظم آهنين را در كشور تحت انقيادش به اجرا درآورد.
در اين سال تحول خواهي و دگرگوني شيوه حكمراني در اروپا و آمريكا نيز خود را نشان داد. معترضين نظام سرمايه داري با تاسي به آنچه در خاورميانه گذشته است(خصوصا ميدان التحرير)، تظاهرات خود را تحت عنوان جنبش 99% و يا اشغال وال استريت سازماندهي كردند. تظاهراتي كه در شهرهاي مختلف آمريكا به جريان افتاد و دامنه آن به اروپا نيز رسيد. اين جنبش حتي تا سال نو نيز به اعتراضات خود ادامه داده و ميرود تا برخي از درون مايههاي سرمايه داري و اقتصاد نو ليبرال را با چالش اساسي مواجه سازد. اروپا هم كه خود در بحران شديد اقتصادي به سر ميبرد با آغوش باز از اين جنبش استقبال كرد. دولتهاي اروپايي مانند يونان، اسپانيا و ايتاليا نتوانستند در برابر اين موج چندان مقاومت كنند و پيشبيني ميشود كه اين وضعيت همچنان در سال پيش رو ادامه يابد.
به هر حال سال 2011 را بايد آغازي براي پايان هم دانست. سال 2011 آغاز فروپاشي حكومتهاي سنتي و اقتدارگرا بوده و اين روند در سال 2012 به قطع ادامه مييابد. جنبشهاي اسلامي در منطقه خاورميانه به تازگي وارد ساخت قدرت شدهاند و ميروند تا طرحي نو را دراندازند. طرحي كه يك سر آن دموكراسي و آزادي است و سر ديگر آن ارزشهاي اسلامي است. نظام سرمايه داري نيز با بحران اساسي مواجه شده است و در سال 2012 براي رهايي از اين بحران، به قطع اقدامات تاميني را در دستور كار خود قرار ميدهد. دامنه اين قدامات حتي ميتواند جنگهاي منطقهاي و فرامنطقهاي را شامل شود. به تعبير ديگر سال 2012 را بايد نقطه عطفي دانست كه تنها برخي از زواياي آن آشكار شده و بايد به انتظار نشست تا سال جديد خود را چگونه نمايان ميكند.
اردشير پشنگ
در درازناي تاريخ و بخصوص در سده هاي معطوف به دوره اخير، خاورميانه اگر نگوييم مهمترين اما همواره يكي از مناطق بسيار مهم جهان بوده است كه تحولات ناشي از بازيگري و نقش آفريني عوامل داخلي و يا خارجي در آن بر ديگر مناطق و به عبارتي ديگر نظام بين الملل تاثير گذار بوده است. اين اهميت در طول قرن بيستم نه تنها حفظ شد بلكه با كشف طلاي سياه در آن از يكسو و تبديل شدنش به صحنه رقابت و زورآزمايي قدرتهاي جهاني از سوي ديگر بيش از پيش افزايش يافت. امروزه (در دهه دوم از سده نخست هزاره سوم) نيز در تقسيم بنديهاي جغرافياي سياسي، خاورميانه را يكي از نقاط چهارگانه داراي اهميت ژئواستراتژيك در جهان مي نامند لذا بعضاً كوچكترين تغيير، اتفاق و تحول در آن كه حتي جنبه ملي و يا فراملي داشته باشد مي تواند در فاصله كوتاهي ابعادي فراملي و بين المللي به خود گيرد. لذا عمدتاً قدرتهاي بزرگ و يا حتي جهت گيريهاي (نامرئي) نظام بين الملل حفظ ثبات و كاستن از فروغلتيدن فزاينده اين منطقه در بحران هاي مختلف بوده است. اين استراتژي كلان نقش غيرقابل چشم پوشي در حفظ نظامها و رهبران عصر جنگ سرد در دو دهه پس از فروپاشي پارادايم جهان دو قطبي داشته است.لذا سال 2011 به مانند بسياري ديگر از سالها به گونه اي آغاز شد كه همچنان معمرقذافي با تصميم گيريهاي عمدتاً عجيب و غريبش براي چهارمين دهه پي در پي در ليبي حكم مي راند. حسني مبارك در سي و دومين سال رياست جمهوري مادام العمرش كم كم به فكر انتصاب پسرش در انتخاباتي فرمايشي بود. زين العابدين بن علي در تونس وارد بيست و چهارمين سال ورودش به كاخ رياست جمهوري مي شد. علي عبدالله صالح در سي و سومين سال حضورش در صنعا همچنان افكار عمومي مردمش را با گوشزد كردن خطر شيعيان حوثي و القاعده اي ها منحرف از فساد و ناتواني اش مي كرد و در بحرين همچنان اقليتي بر اكثريت حكم مي راند و ... . اما اين تنها يك روي سكه ظاهر خاورميانه بود، روي ديگر سكه مردماني را نشان مي داد كه در سايه انقلاب تكنولوژيكي و رسانه اي، افزايش سطح سواد و تحصيلات دانشگاهي، خسته از ناكارآمديهاي اقتصادي و به تنگ آمده از فضاي بسته سياسي به مثابه انبار باروتي بودند كه هر آن در انتظار زدن جرقه اي براي انفجار بودند. اين جرقه چند روز پيش از آغاز سال جديد توسط «بومحمد عزيزي» جوان معترض تونسي با مشتعل كردن بدن خود زده شد جرقهاي كه آتشي عظيم به جان خاورميانه و منطقه انداخت. او كه يكي از فارغ التحصيلان دانشگاهي بود كه به واسطه نبود شغل به سبزي فروشي روي آورده بود وقتي ديد آن بساطش هم توسط ماموران ضبط گرديد تنها چاره را سوزاندن خود يافت چاره اي كه پس از چند روز به مرگ او ختم شد. اما شعله هاي بركشيده از تن اين جوان در فاصله كوتاهي باعث زبانه كشيدن آتش خشم مردم ناراضي اين كشور شد. تجمعات گسترده و متداوم مردم در شهر تونس نهايتاً به اطراف كاخ رياست جمهوري سرايت كرد و ديكتاتور اين كشور براي در امان ماندن از اين خشم فرار را بر قرار ترجيح داد تا در نخستين روزهاي سال 2011 يكي از ديكتاتورهاي قديمي شمال آفريقا سقوط كند و بدين ترتيب تونسيها آغازگر حركت عظيمي شدند كه به« بيداري اسلامي» شهره گشت.
دومينوي سقوط
شباهتهاي گسترده مردم و كشورهاي مختلف خاورميانه به يكديگر از نظر تاريخي، مذهبي، زباني، سياسي و تا حدود زيادي اقتصادي اجتماعي باعث شد تا مردم مصر نيز در فاصله كوتاهي از انقلاب ژانويه تونسي ها با استفاده از اينترنت و صفحههاي اجتماعي مجازي آغازگر اعتراضاتي شوند كه به «انقلاب فوريه» معروف شد. معترضين به ستوه آمده از زمامداري مبارك به مدت 18 روز ميدان التحرير در مركز قاهره را تبديل به ميعادگاه خود كردند و به رغم حملات نيروهاي امنيتي و كشته شدن ده ها نفر نهايتاً توانستند رئيس جمهور مادام العمر كشورشان را مجبور به اعلام استعفا كنند. بدين ترتيب بعد از بن علي، مبارك دومين ديكتاتوري بود كه عنان قدرت را از دست داد.با سقوط مبارك، ديگر كشورها و مناطق خاورميانه نيز در فاصله كوتاهي به صحنه رويارويي مردم معترض و دولتهاي حاكم تبديل شدند. دامنه اعتراضات شامل پهنه جغرافيايي گسترده اي از مراكش، الجزاير و ليبي در شمال آفريقا و كرانه هاي درياي مديترانه گرفته تا حاشيه اقيانوس هند و درياي عمان و خليج فارس را در بر گرفت. اردن هاشمي، عربستان سعودي، كويت، بحرين، يمن و ... كشورهاي ديگري بودند كه هريك به نحوي با اعتراضات خياباني مردم مواجه شدند. اما قرعه سقوط اينبار به نام يكي از افراد مدعي رهبري پان عربيسم و بازمانده از عصر جنگ سرد يعني سرهنگ معمر قذافي افتاد. اين مهم در حالي اتفاق افتاد كه جامعه ليبي بنا به دلايلي از جمله داشتن رفاه نسبتاً بالاي عمومي، قبيله اي بودن ساختار اجتماعي و نيز سيستم پليسي مخوف، بسيار بعيد به نظر مي رسيد كه از تونس و مصر الگو پذيري كرده و رهبر آن به سرنوشت دوستان پيشين اش دچار شود. اما برخلاف اين پيش بيني ها ليبي به صحنه اعتراضات گسترده تبديل شد و سركوب و كشتار حدود 50 هزار نفر از معترضين هم نه تنها مانع از ادامه مخالفت ها نشد بلكه راه را براي دخالت كشورهاي خارجي تحت رهبري آمريكا نيز باز كرد. در همين راستا و بهرغم مخالفتهاي اوليه چين و روسيه، آمريكايي ها توانستند در شوراي امنيت قطعنامهاي را براي انجام دخالت نظامي عليه رژيم قذافي به تصويب برسانند. بر اين اساس نيروهاي عضو پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) به مدت چهارماه با حملات هوايي خود و همچنين تجهيز نيروهاي مخالف زمينه هاي سقوط طرابلس را فراهم ساختند. يكماه پس از سقوط پايتخت، قذافي آخرين سنگرش در شهر سرت را نيز از دست داد و به دست جوانان خشمگين انقلابي افتاد به سرنوشتي دچار شد كه بسيار شوم تر از سلفهاي سقوط كرده پيشين اش در مصر و تونس بود. در فرداي كشته شدن قذافي آخرين جمله او كه «به من شليك نكنيد»به تيتر نخست اكثر رسانه هاي بين المللي تبديل شد.اما چهارمين كشوري كه ديكتاتور آن بخش عمده اي از قدرتش را در اثر فشار مردم از دست داده و در آستانه سقوط قرار دارد نه ديگر در شمال آفريقا بلكه در كناره هاي درياي عمان قرار داشت. علي عبدالله صالح كه از 1978 قدرت را در يمن بهدست گرفته و اين كشور فقير را در اثر سياستهاي بسته خود فقيرتر و بحرانيتر از قبل كرده است پس از كش و قوسهاي بسيار، كشتار و تهديد معترضين و متعهد نماندن به قولهاي خود مبني بر خروج از قدرت نهايتاً مجبور به پذيرش واگذاري مرحله به مرحله قدرت شده است و هرچند تا آخرين روزهاي سال 2011 بهصورت تشريفاتي در صحنه سياسي باقيماند بايستي در حقيقت او را چهارمين ديكتاتور خاورميانه قلمداد كرد كه در سايه تحولات موسوم به بيداري اسلامي از قدرت ساقط مي شود. حال با توجه به تداوم اعتراضات در كشورهاي ديگر و قريب الوقوع بودن سقوط برخي ديگر از رهبران مستبد منطقه بايد گفت سال 2011 در حقيقت آغازي بود براي پايان ديكتاتوري و دميده شدن روحي تازه به كالبد خسته از استبداد خاورميانه.
دكتر جهانگير كرمي ، استاد روابط بين الملل دانشگاه تهران
به نظر من مهمترين تحول جهان در سال 2011 را بايد بيداري اسلامي در خاورميانه دانست. چون اين رويداد در منطقه خاورميانه كه يكي از چهار منطقه داراي اهميت ژئواستراتژيك جهان است بهوقوع پيوست و مطمئناً تغييرات سياسي آن هم بر منطقه، هم بر نظام بين الملل و هم بر معادلات آينده سيستمي اثرگذار خواهد بود نكته قابل توجه ديگر كه در خصوص اين تحولات مطرح است، ورود ابزارهاي جديد تاثيرگذار ( فيس بوك، توئيتر و ... ) بر صحنه سياسي كشورها، حتي كشورهاي استبداد زده بوده است. اين ابزارها همانا رسانه ها و بخصوص اينترنت و فضاي مجازي آن بود كه تحولي مفهومي در برخي ايده هاي انقلابي ايجاد كرد و وسيله اي شد براي همگرايي و هماهنگي بهتر و دقيق تر مردم جهت دست يافتن به خواستههايشان.
محمد ايراني، سفير سابق ايران در اردن و لبنان
به نظر مي رسد مهمترين تحول سال 2011، تغييرات عميق در حوزه كشورهاي عربي خاورميانه بوده است. بدون ترديد اين تحولات ساختاري و عميق است و از جهتي نيز قابل مطالعه و بررسي است. همچنين بايد گفت همان طور كه فروپاشي شوروي را به عنوان يك نقطه عطف در عرصه بين الملل نام ميبريم مي توانيم تحولات صورت گرفته در منطقه خاورميانه را به عنوان نقطه عطف در روابط بين الملل ياد كرد. منتهي با اين تفاوت كه برخلاف فروپاشي شوروي اين تحولات مستمر است و ادامه مي يابد. شايد بتوان به صراحت گفت به دليل قدرت و قوت اين تحولات در منطقه، مي توان انتظار سرايت به ديگر مناطق را نيز داشت. به اعتقاد بنده اين تحولات چند ويژگي دارد. اولين ويژگي آن حضور سراسري گروه هاي مردمي اعم از جوانان، طبقات اجتماعي و نخبگان است. حضور گسترده مردم كه با هدف مبارزه با استبداد پوسيده حكام به ميدان آمدند. نكته ديگر اين تحولات نداشتن يك رهبر شاخص و كاريزماتيك است. اين گروه ها هرچند يكدست نبودند و موفق هم شدند كه به دستاوردهاي قابل توجهي برسند اما عملكرد آنها به صورت جمعي بوده است. نكته ديگر آن است كه اسرائيل و محور غرب در اين تحولات متضرر شدهاند. اسرائيل برخي از همپيمانانش را از دست داده است و بالتبع مردمي كه هر چند در وهله اول براي مقابله با استبداد به صحنه آمده بودند، اينك با استعمار غرب و اسرائيل نيز به مقابله بر مي خيزند و لذا مي توان گفت كه منافع غرب و اسرائيل به طور جدي با چالش مواجه مي شوند.
دكتر قدرت الله احمديان ، استاد دانشگاه رازي كرمانشاه
پاسخ به پرسش فوق کاملا به این نکته ربط دارد که از چه منظری به قضیه نگاه کنیم.با این وجود به نظر میآید مهمترین رویداد سال میلادی گذشته تحولات متعارض دنیای عرب باشد.این تعارض را میتوان با بیان روندی دو سویه در دنیای عرب روشن ساخت.از یک طرف مسیر این تحولات به سمت دموکراسی است و ظاهرا امید غرب هم آن است که سرانجام این روند به تحقق صلح از طریق دموکراسی منجر شود اما در مسیری دیگر شاهد اوج گرفتن قدرت جریانات ضد غرب در جهان عرب هستیم. به نظر من این روند متناقض مهمترین مسئله سال میلادی گذشته بوده و استمرار این تناقض واثرات متفاوت آن بطور خاص برای منافع کلی کشور ما نیز میتواند مهمترین روند سال میلادی پیش رو باشد.البته مسئله انتخابات آمریکا هم مسئله مهمی است که میتواند بسیاری از معادلات را تغییر دهد.در هر حال ماهیت سیاست همین تناقضات و تعارضات است. تنها باید به مدیریت امنیت و منافع ملی در این بستر متناقض اندیشید.
دكتر جعفر حق پناه، كارشناس مسائل عراق
من فكر مي كنم مهمترين تحول صورت گرفته در جهان را بايد در سطح منطقه اي و رويدادهاي صورت گرفته در خاورميانه عربي ديد كه بر اثر سونامي فرهنگي – سياسي صورت گرفته موسوم به بيداري اسلامي خود را نشان داده است. اين امر به گونه اي است كه در واقع قدرتهاي مستقر در تونس، مصر، ليبي و يمن كاملا تغيير كردند و برخي كشورهاي ديگر مانند مراكش، سوريه، بحرين و عربستان هم با تغييرات گسترده اي موجه شدهاند. در اين ميان حتي مي توان به عراق و خروج نيروهاي آمريكايي از اين كشور و تشديد بحران قدرت در عراق اشاره كرد كه خروج اين نيروها چالش اساسي را پيش روي دولت قرار داده است. لذا بايد گفت كه صحنه قدرت در خاورميانه تغيير يافته است و اين تغييرات خود را در سال آتي بيش از پيش نمايان ميكند.
محمد امير طاهريان، سفير سابق ايران در افغانستان
به اعتقاد بنده مهمترين تحول صورت گرفته در سال 2011 مربوط به تحولات شبه قاره است . مجموع تحولات سال 2011 در شبه قاره دو جنبه داشت. يكي تزوير و ديگري بيتدبيري كشورهاي فرامنطقه اي در شبه قاره. اين بي تدبيري و تزوير با اتخاذ سياست پذيرش طالبان كه نمود آن در هفته ها و ماه آخر سال 2011 رخ داد به منصه ظهور رسيد. زيرا جريان افراط بهدنبال نشست هاي زنجيره اي افغانستان، بن و استانبول بازتوليد گرديد و جريان افراط در افغانستان به رسميت شناخته شد. طبعا تاثير اين اقدام كشورهاي منطقه اي بهروي دو كشور افغانستان و پاكستان با 200 ميليون جمعيت تاثير بسزايي دارد كه اين تاثير را بايد در گسترش و دامن زدن به ناامني و بي ثباتي سياسي و اقتصادي مورد ملاحظه قرار داد.
دكتر حسن هاني زاده ، پژوهشگر مسائل خاورميانه
بي شك سقوط رژيمهاي ديكتاتوري در خاورميانه و شمال آفريقا به همراه سرايت اين تحولات به كشورهاي مختلف منطقه از جمله بحرين و عربستان را مي توان مهمترين رخداد جهان در سال 2011 ارزيابي كرد. چون اين رژيمها و ديكتاتورها براي دهها سال بود كه بر منصب قدرت در منطقه باقيمانده بودند و تقريبا تبديل به شناسنامه بين المللي كشورهايشان شده بودند ولي در سايه قيامهاي غيرقابل پيش بيني مردمهايشان ديگر در سرير قدرت نيستند. مسئله قابل توجه ديگر نشان دادن اين واقعيت بود كه ساير رهبران مستبد جهان كه اينك رابطه گرمي با غرب و بخصوص آمريكا دارند نبايد دلخوش و پشت گرم به اين روابط براي حفظ قدرتشان باشند چراكه غربي ها يكبار ديگر نشان دادند متحدان وفاداري نيستند و بنا به اقتضاي منافع خود دست از حمايت اينان خواهند كشيد رفتار آنها در برابر حسني مبارك كه 30 سال متحد غرب و اسرائيل بود يا زينالعابدين بن علي مويد اين امر است.
دكتر داوود احمد زاده، كارشناس مسائل مصر
گرچه جرقه خيزش هاي مردمي در جهان عرب در تونس زده شد، با اين وجود نمي توان از تحولات بسيار مهم و اثرگذار سرزمين فراعنه در سال 2011 غفلت ورزيد. تلاش هاي رژيم مبارك براي حفظ ديكتاتوري كه با پشت گرمي و حمايتهاي بي دريغ غرب و اسرائيل به دليل نقش مهم قاهره در حفظ منافع راهبردي آنها و نيز ايفاي نقش ميانجي ميان اعراب و اسرائيل صورت مي گرفت با حركت هاي شتابان گروههاي سياسي مصر به ويژه جوانان و تاكيد بر حقوق دموكراتيك و تبديل ميدان التحرير به نماد مقاومت در برابر ديكتاتور شرايط را براي تحول سياسي و سرنگوني مبارك فراهم نمود. بعد از سرنگوني مبارك هم تاكيد بر مطالبات انقلاب و واگذاري قدرت به مردم از سوي نظا ميون بر ناامنيها و تنش در جامعه دامن زد ، تبعات اين كشمكش هاي سياسي مصر در منطقه نيز اثرگذار بود بهطوريكه بعد از مبارك نيز اوضاع امنيتي اسرائيل به دليل اقدامات معترضين در اشغال سفارت آن در قاهره و برخي از تلاشها براي بي اثر نمودن قرارداد كمپ ديويد وخيم تر شده است. در اين مسير ، قدرت يابي اخوان المسلمين به دليل پيروزي انتخابات پارلماني عمده ترين نگراني اسرائيل و غرب است. جدال ميان نظاميون حاكم بر مصر به رهبري مارشال طنطاوي مهره اصلي مبارك و انقلابيون اين فرصت را براي اسرائيل و آمريكا ايجاد كرده است كه با استراتژي پيشگيرانه نسبت به حفظ حداقل امتيازات در مصر اميد وار باشند، تشريك مساعي با نيروهاي مختلف صاحب نفوذ در ميان نظاميون و حتي سكولارها براي حفظ قرارداد كمپ ديويد از جمله اين طرح هاست.
جعفر قناد باشي، كارشناس مسائل خاورميانه و شمال آفريقا
مهمترین رویداد سال 2011، یک رویداد بسیار بزرگ ( رویدادی کلان یا یک ابررویداد ) بود که این سال را در مقایسه با همه سال های گذشته، به سالی متمایز و متفاوت تبدیل کرد؛ رويدادي که خود از مجموعه رویدادهایي به هم پیوسته، در هم تنیده (که درنوع خود به هيچ وجه رويدادي کوچک محسوب نمي شدند)و دامنه دار تشکيل شده بود. اين رويداد کلان ( ابررويداد) همان رويدادي بود که ساموئل هانتيگتون استاد دانشگاه هاروارد در سال 1996در کتاب مشهورش « برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی» در ذيل عنوان « احياي اسلام » و جوزف نای، تئوریسین جنگ نرم و دیپلماسی عمومی در کتاب مشهور خود « قدرت نرم: ابزارهاي موفقيت در سياست بين المللي 2004»، در موارد متعدد، به نشانه هاي روشن وقوع آن اشاره کرده و به نوعي مجموعه رويداد هاي مشابه و مرتبط باهم که در سال 2011 و با شعار هاي مشترک در کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه به وقوع پيوست، به عنوان يک تحول تمدني ( يک ابررويداد ) پيش بيني کرده بودند. اما اين تحول تمدني(خيزش هاي ضد حکومتي در مجموعه کشورهايي که در قرون متمادي بهصورت مشترک به وسيله يک حکومت اداره مي شدند) که بايد آن را سرآغاز احیای تمدن اسلامی بهشمار آورد؛ درست در حالی امکان وقوع يافت که مجموعه ای از بحران های مالی، پولی و اقتصادی مشابه و مرتبط به هم کشورهای اروپایی و آمریکا را فرا گرفت و بسياري از صاحبنظران مسائل جهاني را واداشت تا اين رويداد ها را، نشانه های روشن از آغاز افول دنیای سرمایهداری محسوب کنند و حتي آن را مقدمهاي براي اضمحلال تمدن غرب بنامند .
سال 2011 با همه فراز و نشيبهايش به پايان رسيد. سالي كه به لحاظ تحولات بينظيرش از ديگر سالهاي قرن بيست و يكم متمايز شد. چه آنكه در اين سال شاهد سرنگوني ديكتاتورهاي مادام العمري چون بن علي، حسني مبارك، معمر قذافي و علي عبدالله صالح بوديم. خود سوزي محمد بو عزيزي جوان سبزي فروش در تونس آن چنان شعلهاي را روشن كرد كه آتش آن در كيلومترها آن ورتر در تونس (پايتخت) و قاهره، دامان ديكتاتورهاي دو كشور را گرفت. بن علي در تونس و حسني مبارك با اندكي مقاومت هر دو سرنگون شدند. يكي به توصيه مقامات امنيتي راهي رياض شد و ديگري اكنون جلسه چهارم محاكمه خود به علت كشتار مردم مصر، فساد گسترده و... را سپري ميكند. اين آتش شعله ور معمر قذافي، ديكتاتور ليبي را هم بيبهره نگذاشت. شهر بنغازي به محلي براي اعتراضات مسالمتآميز تبديل شد، اما اين تظاهرات مسالمتآميز با گلوله پاسخ داده شد. معترضين هم به اسلحه روي آوردند و همين امر سبب شد تا انقلاب ليبي از دو انقلاب قبلي متمايز شود. جنگ داخلي و سركوب معترضين زمينه را براي تصويب قطعنامههاي شوراي امنيت و دخالت در ليبي مهيا نمود. همين امر سبب شد تا نيروهاي ناتو وارد جنگ با معمر قذافي بشوند. سرهنگ قذافي هم كه سرمست از قدرت بود، به اميد آنكه مردم ليبي از او در برابر اين جنگ با بيگانگان به ميدان ميآيند، صحنه را رها نكرد و پيشنهاد براي پناهندگي را رد كرد. وي به اميد آنكه ايستاده ميميرد از اين شهر به آن شهر رفت تا آخر به طرز فجيعي توسط يك جوان انقلابي كشته شد. البته پيش از كشته شدن، انقلابيون به شدت وي را مورد نوازش قرار دادند و خشم انقلابي خود را به رخ قذافي و بازماندگانش كشاندند.
يمنيها موفق شدند با ماهها تظاهرت خياباني و تقديم چند صد شهيد تا حدي از شر ديكتاتور خود، كه رفتارش هيچ تناسبي با اسمش ندارد، خلاص شوند. صالح در جريان حمله سهمگين به مقر رياستجمهوري به شدت آسيب ديد و لذا راهي عربستان شد. همين امر سبب شد تا مردم يمن رفتن او را به فال نيك بگيرند حال آنكه شواهد نشان ميدهد كه وي قصد ندارد به راحتي از قدرت خداحافظي كند. در آخرين اقدام، صالح تلاش ميكند تا قبيله 12 هزار نفري خود را مسلح كند و كودتايي را ترتيب دهد. اما بايد گفت كه ديري نميگذرد كه مردم يمن نيز شاهد رفتن وي باشند.
البته بايد گفت آتش اين تحول خواهي هنوز سرد نشده است و ميرود تا دودمان ديگر ديكتاتورهاي منطقه را نيز بسوزاند. در فضاي فعلي خاورميانه كشورهايي چون بحرين، عربستان، قطر، كويت (در صورت عدم پيشبرد اصلاحات جدي) در معرض تهديدات جدي موج برخاسته از تونس و مصر هستند. آل خليفه و آل سعود ديگر نميتوانند با كشتار مردم و سركوب تظاهرات به خلافت خود ادامه دهند و تاريخ نيز اين امر را ثابت كرده كه نميتوان با زور بر مردم حكمراني كرد. سرزمينهاي اشغالي نيز سال 2011 را در حالي سپري كردند كه از يك طرف اسرائيل با بحرانهاي داخلي (اقتصادي) و بينالمللي (ناشي از از دست دادن همپيمانان منطقهاي مانند مصر وتركيه) دست و پنجه نرم ميكرد و در مقابل فلسطينيان در قالب دو گروه مهم فتح و حماس هم موفق شدند به پيمان آشتي ملي دست يابند، هم اسراي در بند را در برابر شاليت آزاد كنند و هم كمپين بهرسميت شناختن فلسطين را به سامان برسانند.
اندكي آن ور تر، دو بازيگر شبه قاره يعني پاكستان و افغانستان هم تحولات جدي را سپري كردند. روابط پاكستان با متحد خود يعني آمريكا به شدت رو به سردي گذاشته است. از طرفي افغانها نيز دولت پاكستاني را به دخالت در امور داخلي متهم ميكنند و پيشبيني ميشود اين روند همچنان در سال 2012 ادامه يابد. البته افغانها در يك موضوع خوشحال هستند و آن اين است كه مانند عراقيها نيروهاي اشغالگر كشورشان را ترك ميكنند.جهان سال 2011 از آن جهت قابل توجه مينمايد كه كنار رفتن از قدرت و سرنگوني ديكتاتورهايش محدود به خاورميانه نمانده است. اگر در خاورميانه و جهان عرب مردم با صحنه آمدن اين مهم را رقم زدند، قدري آن طرفتر اين دست غيب الهي بود كه كره شماليها را از كيم جونگ ايل در كره شمالي راحت كرد. اينك «ايل» قدرت خود را براي پسر جوان و بيتجربهاش« اون» به ارث گذاشته است. پسري كه از يك طرف عاشق سبك زندگي غربي است (علاقه منديهايش اين نكته را ثابت ميكند) و از طرفي تلاش ميكند تا با تاسي از پدر نظم آهنين را در كشور تحت انقيادش به اجرا درآورد.
در اين سال تحول خواهي و دگرگوني شيوه حكمراني در اروپا و آمريكا نيز خود را نشان داد. معترضين نظام سرمايه داري با تاسي به آنچه در خاورميانه گذشته است(خصوصا ميدان التحرير)، تظاهرات خود را تحت عنوان جنبش 99% و يا اشغال وال استريت سازماندهي كردند. تظاهراتي كه در شهرهاي مختلف آمريكا به جريان افتاد و دامنه آن به اروپا نيز رسيد. اين جنبش حتي تا سال نو نيز به اعتراضات خود ادامه داده و ميرود تا برخي از درون مايههاي سرمايه داري و اقتصاد نو ليبرال را با چالش اساسي مواجه سازد. اروپا هم كه خود در بحران شديد اقتصادي به سر ميبرد با آغوش باز از اين جنبش استقبال كرد. دولتهاي اروپايي مانند يونان، اسپانيا و ايتاليا نتوانستند در برابر اين موج چندان مقاومت كنند و پيشبيني ميشود كه اين وضعيت همچنان در سال پيش رو ادامه يابد.
به هر حال سال 2011 را بايد آغازي براي پايان هم دانست. سال 2011 آغاز فروپاشي حكومتهاي سنتي و اقتدارگرا بوده و اين روند در سال 2012 به قطع ادامه مييابد. جنبشهاي اسلامي در منطقه خاورميانه به تازگي وارد ساخت قدرت شدهاند و ميروند تا طرحي نو را دراندازند. طرحي كه يك سر آن دموكراسي و آزادي است و سر ديگر آن ارزشهاي اسلامي است. نظام سرمايه داري نيز با بحران اساسي مواجه شده است و در سال 2012 براي رهايي از اين بحران، به قطع اقدامات تاميني را در دستور كار خود قرار ميدهد. دامنه اين قدامات حتي ميتواند جنگهاي منطقهاي و فرامنطقهاي را شامل شود. به تعبير ديگر سال 2012 را بايد نقطه عطفي دانست كه تنها برخي از زواياي آن آشكار شده و بايد به انتظار نشست تا سال جديد خود را چگونه نمايان ميكند.
اردشير پشنگ
در درازناي تاريخ و بخصوص در سده هاي معطوف به دوره اخير، خاورميانه اگر نگوييم مهمترين اما همواره يكي از مناطق بسيار مهم جهان بوده است كه تحولات ناشي از بازيگري و نقش آفريني عوامل داخلي و يا خارجي در آن بر ديگر مناطق و به عبارتي ديگر نظام بين الملل تاثير گذار بوده است. اين اهميت در طول قرن بيستم نه تنها حفظ شد بلكه با كشف طلاي سياه در آن از يكسو و تبديل شدنش به صحنه رقابت و زورآزمايي قدرتهاي جهاني از سوي ديگر بيش از پيش افزايش يافت. امروزه (در دهه دوم از سده نخست هزاره سوم) نيز در تقسيم بنديهاي جغرافياي سياسي، خاورميانه را يكي از نقاط چهارگانه داراي اهميت ژئواستراتژيك در جهان مي نامند لذا بعضاً كوچكترين تغيير، اتفاق و تحول در آن كه حتي جنبه ملي و يا فراملي داشته باشد مي تواند در فاصله كوتاهي ابعادي فراملي و بين المللي به خود گيرد. لذا عمدتاً قدرتهاي بزرگ و يا حتي جهت گيريهاي (نامرئي) نظام بين الملل حفظ ثبات و كاستن از فروغلتيدن فزاينده اين منطقه در بحران هاي مختلف بوده است. اين استراتژي كلان نقش غيرقابل چشم پوشي در حفظ نظامها و رهبران عصر جنگ سرد در دو دهه پس از فروپاشي پارادايم جهان دو قطبي داشته است.لذا سال 2011 به مانند بسياري ديگر از سالها به گونه اي آغاز شد كه همچنان معمرقذافي با تصميم گيريهاي عمدتاً عجيب و غريبش براي چهارمين دهه پي در پي در ليبي حكم مي راند. حسني مبارك در سي و دومين سال رياست جمهوري مادام العمرش كم كم به فكر انتصاب پسرش در انتخاباتي فرمايشي بود. زين العابدين بن علي در تونس وارد بيست و چهارمين سال ورودش به كاخ رياست جمهوري مي شد. علي عبدالله صالح در سي و سومين سال حضورش در صنعا همچنان افكار عمومي مردمش را با گوشزد كردن خطر شيعيان حوثي و القاعده اي ها منحرف از فساد و ناتواني اش مي كرد و در بحرين همچنان اقليتي بر اكثريت حكم مي راند و ... . اما اين تنها يك روي سكه ظاهر خاورميانه بود، روي ديگر سكه مردماني را نشان مي داد كه در سايه انقلاب تكنولوژيكي و رسانه اي، افزايش سطح سواد و تحصيلات دانشگاهي، خسته از ناكارآمديهاي اقتصادي و به تنگ آمده از فضاي بسته سياسي به مثابه انبار باروتي بودند كه هر آن در انتظار زدن جرقه اي براي انفجار بودند. اين جرقه چند روز پيش از آغاز سال جديد توسط «بومحمد عزيزي» جوان معترض تونسي با مشتعل كردن بدن خود زده شد جرقهاي كه آتشي عظيم به جان خاورميانه و منطقه انداخت. او كه يكي از فارغ التحصيلان دانشگاهي بود كه به واسطه نبود شغل به سبزي فروشي روي آورده بود وقتي ديد آن بساطش هم توسط ماموران ضبط گرديد تنها چاره را سوزاندن خود يافت چاره اي كه پس از چند روز به مرگ او ختم شد. اما شعله هاي بركشيده از تن اين جوان در فاصله كوتاهي باعث زبانه كشيدن آتش خشم مردم ناراضي اين كشور شد. تجمعات گسترده و متداوم مردم در شهر تونس نهايتاً به اطراف كاخ رياست جمهوري سرايت كرد و ديكتاتور اين كشور براي در امان ماندن از اين خشم فرار را بر قرار ترجيح داد تا در نخستين روزهاي سال 2011 يكي از ديكتاتورهاي قديمي شمال آفريقا سقوط كند و بدين ترتيب تونسيها آغازگر حركت عظيمي شدند كه به« بيداري اسلامي» شهره گشت.
دومينوي سقوط
شباهتهاي گسترده مردم و كشورهاي مختلف خاورميانه به يكديگر از نظر تاريخي، مذهبي، زباني، سياسي و تا حدود زيادي اقتصادي اجتماعي باعث شد تا مردم مصر نيز در فاصله كوتاهي از انقلاب ژانويه تونسي ها با استفاده از اينترنت و صفحههاي اجتماعي مجازي آغازگر اعتراضاتي شوند كه به «انقلاب فوريه» معروف شد. معترضين به ستوه آمده از زمامداري مبارك به مدت 18 روز ميدان التحرير در مركز قاهره را تبديل به ميعادگاه خود كردند و به رغم حملات نيروهاي امنيتي و كشته شدن ده ها نفر نهايتاً توانستند رئيس جمهور مادام العمر كشورشان را مجبور به اعلام استعفا كنند. بدين ترتيب بعد از بن علي، مبارك دومين ديكتاتوري بود كه عنان قدرت را از دست داد.با سقوط مبارك، ديگر كشورها و مناطق خاورميانه نيز در فاصله كوتاهي به صحنه رويارويي مردم معترض و دولتهاي حاكم تبديل شدند. دامنه اعتراضات شامل پهنه جغرافيايي گسترده اي از مراكش، الجزاير و ليبي در شمال آفريقا و كرانه هاي درياي مديترانه گرفته تا حاشيه اقيانوس هند و درياي عمان و خليج فارس را در بر گرفت. اردن هاشمي، عربستان سعودي، كويت، بحرين، يمن و ... كشورهاي ديگري بودند كه هريك به نحوي با اعتراضات خياباني مردم مواجه شدند. اما قرعه سقوط اينبار به نام يكي از افراد مدعي رهبري پان عربيسم و بازمانده از عصر جنگ سرد يعني سرهنگ معمر قذافي افتاد. اين مهم در حالي اتفاق افتاد كه جامعه ليبي بنا به دلايلي از جمله داشتن رفاه نسبتاً بالاي عمومي، قبيله اي بودن ساختار اجتماعي و نيز سيستم پليسي مخوف، بسيار بعيد به نظر مي رسيد كه از تونس و مصر الگو پذيري كرده و رهبر آن به سرنوشت دوستان پيشين اش دچار شود. اما برخلاف اين پيش بيني ها ليبي به صحنه اعتراضات گسترده تبديل شد و سركوب و كشتار حدود 50 هزار نفر از معترضين هم نه تنها مانع از ادامه مخالفت ها نشد بلكه راه را براي دخالت كشورهاي خارجي تحت رهبري آمريكا نيز باز كرد. در همين راستا و بهرغم مخالفتهاي اوليه چين و روسيه، آمريكايي ها توانستند در شوراي امنيت قطعنامهاي را براي انجام دخالت نظامي عليه رژيم قذافي به تصويب برسانند. بر اين اساس نيروهاي عضو پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) به مدت چهارماه با حملات هوايي خود و همچنين تجهيز نيروهاي مخالف زمينه هاي سقوط طرابلس را فراهم ساختند. يكماه پس از سقوط پايتخت، قذافي آخرين سنگرش در شهر سرت را نيز از دست داد و به دست جوانان خشمگين انقلابي افتاد به سرنوشتي دچار شد كه بسيار شوم تر از سلفهاي سقوط كرده پيشين اش در مصر و تونس بود. در فرداي كشته شدن قذافي آخرين جمله او كه «به من شليك نكنيد»به تيتر نخست اكثر رسانه هاي بين المللي تبديل شد.اما چهارمين كشوري كه ديكتاتور آن بخش عمده اي از قدرتش را در اثر فشار مردم از دست داده و در آستانه سقوط قرار دارد نه ديگر در شمال آفريقا بلكه در كناره هاي درياي عمان قرار داشت. علي عبدالله صالح كه از 1978 قدرت را در يمن بهدست گرفته و اين كشور فقير را در اثر سياستهاي بسته خود فقيرتر و بحرانيتر از قبل كرده است پس از كش و قوسهاي بسيار، كشتار و تهديد معترضين و متعهد نماندن به قولهاي خود مبني بر خروج از قدرت نهايتاً مجبور به پذيرش واگذاري مرحله به مرحله قدرت شده است و هرچند تا آخرين روزهاي سال 2011 بهصورت تشريفاتي در صحنه سياسي باقيماند بايستي در حقيقت او را چهارمين ديكتاتور خاورميانه قلمداد كرد كه در سايه تحولات موسوم به بيداري اسلامي از قدرت ساقط مي شود. حال با توجه به تداوم اعتراضات در كشورهاي ديگر و قريب الوقوع بودن سقوط برخي ديگر از رهبران مستبد منطقه بايد گفت سال 2011 در حقيقت آغازي بود براي پايان ديكتاتوري و دميده شدن روحي تازه به كالبد خسته از استبداد خاورميانه.
دكتر جهانگير كرمي ، استاد روابط بين الملل دانشگاه تهران
به نظر من مهمترين تحول جهان در سال 2011 را بايد بيداري اسلامي در خاورميانه دانست. چون اين رويداد در منطقه خاورميانه كه يكي از چهار منطقه داراي اهميت ژئواستراتژيك جهان است بهوقوع پيوست و مطمئناً تغييرات سياسي آن هم بر منطقه، هم بر نظام بين الملل و هم بر معادلات آينده سيستمي اثرگذار خواهد بود نكته قابل توجه ديگر كه در خصوص اين تحولات مطرح است، ورود ابزارهاي جديد تاثيرگذار ( فيس بوك، توئيتر و ... ) بر صحنه سياسي كشورها، حتي كشورهاي استبداد زده بوده است. اين ابزارها همانا رسانه ها و بخصوص اينترنت و فضاي مجازي آن بود كه تحولي مفهومي در برخي ايده هاي انقلابي ايجاد كرد و وسيله اي شد براي همگرايي و هماهنگي بهتر و دقيق تر مردم جهت دست يافتن به خواستههايشان.
محمد ايراني، سفير سابق ايران در اردن و لبنان
به نظر مي رسد مهمترين تحول سال 2011، تغييرات عميق در حوزه كشورهاي عربي خاورميانه بوده است. بدون ترديد اين تحولات ساختاري و عميق است و از جهتي نيز قابل مطالعه و بررسي است. همچنين بايد گفت همان طور كه فروپاشي شوروي را به عنوان يك نقطه عطف در عرصه بين الملل نام ميبريم مي توانيم تحولات صورت گرفته در منطقه خاورميانه را به عنوان نقطه عطف در روابط بين الملل ياد كرد. منتهي با اين تفاوت كه برخلاف فروپاشي شوروي اين تحولات مستمر است و ادامه مي يابد. شايد بتوان به صراحت گفت به دليل قدرت و قوت اين تحولات در منطقه، مي توان انتظار سرايت به ديگر مناطق را نيز داشت. به اعتقاد بنده اين تحولات چند ويژگي دارد. اولين ويژگي آن حضور سراسري گروه هاي مردمي اعم از جوانان، طبقات اجتماعي و نخبگان است. حضور گسترده مردم كه با هدف مبارزه با استبداد پوسيده حكام به ميدان آمدند. نكته ديگر اين تحولات نداشتن يك رهبر شاخص و كاريزماتيك است. اين گروه ها هرچند يكدست نبودند و موفق هم شدند كه به دستاوردهاي قابل توجهي برسند اما عملكرد آنها به صورت جمعي بوده است. نكته ديگر آن است كه اسرائيل و محور غرب در اين تحولات متضرر شدهاند. اسرائيل برخي از همپيمانانش را از دست داده است و بالتبع مردمي كه هر چند در وهله اول براي مقابله با استبداد به صحنه آمده بودند، اينك با استعمار غرب و اسرائيل نيز به مقابله بر مي خيزند و لذا مي توان گفت كه منافع غرب و اسرائيل به طور جدي با چالش مواجه مي شوند.
دكتر قدرت الله احمديان ، استاد دانشگاه رازي كرمانشاه
پاسخ به پرسش فوق کاملا به این نکته ربط دارد که از چه منظری به قضیه نگاه کنیم.با این وجود به نظر میآید مهمترین رویداد سال میلادی گذشته تحولات متعارض دنیای عرب باشد.این تعارض را میتوان با بیان روندی دو سویه در دنیای عرب روشن ساخت.از یک طرف مسیر این تحولات به سمت دموکراسی است و ظاهرا امید غرب هم آن است که سرانجام این روند به تحقق صلح از طریق دموکراسی منجر شود اما در مسیری دیگر شاهد اوج گرفتن قدرت جریانات ضد غرب در جهان عرب هستیم. به نظر من این روند متناقض مهمترین مسئله سال میلادی گذشته بوده و استمرار این تناقض واثرات متفاوت آن بطور خاص برای منافع کلی کشور ما نیز میتواند مهمترین روند سال میلادی پیش رو باشد.البته مسئله انتخابات آمریکا هم مسئله مهمی است که میتواند بسیاری از معادلات را تغییر دهد.در هر حال ماهیت سیاست همین تناقضات و تعارضات است. تنها باید به مدیریت امنیت و منافع ملی در این بستر متناقض اندیشید.
دكتر جعفر حق پناه، كارشناس مسائل عراق
من فكر مي كنم مهمترين تحول صورت گرفته در جهان را بايد در سطح منطقه اي و رويدادهاي صورت گرفته در خاورميانه عربي ديد كه بر اثر سونامي فرهنگي – سياسي صورت گرفته موسوم به بيداري اسلامي خود را نشان داده است. اين امر به گونه اي است كه در واقع قدرتهاي مستقر در تونس، مصر، ليبي و يمن كاملا تغيير كردند و برخي كشورهاي ديگر مانند مراكش، سوريه، بحرين و عربستان هم با تغييرات گسترده اي موجه شدهاند. در اين ميان حتي مي توان به عراق و خروج نيروهاي آمريكايي از اين كشور و تشديد بحران قدرت در عراق اشاره كرد كه خروج اين نيروها چالش اساسي را پيش روي دولت قرار داده است. لذا بايد گفت كه صحنه قدرت در خاورميانه تغيير يافته است و اين تغييرات خود را در سال آتي بيش از پيش نمايان ميكند.
محمد امير طاهريان، سفير سابق ايران در افغانستان
به اعتقاد بنده مهمترين تحول صورت گرفته در سال 2011 مربوط به تحولات شبه قاره است . مجموع تحولات سال 2011 در شبه قاره دو جنبه داشت. يكي تزوير و ديگري بيتدبيري كشورهاي فرامنطقه اي در شبه قاره. اين بي تدبيري و تزوير با اتخاذ سياست پذيرش طالبان كه نمود آن در هفته ها و ماه آخر سال 2011 رخ داد به منصه ظهور رسيد. زيرا جريان افراط بهدنبال نشست هاي زنجيره اي افغانستان، بن و استانبول بازتوليد گرديد و جريان افراط در افغانستان به رسميت شناخته شد. طبعا تاثير اين اقدام كشورهاي منطقه اي بهروي دو كشور افغانستان و پاكستان با 200 ميليون جمعيت تاثير بسزايي دارد كه اين تاثير را بايد در گسترش و دامن زدن به ناامني و بي ثباتي سياسي و اقتصادي مورد ملاحظه قرار داد.
دكتر حسن هاني زاده ، پژوهشگر مسائل خاورميانه
بي شك سقوط رژيمهاي ديكتاتوري در خاورميانه و شمال آفريقا به همراه سرايت اين تحولات به كشورهاي مختلف منطقه از جمله بحرين و عربستان را مي توان مهمترين رخداد جهان در سال 2011 ارزيابي كرد. چون اين رژيمها و ديكتاتورها براي دهها سال بود كه بر منصب قدرت در منطقه باقيمانده بودند و تقريبا تبديل به شناسنامه بين المللي كشورهايشان شده بودند ولي در سايه قيامهاي غيرقابل پيش بيني مردمهايشان ديگر در سرير قدرت نيستند. مسئله قابل توجه ديگر نشان دادن اين واقعيت بود كه ساير رهبران مستبد جهان كه اينك رابطه گرمي با غرب و بخصوص آمريكا دارند نبايد دلخوش و پشت گرم به اين روابط براي حفظ قدرتشان باشند چراكه غربي ها يكبار ديگر نشان دادند متحدان وفاداري نيستند و بنا به اقتضاي منافع خود دست از حمايت اينان خواهند كشيد رفتار آنها در برابر حسني مبارك كه 30 سال متحد غرب و اسرائيل بود يا زينالعابدين بن علي مويد اين امر است.
دكتر داوود احمد زاده، كارشناس مسائل مصر
گرچه جرقه خيزش هاي مردمي در جهان عرب در تونس زده شد، با اين وجود نمي توان از تحولات بسيار مهم و اثرگذار سرزمين فراعنه در سال 2011 غفلت ورزيد. تلاش هاي رژيم مبارك براي حفظ ديكتاتوري كه با پشت گرمي و حمايتهاي بي دريغ غرب و اسرائيل به دليل نقش مهم قاهره در حفظ منافع راهبردي آنها و نيز ايفاي نقش ميانجي ميان اعراب و اسرائيل صورت مي گرفت با حركت هاي شتابان گروههاي سياسي مصر به ويژه جوانان و تاكيد بر حقوق دموكراتيك و تبديل ميدان التحرير به نماد مقاومت در برابر ديكتاتور شرايط را براي تحول سياسي و سرنگوني مبارك فراهم نمود. بعد از سرنگوني مبارك هم تاكيد بر مطالبات انقلاب و واگذاري قدرت به مردم از سوي نظا ميون بر ناامنيها و تنش در جامعه دامن زد ، تبعات اين كشمكش هاي سياسي مصر در منطقه نيز اثرگذار بود بهطوريكه بعد از مبارك نيز اوضاع امنيتي اسرائيل به دليل اقدامات معترضين در اشغال سفارت آن در قاهره و برخي از تلاشها براي بي اثر نمودن قرارداد كمپ ديويد وخيم تر شده است. در اين مسير ، قدرت يابي اخوان المسلمين به دليل پيروزي انتخابات پارلماني عمده ترين نگراني اسرائيل و غرب است. جدال ميان نظاميون حاكم بر مصر به رهبري مارشال طنطاوي مهره اصلي مبارك و انقلابيون اين فرصت را براي اسرائيل و آمريكا ايجاد كرده است كه با استراتژي پيشگيرانه نسبت به حفظ حداقل امتيازات در مصر اميد وار باشند، تشريك مساعي با نيروهاي مختلف صاحب نفوذ در ميان نظاميون و حتي سكولارها براي حفظ قرارداد كمپ ديويد از جمله اين طرح هاست.
جعفر قناد باشي، كارشناس مسائل خاورميانه و شمال آفريقا
مهمترین رویداد سال 2011، یک رویداد بسیار بزرگ ( رویدادی کلان یا یک ابررویداد ) بود که این سال را در مقایسه با همه سال های گذشته، به سالی متمایز و متفاوت تبدیل کرد؛ رويدادي که خود از مجموعه رویدادهایي به هم پیوسته، در هم تنیده (که درنوع خود به هيچ وجه رويدادي کوچک محسوب نمي شدند)و دامنه دار تشکيل شده بود. اين رويداد کلان ( ابررويداد) همان رويدادي بود که ساموئل هانتيگتون استاد دانشگاه هاروارد در سال 1996در کتاب مشهورش « برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی» در ذيل عنوان « احياي اسلام » و جوزف نای، تئوریسین جنگ نرم و دیپلماسی عمومی در کتاب مشهور خود « قدرت نرم: ابزارهاي موفقيت در سياست بين المللي 2004»، در موارد متعدد، به نشانه هاي روشن وقوع آن اشاره کرده و به نوعي مجموعه رويداد هاي مشابه و مرتبط باهم که در سال 2011 و با شعار هاي مشترک در کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه به وقوع پيوست، به عنوان يک تحول تمدني ( يک ابررويداد ) پيش بيني کرده بودند. اما اين تحول تمدني(خيزش هاي ضد حکومتي در مجموعه کشورهايي که در قرون متمادي بهصورت مشترک به وسيله يک حکومت اداره مي شدند) که بايد آن را سرآغاز احیای تمدن اسلامی بهشمار آورد؛ درست در حالی امکان وقوع يافت که مجموعه ای از بحران های مالی، پولی و اقتصادی مشابه و مرتبط به هم کشورهای اروپایی و آمریکا را فرا گرفت و بسياري از صاحبنظران مسائل جهاني را واداشت تا اين رويداد ها را، نشانه های روشن از آغاز افول دنیای سرمایهداری محسوب کنند و حتي آن را مقدمهاي براي اضمحلال تمدن غرب بنامند .