سید محمدرضا میری - کراپ‌شده

یکی از چیزهایی که من تأسف می‌خورم این است آثاری که در حوزه هنری دهه شصت توسط اساتید امروز گرافیک خلق‌شده و ما آن آثار هویت بصری ما از آن دوران را شکل داده تبدیل به تنها آثار موردتوجه آن دوران شده است.

به گزارش مشرق، گرافیک به قول سید مرتضی آوینی عرصه‌ای است که بیش از سایر عرصه‌های هنری در خدمت انقلاب اسلامی درآمده است. عرصه‌ای که با آثار و چهره‌های شاخصش در ایام دفاع مقدس هویت تصویری یک نسل را ساخته است. در گفت‌وگو با سید محمدرضا میری، دبیر نهضت مردمی پوستر انقلاب به بررسی کارنامه این هنر تأثیرگذاری و مردمی پرداخته‌ایم.

گرافیک با وقوع انقلاب اسلامی با چه تحولاتی روبه‌رو شد؟ تمایز گرافیک انقلاب جریان گرافیک مرسوم پیش از آن چیست؟
گرافیک با تعریف نوین، ارمغان غرب بوده که وارد دانشگاه‌های ما شده است. ما معتقدیم اگر گرافیک مخاطب مردمی را از دست بدهد اصولاً از گرافیک چیزی باقی نمی‌ماند. گرافیک وظیفه ابلاغ پیام دارد. گرافیک خلاف نقاشی که هنرمند در جاهایی می‌تواند برای مخاطب خاص کار کند، اگر ارتباطش را با مخاطب از دست بدهد دیگر معنایی ندارد. این نه‌تنها اعتقاد مکتب فکری انقلاب که اعتقاد روشنفکران نیز همین است. وقتی به گرافیک سال‌های منتهی به انقلاب نگاه می‌کنیم، خصوصاً به رسانه‌ای مثل پوستر که ماهیت تمام‌عیار گرافیکی دارد، شاهد عدم ارتباط آن با توده مردم سنتی مذهبی ایران هستیم. 
از پوسترهای فیلم‌ها گرفته تا تبلیغ برنامه‌های تالار رودکی و اعلان‌های محصولات تجاری که سبک زندگی خاصی را ارائه می‌کردند هیچ‌کدام مخاطب گسترده مردمی ندارند. حالا بماند که اساساً مردم در خلق و شکل‌گیری این آثار چقدر مؤثر هستند. انقلاب باعث می‌شود که مردم برای رساندن صدای انقلاب دست به خلق مجموعه‌ای از آثار گرافیکی بزنند. آثاری که برخی از مواقع خالقان‌آن‌ها نمی‌دانستند که مشغول تولید یک کار گرافیکی هستند. از دیوارنوشته‌ها، گرافیتی‌ها، اعلان‌ها و تصویرسازی‌ها گرفته تا آن پولی که وسطش را سوراخ می‌کنند همه محصولات گرافیکی هستند که توسط مردم تولیدشده است. از دیگر سو دانشجویانی هستند که برای مخاطب مردمی طراحی پوستر می‌کنند. ما خودمان در مشهد مجموعه گسترده‌ و زیبایی داریم که ‌روی پرده‌ها آثار گرافیکی تولید می‌شده و در راهپیمایی‌ها استفاده می‌شده است. 
این نقطه تحولی است در گرافیک کردن گرافیک ایران. علتش هم حضور مردم است. مردم با وقوع انقلاب تبدیل به مخاطب حرفه‌ای گرافیک می‌شوند. اگر فیلم‌ها و خاطرات آن دوره را مرور کرده باشید خواهید دید که مردم مانند امروز از اعلان‌ها به‌راحتی نمی‌گذشتند. 
هر جا چیزی می‌دیدند می‌ایستادند و به‌دقت نگاه می‌کردند. بعد مردم مطالبه هم می‌کنند. یعنی عطشی که در مخاطب بوده هنرمند را برمی‌انگیخته. گاهی که خود مردم تولیدکننده می‌شدند. وقتی به خاطرات امثال استاد خالقی مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که مدام می‌گویند هر جا می‌رفتیم برای اجرای تابلو و گرافیتی همیشه تعدادی از مردم برای کمک به ما می‌آمدند.

اعتقادی در بین جمعی از گرافیست‌های کشور وجود دارد که با وقوع انقلاب گرافیک از مسیر حرفه‌ای خودش خارج شد و با تهی شدن از عناصر زیبایی‌شناختی به تکرار و سفارشی بودن دچار شد. نظر شما در این‌باره چیست؟
  اینکه در یک حجم عظیمی از تولید بخشی از کارها از کیفیت زیبایی‌شناسی خوبی برخوردار نباشد کاملاً طبیعی است. نکته اصلی این است که تعریف ما از گرافیک چیست؟ اگر بنا باشد عده‌ای در برج عاجی بنشینند و اصول زیبایی‌شناسی را باهم مرور کنند  بعد بر اساس آن تعاریف کارهایی خلق کنند و بعد خودشان آن‌ها را ببینند و گمان کنند که این یعنی رشد و پیشرفت فنی در گرافیک اشتباه است. نقل است که هنگام حمله مغول فلان استاد در بالای برجی فارغ از کشتار و حمله و هیاهو مشغول تمرین خط بوده است. خب این ظاهرش تعریف است. هنرمند باید در صحنه تحولات اجتماعی جامعه‌اش حاضر باشد. 
من باکمال احترام می‌گویم گمان می‌کنم بزرگوارانی که چنین تحلیلی دارند خودشان در تعریف محدودی از زیبایی‌شناسی اسیر کرده‌اند. چه‌بسا عرصه‌های جدیدی باز شده و در آن آثاری خلق شده و مردم آن را دیده و پسندیده‌اند اما کسانی هنوز با آن ارتباط نگرفته‌اند و آن را منحط و بی‌مایه می‌دانند. این مشکل البته فقط خاص گرافیک نیست. ما در عرصه‌های دیگر مانند شعر و داستان هم داریم کسانی که در بحبوحه سال‌های 59 و 60 مشغول دغدغه شخصی خودشان هستند و اصلاً کاری با آنچه در جامعه رخ می‌دهد ندارند. 
من نمی‌پذیرم که هنرمندان یک هنری را ساحت اختصاصی خودشان بدانند. هنرمندان جوان و آماتور می‌توانند وارد بشوند و خلق اثر کنند هرچند طبعاً باید بپذیرند که باید کارهایشان نقد شود. 
نباید فضایی به وجود آورد که هنرمندان جدید حس کنند وارد منطقه ممنوعه شدند. این فضایی است که در سال‌های بعد دامنگیر بعضی از هنرمندان انقلاب هم شد.

به سراغ جنگ برویم. جنگ در عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی نوآوری‌ها و دستاوردهای منحصربه‌فردی را برای ما به ارمغان آورد. دستاورد جنگ برای گرافیک چه بود؟
اتفاق مهمی که در جنگ افتاد علاوه‌بر جهش کمی که ایجاد کرد و گرافیک را به خانه‌های مردم برد عرصه‌های تازه‌ای بود که در گرافیک گشود. عرصه‌هایی که تا پیش از آن هیچ سابقه‌ای نداشت. عرصه‌هایی مثل حجله آرایی. خانواده یک شهید با چیدمان خاصی حجله شهیدشان را می‌آراستند و این چیزهایی تازه را وارد فرهنگ ما می‌کرد. یا خانواده یک شهید منزلشان را با شکلی خاص آرایش می‌کنند که نشان دهند اینجا منزل یک شهید است.
 از نقاشی شهید گرفته تا جملاتی که انتخاب می‌کنند و می‌نویسند. اعلان‌های شهدا هم از همین دسته است. اعلان‌ها وادی گسترده‌ای است که در سراسر کشور نهادهای مختلفی مانند بسیج و سپاه در آن به خلق اثر می‌پردازند. از پوسترهای چهار رنگ گرفته تا پلی‌کپی‌های دو رنگ و سه رنگ. به این‌ها اضافه کنید پوستر شهدا، عکس شهدا، صفحه‌آرایی وصایای شهدا و یادواره‌های شهدا. بنابراین جنگ ژانرهای تازه‌ای را در گرافیک کشور ایجاد می‌کند که پیش از آن سابقه نداشته است.

شاخص‌ترین این آثار کدام است؟ می‌توانید به چند مورد مشهورش اشاره‌کنید؟
یکی از چیزهایی که من تأسف می‌خورم این است که آثاری که در حوزه هنری دهه شصت توسط اساتید امروز گرافیک خلق‌شده و ما آن آثار هویت بصری ما از آن دوران را شکل داده تبدیل به تنها آثار موردتوجه آن دوران شده است. 
درحالی‌که ما حجم عظیمی از آثاری داریم که در شهرستان‌ها تولیدشده که از جهت ارزش‌های گرافیکی دست‌کمی از آثار پایتخت نداشته است اما به خاطر توزیع محدود  مغفول
 مانده است. بعضی از مجموعه‌ها اخیراً شروع کرده‌اند با بعضی از چهره‌های شاخص فعال در شهرستان‌ها در آن سال‌ها مصاحبه کنند اما ما حجم بسیار بیشتر از کار و توجه احتیاج داریم. از اساتید مثل آقایان «خالقی» و «دلدوزی» و دیگران. ما در خراسان و تبریز و جاهای دیگر افراد زیادی را داریم که کارهای خلاقانه و فنی انجام داده‌اند اما دیده نشدند. مثلاً همین اعلان‌های شهدا. شما نگاه کنید چقدر تنوع فنی، ترکیبی، رویکردهای محتوایی و ذوقی وجود دارد. بعضی از این اعلان‌ها با رمز آن عملیات بعضی با نماد قدس و بعضی با نماد حرم حسینی و نمادهای دیگر تزیین‌شده است. در همین یک ژانر دریای از تنوع وجود دارد و تابه‌حال هیچ کار دقیقی روی این‌ها انجام نشده است. ما امروز در دهه نود و در سال‌هایی که باب جهاد و شهادت در سوریه باز بود و هست در اعلان‌های شهدا مشکل‌داریم. اگر کسی می‌توانست کارهای برجسته دهه شصت و امروز را جمع کند و تحلیل فنی کند کاری می‌شود که برای دهه‌ها آینده باقی خواهد ماند.

مایلم سراغ گونه مظلوم آراستن مزار شهدا بروم. آراستن مزار شهدا چه تاریخی را طی کرده؟ چرا از سوی گرافیست‌های انقلابی و شخص شما با یکسان‌سازی مزار شهدا مخالف شده و می‌شود؟
مزار آرایی سابقه‌ای پیش از دفاع مقدس و انقلاب اسلامی دارد. اما این‌که ما در دوره‌ای زندگی کنیم که اجازه داشته باشیم برای قهرمان و جوانی که شهید می‌شود مزار بسازیم و مزارش را به‌دلخواه خودمان بیاراییم اتفاقی کم‌سابقه یا بی‌سابقه است. شما نگاه کنید کسی مانند شهید نواب صفوی تا دو دهه پس از انقلاب هم مزاری نداشت بنابراین استقرار جمهوری فرصتی را به وجود آورد که مزار آرایی تحت عنوان گونه جدید در هنر گرافیک مردمی بروز و ظهور پیدا کند.ملت، خانواده و هم‌رزمان در این دوران تلاش می‌کنند برای آن شهید صورت مزاری درست کنند که آرمان‌ها، شعارها و زندگی شهید را نشان بدهد. مثلاً شهیدی داریم که قاب آیینه بالای مزارش به شکل قدس است. در این قاب‌ها حتی وسایل ورزشی شهید وجود دارد. این ویژگی‌هایی را که عرض کردم ضرب کنید در سلایق مختلف و نهادهای مختلف سازنده این مزارها از بنیاد و سپاه گرفته تا هنرمندان و خانواده‌ها، ما به چیزی می‌رسیم به‌عنوان تکثر. تکثری دوست‌داشتنی، پرماجرا و پر قصه را می‌بیند که در هر شهری و بر سر هر مزاری حرف جدیدی با شما می‌زند.

مشکل با طرح یکسان‌سازی همین است. هنوز که هنوز است و پس از دو دهه از آغاز طرحی که من به آن تخریب مزار شهدا می‌گویم مسوولان می‌گویند که عیبی ندارد، اشتباهی بوده که شده، شما طرحی بدهید که این‌ها یک‌شکل و منظم و زیبا شوند. ما با همین یک‌شکل بودن مشکل داریم. هنوز که هنوز است به روستاها رحم نکرده‌اند. 
روستایی را که فرفورژه متناسب با فرهنگ خودش ساخته علم خاصی را آورده و به شکل ویژه‌ای گره‌زده  تخریب کرده و بتن زده‌اند به اسم یکسان‌سازی. آقایان باید تکثر در مزار آرایی را به رسمیت بشناسند.

گرافیک با وقوع انقلاب اسلامی با چه تحولاتی روبه‌رو شد؟ تمایز گرافیک انقلاب جریان گرافیک مرسوم پیش از آن چیست؟

گرافیک با تعریف نوین، ارمغان غرب بوده که وارد دانشگاه‌های ما شده است. ما معتقدیم اگر گرافیک مخاطب مردمی را از دست بدهد اصولاً از گرافیک چیزی باقی نمی‌ماند. گرافیک وظیفه ابلاغ پیام دارد. گرافیک خلاف نقاشی که هنرمند در جاهایی می‌تواند برای مخاطب خاص کار کند، اگر ارتباطش را با مخاطب از دست بدهد دیگر معنایی ندارد. این نه‌تنها اعتقاد مکتب فکری انقلاب که اعتقاد روشنفکران نیز همین است. وقتی به گرافیک سال‌های منتهی به انقلاب نگاه می‌کنیم، خصوصاً به رسانه‌ای مثل پوستر که ماهیت تمام‌عیار گرافیکی دارد، شاهد عدم ارتباط آن با توده مردم سنتی مذهبی ایران هستیم. از پوسترهای فیلم‌ها گرفته تا تبلیغ برنامه‌های تالار رودکی و اعلان‌های محصولات تجاری که سبک زندگی خاصی را ارائه می‌کردند هیچ‌کدام مخاطب گسترده مردمی ندارند. حالا بماند که اساساً مردم در خلق و شکل‌گیری این آثار چقدر مؤثر هستند. انقلاب باعث می‌شود که مردم برای رساندن صدای انقلاب دست به خلق مجموعه‌ای از آثار گرافیکی بزنند. آثاری که برخی از مواقع خالقان‌شان نمی‌دانستند که مشغول تولید یک کار گرافیکی هستند. 
از دیوارنوشته‌ها، گرافیتی‌ها، اعلان‌ها و تصویرسازی‌ها گرفته تا آن پولی که وسطش را سوراخ می‌کنند همه محصولات گرافیکی هستند که توسط مردم تولیدشده است. از دیگر سو دانشجویانی هستند که برای مخاطب مردمی طراحی پوستر می‌کنند. ما خودمان در مشهد مجموعه گسترده و زیبایی داریم که  بر روی پرده‌ها آثار گرافیکی تولید می‌شده و در راهپیمایی‌ها استفاده می‌شده است. این نقطه تحولی است در گرافیک کردن گرافیک ایران. علتش هم حضور مردم است. مردم با وقوع انقلاب تبدیل به مخاطب حرفه‌ای گرافیک می‌شوند. اگر فیلم‌ها و خاطرات آن دوره را مرور کرده باشید خواهید دید که مردم مانند امروز از اعلان‌ها به‌راحتی نمی‌گذشتند. هر جا چیزی می‌دیدند می‌ایستادند و به‌دقت نگاه می‌کردند. بعد مردم مطالبه هم می‌کنند. یعنی عطشی که در مخاطب بوده هنرمند را برمی‌انگیخته.
 گاهی که خود مردم تولیدکننده می‌شدند. وقتی به خاطرات امثال استاد خالقی مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که مدام می‌گویند هر جا می‌رفتیم برای اجرای تابلو و گرافیتی، همیشه تعدادی از مردم برای کمک به ما می‌آمدند.

اعتقادی در بین جمعی از گرافیست‌های کشور وجود دارد که با وقوع انقلاب گرافیک از مسیر حرفه‌ای خودش خارج شد و با تهی شدن از عناصر زیبایی‌شناختی به تکرار و سفارشی بودن دچار شد. نظر شما دراین‌باره چیست؟
  این‌که در یک حجم عظیمی از تولید بخشی از کارها از کیفیت زیبایی‌شناسی خوبی برخوردار نباشد کاملاً طبیعی است. نکته اصلی این است که تعریف ما از گرافیک چیست؟
اگر بنا باشد عده‌ای در برج عاجی بنشینند و اصول زیبایی‌شناسی را باهم مرور کنند، بعد بر اساس آن تعاریف کارهایی خلق کنند و بعد خودشان آن‌ها را ببینند و گمان کنند که این یعنی رشد و پیشرفت فنی در گرافیک، اشتباه است. نقل است که هنگام حمله مغول فلان استاد در بالای برجی فارغ از کشتار و حمله و هیاهو مشغول تمرین خط بوده است. خب این ظاهرش تعریف است. هنرمند باید در صحنه تحولات اجتماعی جامعه‌اش حاضر باشد. 
من باکمال احترام می‌گویم گمان می‌کنم بزرگوارانی که چنین تحلیلی دارند خودشان در تعریف محدودی از زیبایی‌شناسی اسیر کرده‌اند. چه‌بسا عرصه‌های جدیدی باز شده و در آن آثاری خلق شده و مردم آن را دیده و پسندیده‌اند اما کسانی هنوز با آن ارتباط نگرفته‌اند و آن را منحط و بی‌مایه می‌دانند. این مشکل البته فقط خاص گرافیک نیست.
 ما در عرصه‌های دیگر مانند شعر و داستان هم داریم کسانی که در بحبوحه سال‌های 59 و 60 مشغول دغدغه شخصی خودشان هستند و اصلاً کاری ندارند با آنچه در جامعه
 رخ می‌دهد. من نمی‌پذیرم که هنرمندان یک هنری را ساحت اختصاصی خودشان بدانند. هنرمندان جوان و آماتور می‌توانند وارد بشوند و خلق اثر کنند هرچند طبعاً باید بپذیرند که باید کارهایشان نقد شود. نباید فضایی به وجود آورد که هنرمندان جدید حس کنند وارد منطقه ممنوعه شدند. این فضایی است که در سال‌های بعد دامن‌گیر بعضی از هنرمندان انقلاب هم شد.

به سراغ جنگ برویم. جنگ در عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی نوآوری‌ها و دستاوردهای منحصربه‌فردی را برای ما به ارمغان آورد. دستاورد جنگ برای گرافیک 
چه بود؟
اتفاق مهمی که در جنگ افتاد علاوه‌بر جهش کمی که ایجاد کرد و گرافیک را به خانه‌های مردم برد عرصه‌های تازه‌ای بود که در گرافیک گشود. عرصه‌هایی که تا پیش از آن هیچ سابقه‌ای نداشت. عرصه‌هایی مثل حجله آرایی. خانواده یک شهید با چیدمانی خاصی حجله شهیدشان را می‌آراستند و این چیزهایی تازه را وارد فرهنگ ما می‌کرد. 
یا خانواده یک شهید منزل‌شان را با شکلی خاص آرایش می‌کنند که نشان دهند اینجا منزل یک شهید است. 
از نقاشی شهید گرفته تا جملاتی که انتخاب می‌کنند و می‌نویسند. اعلان‌های شهدا هم از همین دسته است. اعلان‌ها وادی گسترده‌ای است که در سراسر کشور نهادهای مختلفی مانند بسیج و سپاه در آن به خلق اثر می‌پردازند. از پوسترهای چهار رنگ گرفته تا پلی‌کپی‌های دو رنگ و سه رنگ. به این‌ها اضافه کنید پوستر شهدا، عکس شهدا، صفحه‌آرایی وصایای شهدا و یادواره‌های شهدا. بنابراین جنگ ژانرهای تازه‌ای را در گرافیک کشور ایجاد می‌کند که پیش از آن سابقه نداشته است.

شاخص‌ترین این آثار کدام است؟ می‌توانید به چند مورد مشهورش اشاره‌کنید؟
یکی از چیزهایی که من تأسف می‌خورم این است که آثاری که در حوزه هنری دهه 60 توسط اساتید امروز گرافیک خلق‌شده و  آن آثار هویت بصری ما از آن دوران را شکل داده تبدیل به تنها آثار موردتوجه آن دوران شده است. درحالی‌که ما حجم عظیمی از آثاری داریم که در شهرستان‌ها تولیدشده که از جهت ارزش‌های گرافیکی دست‌کمی از آثار پایتخت نداشته است اما به‌خاطر توزیع محدود  مغفول مانده است. بعضی از مجموعه‌ها اخیراً شروع کرده‌اند با بعضی از چهره‌های شاخص فعال در شهرستان‌ها در آن سال‌ها مصاحبه کنند اما ما حجم بسیار بیشتر از کار و توجه احتیاج داریم. از اساتید مثل آقایان «خالقی» و «دلدوزی» و دیگران.
 ما در خراسان و تبریز و جاهای دیگر افراد زیادی را داریم که کارهای خلاقانه و فنی انجام داده‌اند اما دیده نشدند. مثلاً همین اعلان‌های شهدا.
 شما نگاه کنید چقدر تنوع فنی، ترکیبی، رویکردهای محتوایی و ذوقی وجود دارد. بعضی از این اعلان‌ها با رمز آن عملیات بعضی با نماد قدس و بعضی با نماد حرم حسینی و نمادهای دیگر تزیین‌شده است. در همین یک ژانر دریایی از تنوع وجود دارد و تابه‌حال هیچ کار دقیقی روی این‌ها انجام نشده است. ما امروز در دهه نود و در سال‌هایی که باب جهاد و شهادت در سوریه باز بود و هست در اعلان‌های شهدا مشکل‌داریم. اگر کسی می‌توانست کارهای برجسته دهه شصت و امروز را جمع کند و تحلیل فنی کند کاری می‌شود که برای دهه‌های آینده باقی خواهد ماند.
در پایان خوب است اشاره‌ای به دوران پس از جنگ بکنید.

پس از جنگ گرافیک ما چه تحولاتی را پشت سر گذاشت؟
در اواخر جنگ و اویل دهه 70 چون مردم  توانایی نشر آثار گرافیکی در حجم بالا را نداشتند، چه به جهت تجهیزات و چه به جهت هزینه، نهادها متولی این امر شدند. با ارتحال امام و تشکیل ستاد بزرگداشت ارتحال امام این جریان شروع می‌شود و در شیب دهه 70 سیر صعودی طی می‌کند.  در این دوره مطبوعات مسجدی ما و گرافیکش رشد می‌کند. هیأت‌های مذهبی که در خط مقدم مبارزه با تهاجم فرهنگی هستند تلاش می‌کنند آثاری را خلق کنند.
 اما قاعده این است که مدیریت گرافیک از حالت مردمی خارج می‌شود و به دست نهادها می‌افتد. ستاد  ارتحال امام، شورای تبلیغات اسلامی، سپاه پاسداران و سازمان تبلیغات اسلامی در مناسبت‌ها میلیونی نشر می‌دهند و در استان‌ها توزیع می‌کنند. در این دوران گرافیک به‌شدت دولتی و حاکمیتی و یک‌طرفه می‌شود. ادامه این جریان کم‌کم این باور را از هنرمندان می‌گیرد که خودشان می‌توانند به‌صورت گسترده کار کنند. در چنین فضایی است که بیلبوردها و شرکت‌های خصوصی تبلیغاتی ظهور می‌کنند و به‌شدت میدان را از هنرمندان انقلابی می‌گیرد. در این ایام هنرمندان روشنفکر هم در گالری‌های خودشان و دوسالانه‌های خارجی مشغول هستند. این فضای بسته در ابتدای دهه هشتاد و با ظهور رسانه‌های الکترونیک اندکی شکسته می‌شود. این فضا کارگاهی را شکل داد که هنرمندان جوان در آن به تمرین مشغول شدند. از کارهای گرافیکی گرفته تا عکاسی و نوشتن. وقتی به سال‌های پایانی دهه هشتاد و ایام فتنه رسیدیم آن سد و فضای بسته شکل‌گرفته در دهه 70 شکسته شد و بچه‌ها امکان بروز و ظهور پیدا کردند.
 به نظر بنده مهم‌ترین اتفاقی که در گرافیک مردمی ما می‌افتد اتفاقات اواخر دهه 80 است. بچه‌ها در این سال‌ها شبکه شدند و نهضت مردمی پوستر انقلاب یکی از برکات همین سال‌هاست. 
نهضت مردمی پوستر انقلاب به بچه‌ها اطمینان داد که می‌توانید طراحی کنید و منتشر کنید. در این دوران جهشی صورت گرفت و انحصار را از دست نهادها خارج کرد.

*صبح نو

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس