سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
معیشت مردم را به گروگان گرفتهاند!
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
معیشت و اقتصاد نقش تعیینکنندهای دارد تا آنجا که همه دشمنان کینهتوز از این اهرم برای مقابله با حریف بهره میگیرند و حتی یکی از فرماندهان داعش میگفت، وقتی روستا یا مثلا شهری را اشغال میکردند، اولین کاری که برای مهار و کنترل مردم میشد، تسلط بر آذوقه و معیشت ساکنان آن منطقه بود چرا که به گفته او، تسلط بر معیشت مردم یعنی تسلط بر افکار و رفتار مردم! یعنی تسلط بر همه چیز! این نگاه شیطانی در اندازهای بزرگتر از سوی بسیاری از قدرتها مثل آمریکا هم دنبال میشود. هدف از تحریمهای اقتصادی مگر چیزی غیر از به گروگان گرفتن معیشت مردم است؟!
دونالد ترامپ دوشنبهشب اعلام کرده، حاضر است بدون هیچ پیششرطی با آقای روحانی، رئیسجمهور محترم کشورمان دیدار کند. وی در عین حال گفته، فشارهای اقتصادی علیه ایران را هم افزایش خواهد داد. چند ساعت بعد اما وزیر خارجه ترامپ آن 12 شرط آمریکا برای مذاکره با ایران را تکرار کرد! پیادهنظامهای ترامپ هم با اشاره به نوسانان غیر عادی ارزی و تورم، فورا دست به کار شدند و از لزوم مذاکره با ترامپ گفتند و نوشتند. یکی از این پیادهنظامها که از قضا فراری هم هست حتی، مکان و زمان این ملاقات را هم مشخص کرده: 28 مرداد در تهران! آیا مذاکره با ترامپ وضعیت اقتصادی ما را بهتر میکند؟
برای درک بهتر فضای سیاسی امروز و یافتن پاسخ این سؤال شاید لازم باشد ابتدا کمی به عقب برگردیم و از حدود 5 سال پیش شروع کنیم و جواب چند سؤال دیگر را هم پیدا کنیم؛ دولت یازدهم در چه بستری شکل گرفت؟ چه اقداماتی را با دادن کدام وعدهها کرد؟ سرانجام به کجا رسید؟ آیا نوسانات ارزی و تورم امروز عمدی است؟ چرا آقای روحانی ساکت است؟ این نوسانات اقتصادی، سکوت روحانی و انفعال دولت و مجلس آیا با بحث مذاکره با ترامپ مرتبط است؟ بخوانید:
حدود 5 سال پیش مشکلات اقتصادی بنا به دلایلی مثل «سوء مدیریتها» و «تحریمها» افزایش یافت. قیمت خودرو، سکه و مسکن رشد پیدا کرده و از دل فشارهای اقتصادی که روی دوش مردم سنگینی میکرد، دولتی با شعار «اعتدال» و «مذاکره» بیرون آمد. هدف اعلامی این دولت «بهبود شرایط اقتصادی» و دلیل مشکلات اقتصادی هم «نرمال» نبودن دولت قبل اعلام میشد. دولت یازدهم اصولاً، زائیده شرایط اقتصادی آن چند ماه آخر دولت دهم بود. هیچ کس نمیتواند منکر این حقیقت شود که «معیشت» و «اقتصاد» رکن اصلی شعارهای انتخاباتی دولت را تشکیل میداد. لیبرالها و مدعیان اصلاحات با روی کار آمدن دولت «اعتدال» جان تازهای گرفتند. شعارها کمی تغییر کرد. مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا گفتن، در کلام و عمل تقبیح شد چون، این شعارها خلاف دولت «نرمالیزه شده» بود و «معیشت» مردم را به اصطلاح دچار سختی میکرد! وزیر خارجه وقت با این منطق که «باید با دنیا آشتی کرد» توئیت میزد، آن کسی که هولوکاست را انکار میکرد، رفت! یعنی ما هولوکاست را انکار نمیکنیم.
همایشهایی که علیه آمریکا یا رژیم صهیونیستی بود با همین منطق سادهانگارانه، اجازه برگزاری نمییافتند. تصور بر این بود که با عقبنشینی از اصول میتوان از دشمنیها کم کرد و به پیشرفت رسید غافل از اینکه کشورها با تاکید بر اصولشان به پیشرفت نائل میشوند.
حملات به «گزینش» برای استخدام در مراکز حساس و غیر حساس آغاز شد. با مثالهای غیر واقعی مثل«از مراجعهکننده نباید درباره کفن و غسل و قبر و...سؤال پرسید» تلاش شد اصل«گزینش» لوث شده و زیر سؤال برود. روزنهها باز شد. هشدارها درباره امکان نفوذ دشمن به مراکز تصمیمگیر و تصمیمساز «توهم توطئه» و دستگیری نفوذیها به مراکزی چون محیط زیست «امنیتی شدن مراکز علمی» تفسیر شد. با منطق «نباید فضا را امنیتی کرد»، در مسیر محاکمه جاسوسها و نفوذیها سنگاندازی و برای نظام هزینه تراشیده شد. کار به جایی رسید که وقتی به اطرافیان دولت و برخی مسئولین نگاه میکردی، بسیاری از افرادی که فتنه آمریکایی - اسرائیلی 88 را برای براندازی نظام تدارک دیده بودند را میشد دید. در برخی نقاط نفوذیها وارد مراکز مورد نظر شده بودند. جاسوس هستهای که در بحبوحه مذاکرات در تیم ما حضور داشت، استاد دانشگاهی که پس از لو رفتن خودکشی کرد، متهم محیط زیستی که گریخت و....خبر از نفوذ میدادند.
مذاکرات هستهای در همین فضا و با همین ترکیب انجام شد. نفوذیها کار خود را کرده بودند. یکی از اصلیترین مولفههای قدرت کشور در این مذاکرات از دست رفت. تحریمها نه تنها کم نشد بلکه زیادتر هم شد. آمریکا زیر تعهداتش زد و از برجام خارج شد. حالا نه چرخ سانتریفیوژها میچرخد نه چرخ اقتصاد. بیاعتمادی به غرب دوباره به اوج رسیده. مردم فهمیدند چرا چهل سال است مرگ بر آمریکا گفته میشود. هشتگ پشیمانیم راه افتاد و...
فضا باید تغییر میکرد. برای این کار شبکههای اجتماعی بیدر و پیکر را بدون هیچگونه کنترل و محدودیتی وارد میدان کردند. براندازهای خارجنشین با استفاده از همین شبکهها و با سوار شدن بر موج تورم و رکود و بیکاری چند باری تست «آشوبآفرینی» زدند و نقاط ضعف و قوت را شناسایی کردند. یا از روی حماقت یا گستاخی حتی تصریح کردند بودجههای سنگینی از آن سوی آبها برای تقویت چنین شبکههایی که حالا پرونده آشوبهای دیماه 96 و فتنه دراویش و.... را هم با خود دارند گرفتهاند تا جمهوری اسلامی ایران را «نرمالیزه» کنند. منظورشان از نرمالیزه کردن ایران، براندازی با استفاده از مشکلات اقتصادی و شانتاژهای خبری بود.
«مقامهای مطلع آمریکایی میگویند دولت [دونالد] ترامپ موجی تهاجمی از سخنرانیها و پیامهای آنلاین را آغاز کرده که هدف آن ایجاد ناآرامی و کمک به فشار به ایران برای پایان دادن به برنامه هستهای و توقف حمایت از گروههای شبهنظامی است... این کارزار که با حمایت مایک پمپئو وزیر خارجه و جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا شکل گرفته، همزمان با تلاش واشنگتن برای احیای تحریمها و تشدید فشار اقتصادی به ایران پیش میرود... این کارزار، قرار است با ارائه اطلاعاتی که بعضا اغراقشده هستند یا با آنچه پیشتر به صورت رسمی اعلام شده تناقض دارند، از مسئولان جمهوری اسلامی تصویری تیره و سیاه ترسیم کند.»(رویترز 21 جولای 2018 - 30 تیر 97)
شرایط امروز کشور، حاصل جمع این تحولات است. گویی به همان 5 سال قبل بازگشتهایم. شرایط اقتصادی از آن دوران بهتر نشده، تعداد دشمنانمان کمتر نشده هیچ، بیشتر هم شده، از دشمنی آمریکا ذرهای کاسته نشده و از همه مهمتر، هستهایمان رفته. حاصل 5 سال تلاش با آن نقشه راه که شده بود برجام،«هوا» شده و روز از نو و روزی از نو...بازگشتهایم به نقطه اول با کلی خسارت و تجربه.
امروز اما قیمت ارز و سکه و تورم با روان مردم بازی میکند. اینکه چه کسی دلار را در کسری از ثانیه میکند 10 هزار و 241 تومان! و اینکه این قیمت در همان لحظه چرا نمیشود مثلا 10 هزار و 253 تومان مسئله را مشکوکتر میکند. این یعنی، قیمتها از یک مرجع یا مرکز تعیین میشود. شناسایی و یافتن این مرکز نیز کار وزارت محترم اطلاعات است. اینکه چرا آقای روحانی در این باره سکوت کرده و کاری نمیکند برای مردم مبهم است اما احتمالا جناب رئیسجمهور این روزها طی سخنانی پاسخ این سؤال را هم بدهد! اما شاید بتوان پاسخ این سؤال را در میان واکنشهای آن جریانهای سیاسی نزدیک به دولت یافت.
آنها این روزها با همان ژست«منطقی باشیم»،«باید واقعیتها را درک کرد» آدرس مذاکره با ترامپ را میدهند! میگویند، باید با رئیسجمهوری که حتی متحدان نزدیکش به او اعتماد ندارند، فردی که زیر تمام تعهدات نیمبندش در برجام زد، مذاکره کرد. اگر آن انفعال در حل مشکلات اقتصادی را کنار این بالا و پایین شدنهای مشکوک قیمت ارز و سکه بگذاریم، نتیجه این میشود که در این کشور عدهای به عمد در حال بازی با معیشت مردمند. معیشت مردم را به گروگان گرفتهاند تا به مقاصد کثیف خود دست یابند. این عده نمیتوانند به نوسانات ارزی دامن بزنند مگر به برخی مراکز حساس دسترسی داشته یا به مسئولین محترم آدرس غلط داده باشند. این عده قطعا طی همین 5 سال گذشته، هم در برخی رسانهها، هم در برخی مراکز تصمیمگیر و تصمیمساز و هم... بگذریم.
آیا این عده تفاوتی با داعش دارند؟! با ترامپ چطور؟! رفتار و مواضع هماهنگ این عده با ترامپ که قطعا امروز در روزنامههایشان انعکاس خواهد یافت نشان میدهد، نه تنها با ترامپ و داعش تفاوتی ندارند بلکه در یک نقشه راه حرکت و به یک هدف فکر میکنند.
ترامپ در کتاب «هنر معامله» میگوید، در مذاکرات باید اول به حریف ضربه زد بعد کنترل مذاکره را به دست گرفت. مخاطب جمله پایانی این وجیزه آن جریان خاص است که آگاهانه میگوید باید با ترامپ وارد مذاکره شد. ترامپ در مواجهه با ایران در حال استفاده از همین تاکتیک است. با ترامپ وارد مذاکره شدن اولاً بینتیجه است چرا که پذیرفتن شروط این تاجر کاسب عیاش، یعنی عقبگرد به 40 سال پیش. ثانیاً چیزی جز تحقیر و حقارت نصیب ایران نمیکند. این عده هم یا ایرانی نیستند یا از ایرانی بودن فقط فارسی حرف زدن را بلدند.
مذاکره با ترامپ ما را به همان نقطهای میرساند که مذاکره با اوباما ما را به آن نقطه رساند با این تفاوت که اینبار تمام مولفههای قدرتمان را یکجا بر سر مشتی وعده از دست داده و تبدیل به لقمهای راحت برای دشمن خواهیم شد.
آهن را باید با آهن برید
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
رئیس جمهور آمریکا شامگاه دوشنبه به ایران پیشنهاد مذاکره داد و به خبرنگاری که از وی پرسید چه شرطهایی برای مذاکره دارد پاسخ داد: «هیچ پیششرطی». چرا نباید این پیشنهاد را قبول کرد؟ در ظاهر رئیس جمهور آمریکا از موضع قبلی این کشور که در قالب شروط 12 گانه پمپئو مطرح شده بود، عقب نشسته و برای یک مذاکره «بدون پیش شرط» اعلام آمادگی کرده است،پس چرا مخالفت کنیم؟
بدیهی است برای مواجهه درست با این پیشنهاد ترامپ باید نیات او را از طرح این مسئله در شرایط فعلی درک کنیم و متناسب با آن واکنش نشان بدهیم.اگر چه این پیشنهاد رئیس جمهور آمریکا در کمتر از دو ساعت از سوی وزیر خارجه و سخنگوی امنیت ملی این کشور مشروط شد و به نوعی به شرایط قبلی بازگشت اما مسئلهای که در این نمایش جدید ترامپ کمتر کسی به آن توجه میکند، پاسخ به این سوال است که آیا واقعا آمریکا بدون پیش شرط پیشنهاد مذاکره داده است؟ آیا نباید پرسید پشت این ژست جدید از سوی کسی که با افتخار اعلام میکند «من برجام را برهم زدم» چه نهفته است؟ به نظر میرسد جدای از شخصیت شومن ترامپ و ولع سیری ناپذیر او برای دیده شدن، وی با ارائه این پیشنهاد سعی دارد در عرصه سیاسی و دیپلماسی عمومی به اصطلاح ایران را در گوشه رینگ قرا ر دهد.
برخی پیش شرطهای اجرا شده هرچند در ظاهر معنای حرف ترامپ این است که او شرطی ندارد که نیاز باشد ایران آن را اجرا کند و سپس پای میز مذاکره برود اما اگر قبلا پیش شرطهای اجباری تعیین و حتی اجرا شده باشد چه؟ آیا در این صورت بازهم میتوان گفت که مذاکره بدون پیش شرط است؟واقعیت این است که اکنون پیش شرطهای اجباری درحال اجراست که به نوعی مذاکره را از منطق یک مذاکره واقعی خارج میکند.
- خروج آمریکا از برجام که یک توافق چندجانبه بوده و پشتوانه حقوقی بینالمللی آن قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل است، عملا نشان میدهد آمریکا هرآن چه از پیش شرطهایی را که میتوانسته اعمال کند، قبلا اعمال کرده است، چه ایران بخواهد و چه نخواهد. خروجی که نشان میدهد آمریکا به هیچ قول و قراری حتی امضا و قانون داخلی خود و نیز قطعنامههای شورای امنیت هم پایبند نیست. در چنین شرایطی اصولا این کشور چطور میتواند حرف از مذاکره بزند؟
- آمریکا با خروج از توافق هستهای که نتیجه مذاکره چند جانبه و 12 ساله بینالمللی بود، سایه تحریمها را بر سر ایران سنگین کرده و مدام اعلام میکند که به سمت صفر کردن صادرات نفت ایران حرکت میکند. مسئلهای که برخی مشتریان دایمی نفت ایران را ترسانده و آنها اعلام کردهاند که به تدریج خرید نفت از ایران را کاهش میدهند.
- دستورات خزانه داری آمریکا برای بازگشت تحریمها در دو مقطع مرداد و آبان 97، عملا فرمان خروج از بازار ایران را به برخی شرکتها و موسسات بزرگ مالی و اقتصادی دنیا داده است. تاجایی که شرکتهای مطرحی چون توتال، انی، زیمنس، ایرباس، دنیلی، مرسک و برخی دیگر از این شرکتها اعلام کردهاند که بازار ایران را ترک خواهند کرد. آیا خسارتهای عینی و روانی که ناشی از این اتفاق است برای ایران به راحتی جبران پذیر است؟
- در چند هفته اخیر تیمهای متعدد اقتصادی از وزارت خزانه داری آمریکا با سفر به ترکیه، چین، هند و برخی کشورهای اروپایی به طور مستقیم بر سر عدم تعامل و ارتباط اقتصادی با ایران با این کشورها مذاکره میکنند و پیشنهادهای اقتصادی می دهند و کشورهایی را که از همراهی با تحریم ایران سرباز بزنند، به تحریم و تنبیه مالی تهدید میکنند.
- در کنار همه اینها حمایتهای صریح دولت آمریکا از تروریستهای منافقین و سوق دادن آنها به خیابانهای ایران برای کشتار مردم بیگناه، یکی دیگر از اقدامات اخیر کاخ سفید است که روی هر قاتلی را سفید میکند.
به این فهرست میتوان اقدامات دیگری از آمریکا را نیز افزود؛ مثلا تجهیز گروهکهای تروریستی تجزیه طلب و وارد کردن آنها به مرزهای شرقی و غربی ایران برای ایجاد ناامنی و حمایت آشکار و صریح از هرگونه اغتشاش و آشوب در ایران که امنیت مردم را برهم میزند.
با وجود چنین پیش شرطهایی که از قبل، اجرا هم شده است آیا مضحک نیست که دونالد ترامپ از مذاکره بدون پیش شرط حرف بزند؟ آیا واقعا اگر پیشنهاد برای مذاکره بدون پیش شرط باشد و پیشنهاد دهنده هم آمریکا باشد، ایران نمیپذیرد؟
تجربه مذاکره بدون پیش شرط با آمریکا
نگاهی به مذاکرات دوجانبه ایران و آمریکا در عمان در زمستان 1391 پیرامون مسئله هستهای نشان میدهد که چنین نیست و آن جایی که آمریکاییها از پیش شرطهای خود گذشته بودند، ایران درباره مسئله هستهای مذاکره کرد و حتی این مذاکرات با همه فراز و فرودها به یک توافق هم رسید؛ اما چه سود؟ آمریکا پیش از مذاکرات محرمانه در عمان پیغام داده بود که اصل غنی سازی ایران موضوع مذاکره نخواهد بود و این مسئله را پذیرفته است، این درحالی بود که تمام قطعنامههای وقت سازمان ملل از ایران میخواست غنی سازی خود را متوقف کند و هیچ سطحی از غنی سازی را در ایران به رسمیت نمیشناخت. در حقیقت با برداشته شدن این پیش شرط بود که ایران در مسئله هستهای وارد مذاکره شد. هرچند آمریکاییها در طول همان مذاکراتی که به برجام منتهی شد نیز تلاش کردند ابعاد برنامه هستهای ایران را تاجایی که میتوانند محدودتر کنند.
البته این مذاکرات سرانجام به برجام منتهی شد، برجامی که اگر از سوی آمریکا به درستی اجرا میشد، حتی میتوانست به مذاکره درباره موضوعات دیگر نیز بینجامد. این سیاست، سیاست اصولی ایران بود که توسط رهبر انقلاب در فروردین 1394 بیان شده بود: «... امروز فقط موضوع مورد بحث و مورد مذاکره(با آمریکا)، مسائل هستهای است. حالا، این تجربهای خواهد شد؛ اگر طرف مقابل از کجتابیهای معمولی خودش دست برداشت، این یک تجربهای برای ما میشود که خیلی خب، پس میشود در یک موضوع دیگر هم با اینها مذاکره کرد؛ امّا اگر دیدیم نه، این کجتابیهایی که همیشه از اینها دیدهایم باز هم وجود دارد و کجراهه دارند میروند، خب طبعاً تجربه گذشته ما تقویت خواهد شد.» این تجربه گران بها در حقیقت نسخه جدیدی از سند تاریخی بدعهدیها و خرابکاریهای آمریکا علیه مردم ایران (از سرنگونی دولت مردمی دکتر مصدق تا حمایتهای گسترده از صدام و منافقین و...) شد. جایی که هم دولت اوباما در یک سال پایانی اش و هم دولت ترامپ در 18 ماه اخیر تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا منافع توافقی که به استناد 11 گزارش آژانس از سوی ایران به طور کامل اجرا شده به کشورمان نرسد. در نهایت هم ترامپ با خروج پر سرو صدا از برجام تیرخلاص را به آن شلیک کرد. تیری که نه فقط به برجام بلکه به هرگونه اعتماد به آمریکا شلیک شد تا ثابت کند حتی مذاکرات بدون پیش شرط با واشنگتن ثمری جز آن چه میبینیم ندارد.
بدیهی است ترامپ که براساس بسیاری از نظرسنجیها و در آستانه انتخابات داخلی کنگره آمریکا محبوبیت شکنندهای دارد، سعی میکند برای تغییر این شرایط در کنار مسئله فلسطین و کره شمالی همان نقشه قبلی یعنی «تسلیم ایران» را با ابزار جدید به پیش ببرد؛ ابزاری به نام فشار سیاسی و عمومی بر ایران و این تصویر سازی که ایران تمایل به مذاکره ندارد. قطعا مسئولان نیز با توجه به این مسئله نحوه واکنش به پیشنهاد وی را تنظیم خواهند کرد. همان طور که عمده مسئولان و به ویژه کمال خرازی رئیس شورای راهبردی سیاست خارجی اعلام کرد «ترامپ عاشق ملاقات برای ملاقات» است و «باید قبل از هر چیز، خروج آمریکا از برجام را جبران کند و نشان دهد که برای تعهدات اسلاف خود و قوانین بینالمللی احترام قائل است.» پاسخی که به نوعی میتوان آن را پاتکی به تک ترامپ برای فضا سازی روانی علیه ایران ارزیابی کرد. واقعیت این است که آهن را باید با آهن برید، ترامپ برای مذاکره بدون پیش شرط باید همه پیش شرطهایی را که اکنون اجرا میشود متوقف کند، امری که دست او را برای افکار عمومی روخواهد کرد.
ما را ببخش شیخ!
محمد براتی در وطن امروز نوشت:
دنبال مقصر گشتن در شرایط کنونی کشور اگر بخواهد رویه اصلی یک رسانه باشد، حتما مذموم است. دولت با تمام ضعفها و کهولتش، باید در شرایط جنگ اقتصادی کنونی از ناحیه همگان حمایت و تقویت شود تا بتواند با روحیه بهتری در برابر تروریستهای اقتصادی مستقر در واشنگتن مقاومت کند. همه اینها اما به معنای آن نیست که همه باید مداح و بله قربانگوی دولت باشند. انتقاد بجا و سازنده، لازمه پیشرفت هر مجموعه، گروه و ملتی است؛ هر چند دولت طی 5 سال گذشته نشان داده باشد گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله تو / آنچه البته به جایی نرسد، فریاد است. این از دولت! در این مملکت اما همه دولت نیستند و هستند کسانی که اگر چه در پستوی خموشی پنهان شدهاند ولی میتوان آنها را مقصر تمام نابسامانیهای اقتصادی در شرایط فعلی نامید. قطع به یقین، پرهیز از یافتن مقصر در وضع کنونی، تا هرگز، شامل این موجودات نمیشود.
همان کسانی که خیال میکنند با تیر انداختن و پنهان کردن کمان، میتوان خود بر خر مراد سوار شد و پای مردم را در گل فرو گذاشت، بیآنکه کسی کَکش بگزد یا یادش بیاید عامل اصلی رای آوردن مجدد شیخ حسن روحانی که بود؟! حدستان درست است؛ محمد خاتمی همان کسی است که اکنون باید پایش را وسط میدان کشید- البته پایش که وسط میدان است، اگرچه خودش در پستو مخفی است- و از او پرسید: چرا در این بلبشوی اقتصادی که مردم بر اثر تکرارهای تو قیمت ثابت هیچ کالایی را نمیدانند! پا از پستوی ویلای جماران بیرون نمیگذاری یا چرا حداقل یک ویدئوی دیگر ضبط نمیکنی تا مردم بدانند زندهای؟! به هر حال، مردم از کسی که عامل اصلی رایآوری حسن روحانی در دوره دوم ریاستجمهوری و هماهنگکننده اسحاق جهانگیری به عنوان کاندیدای پوششی او است، توقع دارند با کلام نرم خود اکنون هم چند جملهای محض عبرت تاریخ هم که شده، بر زبان بیاورد؛ که ما با «تکرار»مان چه بر سرتان آوردیم!
بگوید چرا اینگونه شد و آیا اساساً قائل به تکلیف بودن پاسخگویی برای خود در برابر مردمی که آنها را به هوای آب، به سراب انداخته، هست یا نیست؟! مردم توقع دارند مسبب اصلی روی کار آمدن حسن روحانی برای بار دوم، حالا که هیجان گفتوگوی تمدنهایش ته کشیده، لااقل اصل گفتوگو را دیگر زیر پا نگذارد و کمی با مردمی که ظاهرا با آنها در یک حوزه تمدنی است، حرف بزند. بگوید که گفتوگو برایش تنها ابزاری جهت کلاه گذاشتن سر مردم و رسیدن به تمتعات سیاسی نیست، یا لااقل بگوید از آنچه با تکرارهایش بر سر اقتصاد ملی و معیشت مردم نجیب ایران آورده، پشیمان است.
شما حتما مرا میبخشید، چرا که تمام آنچه تا اینجای یادداشت از محمد خاتمی خواستهام، شوخی بود! آقای خاتمی! شما هم اگر تا اینجا را خواندهای و ذهنت درگیر شده، مرا ببخش! آخر کدام آدم عاقلی از کسی که چنین کلاه گشادی سر یک ملت چندده میلیونی میگذارد، توقع دارد پشیمان شده و به جبران مافات هم بپردازد؟!
تا جایی که تجربیات تاریخی من میگوید، کسانی که کلاهبرداریهای چندده هزار نفری هم کردهاند، امیدی به هدایتشان نیست! بگذارید کمی جدیتر حرف بزنم! عذرخواهی خاتمی در شرایط حاضر به چند دلیل چندان برایش ساده نیست. اول به آن خاطر که بعید است از سوی هیچ یک از فریبخوردگان مورد قبول واقع شود یا به زبان سادهتر، بعید است مردم دوباره فریب زبان چرب و نرم پدر دلار 11 هزار تومانی را بخورند. بهتر بگویم: آش آنقدر شور است که آشپزها هم در گل ماندهاند! شاید بر همین اساس است که چهرههای شناخته شده اصلاحطلب طی ماههای گذشته مکرر بر لزوم سوا کردن بارشان از دولت تاکید کردهاند. گل سرسبد این مواضع، حرفهای محمدعلی ابطحی، از اعضای مجمع روحانیون، مسؤول دفتر رئیس دولت اصلاحات و از نزدیکترین افراد به وی است. ابطحی یک سال پیش از این، تداوم حضور جهانگیری در دولت را تلویحاً مانع فریب مجدد مردم در سال 1400 دانسته بود.
ابطحی، یار غار خاتمی گفته بود: «در رابطه با حضور جهانگیری در انتخابات آینده تصور من این است اگر کاندیداتوری جهانگیری قطعی است باید از دولت روحانی جدا شود و فاصله بگیرد؛ اینگونه شرایط بهتری برای رای آوردن خواهد داشت.
اگر آقای جهانگیری خودش را از دولت فعلی کنار بکشد میتواند تنها پاسخگوی کارهای خودش باشد!» این یعنی آنکه بعید است محمد خاتمی تا هرگز تن به عذرخواهی از مردمی که کلاهشان را برداشته، بدهد.
واقعیتش را بخواهید، من هم این چند خط را برای ثبت در حافظه «تاریخی- رسانهای» کشور نوشتهام، نه به امید روراست شدن جناب تکرارچی با مردم! راستترش این است که فرصت توبه و حلالیت طلبیدن، متاع ارزانی نیست که خدا به هر کسی بدهد. بر این منوال، ظاهرا لازم است ما دسته جمعی از جناب تکرارچی اعظم عذرخواهی کنیم. حرفی نیست، دوباره به نمایندگی از خود و تمام فریبخوردگان تَکرار میکنم: ما را ببخش شیخ!
فرصتی استثنایی برای بازار سرمایه
ولی نادی قمی در روزنامه ایران نوشت:
بازار سهام در تمام دنیا با دو عامل اصلی وارد دوره رونق میشود که یکی از این عوامل ناشی از افزایش سودآوری شرکتهای بورسی و دیگری کاهش ریسک سرمایهگذاری است.
رشد سودآوری شرکتها نیز خود به دو عامل یعنی ارتقای بهرهوری و تولید با هزینه کمتر و توسعه بازار فروش ارتباط دارد. اما آنچه طی روزهای اخیر در بورس اوراق بهادار تهران رخ داده و باعث افزایش قابل توجه شاخص کل شده است، با عواملی که گفته شد، ارتباطی ندارد و ناشی از تغییر عوامل بنیادین اقتصادی نبوده است. عواملی که این روزها شاخص کل بورس را افزایش داده است به رشد نرخ ارز، رشد قیمت کالاها و افت ارزش پول ملی مربوط میشود. زمانی که نرخ تورم افزایش یافته یا ارزش پول ملی کاهش مییابد بازارهای مختلف به آن واکنش نشان میدهند. دراین راستا بازارهای ارز، طلا و مسکن به این تغییر واکنش نشان دادند و حالا بازار سهام به آن واکنش نشان داده است.
اما نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که ورود نقدینگی جدید به بورس یک فرصت بسیار ارزشمند برای بازارسرمایه و اقتصاد ایران است که باید ازآن نهایت بهره را برد. نقدینگی کلان و سیالی که هماکنون در کشور وجود دارد و آثار مخرب آن در بسیاری از بازارها مانند ارز و طلا مشاهده شده است، درصورتی که وارد بورس شود نه تنها قدرت تخریبی خود را از دست میدهد بلکه نتایج مثبتی هم در پی خواهد داشت. شرکتهای بورسی از نقدینگی جدیدی که وارد بازار سهام میشود میتوانند برای افزایش سرمایه، تعدیل ساختار داراییهای خود یا اجرای پروژههای جدید بهره ببرند و بر میزان سودآوری خود بیفزایند. برای مثال شرکتی که بهدلیل بدهی کلان مشکل دارد میتواند با نقدینگی که جذب میکند بدهی خود را تسویه و فعالیت خود را توسعه دهد. از سوی دیگر رشد بازدهی بورس که تا روز گذشته به 26 درصد رسید نیز میتواند به کمک سرمایهگذاران بیاید. با توجه به کاهش ارزش پول ملی همواره سرمایهگذاران بهدنبال محلی برای حفظ ارزش داراییهای خود و کسب سود بالا هستند که دراین زمینه بازار سهام بستری مناسب برای سرمایهگذاری محسوب میشود. سرمایهگذاران غیرحرفهای نیز میتوانند از طریق صندوقهای سرمایهگذاری و با خرید سبدی از سهام ریسک خود را تا میزان زیادی کاهش دهند.
درمجموع میتوان گفت رشد شاخص طی روزهای اخیر یک علامت صریح و مهم برای تصمیم سازان اقتصادی ارسال کرد بدین مفهوم که سیاستهای ارزی کشور نیازمند اصلاح است. از زمانی که خبر ورود ارز حاصل از صادرات محصولات پتروشیمی و فلزات اساسی به بازار ثانویه ارزی منتشر شده است، بورس تهران رونق قابل ملاحظهای پیدا کرده است که این علامت مثبتی برای دولتمردان است.
درصورتی که به جای انتخاب سیاستهای ارزی سال 1357 که دلار تک نرخی اعلام شده بود به سیاستهای دهه 70 رجوع میکردیم به طور قطع نتیجه بهتری میگرفتیم. در دهه 70 درکنار نرخ دولتی ارز که با آن کالاهای اساسی وارد میشد، نرخی نیز با عنوان شناور تعیین شده بود که سایر نیازهای ارزی را تأمین میکرد. سیاستی که بهنظر میرسد دولت قرار است یکبار دیگر به سراغ آن برود.
اقتصاد پشت پرده
کامبیز نوروزی در شرق نوشت:
نتیجه مشترک همه اخبار رسمی و موثقی که از زبان آقایان وزرا و دیگر مدیران ارشد کشوری و نمایندگان مجلس و مقامات قضائی از موجبات و عوامل بحران اقتصادی کشور میشنویم، این است که اقتصاد ایران یک پشت پرده دارد! «پشت پرده واردات غیرمجاز خودرو»، «پشت پرده تخصیص ارز به نرخ رسمی»، «پشت پرده توزیع سکه طلا»، «پشت پرده خریداران عمده سکه»، «پشت پرده معاملات ارزی» پشت پرده دلار 11 هزارتومانی»، «پشت پرده مؤسسههای مالی»، «پشت پرده صندوقهای بازنشستگی»، «پشت پرده واردات شکر»، «پشت پرده معوقات بانکی»، «پشت پرده...» و ... . پشت پرده در فرهنگ ما یعنی جایی برای کارهای خلاف قانون یا شرع یا عرف یا هر سه. موقعیتی برای فتنه. «آری درون پرده بسی فتنه میرود...». پشت پرده از قانون خبری نیست. پشت پرده از عرف مجاز خبری نیست. حقوق یعنی قانون و عرف. پشت پرده منطقه «لاحقوق» است.
اقتصادی که بیشترین چیزهایش پشت پرده میگذرد و «پشت پرده»اش آنقدر قدرتمند است که تمام بیرون پرده را تسخیر میکند، اقتصادی غیرحقوقی است. صحنه اقتصاد ایران شبیه نمایشی است که پرده آن از لبه صحنه شروع میشود. تمام صحنه پشت پرده است. با هم فقط سه «پشت پرده» روز را بازبینی کنیم که عبارتاند از: پرونده تخصیص ارز به نرخ رسمی براساس جدول منتشرشده وزارت صمت (پنج میلیارد یورو)، پرونده ثبت سفارش غیرقانونی برای ششهزارو 481 خودروی لوکس و گرانقیمت (با ارزش برآوردی حدود هفت تا 10 هزار میلیارد تومان در بازار ایران) و پرونده مؤسسه ثامنالحجج (به مبلغ 13 هزار میلیارد تومان). در این سه پرونده جمعا مبلغی حدود 70 هزار میلیارد تومان در وضعیت «پشت پرده» به گردش افتاده است.
برای درک ارزش و اهمیت این عدد کافی است آن را با کل بودجه عمرانی کشور در سال 97 مقایسه کنیم که 60 هزار میلیارد تومان است. حالا به آن سه پشت پرده، پشت پردههای اقتصادی دیگر را هم اضافه کنیم؛ مانند پشت پرده واردات قاچاق کالا که ارزش آن سالانه چیزی حدود 12 تا 15میلیارد دلار برآورد میشود یا پشت پردههای بانکی و معوقات دولتی و غیردولتی با مبلغی حدود 214 هزار میلیارد تومان و.... ابعاد حیرتانگیز اقتصاد پشت پرده اینگونه کمی بیشتر نمایان میشود.
به طور ساده و خلاصه «اقتصاد پشت پرده»، «اقتصاد بیرون پرده» یا به عبارت صریحتر اقتصاد قانونی ایران را بلعیده است. مهمترین ویژگی «اقتصاد پشت پرده» این است که قواعد حاکم بر آن روشن نیست. نه قواعد حقوقی، نه قواعد عرفی بازار فعالیتهای تجاری و تولیدی و پولی و مالی. اقتصاد پشت پرده تابع منافع لجامگسیخته و فردی کسانی است که میتوانند به صورت پنهان همه کار با اقتصاد کشور بکنند و تمام قوانین و مقررات اقتصادی و تجاری و پولی و بانکی و مالی کشور را دربست نادیده بگیرند. پردهداران اقتصاد پشت پرده از میان اهل سیاست میآیند. در جریان توزیع منافع اقتصاد پشت پرده، سیاست پشت پرده، در ائتلافی نانوشته و پنهان ساختاری مشترکالمنافع با اقتصاد پشت پرده میسازد و هر دو از یکدیگر حفاظت میکنند. توسعه بیحد «اقتصاد پشت پرده» در ایران، نظام حقوق اقتصادی کشور را بیاثر و منتفی کرده است.
در اقتصاد پشت پرده، مقرراتی مانند قوانین عمرانی پنجساله، قوانین برنامه سالانه، قوانین پولی و بانکی، قوانین و مقررات صادرات و واردات، قوانین مالیاتی و... اگرچه قانونا معتبر و لازمالاجرا هستند؛ اما در عمل بیهوده و بیاثر میشوند. مثلا وقتی گفته میشود از کل حدود 214 هزار میلیارد تومان معوقات بانکی 84 درصد در اختیار معدودی از اشخاص خاص است، از دید حقوقی به این معناست که مقررات بانکی در برابر «اقتصاد پشت پرده» از کار افتادهاند. الگوی اقتصاد پشت پرده، نظام حقوق اقتصادی ایران را از هم پاشیده است؛ یعنی هم قوانین اقتصادی و هم عرفها و رویههای اقتصادی و مالی، عملا از کار افتادهاند و قادر به برقراری نظم اقتصادی حقوقی نیستند. امنیت اقتصاد کشور، پیش و بیش از هر چیز موکول به آن است که امنیت «اقتصاد پشت پرده» سلب شود.
این کار فقط با مجازات چند نفر از اهالی پشت پرده یا امثال این روشها ممکن نیست. باید پنهانکاری سیستماتیک را کنار گذاشت و باید پرده بالا برود تا از اهل پرده امنیت گرفته شود. آن وقت است که مقدمه واجب برای رقابت اقتصاد قانونی با اقتصاد غیرقانونی فاسد فراهم میشود و میتوان امیدی به غلبه بر اقتصاد پشت پرده داشت و آن دسته از اهل سیاست که پردهداران اقتصاد پشت پردهاند، بگذارند پرده بیفتد.
ناتوی عربی، ائتلافی دستوری – دلاری
رسول سناییراد در جوان نوشت:
چند روز پیش رویترز خبر تشکیل ناتوی عربی را با حضور هشت کشور عربی، شامل عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین، قطر، کویت، اردن، عمان و مصر اعلام کرد که هدف آن هم مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی ایران، ایجاد سپر دفاعی در برابر تهدیدات ایران و امنیت آبراههای تجاری ذکر شده است. همچنین محور این ائتلاف کشور عربستان سعودی است.
سابقه این موضوع هم سفرهای بنسلمان به امریکا و کوبیدن بر طبل مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی و همچنین سفرهای منطقهای وزرای امور خارجه امریکا، بهویژه پمپئو، در ماههای اخیر میباشد که مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی ایران ترجیعبند پیامهای آنها بوده است. جالب اینکه حدود یک ماه قبل از خبر رویترز، دو کشور عربی منطقه که اسامی آنان در این ائتلاف ذکر شده، خبر ائتلافسازی به دستور امریکایی را به ایران داده و البته تأکید کرده بودند که هیچگاه در سطح نظامی اقدامی علیه جمهوری اسلامی ایران نخواهند کرد ولی در شرایط فعلی چارهای جز پیوستن به این ائتلافها را نخواهند داشت.
برای پاسخ به این سؤال که وجود چه ظرفیتها و ویژگیهایی در مجموعه این کشورها، آنان را مستعد تشکیل ناتوی جدید میکند و این ناتوی عربی به چه میزان میتواند تهدیدی برای جمهوری اسلامی به حساب آید، میتوان موارد زیر را مورد توجه و اشاره قرار داد:
1- پیش از این هم ائتلافهای مشابهی برای مقابله با جمهوری اسلامی و البته در واکنش به خطر سقوط نظامهای استبدادی عربی و یا حمایت آشکار از صدام در جنگ ظالمانه علیه جمهوری اسلامی در قالب شورای همکاری خلیج فارس تشکیل شده که نتیجه آن هدر دادن سرمایه و اعتبار این کشورها پای دیکتاتوری، چون صدام بود که با پایان جنگ برخی متحدان دیروز مثل کویت و عربستان را تهدید و باز همین کشورها با اختصاص بخش دیگری از سرمایه و اعتبار خود به امریکا و ائتلاف غربی علیه صدام که کویت را اشغال و دیگران را تهدید میکرد، اقدام کردند.
شبیه همین ائتلاف غیررسمی برای حمایت از جریان تکفیری در سوریه و عراق و با انگیزه سد نفوذ جمهوری اسلامی نیز تشکیل شد که البته کشوری، چون قطر بعداً مغضوب قرار گرفت و الآن در محاصره و تهدید برخی دیگر از اعضا، مثل عربستان و امارات قرار دارد.
همچنین عربستان برای حمله به کشور مظلوم یمن دست به تشکیل ائتلافی زد که نهتنها نتوانسته با گذشت حدود چهار سال این کشور فقیر را از پای درآورد، بلکه نتیجه آن اختلاف بین برخی از کشورهای حاضر در این ائتلاف دلاری بهویژه امارات و عربستان، اتلاف سرمایه مالی و جانی این کشورها و توسعه ناامنی به آبراه بابالمندب و دریای سرخ بوده است.
2- این طرح بر دوش کشورهایی گذاشته شده که دارای شکافها و اختلافاتی راهبردی و تاریخی بوده و یا برخی از آنها در شرایط بحرانی قرار دارند که خود محتاج کمک دیگران برای ادامه حیات میباشند.
قطر نهتنها سابقه اختلافات تاریخی با عربستان و حتی درگیری نظامی بر سر مرزها دارد، بلکه در شرایط فعلی عربستان و امارات این کشور را تهدید و محاصره کرده و تنها وساطت امریکا و دولتهای اروپایی مانع بروز جنگ بین آنها شده است. کشورهایی، چون بحرین و اردن در وضعیتی بحرانی به سر میبرند که تنها با دلارهای نفتی دوستان عربی خود سرپا نگه داشته شده و حتی از نیروهای نظامی آنان برای سرکوب داخلی بهره میگیرند. دولتهایی مثل کویت و عمان با تجربه استبداد و زیادهطلبی صدام نگران قدرتیابی بنسلمان و سیاستهای توسعهطلبانه وی هستند و شرایط لرزان کشور مصر و حکومت کودتا در این کشور نیز مستلزم توجه بیشتر السیسی به داخل است تا پیوستن به ائتلافی که هیچ ارتباطی با امنیت کشور مصر ندارد.
3- در حالی امریکاییها، متحدان عربی خود را به تشکیل ناتو تشویق میکنند که در شرایط فعلی از کشورهای اروپایی میخواهد هزینه امنیت خود و حضور امریکا در ناتو را پرداخت کنند؛ درخواستی که اروپاییها آن را مغایر با اهداف و اصول شکلگیری و دوام ناتو میدانند.
به عبارتی ترامپ که سیاستهایش سرنوشت ناتوی سنتی را با چالش مواجه ساخته و متحدان اروپایی خود را رها کرده، امروز به متحدان عربیاش دستور تشکیل ناتو داده است.
بنابراین ناتوی عربی را باید در پیوند با نگاه کاسبکارانه ترامپ یک ائتلاف دلاری-دستوری به حساب آورد که بر اساس سیاست دوشیدن گاوهای شیری دنبال میشود و تنها میتواند این کشورها را در تأمین هزینههای نقض برجام شریک سازد.
اما همانگونه که برخی از این کشورها پیش از تشکیل این ناتوی غیررسمی راه خود را جدا کرده و پیام دادهاند که حاضر به همراهی با ائتلافهای امریکایی ساخته علیه جمهوری اسلامی ایران نیستند، میتوان گرفتاری برخی از کشورها را از جنس گرفتاری کویت در حمایت از صدام در شورای همکاری خلیج فارس و سرانجام قطر در همراهی با ائتلاف حامی جریان تکفیریها در سوریه را برای کشورهای عضو این ناتوی ویترینی پیشبینی کرد. به عبارتی نهتنها این ناتو امنیت منطقهای را تأمین نخواهد کرد که به سلب امنیت برخی اعضا و توسعه ناامنی منطقهای کمک خواهد کرد که البته در راستای اهداف امریکا برای فروش تسلیحات و تحمیل قراردادهای ننگین بر این کشورها میباشد.