سرمقاله

وزارت کار یکی از وزارتخانه‌هایی که صرفاً بر مجموعه دارایی‌های دولت مدیریت نمی‌کند، بلکه بخش زیادی از اموال و دارایی‌های تحت مدیریت این مجموعه متعلق به نیروی کار و بازنشستگان و مستمری‌بگیران می‌باشد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

نیاز ما، انقلاب در مدیریت

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

«ایران از جنبه تهدید خارجی و تهدید اجتماعی، فرهنگی و امنیتی مشکل ندارد چه رسد به اینکه بحران داشته باشد، مشکل ایران، مشکل مدیریتی است» این یک جمعبندی است که می‌توان با آن موافق یا مخالف بود اما نمی‌توان آن را نادیده گرفت به خصوص در این روزها که - البته مثل بعضی مقاطع دیگر- وجود مشکل را همه درک کرده‌اند. در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد:


1- وضع امنیتی ایران در دو محیط خارجی و داخلی لااقل 10 سال است که تثبیت شده است. تهدید خارجی علیه ایران عملا وجود ندارد و پرقدرت‌ترین دشمن ایران- یعنی آمریکا- به این جمعبندی قطعی رسیده است که حمله نظامی به ایران سبب ویرانی کامل قدرت نظامی آمریکا در منطقه می‌شود و به هیچ‌وجه به مصلحت ایالات متحده نیست. در بُعد امنیت داخلی نیز عوامل تهدیدکننده امنیتی ایران در مقایسه با نیروهای مدافع امنیت کشور اساسا به حساب نمی‌آیند، از بعضی رخدادهای امنیتی- که در هر جای دیگری هم امکان وقوع دارند- که بگذریم، تردیدی نداریم که در 30 سال گذشته وضع امنیتی مطلوبی داشته‌ایم این در حالی است که در دو دهه گذشته، ایران به کمک ملت‌ها و بعضی از دولت‌های منطقه، طرح‌های امنیتی آمریکا،  رژیم صهیونیستی و عوامل دولتی و شبه دولتی  و غیردولتی آنها را در منطقه، خنثی کرده و دایره امنیت منطقه را به طور مرتب توسعه داده است. خب بحث امنیتی چیزی نیست که منکری داشته باشد تا برای اثبات آن به بحث زیادی نیاز باشد. از قضا دشمن الان در پی راه‌هایی است که وجود مطلق امنیت درون و برون مرزی ایران را در «ذهنیت و روان ایرانی» مخدوش کند و بگوید دوران ثبات امنیتی ایران به پایان رسیده است و حال آنکه واقعا اینطور نیست و می‌توان با قاطعیت گفت: طی دهه‌های آینده نیز ایران نه در درون مرز و نه در بیرون مرزهایش «تهدید موثر امنیتی»  نخواهد داشت. البته حتما خواننده فرهیخته این سطور توجه دارد که وقتی  سخن از تهدید موثر می‌کنیم، مراد آن حمله و تخریب امنیتی است که بتواند وضع و روند فعلی را معکوس گرداند وگرنه تهدیدات لفظی  دشمنان و یا اقدامات محدودی که اثر واقعی بر «روند امنیتی» ندارند، حتما خواهیم داشت و البته این‌ها چیزهایی نیستند که «تصویر ایران مقتدر» را در ذهنیت دشمنانمان بشکند و آنان را امیدوار گرداند.


2- از بعد مخالفان شناخته شده داخلی، هیچ تهدیدی متوجه کشور نیست و قضایای دی‌ماه گذشته و مردادماه جاری این را اثبات کرد. در این دو ماه- دی و مرداد- با همه تبلیغات گسترده‌ای که صورت گرفت و با همه تاکیدی که از سوی رسانه‌هایی مانند بی‌بی‌سی مبنی بر اینکه نیروی انتظامی و نیروهای امنیتی ایران به هیچ‌وجه قصد درگیر شدن با مخالفان را ندارند، صورت گرفت، تعداد کسانی که در استان‌های مختلف کشور به میدان آمدند از 4000 نفر تجاوز نکرد که البته همه هم یک‌تیپ بودند و تنها چیزی که از وجنات آنان برنمی‌آمد داشتن مشکل اقتصادی بود! این در حالی است که همه به یاد داریم که در حوادث خرداد سال 1360 و بطور کلی در سالهای 60 و 61  چند ده هزار نفر از عوامل منافقین به شکلی کاملا عملیاتی به صحنه آمدند و آن همه جنایت کردند که در آن ماجرا تعداد شهدا به چندین هزار نفر رسید الان از آن سازمان رسوا و سایر گروهک‌ها و در شرایطی که به آنان اطمینان داده شده که نظام قصد برخورد ندارد، به عدد نمی‌رسد که بتوان آن را در حد تهدید یک کلانتری هم به حساب آورد. بنابراین دشمنان شناخته شده خارجی به خصوص آمریکا که از تهدید خارجی به یأس کامل رسیده‌اند، در مرحله تهدید از داخل نیز به یأس کامل نزدیک‌ شده‌اند. در این بین آنچه دشمن را وسوسه می‌کند و به نظر می‌آید دوره زیادی هم نپاید، انجام عملیات روانی با استفاده از ظرفیت فضای مجازی است. فضای مجازی البته جاذبه‌های خود را  دارد ولی آنچه در دی و مرداد در شهرهای مختلف ایران روی داد، نشان می‌دهد رویت دروغ‌پراکنی‌ها و خبرسازی‌ها از سوی مخاطب ایرانی الزاما به معنای «پذیرش» آنها نیست چرا که خیلی‌ها از روی کنجکاوی مایلند از همه‌چیز سر دربیاورند و طبعا در این موضوع حریم و حدودی قایل نیستند اما پذیرش این رؤیت‌ها وقتی توسط مخاطب هوشمند ایرانی با فضای واقعی کشور محک می‌خورد، پذیرش آن را به حداقل می‌رساند. بله فضای مجازی مهم است و حضور نیروهای مومن در این فضاها - البته به شکلی موثر- لازم است اما فضای مجازی به خصوص در ایران اسلامی فقط «حدی از تاثیر» را دارد.


3- این کشور شرایط به شدت پیچیده‌ای را در حالی که قدرت امروز هم نداشت، پشت سرگذاشته است. در سال 1359 یعنی کمتر از 20 ماه پس از پیروزی انقلاب که به هر حال برای تثبیت نظم و نظام جدید به زمانی بیش از این نیاز بود، ما توامان با سه جنگ مواجه بودیم اولین جنگ، جنگ داخلی نظام میان دو طیف لیبرال‌ها با حزب‌اللهی‌ها بود که درست از روز 23 بهمن 57 شروع شده بود و در ادامه به درگیری خیابانی سال‌های 59 و 60 منجر شد؛ دومین جنگ، جنگ نظامی با گروهک‌های مسلح و مسلط در بخش‌های زیادی از استانهای مازندران، گیلان، کردستان، آذربایجان غربی و... بود بعضی از شهرهای این مناطق در مقاطعی کاملا در سیطره گروهک‌های آمریکایی قرار گرفت که دستور کارشان فروپاشی  زودهنگام جمهوری اسلامی از طریق ایجاد تنش‌های شدید قومی و مذهبی بود؛ سومین جنگ، جنگ سنگین‌ زمینی، هوایی و دریایی رژیم بعث عراق به نمایندگی از آمریکا، اسرائیل، انگلیس، عربستان و... بود که با استراتژی فتح سه روزه تهران شروع شد.


به سال‌های 59 و 60 نگاهی بیاندازیم. در آن مقطع تعداد نیروهای پاسدار حدود 30 هزار نفر بود که به جز تعداد محدودی فاقد هرگونه تجربه نظامی و امنیتی بودند، به همین میزان و بسیار مشکل‌تر، وضع نیروهای امنیتی بود که آن هم عملا وجود خارجی نداشت و سپاه همزمان به طور محدود متکفل آن بود، در آن شرایط ارتش و قوای انتظامی در شرایط بسیار بدی قرار داشتند به گونه‌ای که برای حفاظت از پادگان‌های نظامی نیز به کمک نیاز بود و عده‌ای هم با شعار انحلال‌ ارتش، امید به بقا  را از این نیروها که فقط به چند ده هزار نفر می‌رسیدند، گرفته بودند. در آن شرایط ملت ایران توانست با اتکای به خداوند متعال و تحت رهبری مدبرانه حضرت امام خمینی(س) و با کمک «نیروهای انقلابی» و «روحیه انقلابی» با وجود انواعی‌ از ضعف‌ها به پیروزی برسد و در زمان کوتاهی همه این توطئه‌ها را خنثی کند. یادمان باشد ملت ایران در سال 1367  بر صدام پیروز نشد، این پیروزی در سوم خرداد 1361 و پس از عملیات خرمشهر یعنی درست 20 ماه پس از شروع جنگ روی داد. به تعبیری  مردم ایران در کمتر از 40 ماه، در سه جنگ بسیار سنگین که هر کدام برای فروپاشی کشوری کفایت می‌کرد، به «پیروزی مطلق» رسید؛ پیروزی در جنگ داخلی با خط نفاق و غرب‌گرایی، پیروزی در جنگ امنیتی با گروهک‌های مسلح و پیروزی در جنگ نظامی با مجموعه‌ای از دشمنان خارجی. امروز همان ملت وجود دارد با انواعی از قدرت‌های خیره‌کننده! امروز وقتی از ارتش صحبت می‌کنیم از ارتشی بسیار قدرتمند حرف می‌زنیم وقتی از قوای انتظامی کشور صحبت می‌کنیم از قوایی بسیار توانمند سخن می‌گوئیم وقتی از نیروهای اطلاعاتی سخن می‌گوئیم از یک شبکه اطلاعاتی بسیار قوی سخن می‌گوئیم و... وقتی از سپاه‌ پاسداران و بسیج سخن می‌گوئیم  از چند میلیون انسان با تجربه و بسیار توانمند یاد می‌کنیم و این همه در حالی است که امروز نه آن دشمن داخلی- نفاق و غرب‌گرایی- در موقعیت قدرتمند سالهای59 و 60 است، نه گروهک‌های تجزیه‌طلب و برانداز در آن اندازه از توانایی هستند و نه هیچ دشمنی در خارج از مرزهای ایران، به تکرار تجربه شهریور 1359 وسوسه می‌شود.


4- از جنبه اقتصادی هم کشور به هیچ‌وجه ضعیف نیست و به طور واقعی، دشمن نمی‌تواند از طریق اقتصاد- هرچند برای آن در وزارت خزانه‌داری آمریکا، ستاد جنگ اقتصادی درست شده است- به ایران لطمه بزند. نیاز ایران به ارز در بالاترین رقم100 میلیارد دلار و در اندازه «نیاز واقعی» کمتر از 40 میلیارد دلار است و این در حالی است که چند برابر این رقم‌ها را می‌توان در بازه زمانی، دو تا پنج ساله مدیریت کرد. الان وضع جهان طوری نیست که آمریکا بتواند درهای آن را روی ایران ببندد و اقتصاد ایران را قفل کند. بله ما در حوزه اقتصادی و بقیه حوزه‌ها یک مشکل دیگر داریم که اساس مشکلات جمهوری اسلامی است و در عین حال عاملان این مشکل کلیدی آدرس غلط داده و اسلامیت نظام یا جمهوریت نظام یا استقلال کشور و یا تعارض آن با سیاست‌های استعماری را اساس مشکل کشور معرفی می‌نمایند!


5- ما در یک کلمه مشکل مدیریتی داریم. اما مشکل مدیریتی ما ربطی به توانمندی مدیریتی ما ندارد. ایران به اندازه‌ای که برای اداره مناسب توامان امورات چندین کشور به فکر و نیروی مدیریتی نیاز باشد، نیروی کارآمد دارد کما اینکه در بعد امنیتی و سیاسی شاهد بودیم که ایران همزمان نقش اول در حل مشکلات بزرگ امنیتی چندین کشور همسایه ایفا کرد، نقشی که نه از عهده آمریکا، نه از عهده ناتو و نه از عهده هیچ قدرت یا مجموعه قدرتی در دنیا برنمی‌آمد. پس ما مشکل‌مان توانمندی مدیریتی و یا کارآمدی فکر مدیریتی نیست. مشکل ما حاکم شدن مدیرانی است که روحیه «حل مسئله» ندارند و نیز باور ندارند که امروز جمهوری اسلامی ایران یک «فکر کارآمد»، یک «قدرت تعیین‌کننده» و یک «کشور توانمند» است.


مشکل این است که حداقل 30 سال است که کشور را در اکثر پست‌های مدیریتی بدست نیروهایی سپرده‌ایم که به توانمندی داخلی در حل مسائل باور ندارد و مسائل ایران را بدون مشارکت غرب، قابل حل نمی‌داند. مشکل این است که برخی از مسئولان ارشد و میانی جمهوری اسلامی به «فکر جمهوری اسلامی» باور نداشته و در نتیجه به فکر آن نیستند. شما این یک فقره را ببینید که معاون بانک مرکزی کشور در رابطه با اتلاف میلیاردها دلار در مسائل اخیر ارزی بازداشت شده است و مسلما اگر پای محاکمه وسط بیاید، بالاترین مدیران قوه مجریه از او حمایت خواهند کرد! چرا؟ برای اینکه از نظر آنان او به توصیه‌ای عمل کرده است که نهادهایی شبیه بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول آن را شرط گشایش روابط مالی با ایران قرار داده‌اند.


برای حل مشکل ایران باید به جمهوری اسلامی بازگردیم، مدیرانی مسئولیت بگیرند که خود جمهوری اسلامی را «مشکل» ندانند. اگر مدیران انقلابی بودند، مردم برای کمک کم و کسری نمی‌گذارند. اگر روحیه انقلابی در مدیران پیدا شود، مشکل نقدینگی کنونی که گره اول است به دست همین مردم باز می‌شود، مردم می‌توانند اندوخته‌های کوچک را به انباشتی بزرگ تبدیل کرده و نیز خودشان انبارهای احتکار باندهای فاسد را بگشایند و امکان احتکار  و یا هر خیانت دیگری را مسدود نمایند. بله مردم هستند، مسئولان باید باشند.

خبرنگار «دادستان»

کورش شجاعی در خراسان نوشت:

آیا همه مسئولان، صدای مردم را می شنوند و از مشکلات و دغدغه های ملت باخبرند؟ آیا همه آنانی که دستی در برنامه ریزی ها و تصمیم گیری های کشور دارند، ریز و درشت گرفتاری ها و گره های زندگی مردم را فهم می کنند؟ پاسخ روشن است که برخی از بر کرسی نشستگان قانون گذاری و اجرا و دستگاه قضا آن قدر با کف و توده جامعه فاصله گرفته اند که گویی فراموش کرده اند در قبال حال و آینده کشور چه مسئولیت سنگینی دارند، از جمله دلایل این فاصله کذایی و نامبارک را می توان چنین برشمرد،  زندگی نکردن بامردم، اسیر تشریفات و تجملات و اشرافی گری شدن، حس «اربابی» و مردم را دست کم گرفتن ، تکبر و تبختر، فراموش کردن خون های پاکی که پای امنیت و عزت و استقلال وطن ریخته شده، از یاد بردن کلام آن پیر سفر کرده ای است که صادقانه و بی ریا می گفت « به من خدمت گزار بگویید بهتر است تا این که رهبر بگویید» در چنین شرایطی خبرنگاران و رسانه ها تکلیفی بس سنگین و مسئولیتی بسیار خطیر برعهده دارند تا دایم و مستمر زنگ «بیدارباش» را در جامعه به خصوص برای مسئولان به صدا درآورند. خبرنگاران عزیز با مطالعه و آموزش مستمر، به روز بودن بلکه در لحظه و «آن» وقایع و پدیده ها و ماجراها نفس کشیدن و همواره در کنار آحاد مردم بودن، می توانند و باید با قلم و بیان رسانه ای در عین دقت و صداقت و امانتداری و رعایت اخلاق حرفه ای، مشکلات کشور و جامعه را شناسایی کنند و با پیگیری مطالبات به حق مردم به خصوص در زمینه معیشت و تورم و گرانی و بیکاری «صدای مردم» باشند و با قلم ها و دوربین های خود و تهیه خبرها و گزارش های میدانی از مشکلات و معضلات زندگی مردم در عرصه های گوناگون، واقعیت های کف جامعه را صادقانه و شجاعانه و البته اخلاق مدارانه و حرفه ای به تصویر بکشند. خبرنگاران عزیز که 17 مرداد به مناسبت شهادت شهید والامقام عرصه قلم و رسانه و روشنگری محمود صارمی کار و قدر منزلتشان در جامعه گرامی داشته می شود.


صدای مردم


می توانند صدای آحاد مردم از اقشار و اصناف و سلیقه های گوناگون باشند، خبرنگاران و رسانه ها این اثرگذاران در رشد و توسعه و پیشرفت کشور، این موثران در تحکیم وحدت ملی و انسجام مردم، این به صدا درآورندگان زنگ های بیدار باش به ویژه برای مسئولان با ارتقای دانش، مهارت و هنر حرفه ای خود که امروز در جهان به عنوان رکن چهارم مردم سالاری شناخته می شود باید همان گونه که حرفه ای و هنرمندانه از پیشرفت ها و دستاوردهای کشور در عرصه های گوناگون و از ظرفیت ها و جذابیت های ایران عزیز و از فرهنگ و تمدن بی نظیر این سامان می نویسند و چراغ امید را در دل مردم روشن تر می کنند ، از مشکلات قشرها و اصناف مختلف جامعه نیز  بنویسند و مطالبات به حقشان را آگاهانه در فضایی آرام و منطقی و به دور از تنش و «سیاه نمایی» پیگیری کنند به خصوص مشکلات قشرهایی که یا دیده نمی شوند یا کمتر بدان ها پرداخته می شود یا فقط در «مناسبت» ها یادی از آنان می شود!


از کارگران سخت کوش و کم درآمد و کم برخوردار جامعه، از کارگران معدن که در عمق معادن حتی هوای کافی برای نفس کشیدن ندارند و جانشان چندان در امان نیست، از کارگران ساختمانی که پناهی جز سایه درختان کنار خیابان ها و میدان ها ندارند و نه بیمه ای ، نه دفترچه درمانی و نه حتی کار دایمی.


خبرنگاران این دارندگان ذهن های هوشیار و کنجکاوی که گرچه بسیاری شان نه درآمد آن چنانی و حتی دایمی و نه امنیت شغلی قابل اطمینانی دارند و تحت فشارهای «درون سازمانی» و «برون سازمانی» نیز هستند ولی در عین حال وظیفه حرفه ای و اخلاقی و مسئولیت اجتماعی شان حکم می کند که پا به پای مردم به دنبال طرح مسائل و مشکلات جامعه و پیگیری خواسته ها و مطالبات به حق آنان باشند می بایست با استفاده و بهره جستن از «شم خبرنگاری» و حس کنجکاوی قدرت تحلیل و واکاوی مسائل و عشق به حل مشکلات و پیشرفت کشور در عین صداقت و امانتداری و رعایت «عفت و حرمت قلم» که در قرآن مستحکم به آن قسم یاد شده مسئولانه و هنرمندانه بنویسند و بگویند از آن چه باید بگویند و بنویسند، از رنجی که رانندگان به خصوص آنان که در گرما و سرما در جاده های نه چندان ایمن و خطرناک برای تامین معاش اهل و عیال تلاش می کنند و گاه حتی چند هفته از خانه و خانواده خود دور هستند، از سختی و ارزش حیاتی کار مرزبانان گران قدر کشورمان و از کمبودهای عدیده تجهیزاتی و امکانات اولیه و در عین حال جان هایی که کف دست گذاشته اند برای دفاع از حریم و امنیت دین و مردم و میهن، از سربازان گمنام امام زمان از آتش نشان ها که فقط وقتی در آتش پلاسکوها به خاطر نجات جان مردم، جان می دهند و به شهادت می رسند یاد می شود، از کارگران رودررو با آتش و گرمای شدید کوره پزخانه های آجرپزی ها و نانوایی ها و کوره های ذوب فلزات ، از کشاورزانی که به دلایل گوناگون بیشتر حاصل و ثمره دسترنج سالیانه شان به جیب دلال ها و واسطه ها می رود، از آن دسته از پرستاران عزیز و فداکاری که رنج پرستاری مدام از بیماران را «زینب گونه» به جان می خرند، از زندگی سخت زنان سرپرست خانوار، از آسیب های اجتماعی، از مادران و پدرانی که برخی غفلت زدگان و نابخرد و نامهربان فرزندان، سال ها در خانه سالمندان رهایشان کردند و چشم انتظارشان گذاشتند، از پیش کسوتان عرصه شهادت که برخی آقازاده ها فراموش کردند که این مملکت را چه کسانی از چنگال دشمن درآوردند، از رزمندگان و جانبازان که حال برخی به جای تجلیل و قدردانی و بزرگداشت ایشان زخم زبانشان می زنند، آری خبرنگار شجاع، روشنگر عاشق دین و میهن با هوشیاری نه تنها به دام باندهای قدرت و ثروت و فساد نمی افتد بلکه با نیت قرب خداوندی و خدمت به مردم و کشور به دنبال «کشف» و «نشر» حقایق و پیگیری مجازات مفسدان، اختلاس کنندگان، محتکران و قاچاقچیان حرفه ای ، رشوه خواران و همه آنانی است که در نظم و امنیت و اقتصاد کشور اخلال می کنند و به اعتماد و اطمینان مردم ضربه می زنند، خبرنگاران را مردم دوست دارند چون می توانند صدای مردم را بشنوند و به گوش مسئولان برسانند خبرنگاران و نویسندگان را مردم دوست دارند چون می توانند پل مستحکم و مطمئن و مورد اطمینان بین مردم و مسئولان باشند، خبرنگاران را باید مسئولان نیز دوست داشته باشند و قدرشان را بدانند که حرف ها و عملکردشان را صادقانه و امانتدارانه و هنرمندانه برای مردم بازگو می کنند و به تصویرمی کشند تا چراغ امید در دل جامعه فروزان تر شود.


مردم و تاریخ حتما خبرنگاران تراز انقلاب اسلامی را که آگاه، صادق، امانتدار، شجاع، روشنگر، مقید به ارزش های دینی و ملی، مروج سبک زندگی ایران اسلامی، کاشف حقایق ، یقه گیر مسئولان «یقه سفید» غفلت زده ، صدای مردم و در یک کلام خبرنگار «دادستان» هستند دوست می دارند و ارج می نهند.

انتخابات را برای ما گذاشته‌اند!

حسن رضایی در وطن امروز نوشت:

فشرده‌سازی اوضاع مملکت در حد چند خط یا به قول رایج جوان‌ترها، MP3سازی شرایط حاضر ایران، این است: برجام نه روی زمین است نه روی هوا، دولت تدبیر و امید الساعه روی زمین است، قیمت سکه و ارز سه نقطه، مردم و سلبریتی‌ها شاکی‌اند، تیم اقتصادی دولت با چسب آهن به زمین متصل شده، چندصد پیرمرد بازنشسته و بلکه هزاران، با چسب آهن به مناصب دولتی اتصال یافته‌اند، نماینده‌های اصلاح‌طلب به جای نمایندگی مردم، جلوی پاستور دیوار انسانی تشکیل داده‌اند، حسن روحانی چند هفته‌ای هست کمتر آفتابی می‌شود، شیخ تکرارچی به عنوان پدرجد معنوی دولت تدبیر بالکل به جرگه موجودات نامرئی پیوسته است و خلاصه! ظاهرا حسنی مانده و حوضش! حالا حسنی کیست؟ نام پدر و شماره ملی‌اش چیست؟ کارت پایان خدمت دارد؟ و...


حسنی غریبه نیست، حسنی همین ماهایی هستیم که 5 سال در روزنامه علیه سیاست‌های غلط دولت کلی مطلب نوشتیم و دریغ از ذره‌ای گوش شنوا! حسنی همین تویی هستی که اردیبهشت‌ماه سال گذشته، سر همین چهارراه ولی‌عصر پوستر بنفش پخش می‌کردی و تا کسی می‌گفت روحانی این 4 سال چه کرده که 4 سال دیگر هم باشد، دست می‌انداختی که «بذار من این دهن منه جر بدم!» حسنی پدربزرگ ناتوان من است که مدام می‌پرسد بابا آخرش چی می‌شه؟! و من هر بار از پاسخ درمی‌مانم، چرا که الساعه جز اختیار همین کلمات روی کاغذ، اختیار هیچ چیزی را در این مملکت ندارم. آری! ما همه در این غم شریکیم. شریک در اینکه سرنوشت‌مان هنوز باید طی 3 سال دیگر دست دولتی باشد که 4 سال گفت تقصیر دولت قبل است و حالا می‌گوید تقصیر ترامپ! و معلوم نیست کی آخر نوبت تقصیر داشتن خودش خواهد بود؟


بگذارید درد دل و قصه‌گویی را همین جا تمام کنم. ما خوب یا بد اکنون گرفتار چنین دولت و مجلسی هستیم. دولتی که آنقدر در همان مجلس لابی دارد که یک وزیر آشکارا بی‌عرضه‌اش، 4 بار استیضاح می‌شود و دوباره رای اعتماد می‌گیرد و به سر همان جای اولش بازمی‌گردد. وقتی هم از او می‌پرسند چرا قیمت مسکن گران شده، می‌گوید به هر حال، ترامپ و از بین رفتن برجام روی همه چیز تاثیر دارد. جوابی که پسر همسایه ما که شاگرد قصابی سر کوچه است هم حکما بلد است! می‌گویند تجهیزات و دانش فنی ساخت مسکن که همه‌اش داخلی است! می‌گوید تاثیر لیبرالیسم بر نظامات چندحزبی سوسیال-  دموکرات در قرن هجدهم قابل قیاس با عمق کج‌فهمی لیبرال‌های نوکیسه از مناسبات بازار آزاد و تقابل رئالیستی آن با رویکرد حمایت‌گرایی در قرن بیست و یکم نیست! و بالاخره اینکه مسکن‌مهر قفس‌های انسانی مزخرفی بود که در میانه غلبه بورژوازی بروکرات بر مناسبات روستا- شهری برای متعادل کردن آن، به غلط چوپان‌ها را به شهرها گسیل داشت و موجب تخریب شهرها شد!


اگر فکر می‌کنید من شوخی دارم یا ممکن است هنگام نوشتن درباره چنین وزیر باکفایتی(!) حتی فکر شوخی هم به مخیله‌ام  خطور کرده باشد، کافی است به متن مقالات متعدد عباس آخوندی در روزنامه‌های اصلاح‌طلب طی چند سال اخیر مراجعه کنید تا خود حقیقت را ببینید. واقعیت این است اگر بخواهیم به تمام وزرای دولت باکفایت تدبیر بپردازیم، مجال زدن حرف اصلی از دست می‌رود، لذا همین جناب آخوندی را به عنوان مشت نمونه خروار بپذیرید تا به حرف خودمان برسیم. حرف این است که اجزایی از MP3سازی شرایط مملکت در ابتدای یادداشت، از قلم افتاده است. مثلا اینکه ما حسنی‌ها، علاوه بر این دشمنان دوست‌نمای داخلی، دشمنان واقعی‌تری هم در بیرون مرزها داریم؛ همان‌ها که اساسا ما جهان سومی‌ها را آدم حساب نمی‌کنند؛ خواه ایرانی باشیم، خواه لیبیایی، خواه از بورکینافاسو باشیم، خواه از عراق یا سوریه!


وحوشی که روزی جنگ 33 روزه لبنان و کشتار چند هزار آدم را درد زایمان خاورمیانه جدید می‌نامیدند و برای بلعیدن نفت سوریه و عراق، گروه‌های مخوفی چون داعش را شکل دادند، خوب می‌دانیم و می‌دانند که لقمه و آرزوی اصلی‌شان ایران بوده و هست.


 دشمن آشکارا سعی دارد با سوار شدن بر نارضایتی‌های مردمی از دولت تنبل و بهانه‌جوی روحانی، مام عزیز وطن را درگیر جنگ‌های خیابانی و محل تاخت‌وتاز ضدانقلاب و مزدوران خود کند تا بلکه رویای بالکانیزه یا سوریه‌سازی ایران را پس از 40 سال نقشه و توطئه محقق کند. این وسط برخی مزدوران با و بی‌جیره مواجب او نیز در یک دوی امدادی مدام به ترامپ کمک می‌رسانند که راه‌حل، مذاکره با ترامپ است! و کدام عاقلی است که نداند چنان مذاکره‌ای با کسی که قوت صبح و شامش، فحش ناموسی دادن به برجام است، چیزی جز تسلیم شدن و فروختن مابقی وطن به دشمن نیست؟!


این دروغگویان و خائنان هرگز نمی‌گویند طبق برآوردهای دقیق کارشناسان اقتصادی حامی و منتقد دولت، تنها 15 الی 20 درصد معضلات اقتصادی ایران مربوط به تحریم‌هاست و مابقی مربوط به عملکرد دولت درخشانی می‌شود که آنها با فریب افکار عمومی بر سر کار آورده‌اند و دیگر اینکه بر خلاف دروغ‌سازی‌های مکرر آنها و طبق برآورد دقیق کارشناسان اقتصادی، مجموع دارایی همه نهادهای اقتصادی و عمومی غیردولتی کشور، در بالاترین برآورد ممکن، باز هم کمتر از 9 درصد دارایی‌های دولت است. در این بلبشوی دروغ‌سازی، گندم‌نمایی و جوفروشی اما این میان تنها مردمند که باید برای حفظ مام عزیز وطن، دست بر چانه، مسؤولیت انتخاب خود در اردیبهشت 96 را بپذیرند.
پدربزرگ پیر من هم حکما مانند خودم باید بداند مرکز ثقل کارآمدی نظامی که ماحصل خون پاک 300 هزار شهید گلگون‌کفن است، همین قوه مجریه‌ای است که من و دیگرانی که پوستر بنفش پخش می‌کردند، انتخاب می‌کنیم. آن 24 میلیون نفری که به حسن روحانی رای داده‌اند، اگر هم‌اکنون مانند سلبریتی‌ها پشیمانند، باید بدانند برای همان اظهارنظر آزادانه آنها سر صندوق رای که کم چیزی نیست، جوانان زیادی جان فدا کرده‌اند، لذا اگر هم راه‌حلی در شرایط کنونی متصور باشد، وادار کردن همین دولت پیر به تحرک بیشتر و توصیه به جوانگرایی در آن است، نه آتش زدن سطل آشغال برای خوشحال کردن دل ترامپ! انتخابات مجلس آینده چنین امکانی- وادار کردن دولت به تحرک‌ورزی- را بزودی در اختیار همگان قرار خواهد داد. فعلا تا آن زمان، لطفا مواظب خدعه دشمن خارجی و دروغ‌سازان داخلی باشید و آن زمان انتخابی عاقلانه و عالمانه داشته باشیم که دوباره به زمین و زمان فحش نثار نکنیم!

مقصر کیست؟

در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:


هر کس که آخرین فیلم کوتاه سخنان رئیس جمهوری دوران 84 تا 92 را دیده باشد جز اظهار تعجب و تأسف نمی‌تواند واکنش دیگری از خود نشان دهد. مسأله این نیست که آیا افراد جامعه حق اظهار نظر دارند یا خیر؟ به طور قطع همه حق اظهار نظر دارند و حتی می‌توانند خواستار عزل یا استعفای هر مقام حکومتی شوند. اگر جامعه ما همواره از چنین آزادی برخوردار بود، به‌طور قطع وضع امروزمان بسیار بهتر از این می‌بود که هست. اگر وضع امروز را بر آن دوران ترجیح می‌دهیم، یک دلیل آن این است که امروز هر کس می‌تواند خواهان استعفا یا کنار رفتن دولت شود بدون اینکه چون گذشته، دغدغه ساقط شدن از زندگی را داشته باشد. اگر این آزادی در آن دوران وجود داشت، به‌طور قطع کار به جایی نمی‌رسید که امروز هستیم. آن روز هرکس که کوچکتر از گل به وی می‌گفت از هست و نیست ساقط می‌شد و چه بسیار فرهیختگانی که به همین علت زبان در کام کشیدند و صبر پیشه کردند تا بلکه این وضع بگذرد، که خوشبختانه گذشت. هر چند با زیان فراوان به کشور و ملت.


پرسشی که اکنون پیش روی هر شهروند متعهدی به ایران و سرنوشت ایران وجود دارد این است که چرا برخی افراد که در بالاترین سطوح قدرت بودند و دوران آنان سراسر تخلف از قانون بود؛ اکنون که از آن جایگاه افتاده‌اند، چنین در نقش انتقادی و مخالف‌خوانی عمل می‌کنند که اپوزیسیون برانداز نیز انگشت حیرت به دهان می‌گیرد!‍ در یک کلام می‌توان گفت که بی‌توجهی به قانون و حاکمیت ، ریشه همه این مفاسد است. احمدی‌نژاد در دوران دولت خود تعداد زیادی تخلفات قانونی داشته است، حتی اگر یک مورد آنها را به دادگاه می‌کشید او زودتر از دوستانش باید در اوین اتراق می‌کرد. ولی باعث تأسف است که تخلفات حقوقی و قانونی او نه تنها رسیدگی نشد، بلکه بارها از سوی مسئولان محترم قضایی اعلام شد که به وقت مناسب رسیدگی خواهد شد. اتفاقاً او نیز برای گریز از این رسیدگی فرار به جلو کرده است و تیغ تیز حمله خود را متوجه جاهایی می‌کند که مشروعیت رسیدگی‌های قضایی علیه خود را زایل کند. دستگاه قضایی نمی‌توانست رسیدگی به پرونده‌های وی را به تأخیر اندازد. همچنان که اگر رسیدگی به پرونده معاون اول او را زودتر و بموقع انجام می‌دادند، احتمال زیاد او هیچ‌گاه به‌جایگاه معاون اولی نمی‌رسید و این همه خسارت سیاسی به بار نمی‌آمد.


رسیدگی به این پرونده‌ها نیز باید مبتنی بر اصول حقوقی باشد. یار غار احمدی‌نژاد که یک رقم تخلف او برداشت 16 میلیارد برای دانشگاه اختصاصی خودشان است که نه ثبت رسمی شده و نه حتی جایی دارد و نه دانشجویی و باید برای ارتکاب چنین جرمی مجازات شود، امروز طلبکار تمام‌عیار شده است و به جای پاسخ دادن درباره تخلفات و جرایم خودشان در مقام بازپرس قرار گرفته‌اند. اگر آن روزی که برای رسیدگی به صلاحیت جسمی و روانی ریاست‌جمهوری  که برخی افراد معتقد به تست روانشناسی و روانپزشکی نامزد ریاست جمهوری بودند، شورای نگهبان جدیت به‌خرج می‌داد و فردی را که از این نظر مشکوک می‌نمود برای سنجش سلامت روح و روان نزد پزشکان معتبر می‌فرستاد، در این صورت امروز شاهد آن نبودیم که متولیان دوران فراموش نشدنی 84 تا 92 مدعی اصلاح امور شوند. او حتی نیاز به مراجعه به روانشناسی و روانپزشکی نیز نداشت، کافی بود جملات و اظهارات او تحلیل شود تا ماجرا روشن گردد. کسانی که به سهولت به مراجع تقلید دروغ گفتند و حتی زحمت تکذیب را هم نکشیدند، امروز پرچمدار مبارزه با بی‌عدالتی شده‌اند؟! آنان که 800 میلیارد درآمد نفتی را نابود کردند و حتی برای خاطر خدا تعداد شاغلان را اندکی نیز اضافه نکردند، در حالی که حداقل 5 میلیون شغل باید ایجاد می‌کردند، امروز باید پشت میز محاکمه و در حال پاسخگویی باشند، نه، دیروز باید در این جایگاه می‌بودند و امروز هزینه‌های نابخردی و سوءمدیریت و فساد خود را بپردازند.


آنچه مسلم است این است که اکنون عدم رسیدگی قضایی موجب شده‌ است تا او به فرافکنی‌هایش ادامه دهد. همچنان که رد صلاحیت وی در سال 96 نیز کارآیی کافی برای رساندن پیام خود به جامعه را نداشت. او اکنون به مثابه استخوانی است که در گلوی سیاست ایران گیر کرده است. در شرایط کنونی مسأله این است که نگاهی به گذشته شود و ارزیابی کرد که مقصر اصلی در جریان این فرآیند و صعود سیاسی ناحق این افراد ناتوان و متخلف چه‌کسانی بوده‌اند؟ البته پاسخ واقعی منحصر به این دو مواردی که نوشتیم نمی‌شود ولی در مقام اجرای قانون باید نشانه تقصیر را متوجه کسانی کرد که باید از حاکمیت قانون دفاع می‌کردند و نکردند.

التهابات اخیر چگونه فروکش‌کرد؟

محمود فرشیدی در رسالت نوشت:


چند صباحی بود که تب و تاب صعود بهای سکه و ارز، مردم شریف ایران را آزرده خاطر ساخته بود چندان که هر روز  را با اضطراب آغاز می‌کردند و روند رو به رشد دیگر کالاها به تبعیت از این دو عامل تاثیرگذار را دغدغه‌مندانه به نظاره می‌نشستند. در این شرایط، گویی همگی در برابر کنکوری مرد افکن قرار گرفته‌ایم، برخی فرصت طلبان موقعیت را مغتنم شمردند تا با  احتکار و ثروت‌اندوزی ، بیگانه بودن خویش با هموطنان خود ومشکلات آنان را به اثبات برسانند. عده‌ای اندک از مدیران، جُل و پلاس زربفت خود را جمع کرده تا با خانواده به ممالکت بیگانه کوچ کنند و ملت ایران را دراین شرایط تنها بگذارند و حتی به منظور تامین مخارج خانواده در خارج بر التهاب بازار ارز هم افزودند، عده‌ای هم فرافکنی کردند و ناجوانمردانه توپ را به زمین رقیب سیاسی انداختند.


برخی داعیه‌داران و مشاوران اقتصادی هم استعفا دادند و از خود سلب مسئولیت کردند و در شرایط خطیر، کشور را تنها گذاشتند. جمعی از مدیران عالی و ارشد هم روحیه خود را باختند و صریحاً اعتراف کردند که انگیزه‌ای برای ادامه خدمت - بخوانید ریاست- ندارند و زبان حال خود را  چنین توصیف کردند که:


ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
معدودی از مدیران و معاونان هم به جرم همدستی با سیاست‌های تحریمی دشمن و سوءاستفاده‌های شخصی مورد اتهام قرار گرفتند یا دستگیر شدند. سیاست‌بازان ورشکسته‌ای هم موقعیت را برای سوء استفاده مناسب پنداشته و مذبوحانه از پیشنهاد مذاکره با دشمن مستکبر و پیمان‌شکن استقبال نمودند و آن را تنها راه برون رفت از این شرایط حساس وانمود کردند.


گروهک‌های مزدور نظام استکبار جهانی نیز ماموریت داشتند تا به اغتشاشات و آشوب‌ها دامن بزنند و مشکلات صنفی و بحق اقشار گوناگون را دستاویز تحریکات خود قرار دادند  اما در این هنگامه پرالتهاب و غبارآلود و در میان این همه فشارها و سستی‌ها و بی‌وفایی‌ها و ناجوانمردی‌ها از طرف دیگر، ملت ایران به پشتوانه ایستادگی رهبر خویش، چون کوه ایستاد و همانگونه که امام صبور مردان، حضرت علی (ع) فرموده بود کوه‌ها به لرزه در آمدند اما ملت ایران ثابت قدم ماند و جلوه‌ای از شگفت آفرینی عزم ملی را برای مقابله با تنش‌ها به نمایش گذاشت.


البته این نخستین بار نیست که دشمن موجی کاذب را پدید می‌آورد و خودباختگان و خود فروختگان نیز ادعاهای دروغین دشمن را باور و در داخل تکرار می‌کنند و در نهایت ملت ایران با تمسک به روحیه انقلابی و باور ایمانی و عشق ولایی خویش، سحر دشمن را باطل می‌سازد، بلکه ایرانیان بارها شاهد چنین موج آفرینی‌ها و فتنه‌انگیزی‌های فراگیر از ابتدای پیروزی انقلاب و حتی در دوران نهضت بوده‌اند که آخرین آنها پدیده تلگرام و فتنه‌آفرینی‌هایش بود و با همکاری نسبی قوا، با کمترین هزینه دردسرهایش مرتفع شد.


در عبور از این شبه‌ بحران‌ها موضوع مهم آن است که پس از فروکش کردن هر یک باید ریشه‌های پیدایش و عوامل خنثی شدن آن را واکاوی و تحلیل کرد و از آنها عبرت آموخت. البته در ماجرای اخیر سکه و ارز برای پرهیز از مناقشات سیاسی درباره ریشه‌های پیدایش این پدیده، سخنی به میان نمی آوریم و در پاسخ به ادعای دولتمردانی که رقبای سیاسی را عامل پدید آمدن این شرایط دانسته‌اند دفاع نمی‌کنیم تا بر وحدت حیاتی کنونی خدشه‌ای وارد نیاید و خدای ناکرده دود آن به چشم مردم نرود.


اما بی‌تردید باید در این باره اندیشید و به این سوالات پاسخ گفت که چه نیروی قدرتمندی توانست کشور را از آن شرایط بحرانی نجات بخشد و به سمت آرامش و وحدت و درایت هدایت کند؟ چه دستی سران قوا را که در عوض به کارگیری قاطع ظرفیت حوزه اختیارات خویش، مسئولیت را متوجه حوزه‌های دیگر می‌پنداشتند ، 
ملزم به هم افزایی و وحدت کرد؟ کدام نفس مسیحایی در برخی دولتمردان روحیه باخته، جان تازه دمید تا به جای کناره‌گیری از مسئولیت، بایستند و برای حل مشکلات مردم، تدابیر توصیه شده را به اجرا در آورند؟ کدام پیر دنیا و صاحبدلی ، جمع مسئولان تعیین کننده اقتصاد کشور را هدایت کرد و راهکارهای علمی و اجرایی به آنان ارائه داد؟کدام قدرت نشأت گرفته از قدرتی الهی، روح اقتدار را به مسئولان عالی رتبه بازگردانید تا اولاً از اعمال فشارها و تحریم‌ها نهراسند و قوانین و مصوباتی که به مصلحت مردم بود اما معطل مانده بود را به اجرا در آورند و ثانیا جرات ایجاد حداقل تغییرات در تیم اقتصادی را پیدا کنند؟


این همه، جلوه‌ای از ولایت الهی و دست قدرت و نفس مسیحایی و اندیشه متکی بر تجربه و واقعیات تاریخی است که پشتوانه ملت ایران و پیشران انقلاب اسلامی است و تا این پشتوانه خداوندی هست و تا مردم و مسئولان مستظهر به این پیشتوانه هستند، از شیطان‌ها، حتی شیطان بزرگ، کاری ساخته نیست.
آری ولایت، پیشتوانه‌ای تمام ناشدنی است.

تزریق واکسن شفاف‌سازی در وزارت کار

هادی حسینی در جوان نوشت:

در جلسه استیضاح و برکناری وزیر کار، مسائل و حواشی ایجاد شد که افکار عمومی ضمن ورود دستگاه‌های قضایی به مسائل مطرح شده، خواستار ارائه گزارش و شفاف‌سازی از سوی سرپرست وزارت کار و مدیران، حراست و نماینده سازمان بازرسی در درون این مجموعه‌های وزارت کار است.


وزارت کار یکی از وزارتخانه‌هایی که صرفاً بر مجموعه دارایی‌های دولت مدیریت نمی‌کند، بلکه بخش زیادی از اموال و دارایی‌های تحت مدیریت این مجموعه متعلق به نیروی کار و بازنشستگان و مستمری‌بگیران می‌باشد، از این رو جا دارد با توجه به رخدادهایی که در این مجموعه اتفاق افتاده‌است، گردش و چرخشی از مدیریت‌ها و حتی‌ها نمایندگان مجموعه‌های نظارتی، چون نماینده سازمان حسابرسی و دیوان محاسبات و..؛ و نیروی نظارتی تازه نفس در این مجموعه‌ها ورود کند. به واقع در اوضاع کنونی کشور، نمی‌توان از اتهاماتی که وزیر و نمایندگان به همدیگر زدند، به راحتی گذشت و حتماً انتظار بسیاری از مردم این است که قوه قضائیه به عنوان مدعی‌العموم وارد شود و در خصوص این اتهامات ضمن بررسی تمامی جوانب و زوایای مطرح، در صورت صحت مطالب با افراد خاطی برخورد کند و در صورت عدم صحت آن، با مطرح‌کنندگان این ادعاهای بی‌پشتوانه ـ. که اعتماد عمومی را خدشه‌دار کرده‌اند ـ. برخورد جدی و نتیجه را به مردم اعلام کند.


ساختار وزارت کار ایراد دارد


در حالی که گمانه‌زنی‌ها برای تصدی‌گری وزارت کار در رسانه‌ها مطرح شده است، یکی از نمایندگان کمیسیون اجتماعی گفت: ساختار درست نیست و شما اگر 10 وزیر دیگری هم به وزارت کار منصوب کنید، کاری از پیش نخواهد رفت، چون ساختارهای ما ایراد دارد. در زمان احمدی‌نژاد چندین وزارتخانه که هیچ ارتباطی به هم ندارند، با یکدیگر ادغام شدند. رسول خضری گفت:وزارت کار و رفاه اجتماعی، به تن‌هایی شش وزارتخانه است و چند وزیر برای اداره این مجموعه کم است؛ بنابراین از توان فکری و عملیاتی یک فرد خارج است که بتواند آن را اداره کند، پس ما باید به دنبال تغییر ساختار و سیاستگذاری‌ها باشیم. وی گفت: زمانی صنعت کشور دو وزیر داشت و وزیر صنایع سنگین و سبک جدا بود، ولی هم اکنون صنعت را با معدن و تجارت تلفیق کرده‌ایم که این هیچ جای دنیا سابقه ندارد. وزارت رفاه در همه جای جهان مستقل است. وظیفه این وزارت تنها رسیدگی به رفاه مردم است، اما در ایران، تنها 54 درصد از کل گردش مالی کشور در اختیار این وزارتخانه است و این وزارتخانه به تنهایی هم آسمان هم زمین و هم دریا را دارد و نمی‌تواند توسط یک وزیر اداره شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس